- بهائیت در ایران - https://bahaismiran.com -

نقش بهائيان در اشغال فلسطين: گفت‌وگو با جناب آقای دکتر تقی‌پور

مصاحبه کننده مهدي حبيبي

اشاره

بهائیت در ایران، به نقل از سایت بهائی شناسی:جناب آقای دکتر تقی‌پور، دبیرکل جمعیت حامیان آزادی قدس شریف، از محققان برجستۀ حوزۀ صهیونیسم‌شناسی و تاریخ معاصر و پژوهشگر مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی هستند. ایشان نویسنده حدود ۸۰ مقاله در مطبوعات و همایش‌ها و بیش از ۱۰ کتاب دربارۀ صهیونیسم و اسرائیل هستند. عناوین بعضی از آثار ایشان چنین است: “توطئه جهانی” (۱۳۶۷)، “نغمه مقاومت فلسطین” (۱۳۶۹)، “السلام علی المحتلین”؛ واقعیه ام انتحار (۱۹۹۳)، “نشید المقاومة الفلسطینیة”، “حماسه مسجدالاقصی”، “صهیونیسم و مسأله فلسطین”، “سازمان‌های یهودی و صهیونیستی، استراتژی پیرامونی اسرائیل”.

با توجه به وقایع پیش‌آمده و جنگ وحشتناک اخیر در کشور فلسطین، خدمت ایشان رسیدیم و گفت‌وگوی مفصلی دربارۀ نقش بهائیان در اشغال فلسطین با ایشان انجام دادیم. در ادامه خلاصه‌ای از گفت‌وگوی انجام‌شده با ایشان را خدمت خوانندگان عزیز فصلنامۀ بهائی‌شناسی ارائه کرده‌ایم.

ب.ش(بهائی شناسی): لطفاً قدری دربارۀ کارهایی که انجام داده‌اید توضیح بدهید؟

ت: من پژوهشگری هستم که در حوزه‌های خاص کارهایی کرده‌ام، ممکن است حرف‌هایی بزنم که با استانداردهای تاریخ‌نگاری معاصر جور در نیاید ولی من چون پژوهشگرم، رأی من، تفسیر و تحلیل و دیدگاه من فقط شخصی خودم نیست و بر اساس مستنداتی به این جمع‌بندی رسیده‌ام. می‌تواند کسی قبول نکند یا قبول بکند؛ این را می‌شود بحث کرد و صحبت کرد. حرف‌هایی که من می‌زنم در حوزه بهائیت، صهیونیست و تاریخ بر اساس جمع‌بندی‌های خودم است. این جمع‌بندی‌ها را ممکن است کسی منعکس هم بکند ولی قبول نداشته باشد ولی من برای حرف‌هایی که می‌زنم سند و مدرک دارم.

مثلاً حدود دو سه هفته پیش ما با خبرگزاری تسنیم گفت‌وگویی دربارۀ دیدگاه‌های یهود کردیم. خبرگزاری تسنیم، هم به‌صورت مکتوب و هم به‌صورت فیلم، آن را پخش کرد. یک هفته بعد آن خبرنگار به من زنگ زد گفت مراسمی بود در سازمان فرهنگ و ارتباطات، همه ادیان نمایندگانشان آنجا بودند. زرتشتی‌ها و ارامنه و نماینده یهودیان هم بود. خاخام اعظمشان آقای دکتر یونس حمامی لاله‌زار؛ که هم پزشک متخصص داخلی است و هم خاخام اعظمشان است. از آن کلاه‌های شاپو هم دارد. آمده بود ایشان را پیدا کرده بود که این حرف را که این آقا زد؛ کیست؟ بعد شروع کرده یک جوری انکار کردن آن حرف‌ها. من آنجا روی اصول و مبانی و بر اساس کتاب مقدس یهودیان صحبت کردم. یهودیان خودشان را برتر می‌دانند. او گفته بود که من مطلبی عبری پیدا کرده‌ام که مال چندهزار سال پیش بوده و ربطی به الان ندارد و ما نباید این بحث را بکنیم، تحریف واقعیات است. این آقای خبرنگار هم گفته که این آقا پژوهش کرده؛ کتاب آورده، عهد عتیق را آورده و نشان داده، از روی آن‌ها خوانده. یهودیان به‌شدت سعی دارند که بگویند این‌ها ما نیستیم. سابقه را پاک کنند.

ب.ش: این‌ها یعنی صهیونیست‌ها؟

ت: یعنی این کسانی که در فلسطین دارند این کارها را انجام می‌دهند ما نیستیم. این متأسفانه به دلیل فشارهای روانی؛ سیاسی و تبلیغات خود جامعه یهود و صهیونیسم است، یا کم‌فکری و کم‌ایمانی ماست. من معتقدم قرآن که می‌گویند کتاب هدایت است، بشرطها و شروطهاست. یعنی قرآنی که در جیب من است؛ قرآنی که در کتابخانه من است کتاب هدایت نیست. قرآن کتاب هستی‌شناسی است. یعنی بلاتشبیه ما مثلاً ماشینی می‌خریم؛ موبایلی می‌خریم؛ آبگرم‌کنی می‌خریم. اول می‌رویم کتابچه‌اش را می‌خوانیم. خداوند که ما را خلق کرد یک کتابچه زندگی به ما داده است. این هستی‌شناسی به ما جهان‌بینی می‌دهد و این جهان‌بینی به ما ایدئولوژی می‌دهد؛ بنابراین هر کاری که ما انجام می‌دهیم؛ هر رفتاری که ما انجام می‌دهیم؛ مبتنی بر ایدئولوژی ماست. این ایدئولوژی مبتنی بر آن جهان‌بینی ماست و این جهان‌بینی مبتنی بر آن هستی‌شناسی ماست. هستی‌شناسی یکی از شاخه‌هایش خودشناسی است. یعنی که آقا من در این نظام خلقت چه‌کاره‌ام؟ رابطه من با خالقم؛ با انبیاء چگونه است؟

شاخه بعدی در هستی‌شناسی، دشمن‌شناسی است. هیچ کلامی؛ هیچ بیانی؛ هیچ پیامی به اندازه قرآن گویا و کافی نیست. حالا این موضوع خودش دامنه دارد. نمی‌خواهم وارد این بحث شوم. این بحث خیلی جالب است، جا دارد ادامه پیدا کند و در جامعه ما بحث کنیم. متأسفانه در نظام آموزشی ما به اندازه یک دفتر چهل‌برگ از کلاس اول ابتدایی تا آخر دبیرستان؛ تا دانشگاه ما مطلب وجود ندارد که جوانان ما و کودکان ما اول در نظام خلقت جای خودشان را پیدا کنند و خودشان را بشناسند. من آدم هستم. من کبوتر نیستم. من گربه نیستم. تفاوت من با این‌ها چیست؟ جایگاه من چیست؟ نسبت من با خدای خودم؛ با خالق خودم چیست؟

شما از کل قرآن، برای اینکه خیلی روشن‌تر و واضح‌تر عرض کنم، آیه ۴۰ تا آیه ۶۶ سوره بقره ۲۶ آیه، همین جزء اول قرآن با آیه ۷۴، خداوند رحمان در این آیات پیغمبر را مخاطب قرار می‌دهد و ما هم مخاطب هستیم، در هر عصری و در هر نسلی. مخاطب قرار می‌دهد خود یهودیان زمان پیغمبر را. شما انبیاء الهی را به قتل رساندید. پیامبران مرا کشتید. شما گوساله‌پرست هستید. درحالی‌که از زمان حضرت موسی تا زمان پیامبر خاتم چیزی نزدیک به ۱۸۰۰ سال تقریباً گذشته است. چند نسل گذشته؟ ولی خداوند می‌گوید شما.

یعنی این یهودیان زمان پیامبر، همان یهودیان زمان حضرت موسی و قبل موسی و بعد موسی هستند. این‌ها از لحاظ اندیشه؛ فکر؛ اعتقاد همانند آن‌ها هستند. هیچ فرقی نکردند. ما بر اساس رأی خودمان؛ براساس تفسیر خودمان و بر اساس تحلیل خودمان حرف می‌زنیم و می‌گوییم این‌ها صهیونیست‌ها هستند. جوان ما اصلاً نمی‌داند صهیونیست چیست و از کی پیدا شده است؟ خیلی بخواهیم عقب برویم، اگرچه کلمه صهیون در مجموعه عهد عتیق هست، ولی این صهیونیسمی که در دنیای امروز خودنمایی می‌کند، نهایت ۱۵۰ سال عمر دارد. تازه صهیونیسم خاستگاه فکریش همین متون توراتی و عهد عتیق است. یعنی هیچ تفاوتی به لحاظ اصول و مبانی و آموزه‌های آن‌ها ندارند. الان در فلسطین اشغالی که آن‌ها می‌گویند اسرائیل؛ در پادگان‌ها؛ در مدارس؛ در دانشگاه این‌ها تعلیم داده می‌شود، تدریس می‌شود همین آموزه‌ها. حالا ما بگوییم نه، چیز دیگر درست بکنیم، یک پوشش دیگر درست کنیم برای یهودیان قسی‌القلب؛ ما خودمان را فریب داده‌ایم. فرزندان خودمان را فریب داده‌ایم، یعنی راه انحرافی به وجود آورده‌ایم که دشمن را نشناسیم. این درست در تقابل با آموزه‌های قرآنی است.

یعنی درواقع به نظرم یک جوری تقابل با فرمان الهی است، وقتی که خداوند در هر عصر و نسلی می‌گوید «این‌ها». مگر اینکه این‌ها برگردند، یعنی به خدای موسی، به انبیاء، به قیامت، به همه چیز باور داشته باشند با اعمال صالح، آن وقت خدا می‌گوید این‌ها آمرزیده‌اند، در غیر‌این‌صورت نیست. ما مثلاً جلساتی درست می‌کنیم، جلسات گفت‌وگوی ادیان توحیدی. می‌گویند یهود نگویید، بگویید صهیونیست‌ها. درحالی‌که الان جنگ فعلی؛ جبهه جهانی یهود است با اسلام و مسلمین. حالا من کار ندارم فلسطینی‌ها چه گرایشی دارند. بحث فقط ملت فلسطین و مردم فلسطین و مسلمانان فلسطین نیست، اگرچه من معتقدم آن‌ها ایمانشان از ما قوی‌تر است. این صحنه‌هایی که ما دیدیم کودک هشت؛ نه‌ساله دارد به طرف تلقین می‌دهد. دارد اشهد را یاد می‌دهد. درحالی‌که ما ۵۰ ساله‌هایمان هم این را بلد نیستند. یا این توکل و توسلی که این‌ها دارند؛ این صحنه‌ها نشان می‌دهد که این‌ها ایمان قوی دارند.

بااین‌حال، منهای خود ملت فلسطین، آنجا قلب جهان اسلام است. آنجا پاره تن اسلام است. آنجا قبله اول مسلمانان است. این یهودیان آمدند براساس آن تعالیم توراتی آنجا را گرفتند.

ب.ش: استاد، ارتباط بحث صهونیست با بهائیت چیست؟

ت: براساس یادداشت‌هایی که آماده کرده بودم اصلاً اشغال فلسطین، برنامه‌ریزی برای اشغال؛ تکاپوی یهودی برای انتقال یهودیان اطراف و اکناف جهان به سرزمین فلسطین و ایجاد دولت یهودی تماماً بر مبنای آموزه‌های توراتی است. توراتی هم که الان ما می‌گوییم، نه یک کتاب آسمانی و یک کتاب نازل‌شده به حضرت موسی  علیه السلام، یا تعالیم الهی است؛ توراتی است که خود آن‌ها و رهبرانشان چند هزار سال پیش نوشتند.

ب.ش: یعنی تحریف شده است؟

ت: اصلاً کل اسفار خمسۀ تورات تحریف شده است. چون موضوع بحث ما نیست نمی‌خواهم واردش شوم. حتی آن سی‌ونه عنوان کتاب عهد عتیق که این‌ها می‌گویند “تنخ” سرتاسرشان اهانت به انبیاء است؛ یا مثلاً از قول انبیاء حرف‌هایی زده‌اند که اصلاً یک آدم معمولی نمی‌زند. مجموعاً نشان می‌دهد که این‌ها دست نوشته‌هایی است منتسب به کلام الهی؛ تعالیم الهی یا حضرت موسی یا بقیه انبیاء بنی‌اسرائیل. سی‌ونه عنوان کتاب است، یکی دو تا کتاب نیست.

می‌خواهم بگویم، هم توطئه اسکان فلسطینیان در آنجا و هم ایجاد دولت اسرائیل، به‌عنوان پایتخت قوم یهود با آن اهداف بزرگ جهانی‌شان؛ یعنی حکومت جهانی و کشتارهایی که دارد صورت می‌گیرد باز مبتنی بر همان مانیفست اولیه است که من کتابش را دارم. آن‌ها می‌گویند نیل تا فرات یک بخشی از این آرمان ماست. حالا اگر إن‌شاءالله صحبت بشود، من این را با مستندات عرض می‌کنم. یعنی می‌گویند کشتاری که ما انجام می‌دهیم بر مبنای سفر تثنیه است. در خود آن تورات به‌خصوص سفر تثنیه قانونی دارد به نام قوانین جنگ در عهد عتیق. دربارۀ قوانین جنگ در عهد عتیق می‌گوید وقتی وارد سرزمین موعود شدید به هیچ‌کس رحم نکنید. همه را از دم تیغ بگذرانید. کودکان؛ زنان؛ جوانان و حتی اسب و الاغ و درختانشان را. این عین کتاب عهد عتیق است. من می‌خواهم بگویم که همه اتفاقاتی که طی این صد و چند سال گذشته رخ داده به ادعای خود آن‌ها  برگرفته از این تعالیم است. ادعای آن‌ها این است و می‌گویند: این دستورها و فرامین الهی است، نه نوشته‌های دانشمندان ما. ما داریم فرمان الهی را؛ خواسته‌های الهی را محقق می‌کنیم و هرکسی بخواهد با این دستور و فرمان مخالفت بکند؛ مقابله بکند، او با نقشه پروردگار دارد مخالفت می‌کند. بنابراین باید از سر راه برداشته بشود. وقتی کودکان فلسطینی را؛ جوانان غزه‌ای را؛ زنان را به خاک و خون می‌کشند با این قساوتی که همه دارند می‌بینند، این‌ها می‌گویند ما موجوداتی را داریم به‌ عنوان قربانی به پیشگاه او تقدیم می‌کنیم برای رسیدن به خواسته و آرمان خود او.

فرمودید، الان خیلی از افراد در ایران، از وضعیت حرکت‌های یهود و نقشه‌هایی که برای فلسطین دارند، اطلاع کافی ندارند. کتاب‌هایی که برای مردم و جامعه ما روشنگری کرده و تألیف کرده‌اید معرفی می‌کنید؟

ت: ما خودمان و دوستانمان، نزدیک به ۴۰ سال است تقریباً، در این حوزه‌ها کارهای پژوهشی و مطالعاتی انجام می‌دهیم. نمونه‌هایی از کارهای ما اینجا هست و بخشی از آن را من عرض می‌کنم. این کتابی است تحت عنوان «توطئه جهانی» سال ۶۴ نوشته شده و ۶۷ چاپ شده یعنی حدود ۳۶ سال پیش. این کتاب «نغمه مقاومت فلسطین» سال ۶۸ چاپ شده و داستان و ماجرای چگونگی اشغال فلسطین از دو قرن قبل در قالب قطعات ادبی که اصلاً از کجا شروع شد؛ چه فعالیت‌هایی صورت گرفت، کدام سازمان‌ها؛ کانون‌ها؛ بنیادها؛ اشخاص و چه اتفاقاتی افتاد تا این‌ها توانستند فلسطین را اشغال بکنند، در آن آمده است.

عین همین کتاب به زبان عربی در همان زمان منتشر شد برای عرب‌زبانان؛ «نشید مقاومة الفلسطینة» یا باز به زبان انگیسی داریم «قصه قوم برگزیده». کتاب‌های دیگر است که همه را توضیح نمی‌دهیم. «صلح با اشغالگران» باز به زبان عربی.

تیراژهای این‌ها ۵ هزار عدد بوده است. یا مثلاً «روابط ایران و اسرائیل در زمان سلطنت پهلوی» که جلد اولش سال ۹۰ چاپ شده است و عمدتاً بر اساس اسناد است. یا کتاب «سازمان‌های یهودی و صهیونیستی در ایران» که اصلاً بسیاری از مردم ما؛ جوانان ما نمی‌دانند که این تشکل‌های یهودی؛ انجمن‌های سازمان دانشجویان یهود ایران؛ سازمان بانوان یهود ایران؛ سازمان جوانان یهود ایران؛ سازمان پزشکان یهود ایران؛ انجمن کلیمیان تهران، بر اساس اسناد ساواک و دربار زمان پهلوی، این‌ها تماما در خدمت ماشین جنگی اسرائیل بودند، بر اساس سند است نه تحلیل. این‌ها همه‌اش اسناد است. ما بیش از سی تا سازمان و انجمن داشتیم که یا ایرانی بودند یا نه، شعبه‌ای از سازمان‌های صهیونیستی بین‌الملل بودند. مثلاً آژانس یهود شاخه‌ای بود از سازمان جهانی صهیونیست که در ایران دفتر داشت و مثل یک سفارتخانه با شاه و وزارت خارجه با سربرگ خودش مکاتبه می‌کرد. اصلاً نقش آژانس یهود این بود که برای اسرائیل و صهیونیست پول جمع‌آوری کند و یهودیان را تحریک کند؛ نه فقط یهودیان ایران را. ایران نقطه ترانزیت بود. از هند و افغانستان و پاکستان تا کشورهای عربی تا قفقاز. می‌گفتند هر یهودی می‌رود به فلسطین، خونی است که به رگ اسرائیل تزریق می‌شود.

در این زمینه اصلاً کار نشده است. تقریباً ۲۰ درصد منابع کتابخانه‌ای است و ۸۰ درصد اسناد ساواک و دربار و نخست‌وزیری زمان شاه است. به‌خصوص ساواک که گزارش‌های پشت پرده می‌داد.

کتاب «استراتژی پیرامونی اسرائیل» موضوعی است که اصلاً در جامعه مغفول واقع شده است. این کتاب سال ۸۳ نوشته شده است. اصلاً استراتژی اسرائیل یعنی پری فرال. وقتی که رژیم صهیونیستی اعلام موجودیت کرد؛ یعنی تأسیس شد، سران این رژیم مثل دیوید بن گوریون یا رئیس اول موساد فردی است به نام زاسلانی ریون شیلوا نشستند پروژه‌ای را تعریف کردند تحت عنوان اینکه راهبرد یا به قول غربی‌ها استراتژی اسکان و ایجاد دولت یهودی را ما با موفقیت محقق کردیم. الان استراتژی باید پیرامون فلسطین باشد. یعنی چه؟ یعنی کشورهایی که پیرامون فلسطین هستند؛ اردن؛ عراق؛ کویت، عربستان، سوریه و لبنان گرفته تا شاخ افریقا؛ این طرف تا ایران و افغانستان یا یمن، کل این سرزمین‌ها تحولات فرهنگی؛ تحولات سیاسی؛ تحولات امنیتی و اطلاعاتی‌شان را ما باید مدیریت کنیم. یعنی مثلاً وقتی یمن جنگ می‌شود؛ عراق به هم می‌ریزد؛ ایران اتفاقاتی می‌افتد؛ امنیت اسرائیل تأمین می‌شود و این اتفاقاتی که هنوز الان هم هست، مثلاً کاری که داعش کرد یا اتفاقاتی که در کشورهای اسلامی می‌افتد کاملاً با مدیریت این‌هاست، ولی این در تحلیل سیاسی تحلیل‌گران ما؛ مورخان ما کمتر جایگاه دارد؛ چرا؟ چون این پروژه را نخوانده‌اند. پروژه استراتژی پیرامونی اسرائیل را نخوانده‌اند که این‌ها ۷۵ سال پیش برنامه نوشتند که ما برای اینکه موجودیتمان حفظ شود؛ موقعیت ما تثبیت و تحکیم بشود، هیچ راه دیگری نداریم که کشورهای پیرامون ما باید ناامنی و جنگ و دعوا بشود. این‌ها به جان هم بیفتند. به‌هرحال ما در حد توان و بضاعت خودمان کارها را انجام دادیم. کتاب «تا فراموش نکنیم» که هفته قبل وزیر محترم ارشاد به‌عنوان یک کالای ارزشمند فرهنگی به رئیس جمهوری تقدیم کردند. این کتاب را ما سال ۹۸ چاپ کردیم و سال ۱۴۰۰ تجدید چاپ شده است. این کتاب شاید در ایران منحصربه‌فرد باشد. کتابی است که آمده در ۱۴ فرمانداری مثلاً یافا؛ حیفاء؛ عکا؛ تک‌تک آبادی‌ها و شهرهای این‌ها را به ترتیب الفبا بررسی کرده که قبل از ۱۹۴۸ این‌ها چه وضعیتی داشتند، چند باب مسجد داشتند، چند تا مدرسه داشتند، چند تا فروشگاه داشتند، چند تا پیش‌نماز داشتند، مردم چه کار می‌کردند، تمام شناسنامه‌ها را گفته و بعد گفته چه اتفاقی در چه روزی افتاد.

نکتۀ جالبی که در تاریخ‌نگاری معاصر ما مغفول مانده که بخشی را کتاب می‌گوید این است که اولاً فلسطین ۷۵ سال پیش اشغال نشده؛ ۷۵ سال پیش این رژیم جعلی اسرائیل تأسیس شده. اولین بار، یک بخشی از فلسطین، یعنی بیت‌المقدس، در ۹ دسامبر ۱۹۱۷ توسط ژنرال آلن بی فرماندۀ قوای انگلیس اشغال می‌شود.

جنگ جهانی سال ۱۹۱۴شروع می‌شود و سال ۱۹۱۸ جنگ تمام می‌شود. در تاریخ به ما چه گفتند؟ گفتند یک شاهزاده اتریشی را یک جوان صرب ترور کرد و جنگ جهانی به پا شد. نه اینکه این اتفاق نیفتاده است. این اتفاق یک بهانه است. حالا چیزی که می‌خواهم عرض کنم این است، جنگ جهانی اول را انگلیسی‌ها شروع کردند. حاکمیت انگلستان دست کی بود؟ شش هزار لژ و ۴۰۰هزار فراماسون کارگزاران حکومت انگلیس بودند. ببینید شش هزار لژ خیلی است. یعنی شش هزار شبکه فراماسونری، این‌جوری بگویم۴۰۰هزار فراماسون، فراماسون‌ها آدم‌های معمولی نیستند. بقال سر کوچه و کفاش وسط خیابان نیستند. این‌ها همه آدم‌های تحصیل‌کرده و فرهیخته را جذب می‌کنند و یک سری مراحل و آدابی دارد. این‌ها کارگزاران حکومت انگلیس بودند. ۴۰۰هزار فراماسون در کل انگلستان، در این جزیزه. شش هزار لژ این دقیق است. شما این را در کمتر منبعی پیدا می‌کنید.

حالا برویم سراغ حاکمان انگلیس. حاکمان انگلیس کی بودند؟

ب.ش: منبع را از کجا می‌گویید؟

ت: بعداً خدمت شما می‌گوییم. این چیزهایی که می‌گویم این‌ها مستندات کاملاً پژوهشی است، هیچ‌کدام تحلیل نیست. ممکن است شما بگویید ما ۵۰ منبع را دیدیم و پیدا نکردیم، اما ما مستند و با مدرک حرف می‌زنیم.

عرضم این است که این جنگ توسط انگلیسی‌های یهودی صورت گرفت. یعنی چه؟ یعنی اینکه این جنگ یک پروژه بود. به بیان حقیر، جنگ جهانی اول یک کودتای نظامی یهودی در سطح جهان بود. این جنگ در اولین کنفرانس بین‌المللی و کنفرانس جهانی قوم یهود در شهر بال سوئیس در سال ۱۸۹۷ میلادی کلید خورد که برای اولین بار چندصد نفر از رهبران بزرگ یهود جهان و کلان‌سرمایه‌داران یهود نشستند و گفتند بیایید دور هم بنیشنیم برای جهان برنامه بریزیم برای آن نقشه‌ای که داریم.

این جنگ نطفه‌اش آنجا بسته شد. در آنجا چند تصمیم گرفتند. اولین تصمیم این بود که ما باید حکمرانی جهان را به هم بزنیم. حکمرانی کل جهان باید به هم بخورد. جالب است. با همین سیطره و سلطه و نفوذی که داشتند در این کنفرانس به اینجا رسیدند. دوم آنجا سازمان جهانی صهیونیسم را تشکیل دادند. برای تشکیلاتی عمل کردن و سازمانی عمل کردن. آنجا پروتکل‌های رهبران صهیونیسم تصویب شد. یکی از اهداف پروتکل‌ها این است که مردم جهان؛ چه مسلمان؛ چه مسیحی؛ چه بودایی، چه شینتو؛ چه کنفوسیوسی این‌ها باید آدابشان؛ فرهنگشان؛ سنت‌هایشان؛ سبک زندگی‌شان یک‌دست شود. یک‌دست مطابق با تعلیمات و آموزه‌های ما. شما بیایید عکس و تصویر و فیلم زنان و مردان اروپا و آمریکا و کره و ژاپن و همین فرقه‌های مختلف مسلمانان را قبل از جنگ و بعد از جنگ نگاه کنید، ببینید چقدر تفاوت کرده است. این بر اساس پروتکل‌هایی است که در آن کنفرانس بود.

می‌خواهم عرض کنم این‌ها یکی از برنامه‌هایی که ریختند این بود که حکمرانی جهان چگونه باید به هم بخورد؟ آقای تئودور هرتسل که از رؤسای اصلی این کنگره بود و آن زمان می‌گفتند رهبر صهیونیزم است، البته رهبر صهیونیسم او نبود، خاندان ساسون و خاندان موشه و خاندان روچیلد بودند که پادشاهان بی تاج و تخت بودند، ولی این را انداختند جلو، یک روزنامه‌نگار به نام تئودور هرتسل را. ایشان آنجا به‌صراحت گفت اگر ما نتوانیم بر اساس پروژه‌هایی که تعریف کردیم آرمان قومی خودمان را محقق بکنیم؛ باید دنیا را به آتش بکشیم. این به آتش کشیدن یعنی ما به آرمانمان نرسیدیم پس باید این ماشه را بچکانیم. بنابراین جنگ جهانی اول را رقم زدند.

جنگ جهانی اول، اولین اتفاقی را که در سال ۱۹۱۷ سامان داد این بود که امپراتوری تزاریسم پاشیده شد. بعد این‌ها در کتاب‌ها برای ما نوشتند که انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ بود. در حالی که اصلاً انقلاب اکتبر یک کودتای بلشویک‌های یهودی بود در دل کودتای جنگ جهانی اول. شما ببینید تمام رهبران بلشویک‌ها یهودی‌اند. لنین یهودی‌زاده است. تروتسکی یهودی است. کرنسکی یهودی است. استالین یهودی است، جوگا اشمیلی اسم گرجی اوست و یهودی است. استالین را کی اداره می‌کرد؟ لازار کاپانویچ، یک شخصیت برجسته یهودی پشت پردۀ شخصیت استالین. این اصلاً تا زمان گورباچف ادامه داشت. یعنی حتی گورباچف که گلاسموس و پروستریکا را نوشت، یعنی آزادی سیاسی و آزادی اقتصادی، پشت پردۀ گورباچف می‌دانید که بود؟ الکساندر یاکوبلاو یک یهودی پشت پرده. یعنی ریموت گورباچف دست این بود. همین‌طور که ریموت استالین دست لازکاکومویچ بود که اصلاً در زمان جنگ جهانی او همه کاره بود.

حالا این‌ها را برای چه گفتم؟ خواستم بگویم یهودی‌ها در پوشش انگلستان آمدند چه اتفاقی را سامان دادند؟ آمدند گفتند که ما باید در پوشش دولت انگلستان و حاکمیت انگلستان چنان کارهایی را بکنیم. هنوز که هنوز است صد سال از این ماجرا گذشته و ما و تمام دنیا به انگلیس فحش می‌دهیم، اما هیچ‌کس نمی‌گوید انگلیس کی بوده؟ کیستی و چیستی یعنی ماهیت و هویت انگلیس را ما نتوانستیم بگوییم.

چیزی که می‌خواستم بگویم این است. امپراتوری عثمانی در این جنگ شکست خورد؛ یکی از جریان‌هایی که در این جنگ به قوای انگلیسی کمک کرد برای فروپاشی امپراتوری عثمانی، یکی دونمه‌ها یعنی یهودیان مخفی در سراسر امپراتوری عثمانی بودند، یکی همین بهائیان بودند، یعنی همین آقای عباس‌افندی یا عبدالبهاء که پابه‌پای انگلیسی‌ها در حد مقدورات و توان و امکاناتشان به انگلیس کمک کردند. إن‌شاءالله سر آن بحث که رسیدیم آن را بیشتر توضیح می‌دهم، تا جایی که جمال‌پاشا در تعقیب او افتاد و بعد انگلیسی‌ها از او حفاظت می‌کنند. امپراتوری عثمانی که پاشیده شد، فلسطین و بیت‌المقدس را در سال ۱۹۱۷ اشغال کردند. بعد حیفا و یافا را گرفتند که وارد آن بحث خواهیم شد.

کشور درست کردند، سوریه درست کردند، لبنان یکی شد، عراق یکی شد، اردن یکی شد، عربستان یکی شد، ترکیه، همه‌جا یکی از نوچه‌های خودشان گذاشتند که شدند امیر و رئیس. این‌ها آمدند سر کار که نوعاً یهودی یا فراماسون بودند یا از عوامل و عناصر خودشان بودند. اینجا فقط یک کشور ماند و آن ایران بود. ببینید ایران زمان آقا محمدخان قاجار؛ پنج میلیون کیلومتر مربع وسعت داشته است. در جنگ جهانی اول ویلهلم دوم که امپراتور بود، گفت حکمرانی اینجا باید به هم بخورد. از قبل، از زمان فتحعلی‌شاه و ناصرالدین‌شاه و حکام بی‌شخصیت قاجار تا زمان رضاخان؛ قطعه قطعه ایران را جدا کردند که الان ایرانی که داریم صحبت می‌کنیم یک میلیون و ششصد و چهل و هشت هزار و صد و نود و پنج کیلومتر مربع وسعت دارد، یعنی یک سوم آن پنج میلیون. همه را از ما گرفتند که حالا موضوع بحث ما نیست که کجاها را گرفتند از افغانستان و هرات را تا بلخ و بخارا همه را از ما جدا کردند و آذربایجان و ترکمنستان را تشکیل دادند، یعنی این امپراتوری ایران را کوچک کردند.

زمان جنگ جهانی اول گفتند نه؛ ملت ایران به‌عنوان یک ملت قدرتمند از لحاظ فکری و فرهنگی و تمدنی است. باید منطقه جغرافیایی این کشور به هم بخورد. همان‌طور که امپراتور آلمان از بین رفت. امپراتور تزار روس از بین رفت و عبدالحمید را هم از کار برکنار کردیم، اینجا هم باید یک اتفاقی بیفتد. اینجا انگلیسی‌ها؛ قتل عام و قحطی بزرگ را از سال ۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹ یعنی ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ طی دو سال، بر اساس آمار خود آمریکایی، بر ایران تحمیل کردند. این‌ها را دکتر مجد ترجمه کرده و تمام اسناد آمریکایی‌هاست. آمار می‌دهد که جمعیت ایران در زمان جنگ جهانی اول نه میلیون تا یازده – دوازده میلیون براثر قحطی و گرسنگی قتل عام شدند. یعنی انگلیسی‌ها آذوقه؛ گندم؛ آرد؛ جو و برنج مردم ایران را برمی‌داشتند برای لشکر خودشان و از هند بگیرید تا بین‌النهرین می‌بردند. یک سری خائنین هم به‌خاطر پول درآوردن با این‌ها همکاری می‌کردند و این قحطی را تعمداً به وجود آوردند که هم برای قشون خودشان آذوقه تهیه کردند و هم از این طرف مردم ایران را به این روز سیاه نشاندند. این در تاریخ معاصر متأسفانه برجسته نشده است. خیلی کم گفته شده است. باز به مردم می‌گوییم انگلیسی‌ها کردند، اما نمی‌گوییم این انگلیسی‌ها کی بودند. اصلاً این بزرگ‌ترین جنایت قوم یهود است.

می‌خواهم عرض کنم که هزینه‌ای که ملت ایران؛ مسلمانان ایران؛ در مسیر دسیسه و توطئه جهانی ایجاد دولت یهودی در سرزمین فلسطین پرداختند، هیچ ملتی و هیچ قومی پرداخت نکرد، آن هم به‌خاطر حکام بی‌شخصیتی که ما داشتیم. یعنی حاکمانی که یا فراماسون بودند یا بهائی بودند یا یهودی‌تبار بودند.

حالا جمع‌بندی کنیم. پس ببینید کل اتفاقاتی که در جنگ جهانی اول روی داد و چه در ایران؛ چه در آلمان و چه در کل منطقه‌ای که قبلاً امپراتوری عثمانی بود تا فلسطین، این‌ها کاملاً یک دسیسه؛ یک برنامۀ حساب‌شده بود، ولی با لجستیک و تدارکات و پشتیبانی انگلیس.

بحث‌های خیلی قشنگی است؛ این بحث‌ها خیلی ریشه‌ای است. نقش بهائیان را نیز می‌فرمایید؟

ت: من این‌ها را که گفتم برای این بود که ما ببینیم چه اتفاقی افتاد. این وسط جایگاه بهائیان، نقش و جایگاهشان چه جوری باید دیده شود؟ دو تا نکته کلیدی که مدنظر شماست را می‌گویم. یکی راجع به ایران و نقش حضور یهودیان و بهائیان در حکمرانی کشور در زمان پهلوی؛ یکی هم همکاری این بهائیان با صهیونیست‌ها در فلسطین.

وقتی عبدالبهاء می‌میرد، این آقای شوقی‌افندی می‌آید عدۀ زیادی از شخصیت‌های بهائی را طرد و اخراج می‌کند و از افراد یهودی ـ بهائی مثل لطف‌الله حکیم برای مدیریت تشکیلات بهائی استفاده می‌نماید. در زمانی عده‌ای در ایران بهائی می‌شوند. چرا یک‌دفعه یک عده یهودی بهائی شدند؟ چون می‌دانید یهودیان خیلی در دین خودشان متعصبند و نمی‌آیند بروند دین دیگری را بپذیرند. حتی بچه‌هایشان هم نمی‌روند دین دیگری را بپذیرند. دوست دارند یهودی باشند. چه شد یک عده زیادی در مشهد؛ همدان؛ کرمان؛ یزد؛ به بهائیت می‌پیوندند. درمورد انگیزۀ بهائی شدن یهودیان گمانه‌زنی‌های زیادی شده است. یکی اینکه گفتند در آن زمان یهود خیلی منفور بود و این‌ها با قبول بهائیت آن نفرت را درحقیقت می‌خواستند از خودشان دور کنند. مثلاً مردم یهودیان را نجس می‌دانستند و اجازۀ رفت و آمد در روزهای بارانی به آن‌ها داده نمی‌شد. این‌ها آمدند گفتند ما بهائی شویم که در جامعه دچار تحقیر نشویم.

یک عده دیگر می‌گویند این‌ها یهودیان مخفی بودند ولی برای اینکه کسی در یهودیت دنبال این‌ها نگردد؛ عنوان بهائی را روی خودشان گذاشتند که رد پایشان گم شود.

یک عده دیگر می‌گویند که چون یهود خیلی در سختی و تنگنا بودند و آن‌ها را می‌کشتند؛ می‌زدند؛ حتی به آن‌ها می‌گفتند باید لباس‌های مخصوص بپوشید و در کوچه و خیابان راه بروید، این‌ها خواستند برای فرار از آن مسئله بروند به طرف بهائیت. گمانه‌زنی‌های دیگری هم بود.

خود این قضیه که این چه انگیزه‌ای بوده که یک عده‌ای از یهودیان می‌آیند و به طرف بهائیت اقبال می‌کنند بعداً هم می‌شوند رهبران بهائیان، مسأله است. می‌دانید افراد مهم تشکیلات بهائیت را بخواهند جابه‌جا کنند وقتی می‌روی جلو، آخر می‌رسی به آن خانواده یهودی. ظاهراً یک بهائی معمولی هستند ولی وقتی اجداد را بررسی می‌کنی و می‌روی بالا، آن ریشه  به یهودیت می‌خورد.

ب.ش: دربارۀ نویسنده‌های خارجی که علیه اسرائیل مطلب نوشته بودند و شما بعضاً ترجمه کردید توضیح می‌فرمایید؟

ت: یک موقع می‌گوییم ما ۵ تا کتاب راجع به اسرائیل نوشتیم و اسرائیل را در ایران معرفی کردیم؛ ممکن است بگویند این‌ها از اول ضد اسرائیل بودند و دارند درمورد اسرائیل بزرگ‌نمایی می‌کنند، اما یک موقع هست یک نویسنده خارجی کتاب می‌نویسد و این را می‌گوید. بعضی از آن‌ها بعداً گم شدند و یک عده‌شان را کشتند.

در حوزه مسائل فلسطین و یهود و صهیونیسم، مؤسسۀ ما، جمعیت حامیان آزادی قدس شریف، کتاب‌های زیادی به رشتۀ تحریر درآورده است، ترجمه‌های زیادی داریم و به زبان‌های دیگر هم کارهای ما ترجمه شده است. به زبان فارسی هم کتاب داریم؛ ۳۸-۳۷ سالی هست در این زمینه کار می‌کنیم. بعد هم حدود ۲۴ سال است در قالب این مؤسسه کار می‌کنیم. تقریباً می‌شود ادعا کرد که از نظر کمی و کیفی در ایران ما الان مرکزی که کار مطالعاتی و پژوهشی در این موضوع کرده باشد؛ یعنی تولید محتوا کرده باشد نداریم. مؤسسات بزرگ فرهنگی، از سازمان تبلیغات اسلامی گرفته تا انتشارات امیرکبیر تا انتشارات سروش، وزارت ارشاد اسلامی به مؤسسۀ ما مراجعه کرده و کتاب گرفته‌اند.

کتاب‌هایی که ما در ایران درمورد یهود و فلسطین چاپ کردیم، کم‌نظیر است و چاپ بعضی از آن‌ها در غرب ممنوع شده است. در ایران مشابه این کتاب‌ها را خیلی کم داریم.

ب.ش: ارتباط بهائیت با یهودیت را چگونه می‌بینید؟

ت: من بر اساس آن مقدار مطالعۀ محدود که کردم، یک جمع‌بندی دارم. حالا این جمع‌بندی ممکن است مورد قبول بعضی از صاحبان‌نظر نباشد.

من معتقدم که ایجاد اسرائیل و ایجاد حکومت پهلوی، این‌ها خاستگاه مشترک داشته است. خاستگاه مشترکشان آن توطئه کودتای جنگ جهانی اول بود. درمورد بهائیت هم من می‌خواهم عرض بکنم که بهائیت از منظر هستی‌شناسی با یهودیت خاستگاه مشترک دارد. هستی‌شناسی یهودی؛ یعنی هستی‌شناسی توراتی و عهد عتیقی؛ کاملاً با هستی‌شناسی بهائی مشترک است. بهائیت تعالیم حضرت موسی  علیه السلام را به غنچه و تعالیم حضرت مسیح  علیه السلام را به گل و تعالیم بهائیت را به میوه تشبیه می‌کند. دکتر اسلمنت در کتابش، «بهاءالله و عصر جدید»، می‌گوید:

«دین الهی دين واحد است و همۀ پيغمبران آن را تعليم داده‌اند و آن امری است زنده و در حرکت و ارتقاء نه بی‌جان و لايتغيّر. در تعاليم حضرت موسی به حال غنچه بود و در ديانت حضرت مسيح به‌صورت گل در آمد و در ظهور حضرت بهاءالله مانند ميوه است. گل غنچه را از بين نبرد، همچنان که ميوه گل را معدوم نسازد و نابود نکند، بلکه کمال آن را ظاهر مي‌سازد. کاسبرگ‌های غنچه بايد بريزد تا گل بشکفد و گلبرگ‌ها بايد ساقط شود تا ميوه رشد کند و برسد. آيا کاسبرگ‌ها و گلبرگ‌هایی که ريختند نادرست و بيهوده بودند؟ البتّه نه، زيرا هرکدام به موقع خود بجا و لازم بودند و بدون آن‌ها ميوه وجود پيدا نمی‌کرد. تعاليم مختلفۀ انبياء و تغييرات ظاهری آن‌ها در هر عصری نيز همين‌طور است، هر ظهوری مکمّل ظهورات گذشته است، جدایی و عدم توافقی در ميان آن‌ها نيست بلکه آن‌ها مراحل مختلفه در تاريخ حيات يک ديانت هستند که به‌تدريج به‌مثابه دانه و غنچه و گل ظاهر شده و اکنون به مرحلۀ ميوه رسيده است.» (اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، فصل ۸، صفحه ۱۴۲)

اینکه می‌گوید تعالیم موسی غنچه بود، دیانت مسیح به‌صورت گل درآمد، با یک پوشش فریبکارانه و ظهور بهاء مانند میوه، این را نویسنده از خودش نمی‌گوید. از زبان عبدالبهاء دارد می‌گوید. یعنی پسر ارشد و رهبر دوم و جانشین بهاء، میرزا حسین‌علی نوری. می‌گوید: تعالیم موسی غنچه بود. دیانت مسیح به‌صورت گل درآمد و ظهور بهاء مانند میوه. غنچه؛ گل؛ میوه. یک نکته این است که اینجا، این وسط، دین پیامبر خاتم حذف شده است. اینجا با پوشش گل و غنچه می‌خواهد یک شیطنتی به کار ببرد که آن تعالیم که منسوخ می‌کند، تبدیل می‌شود. می‌گوید گل غنچه را از بین نبرد. میوه گل را معدوم نسازد و نابود نکند بلکه کمال آن را ظاهر می‌سازد. گل الان کیست؟ بعد گلابی الان کیست؟ بهاء است. کاسبرگ‌های غنچه باید بریزد تا گل بشکفند و گلبرگ‌ها باید ساقط شود تا میوه رشد کند و برسد. یعنی تعالیم مختلف انبیاء و تغییرات ظاهری آن‌ها در هر عصری نیز همین‌طور است. هر ظهوری مکمل ظهور گذشته است. یعنی همه چیزهایی که ما منسوخ کردیم و از بین بردیم، مثل همین گل و غنچه و میوه است. یعنی ما داریم به شما میوه می‌دهیم. هیچی را از بین نبردیم. کمال پیدا کرده، اینکه نسخ شده کمال پیدا کرده است.

حالا ببینید، اصلاً در یهودیت، در اسفار خمسه تورات، شما چیزی به نام بهشت و جهنم ندارید. اصلاً به‌طورکلی یهودیت اعتقاد روشنی به آخرت و روز جزاء ندارد و جزای اعمال را بیشتر در این دنیا می‌دانند. یهودیان در طول تاریخ قدیم، خیلی ادوار قدیم و ادوار اولیه، دو فرقه بودند. فرقه فروسین و صدوقین. هیچ‌کدام این‌ها به انبیاء و به قیامت و بهشت اعتقادی نداشتند. اصلاً صدوقین می‌گفتند که دنیا دار مکافات است، هرچه هست همین‌جاست. یعنی خیر و شر و بدی و همه چیز اینجاست. بخشی از این فروسین بعداً آمدند در ایران و در کشورهای دیگر با ادیان و با زرتشت آشنا شدند، کم‌کم بحث بهشت و جهنم را در آیین خودشان بردند. آن هم نه این‌جور که ما نگاه می‌کنیم.

آن‌ها می‌گویند اصلاً آنجا یهودا می‌نشیند و صندلی می‌گذارد، آدم‌هایی که از نظر یهودا خوب بودند ـ نه از نظر ارزش‌های الهی و انسانی ـ کجا بروند که یک نگاه کاملاً ماتریالیستی و حس‌گرایانه است.

شما این نگاه ماتریالیستی را ببینید. نگاهی است که اولاً بهشت و جهنم را حذف می‌کند. یعنی می‌گوید قیامت و همه‌چیز در این دنیاست. این ماحصل حرف قوم یهود است. در این زمینه می‌شود متون و منابع دیگری را آدرس داد که در دوران معاصر نوشته شده است، اما جالب این است که نه فقط عبدالبهاء این را می‌گوید، بلکه می‌نویسد: «مقصود از موت و حیات که در کتب مذکور است موت و حیات ایمانی است و از عدم ادراک این معنی است که عامه ناس در هر ظهور اعتراض نموده و به شمس هدایت مهتدی نشدند و جمال ازلی را مقتدی نگشتند. …حیات حقیقی حیات قلب است، نه حیات جسد.» در ادامه می‌گوید: «به موجب تعالیم بهائی، قیامت را با جسد عنصری کاری نیست و جسد همین که فوت شد در معرض تحلیل است.» یعنی در معرض نابودی است. «و چون تحلیل و متلاشی شد ذرات آن دگرباره در همان هیکل جمع و ترکیب نخواهد شد بلکه قیامت عبارت از تولد فرد به حیات روحانی است که به فیض روح‌القدس به‌وسیله مظهر ظهور الهی صورت می‌گیرد. قبری که از آن بر می‌خیزد، قبر جهالت و غفلت از خداست.» (کتاب بهاءالله و عصر جدید، صفحات ۲۵۰ و ۲۵۱، به نقل از کتاب ایقان).

یعنی نگاه فرقه صدوقین را دارد، یهودی است. این دیدگاه بهائیان، دیدگاه یهودی است. از لحاظ فکری این‌ها خاستگاه مشترک دارند. در قرآن این همه آیات داریم، به کنار. حالا شما این را تطبیق بدهید با همین روایت از امام سجاد  علیه السلام. یک دعا داریم در مفاتیح خیلی جالب است. اصلاً دعای هستی‌شناسی است یعنی درست در تقابل با این دیدگاه یهودی است. متأسفانه ما شیعیان و مسلمانان کم به آن توجه کرده‌ایم.

«اللهم رب الارواح الفانیه و الاجساد البالیه اسئلک بطاعة الارواح الراجعة الی اجسادها و بطاعة الاجساد الملتأمه بعروقها و بکلمات النافذه بینهم و أخذک الحق منهم و الخلائق ینتظرون فصل قضائک و یرجون رحمتک و یخافون عقابک صل علی محمد و آل محمد … و أجعل النور فی بصری و الیقین فی قلبی و ذکرک فی اللیل و النهار فی لسانی و عملاً صالحاً ترضاه.» ببینید امام سجاد اولاً خدا را قسم می‌دهد به آن ارواحی که از این دنیا می‌روند و اجسادی که پوسیده می‌شوند، بعد می‌گوید از تو می‌خواهم اسئلک بطاعة الارواح الراجعه الی اجساده. یعنی میلیاردها میلیارد انسان‌ها از بین رفتند روح می‌رود در جسد خودش. هیچ کدام اشتباه نمی‌کند. این خیلی مهم است. این عظمت پروردگار را ببینید. بعد می‌گوید: و الاجساد الملتأمه بعروقها. ما چقدر رگ داریم. اینها چطور به هم وصل می‌شوند. یعنی اوج عظمت خدا در این دعاست. این دعا اصلاً هستی‌شناسی است که در جامعه ما مغفول واقع شده است.

این دعا تکان‌دهنده است، این‌ها را می‌شود واژه واژه بررسی کرد. تا اینجا می‌فرماید خلائق منتظرند که حکم تو صادر شود و حُکم تو نافذ است. می‌خواهم بگویم این را تطبیق بدهید. این عین حکم و فرمان هستی‌شناسی است.

در مقابل، این آقا چه می‌گوید؟ اصلاً یک چیز دیگر می‌گوید.

می‌خواهم بگویم اصلاً هستی‌شناسی همان است. هستی‌شناسی به ما جهان‌بینی می‌دهد. جهان‌بینی به ما ایدئولوژی می‌دهد. من می‌خواهم بگویم ایدئولوژی بهائی و یهودی؛ جهان‌بینی بهائی و یهودی مشترک است. چرا؟ چون هستی‌شناسی این‌ها مشترک است. نگاهی که این‌ها به خدا دارند به قیامت دارند؛ به انبیاء دارند؛ یک نگاه کاملاً بنی‌اسرائیلی و یهودی است. یک مورد دیگر را اگر اجازه بدهید من عرض کنم.

باز از دو تا منبع یهود و بهائی عرض می‌کنم. شما در این کتاب مقدس، به‌خصوص ۳۹ عنوان مجموعه عهد عتیق که به عبری می‌گویند “تنخ”. از این ۳۹ تا، پنج تا تورات است. اسفار خمسه تورات است. ۵ بخش آن ۵ سفر تورات است. بقیه کتاب‌های دیگر یهودی است. در این ۳۹ عنوان کتاب مثلاً کتاب اشعیا باب یازده نکات مهمی دارد. من این را از روی خود این باب می‌خوانم. اینجا می‌گوید: درخت خاندان داود بریده شده است. اما یک روزی کنده آن جوانه خواهد زد ولی از ریشه آن شاخه‌ای تازه خواهد رویید. روح خداوند در آن شاخه قرار خواهد گرفت (باب یازده، شماره یک و دو). در باب یازده شماره یازده می‌گوید: در آن روزگار آن پادشاه نوظهور خاندان داوود پرچم نجاتی برای تمام قوم‌ها خواهد بود. باز در شماره ۱۳ باب ۱۱ می‌گوید: سرزمین او از شکوه و جلال پر خواهد شد. او در میان قوم‌ها پرچمی برخواهد افراشت و مردم اسرائیل و یهود را که پراکنده شده‌اند از گوشه و کنار دنیا جمع خواهد کرد. این فقط کتاب اشعیا نیست. در منابع دیگر یهود مثل زکریا؛ در مزامیر؛ این وعده داده شده است. حالا این وعده چیست؟ من اول راجع به این وعده یک توضیحی بدهم. این وعده، ظهور حضرت عیسی مسیح است که یهودیان این را برنتافتند.

ب.ش: یهودیان این کتاب را قبول دارند؟

ت: اصلاً خود آن‌ها چاپ کرده‌اند. در ایران چاپ نشده. در خارج چاپ شده. چیزی که می‌خواهم بگویم عرضم این است. یهودیان حضرت مسیح را با آنکه از قوم بنی‌اسرائیل بود تکفیر کردند. تکذیب کردند به قول خودشان به صلیب کشیدند. در کتاب‌های متعدد عهد عتیق، یعنی کتاب‌های بنی‌اسرائیلی عین و شبیه این آمده است که این‌ها به یک پیامبر یعنی یک موعود آسمانی به نام ماشیح وعده داده شده‌اند. حالا این را کی گفته؟ این نوشته عالمان و رهبران یهودی است که یک ماشیح خواهد آمد. آن مسیح ماشیح نبود. نجات‌دهنده نبود.

یعنی آن هندسه هستی‌شناسی را این‌ها بر اساس میل خودشان نقض کردند. برای خودشان یک چیزی نوشتند که‌ای بنی‌اسرائیل، ما منتظر یک منجی هستیم. این منجی از شاخه داوود بریده‌شده می‌آید.

حالا این را چرا گفتم؟ بحثم این است من اینجا یادداشت‌های مختلف دارم؛ مثلاً همین کتاب «بهاءالله و عصر جدید» از قول خود عبدالبهاء، یعنی عباس‌افندی می‌گوید: «به جهت امّت‌ها عَلَمی برافراشته، رانده‌شدگان اسرائيل را جمع خواهد کرد و پراکندگان يهود را از چهار طرف جهان فراهم خواهد آورد» یعنی همین ماشیح، پراکندگان یهود را از اطراف و اکناف جهان فراهم خواهد آورد. این استناد می‌کند به همین کتاب اشعیا. «و آن نهال بيهمال جمیع اسرائیل را جمع خواهد کرد. یعنی اسرائیل در دوره آن در ارض مقدس جمع خواهند شد و امت یهود که در شرق و غرب و جنوب و شمال متفرقند مجتمع شوند.» درست تا اینجا. هستی‌شناسی همان هستی‌شناسی یهودی است. این هستی‌شناسی عهد عتیقی و توراتی و تلمودی است (همان، ص۲۴۶).

حالا این کیست این آقا؟ این ماشیح کجاست؟ توجه بفرمایید. «حال ملاحظه نمایید که این وقایع در دوره مسیح واقع نگشته؛ زیرا امت‌ها در زیر علم واحد که آن نهال الهی است درنیامدند و در این دوره رب الجنود کل ملل و امم در ظل این عَلَم وارد خواهند گشت و همچنین اسرائیل پراکنده در جمیع عالم در دوره مسیحی در ارض مقدس مجتمع نشدند.» یعنی در زمان مسیح این اتفاق نیفتاد. پس این مسیح که می‌گویند آن مسیح نبود. آن ماشیح می‌خواهد بیاید.

می‌گوید: «اما در بدایت دوره جمال مبارک این وعد الهی که در جمیع کتب انبیاء»؛ یعنی انبیاء بنی‌اسرائیل، «منصوص است بنای ظهور گذاشته؛ ملاحظه می‌نمایید که از اطراف عالم طوایف یهود به ارض مقدس می‌آیند و قرا و اراضی را تملک نموده سکنی کنند و روزبه‌روز در ازیادند. به قسمی که جمیع فلسطین مسکن آنان گردد.» می‌گوید این دارد اتفاق می‌افتد. این مطلب در کتاب مفاوضات، فصل ۱۲، تفسير اصحاح يازدهم اشعيا، صفحات ۵۱ و ۵۳ هم آمده است.

دوباره در همین کتاب «بهاءالله و عصر جدید»، فصل ۱۳ صفحه ۲۴۵ می‌گوید: «قوم مرا تسلی دهید. خدای شما می‌گوید سخنان دلاویز به اورشلیم گویید» بعد می‌گوید: «با ظهور حضرت باب و حضرت بهاءالله آثار تحقق کامل آن [جلال خداوند] شروع شده.»

از میرزاحمد سهراب در خاطرات یومیه‌اش نقل می‌کند بعد از شروع جنگ جهانی، بهاءالله، رهبر بهائیت و پدر عباس‌افندی، از سال ۱۸۶۸ که وارد عکا شد، با کانون‌های پشت پرده ارتباط دارد. (بهاءالله و عصر جدید، فصل ۱۴، صفحه ۲۷۹).

بهاءالله و عبدالبهاء چون در پشت پرده با کانون‌های یهودی اروپا و آمریکا ارتباط داشتند، می‌دانستند چه اتفاقی خواهد افتاد و این اتفاقات را در قالب پیش‌گویی مطرح کرده است.

«میرزا احمد سهراب در خاطرات یومیه خود نقل مي‌کند که حضرت عبدالبهاء موقعی که جلوی پنجره یکی از مسافرخانه‌های بهائی در حیفا در ۱۴ فوریه ۱۹۱۴ جالس بودند؛ درباره آینده عکا و حیفا چنین فرمودند.» ببینید این کی است؟ ۱۹۱۴ هنوز جنگ شروع نشده است. خیلی جالب است. هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده در آن صحنه و در آن زمین. می‌گوید: «مسافت بین عکا و حیفا آباد شود و این دو شهر متصل به یکدیگر شوند. از اتصال این دو نقطه یک مدینه عظیمی شود. … این نقطه یکی از مراکز تجارتی نمره اول عالم خواهد شد و این ساحل که به شکل نصف الدائره است، قشنگ‌ترین اسکله شود و کشتی‌های ملل در آن ملجأ و پناه گیرند. سفن عظیمه عالم هزاران هزار رجال و نساء را از جمیع اقطار کره ارض به این اسکله وارد کنند». می‌دانید که بعد از جنگ این‌ها وارد شدند. یعنی از زمانی که انگلیس آنجا را اشغال کرد، نه از زمانی که اسرائیل درست شد. می‌گوید: «کوه و دشت به عمارات و قصوری به طرز جديد مزيّن شود. دارالصنایع  ایجاد گردد. …مصباح‌های بزرگ نورافشان در دو سمت کوه کرمل برای هدایت کشتی‌ها نصب شود. خود کوه کرمل از سرتاپا غرق دریای انوار گردد. …فی‌الحقیقه به أسرار و حکمت‌های الهی نتوان پی برد، چه که بین شیراز و طهران و بغداد و اسلامبول و ادرنه و عکا و حیفا چه مناسبتی است؟ خداوند به حکمت و وقار قدم‌به‌قدم در این شهرها به حسب تقدیرات محتومه لن‌یتغیرش حرکت فرمود تا نبوات و اخباری که انبیاء از قبل خبر داده‌اند تحقق یابد. رشته و سلسله و عودی که در تورات درخصوص قرن مبارک مسیحایی ذکر شده حق چنین مقدّر فرموده بود که در وقتش ظاهر و یک کلمه از آن بی‌تأثیر و بی‌نتیجه نخواهد ماند.» این‌ها همه دارد اتفاق می‌افتد.

یعنی آنچه در عهد عتیق پیش‌بینی شده، دارد محقق می‌شود؟ توسط کدام ماشیح؟ توسط بهاءالله. بهاءالله منجی یهود است.

در صفحه ۵۱ و ۵۲ کتاب مفاوضات عبدالبهاء که آن را کلیفرد بارنی آمریکایی نوشته است، اشاره می‌کند که آنجا وعده داده شده که چه اتفاقاتی می‌افتد و جهان ترقی می‌کند و رشد می‌کند و علم و آگاهی زیاد می‌شود. بعد از ظهور آن ماشیح، گرگ و برّه و همه این‌ها در کنار هم زندگی می‌کنند. این آقا می‌گوید:

اسرار کائنات چقدر کشف شده است و مشروعات عظيمه چقدر ظهور يافته است و روزبه‌روز در ازدياد است و عن‌قريب علوم و معارف مادّيّه و معرفت الهيّه چنان ترقّی نمايد و معجزاتی بنمايد که ديده‌ها حيران ماند و سرّ اين آيه اشعيا “زيرا که جهان از معرفةالله پر خواهد بود” به‌تمامه ظاهر خواهد گشت. …اين يک معنی از معانی الفت گرگ و بره و پلنگ و بزغاله و شير و گوساله است.» بعد می‌گوید: «آن نهال بيهمال جميع اسرائيل را جمع خواهد کرد، يعنی اسرائيل در دوره آن در ارض مقدّس جمع خواهند شد و امّت يهود که در شرق و غرب و جنوب و شمال متفرّقند مجتمع شوند. حال ملاحظه نمایيد که اين وقايع در دوره مسيح واقع نگشته، … امّا در بدايت دوره جمال مبارک اين وعد الهی که در جميع کتب انبيا منصوص است بنای ظهور گذاشته، ملاحظه مي‌نمایيد که از اطراف عالم طوايف يهود به ارض مقدّس آيند و قرايا و اراضی تملّک نموده سکنی کنند و روزبه‌روز در ازديادند، به قسمی که جميع فلسطين مسکن آنان گردد.»

چیزی که می‌خواستم بگویم این است که شاید این را بتوانیم ثابت بکنیم و برای خودمان این مسجل بشود که اصلاً هستی‌شناسی یهودی همان هستی‌شناسی بهائیت و هستی‌شناسی عهد عتیقی و توراتی است. تا حالا یک کتاب یهودی دیده‌اید که یک دانشمند یهودی، یک عالم یهودی؛ یک رهبر یهودی یا صهیونیست یا یک خاخام یا یک ربانی بگوید تو چرا این را بیخود گفتی؟ تو کی هستی؟ ما منتظر ماشیح خودمان هستیم. تو از کجا آمدی؟ ما اصلاً تو را قبول نداریم. ولی هیچ‌کس چیزی نگفته است. مگر ممکن است؟ این‌ها چرا سکوت کردند و هیچی نگفتند؟

این‌ها خاستگاه فکری مشترک دارند. جهان‌بینی مشترک دارند. چون این‌ها می‌گویند ما در آخرالزمان باید برویم فلسطین و در آنجا حکومت تشکیل بدهیم. یهودیان اطراف و اکناف عالم بیایند اینجا؛ اینجا مقدمه می‌شود برای حکومت جهانی ما.

ب.ش: دربارۀ همراهی و دوستی بهائیان و یهودیان توضیح می‌فرمایید؟

ت: بله، در ارتباط همگرایی و همراهی و وفاق این‌ها، من فقط چند مورد و نکتۀ برجسته را می‌خواهم عرض کنم. در راستای این محورهایی که من عرض کردم و این اشتراک فکری و تعلیماتی و آموزه‌های یهودی و بهائی، این طبیعی است که این‌ها با هم همراهی داشته باشند، یعنی مثل دو تا برادر، مثل دو تا دوست، مثل دو تا شریک، یعنی هیچ فاصله‌ای بین این‌ها به نظر من نیست. حالا اگرچه هرکدام یک پرچمی را بلند کرده‌اند، هرکدام یک لوگویی برای خودشان دارند ولی من فکر می‌کنم این‌ها هردو یکی هستند، یعنی در یک مسیرند. خاطر شریفتان هست، سال ۱۳۴۱ که نهضت اسلامی شروع شد، یعنی پرچم مبارزه را به سمت شاه و سلطنت پهلوی نشانه گرفت. امام ضمن اینکه نوک پیکان را به سمت شاه و پهلوی نشانه می‌رود می‌گوید: «اینجانب، حسب وظیفه شرعیه، به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر می‌کنم. قرآن کریم و اسلام در معرض خطر است. استقلال مملکت و اقتصاد آن در معرض قبضه صهیونیست‌هاست که در ایران به حزب بهائی ظاهر شدند.» یعنی اولاً بهائیت را می‌گوید یک حزب و ثانیاً می‌گوید صهیونیست‌ها در ایران به شکل حزب بهائی ظاهر شده‌اند. «و مدتی نخواهد گذشت که با این سکوت مرگبار مسلمین، تمام اقتصاد این مملکت را با تأیید عمال خود قبضه می‌کنند و ملت مسلمان را از هستی در تمام شؤون ساقط می‌کنند. …ملت مسلمان تا رفع این خطرها نشود، سکوت نمی‌کند و اگر کسی سکوت کند، در پیشگاه خداوند قاهر مسؤول و در این عالم محکوم به زوال است.» (صحیفه امام (ره)، آذر ۱۳۴۱، صفحه ۱۱۰).

امام خمینی (ره) می‌فرماید: این بهائی‌ها همان یهودیان هستند. این صهونیست‌ها همه یکی هستند.

امام دوباره هشدار می‌دهد: «اگر همه علمای اسلام یک مطلبی را بگویند، حالا که خطر بر اسلام وارد شده و آن خطر یهود است و حزب یهود- که همین حزب بهائیت است- این خطر که حالا نزدیک شده، اگر آقایان، علمای اعلام، خطبا، طلاب، همه با هم هم‌صدا بگویند که آقا ما نمی‌خواهیم که یهود بر مقدرات مملکت ما حکومت کند.» (همان، جلد یک؛ ۱۲ اردیبهشت ۴۲، صفحه ۲۱۶ ).

در همانجا می‌نویسد: «بسیاری از پست‌های حساس به دست این فرقه است که حقیقتاً عمال اسرائیل هستند. خطر اسرائیل برای اسلام و ایران بسیار نزدیک است.» (همان، ص ۱۸۶، اردیبهشت ۴۲).

ببینید امام می‌گوید این‌ها با اسرائیل یکی هستند، یعنی اصلاً این‌ها را تفکیک نمی‌کند. می‌گوید: «ما با اسرائیل و بهائی‌ها نظر مخالف داریم و تا روزی که مسؤولین امر، دست از حمایت این دو طبقه برندارند، ما به مخالفت با آن‌ها ادامه می‌دهیم.» (همان، صفحه ۷۷، ۱۲ شهریور ۴۱).

حالا این‌ها را برای چه گفتم؟ ما گفتیم هستی‌شناسی‌شان مشترک است. این‌ها را برای این گفتم که امام هم که یک مرجع عالم و صاحب‌نظر در صحنۀ سیاست و دیانت است، چنین نظری دارند.

شما می‌دانید اصلاً عباس‌افندی کی آزاد شد؟ درست زمانی که سلطان عبدالحمید را این جریان‌های نفوذی فراماسونری و یهودی خلعش کردند، منعی دیگر برای زندانی بودنش نداشت. برای اینکه همپالکی‌هایش آمدند قدرت را به دست گرفتند. زمانی که عبدالبهاء در جنگ جهانی اول همکاری می‌کند با قشون انگلیس؛ جمال‌پاشا که فرمانده لشکر چهارم است که مصر و شامات دست ایشان بود، وقتی خبر کارهای عبدالبهاء را به او دادند، به‌قدری عصبانی می‌شود که می‌گوید من باز گردم، او را دستگیر می‌کنم و اعدامش می‌کنم. فوری انگلیسی‌ها دست به کار می‌شوند؛ لرد بالفورد پیام می‌دهد به جنرال آلن بی و آلن بی به فرماندۀ ناحیۀ حیفا که می‌گوید از جان عبدالبهاء حفاظت کنید. بعد فرماندۀ ناحیه حیفا اطلاع می‌دهد به دربار انگلیس که خیالتان راحت باشد که امنیت عبدالبهاء و خانواده و یارانش تأمین است. نگران نباشید.

ب.ش: آیا بهائیان در کمک به انگلیسی‌ها در تصرف آبادی‌ها و روستاهای آن منطقه نقشی داشتند؟

ت: اولاً آبادی‌ها که گرفته بودند با تبانی با همین نمایندگان قدرت‌های جهانی بود. آبادی‌های آن‌ها را نخریده بود. آنجا منطقه روستایی بوده و بایر بود، این‌ها رفتند آنجا را تصرف کردند. سر وقت می‌گویم چگونه این‌ها را در اختیار صندوق یهود که شعبه‌ای است از سازمان جهانی صهیونیسم قرار دادند.

ب.ش: آیا آن آبادی‌ها را اول کار خود یهودیان تصرف کرده بودند؟ در یهود گروه‌هایی بودند که حمله می‌کردند و روستاها را با زور می‌گرفتند.

ت: چند تا آبادی که دست بهائی‌ها بود، آن مناطقی است که در جوار طبریه بود. در کنار دریاچه طبریه و در فرمانداری طبریه چند روستا وجود داشت.

آنجا مردم کشاورزی می‌کردند. مردم آن منطقه به‌عنوان رعیت این‌ها بودند. این‌ها زمین‌ها را گرفته بودند و مالک شده بودند. تمام گندم‌ها را این‌ها احتکار کرده بودند. تا زمانی که عثمانی‌ها آنجا تسلط داشتند، از وجود این انبارها خبر نداشتند. یعنی نمی‌دادند مردم استفاده کنند ولی درست وقتی که لشکر یهود آنجا را اشغال کردند این‌ها در انبارها را باز کردند؛ آذوقه‌ها را در اختیار این‌ها گذاشتند که از گرسنگی نجات پیدا کنند. حالا منهای همکاری‌هایی که به لحاظ تبلیغی و فرهنگی و حتی نظامی داشتند.

یک چیز جالب، آن نشانی است که انگلیسی‌ها به عبدالبهاء دادند. یعنی تابعیت دولت انگلیس را پذیرفت، آن نشان را گرفت، نشان امپراتوری یهود. این یعنی چه؟ یعنی اینکه من تحت حکومت انگلیسم. کدام انگلیس؟ انگلیسی که کاملاً دست قدرت یهودیان بود.

عباس‌افندی اشغال فلسطین از سوی ارتش انگلیس را مایه آرامش اهالی این دیار اعلام کرد. بعد از دسامبر ۱۹۱۷ که بیت‌المقدس اشغال شد. ایشان تعبیری دارد به نام برپا شدن خیمه عدالت و دعا می‌کند برای جرج پنجم پادشاه انگلیس که خداوند این نعمت بزرگ را از ما نگیرد و ایشان را مورد تأیید قرار بدهد.

وقتی که عبدالبهاء می‌میرد آن تشییع جنازه‌ای که برایش برپا می‌کنند در سر مزارش، یعنی در آن قبرستان، اینجا وینستون چرچیل یهودی که در زمان جنگ، وزیر جنگ بود، یهودی بود، پیام رسمی می‌دهد و در مراسم تدفین شرکت می‌کند. جالب این است که گارد احترام ارتش انگلیس و گارد تشریفاتش در پیشاپیش یعنی جلوی همه این تشییع‌کنندگان رژه می‌روند، مثل یک مقام رسمی و درباری و پیام تسلیت دربار انگلیس را که همین وینستون چرچیل، یعنی وزیر جنگ انگلیس، ارائه کرده بود، توسط سر هربرت ساموئل تقدیم خانواده عبدالبهاء می‌کنند، مهم است.

یک مطلب دیگر جالب است، باز مدرکش خاطرات حبیب است. می‌گوید: یک مسیحی آمد با عباس‌افندی دیدار کرد؛ ابراز نگرانی کرد. گفت این‌ها همه روستاها و آبادی‌های ما را اشغال می‌کنند. مردم نگرانند که این‌ها دارند زمین‌های مسیحی‌ها و مسلمانان را می‌گیرند. عبدالبهاء می‌گوید: قوم یهود در این اراضی سلطنت خواهند کرد. این ارادۀ حق است. هیچ‌کس را یارای مقاومت با این‌ها نیست. ببین سلطان عبدالحمید با آن سطوت و اقتدار، آیا توانست مانع شود؟ اینجا فلسطین است اراضی مقدسه است. عن‌قریب قوم یهود به این اراضی بازخواهند گشت. سلطنت داوودی و حشمت سلیمانی خواهند یافت. این از مواعید صریحه الهیه است و شک و تردید ندارد. قوم یهود عزیز می‌شود و تمام این اراضی بایر آباد و دایر خواهند شد. تمام پراکندگان یهود جمع می‌شوند و این اراضی مرکز صنایع خواهد شد. این هم در خاطرات حبیب صفحه ۲۰،  هم در آهنگ بدیع نشریه بهائیان جوانان یهودی ایران سال ۱۳۳۰ شماره ۳۰ صفحه ۵۳ آمده است.

اجازه بدهید دو تا آبادی را بگویم. آن آبادی‌هایی که در آن کتاب هم ما آوردیم. از جمله روستاهایی که اینجا نقشه‌اش را می‌توانم ارائه کنم، طبریه در شمال شرق فلسطین واقع شده است. تقریباً می‌شود گفت جنوب لبنان. آنجا در جوار دریاچه طبریه است. می‌دانید دریاچه طبریه آن طرفش می‌خورد به بلندی‌های جولان و به مرز سوریه می‌خورد. آنجا ما یک روستایی داریم به نام روستای المنشیه در منطقه طبریه. درواقع در جنوب غرب دریاچه طبریه. یعنی دو کیلومتری نقطه‌ای که رود اردن از دریاچه طبریه منشعب می‌شود. اینجا را بهاءالله سال ۱۸۸۰ به تملک خودش درمی‌آورد. حالا با چه شگردها و شیطنت‌هایی، در تاریخ متأسفانه واضح نیست، ولی به نظرم می‌رسد که این‌ها از طریق نمایندگان کشورهای غربی، یعنی آن موقع می‌گفتند وزیرمختار، مثل آلمان؛ مثل فرانسه؛ مثل انگلیس در آنجا دفتر نمایندگی داشتند. آنجا تقریباً جمعیت کم بود، آن‌ها از طریق این‌ها گرفتند. امپراتوری عثمانی که قطعاً نمی‌داد. در سال ۱۸۸۰، هنوز آنجا آبادی نبوده.

این منطقه را این‌ها در اوایل قرن بیستم، سال ۱۹۱۰ که هنوز جنگ جهانی صورت نگرفته بود می‌دهند به یهودیان. حدود سال ۱۹۱۰ تا ۱۹۲۰ به صندوق ملی یهود می‌دهد. صندوق ملی یهود مثل آژانس یهود این‌ها هرکدام شاخه‌ای از سازمان جهانی صهیونیزم هستند. صندوق ملی یهود کارش تصاحب و تملک و تصرف زمین‌های فلسطینیان بود، والسلام. اصلاً کار اصلی‌اش این بود. در دل خودش شرکتی داشت به نام شرکت توسعه زمین که عمده این‌ها یهودیان اشکنازی بودند که مقرشان در آلمان بود. در جوار این روستای المنشیه یک روستای دیگر بود به نام روستای خربط ام‌جونی. این را  در سال ۱۸۸۱ عبدالبهاء تصرف می‌کند ولی در سال ۱۹۱۱ یعنی قبل از جنگ جهانی اول این را به صندوق ملی یهود تحویل می‌دهد. بعد از آن چه می‌شود؟ مردم روستا می‌شوند رعیت و مستأجر یهود. صندوق ملی یهود آنجا را تحویل می‌گیرد و به یک آبادی به نام بیت زرا تبدیل می‌کند. آنجا امروز یک آبادی نیست، یک شهرک است. یک روستای دیگر هم هست به نام النقیب که در همان استان یا فرمانداری طبریه است، آن‌ها که من گفتم در جنوب غرب دریاچه طبریه است. این در شرق طبریه است یعنی می‌رود به سمت سوریه. در نیم‌کیلومتری سوریه است. نزدیک بلندی‌های جولان است که الان اسرائیل آنجا را گرفته است. این‌ها را باز سال ۱۸۸۰ بهاءالله تصرف می‌کند و مردم روستا تا دهه ۱۹۲۰ آنجا به‌عنوان اجازه‌نشین و رعیت کار می‌کنند در روستا و آبادی، ولی بعد در ۱۹۲۰ واگذار می‌کند به صندوق ملی یهود. سال ۱۹۳۷ یهودیان مهاجر اروپای شرقی و مرکزی آنجا یک آبادی درست می‌کنند به نام کبتس که مزارع اشتراکی یهودی است.

ب.ش: مساحت این روستاها چقدر است؟

ت: بعضی‌ها را در این کتاب «تا فراموش نکنیم» آورده‌ایم. باز سه کیلومتری شرق عکا؛ ببینید یک روستای دیگر هست به نام المنشیه که این‌ها تشابه اسمی دارند. آن در منطقه طبریه بود، این در منطقه عکاست. همین عکایی که این‌ها لنگر انداخته‌اند در پناه دولت اسرائیل. آنجا مدفن بهاءالله هست، در همین روستای المنشیه.

ب.ش: منشیه با آن المنشیه دیگر فرق می‌کند.

ت: اصلاً تشابه اسمی است. این‌ها از اطراف عکا هر سال به قول خودشان زیارت اعتاب مقدسه می‌روند. الان در آنجا در جوار همان یهودیان دو تا شهرک ساختند در پناه همدیگر به نام آبادی یا شهرک شمرات و هاردالی. در سال ۱۹۴۸ این را ساختند. یعنی همان سالی که اسرائیل تأسیس شده است.

ب.ش: اینجا مال بهائیان است؟ آن‌هایی که فرمودید همه را عبدالبهاء واگذار کرده، این‌ها است؟

ت: این‌ها زمان عبدالبهاء داده شده است. این زمین‌ها همه‌اش دست بهائیت بوده و بعد عبدالبهاء همه‌کاره می‌شود و به یهودیان می‌دهد.

بهائیت در زمان رضاخان و محمدرضا نیز نفوذ داشته و تعدادی از شخصیت‌های سیاسی رژیم پهلوی بهائی بودند. اولین آجودان رضاخان، روح‌الله خان یاور، بهائی بود.

وقتی قرار می‌شود برای محمدرضا پهلوی آجودان و وزیر جنگ انتخاب کنند، اسدالله صنیعی بهائی را کنار او می‌گذارند. من فهرستی دارم، اصلاً فهرست بهائیانی که حالا یا یهودی بودند یا بهائی بودند و این‌ها کارگزاران حکومت پهلوی بودند، چه در زمان رضاخان و چه بعد از رضاخان، زمان محمدرضا در همان حوزه‌های لشکری و هم حوزه‌های کشوری. اگر بخواهیم نمونه‌هایش را بگوییم یکی هویدا است که سیزده سال فرمانروای کل ایران بود، بهائی است. یا مثلاً سرلشکر عبدالکریم ایادی که بهائی بوده و با کانون‌های یهودی کاملاً مرتبط بوده. اصلاً زمانی که ایشان رئیس فروشگاه‌های زنجیره‌ای اتکا و رئیس بهداری ارتش بود تمام اقلام را به زیرمجموعه دستور می‌داد از اسرائیل وارد کنند. این‌ها را شما از من بهتر می‌دانید. یعنی درواقع شاه بی تاج و تخت این بود. اصلاً با سفیر اسرائیل رفیق بود.

یا مثلاً پرویز ثابتی که نقش عجیبی در ساواک داشت. مدیرکل اداره کل امنیت داخلی بود. بعد ارتشبد غلامرضا ازهاری و ارتشبد شفقت و نصرت‌الله که رئیس تشریفات دربار بود. غلامعباس آرام که وزیر امور خارجه بود. هوشنگ نهاوندی وزیر آبادانی و مسکن؛ منوچهر تسلیمی وزیر بازرگانی؛ پرویز خسروانی رئیس سازمان تربیت بدنی؛ پرویز تسلیمی رئیس دانشکده علوم؛ امیرقاسم اشراقی وزیر پست؛ امیرمنصور سرداری، دکتر محمد باهر وزیر بهداری؛ این‌ها سر دراز دارد.

بعضی از این‌ها اصلاً یهودی‌تبار بودند. مثلاً این خانواده جم بر اساس برخی اسناد می‌گویند از یهودیان مخفی بودند. یا مثلاً در بین پولداران و سرمایه‌داران کسانی قدرت بلامنازع بودند، مثل خانواده حبیب ثابت بیش از ۴۲ شرکت داشت. یا پهلوی چند بانک را به هژبر یزدانی داد به‌خاطر خوش رقصی‌هایی که کرده بود.

خانوادۀ حبیب‌الله ثابت اصلش یهودی‌اند. می‌خواهم این را بگویم کارگزاران حکومت پهلوی چه در زمان رضاخان و چه در زمان محمدرضا این‌ها بودند و حکومت و سرزمین ما جولانگاه این‌ها بود. اگرچه کارهای پژوهشی خوبی صورت گرفته ولی به نظر من باید برجسته بشود. شما فرض کنید سیزده سال یک آدمی که نه شخصیت داشته؛ نه شعور داشته؛ نه فرهنگ داشته؛ اصلاً فرهنگ انسانی نداشته؛ این آدم فرمانده کل این سرزمین مسلمانان بوده.

ب.ش: جناب آقای شاداب عسکری نقل می‌کرد که زمانی شاه دستور می‌دهد که همه ارتشی‌ها و مقامات دولتی در پرسشنامه استخدامی‌شان بنویسند مسلمان. خیلی از آن‌ها بهائی بودند. بعد از این که آقای بروجردی صحبت می‌کنند که آقا بهائی‌ها تمام نظام را گرفته‌اند، شاه به ایشان دستور می‌دهد کل پرسشنامه‌های استخدامی که این‌ها دارند، همه را تبدیل کنید به مسلمان.

ت: یک علت دیگر هم داشته. این‌ها خواستند وانمود کنند ما در چارچوب قانون کار می‌کنیم و بهانه را از دیگران بگیرند. قانون می‌گفت کلیمی؛ مسیحی و زرتشتی. این‌ها گفتند نباید قانون باشد. اما کدام قانون؟ قانون زمان مشروطه. بنابراین قانون اساسی زمان مشروطه را این‌ها آمدند این‌جوری دور زدند. ما بر اساس گزارش ساواک عرض می‌کنیم. این سند ساواک است. این‌ها می‌رفتند در ادارات و شناسنامه‌شان را تغییر می‌دادند. خود ساواک گزارش کرده به رئیس ساواک گفته این‌ها یکی‌یکی دارند این کار را می‌کنند، با اینکه هم برای سربازی‌شان و هم استخدام در ادارات منع قانونی ندارد.

یک چیزی می‌خواهم بگویم خیلی جالب است. دو تا سند دربارۀ پیوند بین یهود و انگلستان می‌خواهم بگویم. این وقتی که مسجل بشود؛ آن وقت پیوند بین بهائیت و انگلستان بهتر معنی پیدا می‌کند که این پیوند بین انگلستان و بهائیت چیست؟ ما انگلستان را به‌عنوان یک مجموعه جغرافیایی نگاه نکنیم. این انگلیسی که با این بهائی‌ها این همه تبادل و هم تعامل هم فرهنگی و هم اجتماعی و هم اقتصادی داشتند، هوای همدیگر را داشتند. اصلاً این‌ها آن‌ها را برکشیدند. عکا و حیفا را آنجا منطقه دادند، انگلیسی‌ها بودند. این انگلیسی‌ها همین یهودیانی بودند که بر اساس تعالیم خودش می‌گوید من ماشیح آن‌ها هستم. ببینید این خیلی جالب است. این ویلیام جورج آرتور ارسبی ارمس گریگور، وکیل پارلمان انگلیس از حزب محافظه‌کار است. معاون وزیر جنگ است در زمان جنگ جهانی اول. یعنی معاون وینستون چرچیل است. گرایش‌های صهیونیستی هم دارد. بعد از اینکه این‌ها فلسطین را اشغال می‌کنند یک همایشی یهودیان در یافا برگزار می‌کنند. همایش یهودیان یافا در ۱۷ ژوئن در ۱۹۱۸٫ این می‌رود آنجا سخنرانی می‌کند. من فقط یک جمله از سخنرانی ایشان را برای شما بگویم. یافا شمال‌ غرب در کنار ساحل مدیترانه است. ببینید اینجا در این سخنرانی ۱۷ ژوئن ۱۹۱۸ که منطقه را انگلیسی‌های صهیونیست یهودی گرفتند. در سخنرانی می‌گوید شما یهودیان می‌توانید در اینجا کانون تمدن یهودی ایجاد بکنید. کی؟ هنوز لایحه قیمومیت فلسطین توسط جامعه اتفاق ملل بعد از جنگ جهانی اول تصویب نشده، اگرچه تصویب‌شده را خودشان نوشتند ولی بااین‌حال هنوز اول کار است. معلوم می‌شود از قبل این‌ها برنامه داشتند اصلاً این جنگ برای این بوده است.

می‌گوید: ما مردم انگلیس. نمی‌گوید ما حاکمان انگلیس؛ ما کارگزارن حکومت انگلیس که عرض کردم چقدر بهائی بودند و چقدر یهود بودند و چقدر فراماسون بودند. می‌گوید ما مردم انگلیس بهترین جلوه‌های تمدن خود را مدیون تورات هستیم. این یک مقام ارشد انگلیسی نماینده بریتانیا در آنجا دارد می‌گوید. این یک سند است.

ب.ش: از کجا نقل کردید؟

ت: این سند وزارت امور خارجه انگلستان است، ولی از کتابی که من می‌خواهم نقل کنم کتابی است به نام بذرهای توطئه. این نویسنده‌اش دورین اینگرانز است. آقای حسین ابوترابی این را ترجمه کرده است.

دوسال بعد؛ مدیر کل وزارت امور خارجه انگلستان آقای جان رونالد گراهام در ۳۰ مارس ۱۹۱۹ یعنی دو سال بعد از این اعلامیه مدیر کل؛ نامه می‌نویسد به معاون وزیر خارجه به او هشدار می‌دهد و می‌گوید: «این حقیقت را نباید انکار کرد که درحال‌حاضر ما یعنی حکومت انگلیس، بیش از اندازه وابسته به آرمان‌های صهیونیزم شده‌ایم و کار را به جایی رسانده‌ایم که اگر بخواهیم از مواضع خود دست بکشیم نتیجه‌ای برای ما جز رنجش و خشم یهودیان در پی نخواهد داشت».

ب.ش: در انتها، چه توصیه‌ای به ما می‌فرمایید؟

ت: ببینید بهائیت یک پیوند ناگسستنی با انگلستان دارد. انگلستان به عبدالبهاء نشان شوالیه را می‌دهند، سر مزارش و قبرستان او هم رژه نظامی می‌روند و پیام صادر می‌کنند. این نشان می‌دهد که این‌ها ارتباط تنگاتنگی باهم دارند. هم تعالیم یکی است، هم هستی‌شناسی یکی است، هم ساختار سیاسی یکی است. ما این‌ها را باید به نسل جوانمان؛ حتی جوانان بهائی بگوییم. خود جوانان بهائی هم باید این مطالب را بدانند. اصلاً من انگیزه و اعتقادم این است این حرف‌هایی را که ما روی آن کار کردیم و به این جمع‌بندی رسیدیم، باید بسط و گسترش داد و گفت.

منبع

سایت بهائی شناسی    http://bahaimag.com [1]   مورخه ۲۷/۱۲/۱۴۰۲

 

معرفی کتاب« درسواره انتقادی آشنایی با بهائیت» نوشته «علیرضا روزبهانی»

Posted By BahaismIran On In اسلاید شو,کتابخانه,نقد احکام بهائیت | No Comments

بهائیت را می توان از جمله فرقه هایی به شمار آورد که با زیرکی سردمداران و خط دهی قوی بیگانگان خیلی زود به شکل تشکیلاتی منظم و هدفدار درآمده و کاملاً حساب شده، نقشه های کوتاه مدت و بلند مدت خود را از طریق اقدامات گسترده ای در زمینه تبلیغ، جذب مداخله فرهنگی و….. در کشورهای مختلف من جمله ایران پیاده و پیگیری کرده است.

در بزنگاههای مختلف و مخصوصاً با بروز اوضاع آشفته حضور این تشکیلات و نقش آن در ایجاد نارضایتی و اغتشاش به صورتی پررنگ قابل بررسی و مشاهده است چنین تشکیلاتی با پیشینه فرقه ای و رنگ و بوی اعتقادی از فرقه دیگری به نام «بابیت» برآمده است که خود بابی ها نیز به دلیل فعالیت های سیاسی مختلف نقش پررنگی در تاریخ ۲۰۰ سال گذشته ایران داشتند.

ردپای تفرقه افکنانه و ضدایرانی بابیت را می توان در ممانعت در مسیر اصلاحات امیر کبیر و همراهی با «آقاخان نوری»، «مصادره انقلاب مشروطه»، غارت و چپاول کشور در دوره پهلوی و…. ردگیری نمود اما شناخت و درک چرایی اقدامات بهائیان که به نوعی وارثان بابیت هستند و همین طور شناخت طرز فکر و هدف اصلی این فرقه مستلزم مطالعه و تسلط بر پیشینه این دو فرقه است. در همین راستا «حجت الاسلام علیرضا روزبهانی» کارشناس حوزه بهائیت در کتابی تحت عنوان «در سواره انتقادی آشنایی با بهائیت» طی ۱۰ درس مروری کلی از تاریخچه و عملکرد بهائیان را برای مخاطب با زبانی ساده و گویا توضیح می دهد.

درس اول کتاب با عنوان بسترشناسی اجتماعی بهائیت برای روشن کردن ریشه بهائیت و حتی بابیت عقب تر رفته و «شیخیه» را که زمینه ساز بروز فرقه هایی مانند بابیت و بهائیت بود توضیح می دهد. ضمن اینکه به بسترهای سیاسی، اقتصادی فرهنگی و همچنین جریان های تصوف آن زمان نیز اشاره می کند.

بنا بر آنچه در کتاب ذکر شده است در آن دوره از نظر مذهبی «تراز نبودن علوم حوزوی با نیازهای جامعه آن روزگار نیز به گسترش و دامن گستری اندیشه های خرافی کمک می کرد». از منظر سیاسی نیز می توان گفت در ساختار حکومتی فتحعلی شاه افراد میهن دوست و سیاستمدار جایگاهی نداشتند و اگر چنین افرادی هم رخ می نمودند با دسیسه ها و توطئه های گوناگون از میان برداشته می شدند……(۲) وضعیت نامطلوب اقتصادی مردم هم از جنبه ای دیگر بسترساز و تداوم بخش فرقه هایی مانند بهائیت بود. چرا که توزیع نامناسب ثروت باعث ایجاد فاصله طبقاتی می شد. حاکمیت نیز با وضع قوانین مالیاتی سنگین، ورود به جنگ های بی نتیجه و هولناک و تاراج ناشی از آن مانع جدی رشد اقتصادی طبقه فرودست بود.

درس دوم تاریخ و شخصیت شناسی بابیت با هدف آشنایی با مؤسس فرقه بایست در کتاب ارائه شده و به معرفی افرادی چون «علی محمد شیرازی»، «(باب) میرزا یحیی صبح ازل»، «هادی دولت آبادی»، «میرزا یحیی دولت آبادی» و….. همچنین حوادث تاریخی چون «واقعه بدشت، می پردازد. در پایان این درس پس از اتمام توضیحات به این نتیجه می رسیم که بابیت بعد از مرگ مؤسس آن به دو شعبه «ازلی» و «بهانی» تقسیم شد.

ادامه کتاب کاملاً به بهائیت اختصاص می یابد.

در درس سوم تحت عنوان «تاریخ و شخصیت شناسی میرزا حسینعلی بهاء» هر چند اجمالی اما با در نظر گرفتن ابعاد مختلف و حوادث مهم روزگار وی از جمله ترور «ناصرالدین شاه»، تبعید به کربلا، ادعاهای مختلفی که در طول حیاتش داشت، آثار وی، ارتباط با روسیه تزاری و انگلستان و اقامت و مرگش در «عکا» توضیح داده شده است.

در درس بعد «تاریخ و شخصیت شناسی رهبران بعد از بهاء» یعنی «عباس افندی» پسر حسینعلی نوری و شوقی افندی انوه دختری او مورد بررسی قرار گرفته است. در این بخش به سفر عباس افندی به اروپا و آمریکا و ارتباط وی با کشورهای غربی اشاره شده است. همچنین رهبری شوقی را به عنوان فصل جدیدی در تاریخ بهائیت به بررسی گذاشته است، چرا که در این دوره «جاسوسی در کشورهای اسلامی برای اسرائیل نیز به برنامه های بهائیت افزوده شد و بهائیان حافظ منافع و موقعیت آمریکا و صهیونیسم شدند»(۴).

درس پنجم با طرح عقاید اساسی بهائیت در موضوعاتی چون توحید، معاد و نبوت به نقد بررسی و ارائه دلایلی بر نادرست بودن آن ها می پردازد و در درس ششم، نقد گفتمان فرقه از رهبران تا مسلمان بهائیت مد نظر نویسنده است. آنچه از این درس نتیجه می شود. به نوعی اشاره به این مسئله است که اصلی ترین گفتمان بهائیت نفی اندیشه رایج شیعه است که مهم ترین مشخصه آن ظلم ستیزی و عدم سازش با استکبار می باشد.

درس هفتم تحت عنوان «اثبات فرقه بودن بهائیت»، با تعریف مفهوم فرقه[۱] [2] و توضیح مؤلفه های آن المانهای بهائیت را در چارچوب تعاریف فرقه ای نشان می دهد. از آنجا که در بهائیت، چیزی به اندازه تشکیلات حائز اهمیت نیست.

درس هشتم، تشکیلات وسازمان مدیریت فرقه بهائیت را که در رأس آن سازمانی موسوم به «بيت العدل» است. مورد بررسی قرار می دهد. در کنار تشریح سیر بیت العدل و تناقضات و اشکالات آن، نهادهای کوچک تر مدیریت اعضای فرقه بهائیت از جمله محفل ملی، محفل محلی، هیئت های مختلف، تشکیلات ایادیان امر، مشاورین قاره ای، نهادهای تابعه و چگونگی انتصابات و عملکرد هر کدام مورد بحث قرار گرفته است.

درس نهم به آشنایی با آموزه ها و تعالیم بهائیت و نقد اصالت و ارزش علمی و عملی این تعالیم اختصاص دارد. تعالیم مطرح شده، همان دعاوی بهائیتند که ادعای عمل به آنها را دستاویزی برای تبلیغ و جذب دیگران به بهائیت قرار می دهند. مواردی که در کتاب مورد بررسی قرار گرفته اند شامل تحری حقیقت، وحدت عالم انسانی، استقرار صلح عمومی و محکمه کبری، سببیت دین با علم و عقل و تساوی حقوق زن و مرد می باشد.

درس دهم و پایانی کتاب «نقدی بر کتب مقدس فرقه انحرافی بهائیت» نام دارد که به اثبات فقر محتوایی کتب بهائی اختصاص داده شده است. نویسنده برای این منظور در ابتدا مشخصه ها و ویژگی های کتب آسمانی را برای مخاطب توضیح می دهد تا با آموختن معیار درست و غلط بودن محتواهای مختلف افراد به طور کامل به رد بودن کتب انحرافی همچون آثار بابی و بهائی می برند.

به طور کلی این کتاب می تواند منبع خوبی برای آشنایی و آموزش کلیات مربوط به بهائیت بوده و بابی برای ورود جدی تر به این حوزه باشد. انتهای دروس علاوه بر سؤالات که از هر درس طرح شده و نشانگر ماهیت آموزشی کتاب و برجسته ساختن نکات هر درس از کتاب است. بخشی نیز با عنوان منابعی برای مطالعه بیشتر قرار داده شده که کتاب های مرتبط با محتوای آن درس را به خواننده معرفی می کنند تا در صورت نیاز یا تمایل به بسط موضوع مخاطب بداند به چه منابع معتبر و مرتبطی می توانند مراجعه کند.

کتاب «درسواره انتقادی آشنایی با بهائیت» به همت مؤسسه آموزش عالی خاتم النبیین چاپ و روانه بازار نشر شده است. و علاقه مندان میتوانند برای تهی تهیه این اثر با آن انتشارات تماس حاصل فرمایند.

پی نوشت

۱- روزبهانی، علیرضا، در سواره انتقادی آشنایی با بهائیت، قم، مؤسسه آموزش عالی خاتم النبیین (صل الله علیه و. آله)، ص ۱۷

۲ -همان، ص ۲۰

۳- همان، صص ۲۵-۲۲

۴-همان، ص ۸۲

۵- همان، ص ۱۳۰

[۱] [3] – cult

اعتراف بهائیت به حقیقت جویی در قرآن

Posted By BahaismIran On In اسلاید شو,مقالات | No Comments

بهائیت در ایران یکی از ترفندهای بهائیت برای جذب اینست که شما را به آموزه‌های قرآنی در حقیقت‌جویی و دوری از تقلید کور مراجعه می‌دهند. این درحالیست که بهائیان از یک طرف حقیقت‌جویی را آموزه‌ی ابداعی خود برمی‌شمارند و از سویی دیگر با ایجاد سیاستی بسته، راه هرگونه حقیقت‌جویی را بر پیروان خود بسته‌اند.

وقتی با یک مبلّغ بهائی بحث دینی می‌کنید، در ابتدا سعی می‌کند تا عقاید شما را حاصل تقلید و باور خود را نتیجه تحقیق معرفی کند. مبلّغ بهائیت در این بحث شما را به آیاتی از قرآن کریم مراجعه می‌دهد که در آن‌ها، آدمی را به تحقیق برای شناخت حقیقت سوق می‌دهد و حقیقت را مساوی با شناخت و ایمان به بهائیت معرفی می‌کند. [4]

در بخشی از این مقاله‌ای که در یک کانال تبلیغی بهائیت منتشر شد، در این‌باره می‌خوانیم: «برخلاف آنچه بسياری از مردم تصّور می‌کنند، قرآن بطور مکرّر ما را تشويق می‌نمايد که منصف بوده در جستجوی حقيقت باشيم و هرگز عقايد آباء و اجدادی خود را بدون ملاک عقل، نپذيريم».[۱]

مبلّغ‌های بهائی در ادامه به چند آیه از قرآن کریم استناد می‌کنند که انسان را به حقیقت‌جویی و دوری از جهل و نادانی فراخوانده است؛ از جمله آیه شریفه که می‌فرماید: «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۚ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَٰئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا [۲]؛ از آنچه به آن آگاهی نداری، پیروی مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسؤولند».

اما در پاسخ به تلاش بهائیت برای ترویج عقاید خود به بهانه سفارش قرآن به حقیقت‌جویی، باید گفت:

اولاً: بهائیت ادعا دارد که تعالیمی بی‌سابقه اختراع کرده و یکی از آن تعالیم، تحری حقیقت یا تلاش برای جستجو و شناخت حقیقت است.[۳] اما متن بالا خود گواهی بر آنست که تحری حقیقت، نه تعلیمی بهائی، بلکه آموزه‌ای اسلامی است که خدای تعالی بارها در قرآن بر آن تأکید می‌فرماید.

ثانیاً: هرچه اسلام و قرآن کریم انسان‌ها را به سوی حقیقت‌جویی سوق می‌دهند، در عوض تعالیم فرقه بهائیت، بهائیان را از قرار گرفتن در مسیر حقیقت‌جویی به شدّت منع می‌کند! رهبران بهائیت با ایجاد یک نظام تشکیلاتی و سیاستی سخت‌گیرانه، عملاً راه تحری حقیقت را بر پیروان خود بسته‌اند. تشکیلات بهائیت از یک‌سو افکار بهائیان را با آموزش‌های فشرده‌ی عقیدتی از کودکی تحت کنترل می‌گیرد و از طرفی با قرار دادن عامل تهدیدی به نام طرد روحانی و تشبیه مخالفین به جذامی، راه حقیقت‌جویی را بر آنان بسته‌اند.[۴]

بهائیتی که اعتراف دارد آیات قرآن کریم آدمی را به حقیقت‌جویی دعوت می‌کند، خود هر ندای مخالف خود را شیطانی و بر پیروانش ممنوع می‌کند: «هر نفسی مشاهده کنید که ذره‌ای نالایقی دارد (یعنی کوچک‌ترین تخلفی نسبت به تشکیلات بهائی دارد) یا رائحه‌ی غیرتقدیس از او استشمام می‌شود (یعنی با شکاکیت به بهائیت بنگرد)، البته فوراً احتراز نمایند و تجنّب (اجتناب) کنید. زیرا ضرّ (موجب ضرر) امرالله در تقرّب به آنست. چه که نفوسی پیدا شده‌اند که اسیر نفس و هوی هستند و نام حقّ بر زبان می‌رانند. این نفوس در امرالله از سمّ قاتل بدتر و بسیار احتیاط لازم است».[۵]

در واقع بهائیان تحری حقیقت و حقیقت‌جویی را نسخه‌ای بهائی و برای غیر بهائیان می‌دانند که به واسطه آن، باید ترک عقیده کنند و بهائی شوند.

پی‌نوشت:
۱- به نقل از کانال‌های تبلیغی تشکیلات بهائیت.
۲- قرآن کریم، سوره مبارکه اسراء، آیه ۳۶٫
۳- ر.ک: عباس افندی، خطابات، مصر: فرج‌الله زکی الکردی، ۱۹۲۱ م، ج ۱، ص ۱۵۲-۱۵۱٫
۴- چنان که عبدالبهاء، ناقضین را به مثابه‌ی جذامی معرفی می‌کند که باید از آنان دوری شود: ر.ک: عباس افندی، مکاتیب، مصر: فرج‌الله زکی الکردی، ۱۹۲۱ م، ج ۳، ص ۴۲۱٫
۵- فاضل مازندرانی، رساله امر و خلق، لانگنهاین آلمان: لجنه ملّی نشر آثار امری، ۱۹۸۶ م، ج ۳، ص ۸۵٫

منبع:

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب

 

شرکت های بهائی، کانال های اقتصادی بیت العدل- بخش اول

Posted By BahaismIran On In مقالات | No Comments

معرفی شرکتهای همسو با جنگِ نوینِ جهانی[۱] [2]

با عنایت به اهمیت پایه های اقتصادی یک کشور و لزوم ممانعت از نفوذ مخرب سودجویان معاند، پرداختن به مقوله ی اقتصاد و نگاهی به انگیزه های نفوذ اقتصادی به ویژه همراه با معرفی مؤسسه ها و شرکتهای وابسته مسئله ای مهم بوده و مستلزم رسیدگی هر چه بیشتر مسئولین ذی ربط در این حوزه می باشد

در کلی ترین حالت، برپایی و رونق یک جریان بر دو ستون ایدئولوژی و توان اقتصادی آن استوار است به این معنا که هر قدر بار معنایی و غنای فکری یک جریان قابل قبول و مستحکم باشد برای جذب، کنترل و اداره پیروان یا گسترش خود به زیر بنای اقتصادی و پشتیبانی مالی نیازمند است. هر چند این دو وزنه در کنار یکدیگر زمینه پایندگی و پیشرفت را فراهم می آورند، اما تجربه نشان داده تشکیلاتی که مبنایش بقا به هر نحوی باشد، سعی می کند ضعف در یکی از این دو زمینه را با رشد و دستیابی به قدرت در دیگری مرتفع سازد.

مصداق بارز چنین تشکیلاتی فرقه بهائیت است که از گذشته تاکنون بی مایگی فرهنگی و مبانی پوچ فکری باورهای خود را با پوشش کمی در موقعیت های جغرافیایی متنوع از طریق صرف هزینه های بالا و ابراز وجودهای این چنینی حاشا کرده است در واقع، بهائیت سعی داشته با مخارج هنگفت و ارسال نیروهای تشکیلاتی خود به نقاط متعدد جهان، در رابطه با تعداد مناطق بهائی نشین آمارسازی چشمگیری به جهانیان ارائه دهد. چنین سرمایه گذاری هایی از سالها پیش با کمک سرکردگان حیفانشین تشکیلات بهائیت پایه گذاری شده و تا به امروز تحت پوشش شرکتهای اقتصادی ادامه یافته است.

در این سلسله مطالب قصد بر آن است تا با معرفی شرکتهای در خدمت بهائیت و پرده برداری از فعالیت این عناصر تشکیلاتی، گامی در پی آگاهی جامعه از این چپاولگران باور و امنیت برداریم؛ چرا که تمام آنچه عناصر تشکیلاتی فرقه کسب می نمایند زیر نظر و در خدمت سرکردگان بهائیت ساکن در فلسطین اشغالی می باشد. پیش از آن اشاره ای مختصر خواهیم داشت به فعالیت های اقتصادی بهائیت در ایران از گذشته تاکنون. اما قبل از بررسی اقدامات اقتصادی فرقه فرقه لازم است یادآور شویم بهائیت پیش از آنکه باوری اعتقادی یا به اصطلاح ایدئولوژیک باشد سازمانی تشکیلاتی است. به تعبیری هر فرد  برای اینکه بهائی محسوب شود، باید عضوی از تشکیلات باشد تشکیلاتی که در آن ن نظام اداری، جایگاهی نظیر اصول دین داشته و تنها سازمانی است که با وجود جود خود دین پنداری همچون منافقین (مجاهدین خلق) بر اساس تشکیلات پیش می رود. در این فرقه، یکایک افراد جایگاه سازمان یافته و مشخص خود را  داشته و بر اساس نقشه راهی که هسته مرکزی ارائه می دهد گام بر می دارند.

رمزگشایی یا تشریح نقشه های ابلاغ شده از رأس هرم تشکیلاتی فرقه بهائیت مستعد مقاله ای مستقل بوده و در این مجال نمی گنجد، اما به صورت کاملا خلاصه نابودی عقاید مسلمانان به خصوص شیعیان، اوهام پنداشتن باورهای شیعی و نهایتا به تأسی از رفقا یا حتی علمای صهیونیست خود را رسیدن به اصطلاحی تحت عنوان “نظم نوین جهانی” را می توان از اساسی ترین اهداف بهائیت به شمار آورد. این خط فکری، با توجه به باور بهانیان به عدم پذیرش احزاب گوناگون، منجر به تشکیل نوعی رژیم تمامیت خواه خواهد شد. با عنایت به این هدفگذاری های سازمانی، به سادگی می توان دریافت که هر گونه فعالیت اقتصادی بهائیت در هر برهه ای از تاریخ، در واقع نوعی تجمیع نیرو و امکانات برای خدشه دار کردن باورهای اسلامی و گامی در مسیر استقرار تشکیلات بوده است.

سیری در وضعیت اقتصادی بهائیت پیش از انقلاب اسلامی

پیش از حکومت پهلوی در ایران، تشکیلات بهائیت سرگرم درگیری های داخلی، تثبیت جایگاه سرکردگان و برنامه ریزی برای نفوذ در اجتماع بود. هر چند در همان دوران نیز نشانه هایی از حضور هر چند اندکتشکیلات در دربار قاجار دیده می شود، اما سقوط قاجار و روی کار آمدن پهلوی اول آن هم  با کمک غیر مستقیم بهائیان  مسیر تازه ای در راستای ورود به موقعیت های مطرح سیاسی و اقتصادی برای تشکیلات فراهم نمود. به سلطنت رسیدن “محمدرضا پهلوی”، نقطه عطفی در تحرکات بهائیت و نمود آشکار قرار گرفتن عناصر این فرقه در رأس امور کشور می باشد، به نحوی که می توان گفت سالهای حاکمیت رژیم پهلوی در ایران به خصوص پهلوی دوم دوران طلایی تشکیلات بهائیت بود.

در همین ایام بود که بهائیانی چون “عبدالکریم ایادی، اسد الله صنیعی، حبیب ثابت، هویدا، پرویز ثابتی، منصور روحانی، عباس آرام و برای خود جایگاهی راهبردی در دربار و رژیم فراهم نمودند. با گسترش نفوذ تشکیلات در دستگاه های دولتی ایران، تلاش جدی برای گسترش بهائیت و در پی آن نفوذ اسرائیل به نقاط مختلف جهان که در برنامه های ده ساله و پنج ساله شوقی افندی ابلاغ شده بود صورت گرفت.

اجرای این نقشه های وسیع و جهانی، مستلزم سرمایه های مالی فراخور بود. بنابر این فعالیت های تجاری، صنعتی، کشاورزی و به شکل عمده مورد توصیه سرکردگان تشکیلات قرار گرفت. در این راستا، بهبود و تحکیم پایه های قدرت اقتصادی به منظور دوام در مقابل حساسیت های جامعه شیعی ایران و به دست آوردن اهرم فشاری علیه کشور، مورد توجه بهائیت بود. به همین سبب هر کدام از بهائیان که در رژیم پهلوی به مناصب مهمی گمارده می شدند، از موقعیت خود برای ثروتمند شدن تشکیلات استفاده می کردند تا از این طریق اقتصاد مملکت را در دست گیرند(۱).

پس از مدتی با تبیین اشکار اهداف بلندپروازانه بهائیت، مبنی بر حاکمیت در سراسر جهان و لزوم تأمین سرمایه های لازم برای نیل به این اهداف، سامان بخشی اقتصادی در اولویت فرقه قرار گرفت. سرکردگان تشکیلات تمام اعضا را به کار و تلاش بیشتر و وقف بخشی از منابع مالی به تشکیلات دعوت می کردند.

مساعد بودن اوضاع بهائیت در زمان پهلوی رونق چشمگیری به اقتصاد بهائیان بخشید تا آنجا که به مدد درآمدهای حاصل از فعالیت های اقتصادی و کمک های مالی بهائیان تحت عناوین مختلفی چون حقوق ا…، تقبلی، تبرعات و فعالیتهای تشکیلاتی بهائیت توسعه پیدا کرد.

از آنجایی که تشکیلات بهائیت از زمان حسینعلی نوری تا به امروز حتی -دوران پهلوی – هیچ گاه به عنوان یک اقلیت به رسمیت شناخته نشده، امکان ثبت اموال و املاک به نام تشکیلات وجود نداشت. تنها راه موجود برای ثبت آنها، این بود که اموال منقول و غیر منقول به نام شوقی و یا افراد مورد اطمینان وی (نظیر هژیر یزدانی، حبیب پاسال و…) به ثبت برسد(۲) بنابراین، نباید تصور شود که سرمایه گذاری افرادی مثل ثابت پاسال و هژبریزدانی با دارایی های شخصی صورت گرفت بلکه تشکیلات این سرمایه را به صورت امانت برای کاسبی به آنها می سپرد، نهایتاً تنها درصدی از سود حاصل، متعلق به خودشان و مابقی در اختیار بیت العدل می بود.

ثبت اموال به نام افراد مورد اطمینان تا مرگ شوقی ادامه یافت، اما پس از آن بر سر سرپرستی اموال و املاک، اختلافاتی به وجود آمد که موجب شکاف میان بهائیان شد و چون یکدیگر را قبول نداشتند، تصمیم به تشکیل شرکتی به نام “شرکت سهامی امنا” گرفتند و تمام اموال بهائیت به نام این شرکت که در حقیقت سازمانی نیمه مخفی بود به ثبت رسید.

بخش عمده ای از سهام این شرکت که متشکل از چندین شرکت تابعه مختلف در زمینه های کشاورزی صنعتی بانکداری و… بود، بدون نام بوده و به محفل ملی بهائیان ایران تعلق داشت. محفل ملی، هزینه های مرتبط با تشکیلات را با درآمدهای حاصل از این شرکت تامین کرده و سالانه، مبالغ بسیاری برای بیت العدل در حیفا ارسال می شد. شرکت در سایه حسن ظن رژیم پهلوی به تشکیلات بهائیت، توانست در مدت کوتاهی صدها میلیون تومان املاک و دارایی جمع آوری کند و حتی تعداد سهام خود را از سه هزار سهم به ۱۵ هزار سهم ارتقا بخشد(۳).

این رشد بالای درآمد، نقش مؤثری در انتشار و نفوذ تشکیلات بهائیت به اقصی نقاط جهان به ویژه ایران داشت. از طرفی، شرکت سهامی امنا، به یک کارتل بزرگ اقتصادی برای ضربه به اقتصاد جامعه مسلمان ایران تبدیل شده بود و همین مسئله نوعی فشار اقتصادی بر جامعه تحمیل می کرد که در طول دوران پهلوی همچنان استمرار داشت. علاوه بر فعالیت شرکت امناء فساد مالی دربار نیز باعث شد، بهائیان سودجو به عرصه هایی چون رانت و قاچاق هم وارد شوند. بهائیت، ثروت حاصل از چپاول سرمایه ملت مسلمان را در راه تأمین بودجه های اسرائیل و پیشبرد غصب فلسطین مورد استفاده قرار می داد.

ادامه دارد.

[۱] [3] – متین حمیدی

 

بهائیت فرزندخوانده رژیم صهیونیستی یا برادر دو قلو

Posted By BahaismIran On In اسلاید شو,مقالات,نقش دولت ها در حیات بهائیت | No Comments

به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، ظهور فرقه ظاله بهائیت در ایران و حمایت بی‌حد و مرز دولت‌های مکار انگلیس و به تبع آن رژیم غاصب صهیونیستی از آن یکی از مصادیق سیاست‌های ضد اسلامی دشمنانی است که حتی در عصر پهلوی نیز سعی در انهدام دین مبین اسلام داشتند. حمایت خائنانه شاه مخلوع پهلوی و به‌کارگیری عناصر بهائی در بالاترین مصادر حکومتی زمینه‌های رشد و گسترش این فرقه منحوس را فراهم کرد.

شناخت ماهیت بهائیت نه‌تنها پوشالی بودن این دین منحط و انحرافی را روشن می‌کند، بلکه دشمنی ذاتی جهان غرب را بیش از پیش آشکار می‌کند. «علیرضا روزبهانی» در کتاب «تحلیل و نقد بهاییت» که توسط «مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران» منتشر شده به مسئله بهائیت و جایگاه آن در سیاست خصمانه رژیم صهیونیستی می‌پردازد.

قسمت‌هایی از متن کتاب را در ادامه می‌خوانید:

پیوند بهائیت با استعمار

«روابط صمیمانه و همکاری صهیونیست‌ها با دستگاه رهبری بهاییت، قدمتی به‌اندازه عمر این فرقه دارد و ریشه‌های ارتباط و صمیمیت این دو غده سرطانی، به سال‌ها پیش از تشکیل دولت صهیونیستی برمی‌گردد. از همان روزی که بنیان‌گذاران رژیم صهیونیستی اسرائیل برای غصب سرزمین فلسطین کوشش می-کردند تا امروز، روابط خوبی میان بهاییت و اسرائیل برقرار بوده است.

ابن زوی، نخستین رئیس‌جمهور اسرائیل، هنگامی‌که هنوز اسرائیل تا تشکیل دولت راه درازی در پیش داشت، دیدار و گفت‌وگویی با عبدالبهاء داشته است که از آن به خشنودی و رضایت یاد می‌کند.

در شرایطی که اعراب و به‌ویژه مردم مسلمان فلسطین مشغول مبارزه با صهیونیسم و انگلیس بودند، بهاییان با این دو دولت متجاوز روابط دوستانه برقرار کرده بودند؛ زیرا به‌خوبی می‌دانستند که اگر مسلمانان عرب حکومت فلسطین را به دست‌گیرند، همانند دیگر سرزمین‌های اسلامی، با بهاییان به دلیل بی‌حرمتی‌شان به اسلام و باطل اعلام کردن این دین و ادعای پیامبری و کتاب جدید و ادعای خدایی رهبران این فرقه، برخورد خواهند کرد، چنانکه تاکنون هیچ‌یک از جامعه‌های اسلامی وجود آنان را تحمل نکرده و حاضر به پذیرش رسمی آنان نشده‌اند؛ بنابراین، بهاییان جز خیانت به مسلمانان و خدمت به دشمن آنان، راهی پیش روی خود ندیدند.

بهاییان سرنوشت خود را به سرنوشت اسرائیل گره‌خورده می‌دانستند و رهبران بهایی در کتاب‌ها و نشریه‌های گوناگون بهاییان، بارها این حقیقت را اعلان کرده بودند. در نوشته‌هایی هم که از عبدالبهاء بر جای مانده، این موضوع آشکارا بیان شده است. او سال‌ها پیش از تشکیل دولت اسرائیل، سرنوشت صهیونیسم و بهاییان را سرنوشتی مشترک می‌دانست:

“اینجا فلسطین است، اراضی مقدسه است، عن‌قریب قوم یهود به این اراضی بازگشت خواهند نمود، سلطنت داوودی و حشمت سلیمانی خواهند یافت. این از مواعید صریح الهیه است و شک و تردیدی ندارد. قوم یهود عزیز می‌شود، در ظل امر وارد می‌شود و تمام این اراضیِ بایر، آباد و دائر خواهد شد. تمام پراکندگان یهود جمع می‌شوند و تردیدی در آن نیست. مقام اعلی به بهترین طرزی ساخته خواهد شد، دعا و مناجات انبیای الهی به هدر نمی‌رود و وعده‌های الهی تماماً تحقق خواهد یافت. اسارت و دربه‌دری و پراکندگی یهود مبدل به عزت ظاهری آنها می‌شود، حتی به‌حسب ظاهر عزیز خواهند شد.”

وی برای عزت اسرائیل و قدرت یافتن یهودیان (که اندکی بعد با توسل به غیرانسانی‌ترین ابزارها مردم فلسطین را از سرزمینشان بیرون کردند) دعا می‌کند و پیش از آن می‌گوید:

“اسرائیل عن‌قریب جلیل گردد و این پریشانی به جمع مبدل شود. شمس حقیقت طلوع نمود و پرتو هدایت بر اسرائیل زد تا از راهه‌ای دور با نهایت سرور به ارض مقدس ورود یابند. ای پروردگار! وعده خویش آشکار کن و سلاله حضرت جلیل را بزرگوار فرما. تویی مقتدر و توانا و تویی بینا و شنوا و دانا”.

دستگاه رهبری بهاییت در دوران حاکمیت عثمانی‌ها برای ماندگاری خود ناچار بود از هرگونه رفتاری که حساسیت مسلمانان را برانگیزد، خودداری و با وسواس و دقت، ظواهر اسلامی را در سرزمین فلسطین رعایت کند. حضور پیوسته عبدالبهاء در نمازهای جمعه و جماعت را نیز به همین منظور می-توان دانست. مهم‌تر آنکه این فرقه که به‌شدت تبلیغگر بود، به‌هیچ‌عنوان اجازه تبلیغ در سرزمین فلسطین را به یاران و مریدان خود نمی‌داد.

سفر بهاییان به اسرائیل به دلیل وجود تشکیلات مرکزی و آرامگاه‌های بنیان‌گذاران و رهبران بهاییت در این کشور، به صنعت توریسم رونق بخشید. از سوی دیگر، پیروان بهاییت به دلیل دل‌بستگی به قبله و قبر رهبران خود، سرمایه‌گذاری‌های گوناگونی در این کشور می‌کردند؛ بنابراین، امکاناتی که اسرائیل در اختیار این فرقه قرار داده بود و می‌داد، در برابر آنچه می‌گرفت، بسیار ناچیز بود و این همان سرمایه‌گذاری درازمدت و البته کم‌هزینه و پرسودی بود که صهیونیست‌ها به آن بسیار رغبت دارند.

در یکی از اسناد، به نقل از یکی از بهاییان به نام فریدون رامش فر که سفری به اسرائیل داشته، درباره شیوه برخورد اسرائیلی‌ها با بهاییان آمده است:

«دولت اسرائیل آن‌قدر نسبت به بهاییان خوش‌بین است که در فرودگاه خود، بهاییان را بازرسی نمی‌کند، به‌طوری‌که وقتی رئیس کاروان به پلیس اظهار می‌دارد این‌ها بهایی هستند، حتی یک چمدان را باز نمی‌کنند، ولی بقیه مسافران ـ حتی کلیمی‌ها ـ را بازرسی می‌کنند. به‌طوری‌که یک کلیمی اعتراض کرده بود که چرا بهاییان را بازرسی نمی‌کنید و ما را که اینجا موطنمان است، مورد بازرسی قرار می‌دهید.»

البته این پنهان‌کاری نمی‌توانست چندان ادامه یابد؛ بنابراین، بهاییان برای تأمین منافع خود باید می-کوشیدند یا انگلستان به استعمار خود در فلسطین ادامه دهد یا صهیونیسم که حافظ منافع امپریالیسم انگلستان و میراث‌خوار استعمار بود، روی کار آید. از این رو، آنها و رهبرانشان در فلسطین و کشور اسرائیل، هیچ‌گاه برخلاف مصالح اسرائیل و صهیونیسم سخنی نگفتند و آیینی که مدعی صلح و دوستی است، هیچ‌گونه همدردی با صدها هزار آواره فلسطینی از خود نشان نداد و به غصب حقوق مسلّم ساکنان این آب‌وخاک اعتراض نکرد، بلکه روابط خود را با صهیونیسم استوار ساخت.

شوقی افندی در پیام تبریک نوروز ۱۳۲۹، خطاب به بهاییان اعلام کرد:

«مصداق وعده الهی به ابناء خلیل و وراث کلیم، ظاهر و باهر و دولت اسرائیل در ارض اقدس مستقر شده است.»

لروی آیواس منشی کل شورای بین‌المللی بهایی، در نامه‌ای به تاریخ سوم مه ۱۹۵۴، با کمال افتخار به ملاقات شوقی افندی با رئیس‌جمهور اسرائیل اشاره می‌کند و می‌نویسد:

«روز دوشنبه ۲۶ آوریل ۱۹۵۴، از برای عالم بهایی، روز تاریخی به شمار می‌رود؛ زیرا در این یوم برای اولین دفعه در تاریخ امر، رئیس دولت مستقلی رسماً از مقام مبشر شهید آیین بهایی و مقام مرکز میثاق حضرت بهاءالله دیدن نموده، به حضور ولی امر بهایی (شوقی افندی) مشرف گردید».

و شوقی افندی رسیدن به این افتخار بزرگ را در تلگراف تاریخ چهارم مه ۱۹۵۴ م. به محفل بهاییان ایران این‌گونه خبر می‌دهد:

«رئیس‌جمهور اسرائیل به‌اتفاق قرینه محرمه میسیس بن زوی بر حسب قرار قبلی، پس از پذیرایی که به‌افتخار ایشان در بیت مبارک حضرت عبدالبهاء به عمل آمد، اعتاب مقدسه را در جبل کرمل زیارت نمودند. این زیارت اولین تشرف رسمی است که از طرف یکی از رؤسای دول مستقله از مقامات مقدسه حضرت اعلی و مرکز میثاق حضرت بهاءالله به عمل آمده است».

شوقی افندی همانند میرزا حسین‌علی که در سرسپردگی به سفارت روس و عباس افندی که در سرسپردگی به انگلستان از هیچ کوششی کوتاهی نکردند، با تمام توان تصمیم گرفت راه سرسپردگی بهاییت به صهیونیسم را با وفاداری کامل به صهیونیسم و خیانت آشکار به جهان اسلام و منافع ملی کشورهای مسلمان ادامه دهد. در اول ژوئیه ۱۹۵۲ م. هیئت بین‌المللی بهایی حیفا در نامه‌ای به محفل روحانی ملی بهاییان ایران، آنان را از رابطه شوقی افندی با حکومت اسرائیل، به-گونهای کاملاً سربسته و محرمانه آگاه کرد:

«روابط حکومت (اسرائیل) با حضرت ولی امرالله و هیئت بین‌المللی بهایی، دوستانه و صمیمانه است و فی الحقیقه جای بسی خوشوقتی است که راجع به شناسایی امر در ارض اقدس موفقیت‌هایی حاصل گردیده است.»

در پی آن با افتخار تمام و بدون پرده‌پوشی، روابط و پیوند استوار دولت اسرائیل با مرکز بین‌المللی بهایی را به آگاهی یاران ایرانی خود می‌رساند و می‌گوید:

در ارض اقدس (اسرائیل) شعایر بهاییت بی‌پرده و حجاب اجرا می‌شود… و معافیت مقامات بهاییت و توابع آن از مالیات‌های دولت اسرائیل از طرف اولیای امور تصویب گردید. او با خشنودی از امکانات و رفاهی که اسرائیل برایشان فراهم کرده، مشتاقانه می‌گوید: دولت اسرائیل وسایل راحتی ما را فراهم کرد.

یکی از نزدیکان شوقی با اشاره به لطف و توجه صهیونیست‌ها به بهاییان، می‌گوید: «… دولت اسرائیل… دستور رسمی داده است که “بهاییان” از کلیه عوارض و مالیات‌ها معاف باشند.» البته دامنه حمایت‌ها تنها بدین جا محدود نمی‌شد، بلکه معافیت از مالیات بعداً شامل بیت حضرت عبدالبهاء و مسافرخانه شرقی و غربی نیز گردید. …عقدنامه بهایی به رسمیت شناخته شد، وزارت ادیان قصر مزرعه را تسلیم نمود و وزارت معارف اسرائیل ایام متبرکه بهایی را به رسمیت شناخت.

دولت اسرائیل که در آن زمان با ملت محروم فلسطین در حال جنگ بود، به کمک‌های مالی بسیار نیاز داشت و از یهودیان و دولت‌های اروپایی کمک مالی می‌گرفت. باوجود این، بهاییان را از پرداخت مالیات مصالح ساختمانی گران‌قیمتی که از ایتالیا برای ساختن مقبره باب و دیگر ساختمان‌های خود در حیفا و عکا وارد می‌کردند، به‌کلی معاف کرد.

خانم روحیه ماکسول نیز این جمله را از خود به یادگار نهاده است:

«من ترجیح می‌دهم که جوان‌ترین ادیان (بهاییت) از تازه‌ترین کشورهای جهان (اسرائیل) نشو و نما نماید و در حقیقت باید گفت آینده ما (بهاییت و اسرائیل) چون حلقه‌های زنجیر به‌هم‌پیوسته است.»

دلایل حمایت اسرائیل از بهاییت

اسرائیل به چند دلیل خود را ملزم به حمایت از فرقه بهاییت می‌دانست:

اول ـ اقتصادی

سفر بهاییان به اسرائیل به دلیل وجود تشکیلات مرکزی و آرامگاه‌های بنیان‌گذاران و رهبران بهاییت در این کشور، به صنعت توریسم رونق بخشید. از سوی دیگر، پیروان بهاییت به دلیل دل‌بستگی به قبله و قبر رهبران خود، سرمایه‌گذاری‌های گوناگونی در این کشور می‌کردند؛ بنابراین، امکاناتی که اسرائیل در اختیار این فرقه قرار داده بود و می‌داد، در برابر آنچه می‌گرفت، بسیار ناچیز بود و این همان سرمایه‌گذاری درازمدت و البته کم‌هزینه و پرسودی بود که صهیونیست‌ها به آن بسیار رغبت دارند.

دوم ـ تبلیغاتی

ارزش تبلیغاتی سازمان بهاییت برای اسرائیل، بسیار بیشتر از ارزش اقتصادی آن بود؛ زیرا نفرت از یهود در بسیاری از کشورهای اسلامی در آن برهه از زمان، مانع تبلیغات مستقیم صهیونیسم بود، درحالی‌که بهاییان با مدیریت واحد و تشکیلات منسجم خود، می‌توانستند به‌صورت غیرمستقیم برای یهود تبلیغ کنند.

همچنین تبلیغ بهاییان در سرزمین‌های اسلامی برای گسترش فرقه خود، سود دیگری هم برای اسرائیل داشت؛ چون گرایش هر فرد مسلمان به این آیین، مانند تبدیل‌شدن یک دشمن به یک سرباز فداکار برای اسرائیل یا دست‌کم تبدیل‌شدن به فردی بی‌نظر و خاموش در برابر جنایت‌های رژیم صهیونیستی بود.

سوم ـ اطلاعاتی

اسرائیل برای گسترش نفوذ خود در کشورهای اسلامی، از عناصر بهایی پراکنده در این کشورها، به‌ویژه در منطقه خاورمیانه، استفاده اطلاعاتی می‌کرد. بسیاری از منتقدان بهاییت ازجمله حضرت امام خمینی رحمتالله علیه، بهاییان را اساساً بهایی ندانسته-اند، بلکه آنان را یهودیانی متعصب و فداکار می‌دانند که در تحقق آرمان صهیونیسم جهانی، بیش از دیگران اسرائیل را یاری کرده‌اند.

حضرت امام خمینی رحمت الله علیه در سخنرانی‌های خود درباره خطرهای این فرقه بارها به مردم هشدار داده است. ایشان در خلال مبارزه با قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی، در جمع گروهی از مردم تهران فرمود:

می‌خواستند با تصویب لایحه‌های انجمن‌های ایالتی و ولایتی و الغای شرط اسلام از رأی‌دهنده و انتخاب شونده، مقدرات مسلمین را به دست غیرمسلمانان، مانند یهودی‌های بهایی بسپارند. …مردم را متوجه کنید تا به دولت بگویند: ما حاضر نیستیم استان‌های این کشور تحت تصرف بهایی نماهای یهود درآید. آگاه باشید! خطر، بزرگ و تکلیف، مهم است. بهاییان، اعتماد کامل دولت اسرائیل را به دست آورده و با تمام وجود خود را در اختیار آنان قرار داده بودند. مراکز دینی بهاییان در بسیاری از مناطق جهان، در حقیقت دفترهای جاسوسی اسرائیل هستند که هرازگاهی در گوشه‌ای از دنیا طبل رسوایی‌شان به صدا درمی‌آید. البته اسرائیلی‌ها نیز خدمات آنها را فراموش نمی‌کنند و به شکل‌های گوناگون، آنان را از محبت خود بهره‌مند می‌سازند. در یکی از اسناد، به نقل از یکی از بهاییان به نام فریدون رامش فر که سفری به اسرائیل داشته، درباره شیوه برخورد اسرائیلی‌ها با بهاییان آمده است:

«دولت اسرائیل آن‌قدر نسبت به بهاییان خوش‌بین است که در فرودگاه خود، بهاییان را بازرسی نمی‌کند، به‌طوری‌که وقتی رئیس کاروان به پلیس اظهار می‌دارد این‌ها بهایی هستند، حتی یک چمدان را باز نمی‌کنند، ولی بقیه مسافران ـ حتی کلیمی‌ها ـ را بازرسی می‌کنند. به‌طوری‌که یک کلیمی اعتراض کرده بود که چرا بهاییان را بازرسی نمی‌کنید و ما را که اینجا موطنمان است، مورد بازرسی قرار می‌دهید.»

لذا با عنایت به اینکه استعمار پیر و خبیث انگلیس بهائیت را تحت حمایت خود قرار دارد و رژیم غاصب صهیونیستی را در سرزمین های اشغالی فلسطین بوجود آورد باید گفت این دو یعنی بهائیت و اسرائیل برادر خوانده دوقلویی هستند که با نقشه استعمار پیر انگلیس در سرزمین های اشغالی فلسطین ایجاد و حمایت شدند.

 

منبع

کانال رسمی مؤسسه معراج

 

اوج خیانت به یک کشور

Posted By BahaismIran On In اسلاید شو,مقالات | No Comments

یکی از بزرگترین خیانت های ممکن به یک کشور چه می تواند باشد؟ آیا در شرایطی که یک کشور درگیر مشکلات متعدد داخلی و خارجی است، از یک طرف بر بسیاری امور اقتصادی، فرهنگی و سیاسی کشور بی نظمی های زیادی حاکم است و از طرف دیگر کشورهای استعمارگر خارجی با اعمال نفوذ در کشور  با یک دولت ضعیف سعی در پیگیری اهداف شیطانی و استعماری خود را دارند، بهترین حالت چیست؟ آیا نه این است که اگر یک انسان وارسته ملی و مذهبی از کشور ظهور کند و سعی و تلاش فراوان نماید تا این اوضاع بسیار بی سامان را سامان بخشد و کشور را به سمت استقلال سیاسی و فرهنگی و اقتصادی پیش ببرد و ار طرف دیگر با ایجاد نظم در کلیه امور مذکور، برای مردم منافع و رفاه و امنیت ایجاد  نماید، این شاید بزرگترین اقدام ممکن در این برهه باشد؟؟؟

ماجرای ما  در ایران از لحاظ مذکور، آقای امیرکبیر است که در زمان ناصرالدین شاه ظهور کرد و در شرایط بسیار وخیم کشور اقدامات بزرگی در راستای منافع ملی و امنیت ملی انجام دارد که در ادامه اشاره به آنها می گردد.

میرزا تقی‌خان فراهانی (متولد ۱۱۸۶ – درگذشتهٔ ۲۰ دی ۱۲۳۰) مشهور به امیرکبیر، یکی از صدراعظم‌های ایران در دوره ناصرالدین‌شاه قاجار بود. اصلاحات امیرکبیر اندکی پس از رسیدن وی به صدارت آغاز گشت و تا پایان صدارت کوتاه او ادامه یافت. مدت صدارت امیر کبیر ۳۹ ماه (۳سال و ۳ماه) بود.

کودکی

میرزا تقی فراهانی در سال ۱۱۸۶ در روستای هزاوه اراک متولد شد. پدر وی کربلایی قربان نام داشت و آشپز قائم مقام فراهانی بود. وی در خانه قائم مقام تربیت شد و در جوانی توانست سمت منشی‌گری قائم مقام را به دست آورد.

دوران حضور در دستگاه دولتی

وی پس از قتل گریبایدوف در ایران، از جانب دستگاه دولتی ایران ماموریت یافت تا برای عذرخواهی به نزد تزار روسیه برود. وی سپس ریاست هیاتی سیاسی را بر عهده گرفت و مامور حل اختلافات مرزی با دولت عثمانی شد. این ماموریت دو سال به طول انجامید و میرزا محمدتقی‌خان در این دوران به امیرنظام ملقب گشت.

 مهم‌ترین اقدامات امیرکبیر

تأسیس مدرسه دارالفنون: مدرسه دارالفنون در زمان صدارت امیرکبیر، در هفت شعبه تأسیس شد و اولین مدرسه جدید ایران بود. شاهزاده‌های قاجار نخستین دانشجویان دارالفنون بودند. در دارالفنون اصول علمی جدید و دانش‌های مهندسی، پزشکی و فنون به جوانان آموزش داده می‌شد و بسیاری از معلم‌های آن از اروپا و به ویژه از کشورهایی چون اتریش، اسپانیا، ایتالیا و فرانسه به کار گرفته شده بودند. پس از برکناری امیرکبیر، با وجود مخالفت‌های میرزا آقاخان نوری، مدرسه کار خود را ادامه داد.

انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه: اولین شماره روزنامه وقایع اتفاقیه در سال سوم سلطنت ناصرالدین‌شاه قاجار در ۱۸ بهمن ۱۲۲۹ خورشیدی (برابر با ۷ فوریه ۱۸۵۱ میلادی) و به کوشش امیرکبیر منتشر شد. به دستور امیرکبیر اشتراک این روزنامه برای هر یک از افرادی که از دستگاه دولتی بیش از ۲۰۰ تومان حقوق می‌گرفتند اجباری بود. در این روزنامه، اخبار داخلی شامل خبرهای مربوط به دربار، عزل و نصب‌ها، اعطای مقام‌ها، نشان‌ها و امتیازات چاپ می‌شد. در برخی شماره‌ها نیز اخبار رویدادهای شهرهای ایران به چاپ می‌رسید. در بخش اخبار خارجی، اخبار مربوط به کشورهای اروپایی به چاپ می‌رسید. همچنین این روزنامه دارای صفحه حوادث نیز بود.

اصلاحات اجتماعی: امیرکبیر، دستور داد که رسم قمه‌کشی و لوطی‌بازی از شهرها و راه‌ها برداشته شود. وی حمل اسلحه سرد و سلاح گرم را ممنوع کرد. وی قاعده بست‌نشینی را لغو کرد. این کار امیرکبیر، مخالفت بسیاری از روحانیون را برانگیخت.

سر و سامان دادن به ارتش: امیرکبیر، مشق و دروس ارتشیان و تسلیحات آن‌ها و برکشیدن صاحب‌منصبان بی‌طرف و نهادن شغل و سمت در مقابل افراد و حذف مشاغل بی‌فایده در نظام سازمانی را پایه‌گذاری کرد. رسم بخشیدن مناصب بی‌شغل را برانداخت و معیار ترفیع صاحب‌منصبان، شایستگی ایشان گشت. مهمات‌سازی در زمان او رشد کرد و توپ‌ریزی و باروت‌سازی تبریز دوباره رونق گرفت. وضع لباس ارتش مرتب و منظم شد. به دستور وی لباس سربازان از پارچه ایرانی بود.

اصلاح سیاست خارجی: امیرکبیر، دستگاه وزارت امور خارجه را توسعه داد. تأسیس سفارت‌خانه‌های دائمی در لندن و سن‌پترزبورگ، ایجاد کنسولگری در بمبئی، عثمانی و قفقاز؛ تربیت کادر برای وزارت امور خارجه و تنظیم دفتر اسناد سیاسی از کارهای اوست.

اصلاحات اقتصادی امیرکبیر

۱-ایجاد صنعت جدید توسط امیرکبیر:

امیرکبیر برای فنون غربی ارزش بسزایی قائل بود و به تأثیر اقتصادی آن پی ‌برده بود، یكی از مواد مهم برنامه‌ی امیرکبیر در ترقی ایران ایجاد صنایع جدید بود. نقشه‌ی امیرکبیر در بنای صنعت ملی شامل استخراج معادن، ایجاد كارخانه‌های مختلف، استخدام استادان فنی از انگلیس یا پروس، فرستادن صنعت‌كاران به روسیه، خرید كارخانه از فرنگ و حمایت از محصولات داخلی بود. به همین خاطر امیرکبیر فرمان آزادی استخراج معادن برای اتباع ایرانی را صادر كرد. و دولت و مردم هر دو به این كار دست زدند. افزایش تولید معادن مستلزم آموزش اصول فنی جدید بود. پس برای مدرسه‌ی دارالفنون استادان معدن‌شناس از اتریش استخدام كرد. برای ترقی صنعت از پشتیبانی و كمك به اهل فن هیچ دریغ نمی‌كرد.

۲- توسعه كشاورزی:

ایمنی اجتماعی و حفظ حقوق كشاورزان دو عامل اصلی ترقی كشاورزی بود. با برانداختن آئین كهنه سیورسات و حمایت از روستائیان، میزان تولید مواد كشاورزی افزایش یافت و كشت محصولات تازه‌ای نیز آغاز گردید. بنای سد ناصری بر رودخانه‌ی كرخه، ایجاد پل شوشتر، رواج كشت نیشكر، بنای سد تازه‌ی گرگان، و زراعت پنبه‌ی آمریكایی از دیگر كارهای امیركبیر است.

۳-اقتصاد ملی در برخورد با اقتصاد استعمار:

محور سیاست امیرکبیر را حمایت اقتصاد ملی می‌ساخت. جوهر اندیشه‌ی اقتصادی امیرکبیر این بود كه صنعت داخلی ترقی پذیرد و صادرات افزایش یابد و بازار كالای فرنگی محدود شود. اساس اقتصاد بازرگانی خارجی ما بر آزادی تجارت قرار گرفته بود اما این وضع زاده‌شده‌ی طبیعی اقتصاد ایران نبود، بلكه شكست سیاسی نظام سرمایه‌داری انگلیس و روس آن‌را بر ما تحمیل كرده بود.

ارقام اصلی تجارت ما را واردات و صادرات به سه كشور انگلیس، روسیه و عثمانی تشكیل می‌داد اما از نظر كیفیت و كمیت، تعادل و هماهنگی وجود نداشت. كه امیرکبیر جلوی این وادرات بی‌رویه را گرفت. مثلا در زمان محمدشاه كالای وارداتی ایران از انگلیس به سالی یك میلیون لیره رسید. بعد از میزان آن كاسته شد و در سال۱۲۶۷ هنگام صدارت امیركبیر به نصف آن تقلیل یافت.

۴- رسیدگی به وضع مالیه: امیرکبیر در دوران صدراعظمی خود با رشوه خواری به مبارزه خاست. او دستور داد دریافتی‌های بی‌حساب و قطع مواجب بی‌جهتی که از دستگاه‌های دولتی می‌گرفتند؛ قطع شود. وی حقوق شاه را کاهش داد و ماهانه به دوهزار تومان رسانید و قرار گذاشت که هر ماه به او کارسازی کنند. وی مواجب بی‌حسابی که حاج میرزا آقاسی برقرار کرده بود، قطع کرد. وی سروسامانی به قوانین مالیاتی داد و صورت عواید و مخارج آن را تعدیل کرد. تیولدارانی که حق دیوان را نمی‌دادند، امیر تیول آن‌ها را ضبط کرد.او همچنین برای ماموران دولتی حقوق ثابت تعیین کرد.

مبارزه با فرقه‌گرایی و انحرافات دینی:

امیرکبیر اقدامات این فرقه را در راستای تضعیف قدرت مرکزی دیده و «با سیاست و درایت دریافت که این فتنه و آتش آن از گور انگلیسیها برمی خیزد و اگر درصدد رفع آن برنیاید بنیان مملکت سست خواهد شد.» در واقع حدس امیر در این رابطه کاملاً درست بود، روسیه و انگلیس در آن زمان به‌رغم آنکه با یکدیگر رقابت داشتند؛ اما در زمینه حمایت از بهائیان متفق القول بودند. دو کشور تلاش داشتند با حمایت از این فرقه تازه تأسیس نفوذ خود را از این طریق شدت بخشند و علاوه بر آن «برای مقابله با روحانیت و علما که نفوذ و محبوبیت زیادی در میان مردم داشتند، از بابیها به عنوان سپر بلا بهره‌برداری کنند.» البته ناصرالدین شاه هم در ابتدا همانند استعمارگران تلاش نمود تا با مهره بهائیان، سیاستهای روحانیان را خنثی نماید؛ اما زمانی که خطر ناامنی و تهدید قدرت مرکزی توسط بهائیان پیش آمد، از سیاست سرکوب آنها دفاع کرد.

فرمان قتل سالار پسر آصف‌الدوله: سالار والی خراسان که طرفدار تجزیه‌طلبی و جدایی خاک خراسان از ایران بود، در زمان ناصرالدین‌شاه شورش کرد. امیرکبیر، سپاهیانی را به خراسان فرستاد. سرانجام، امیر دستور داد که سالار و همراهانش کشته شوند.

عزل و رحلت وی

حضور امیرکبیر در دربار ناصرالدین‌شاه همواره مورد مخالفت تعدادی از نزدیکان شاه از جمله مهد علیا مادر شاه، اعتمادالدوله و میرزا آقاخان نوری عامل بهائیت قرار داشت؛ چنان که تلاش‌های این عده سرانجام منجر به صدور حکم عزل امیرکبیر از مقام خود گردید. برخی از درباریان که او را مخالف منافع خود می‌دیدند، تهمت زدند که امیرکبیر داعیه سلطنت دارد. تحریک‌های مادر شاه و دیگر درباریان باعث ترس شاه شد، از این رو، حکم عزل امیرکبیر در روز ۱۹ محرم سال ۱۲۶۷ هجری قمری به وی ابلاغ شد. چهار روز پس از این، میرزا آقاخان نوری به سمت صدارت منصوب شد.

بهائیان «کینه‌‌ امیر را در دل‌ داشتند، کینه‌ای‌ که‌ در نوشته‌های‌ همکیشان‌ آنان، و بهائی‌ و بهائی‌ زادگان‌ در ایران‌ و امریکا، هنوز منعکس‌ است. بابیان‌ توطئه‌‌ کشتن‌ شاه‌ و امیر و امام‌ جمعه‌‌ تهران‌ را چیدند، ولی‌ امیر پرده‌ از روی‌ آن‌ برداشت.» در نهایت اقدامات اصلاحگرانه امیر در زمینه های مختلف برایش گران تمام شد و دشمنانش با ترغیب ناصرالدین شاه به قتل او، زمینه‌ساز فرمان عزل و تبعید امیر شدند.

آنها از اختلافات دربار سوءاستفاده کردند و در اولین گام، تلاش کردند بین شاه و امیر اختلاف بیاندازند. مهره اصلی آنها در این مسیر، میرزا آقاخان نوری بود که از دوران محمدشاه با مهدعلیا سر و سِرّ پنهانی داشت و قرار بود با به حکومت رسیدن ناصرالدین‌شاه صدراعظم شود. میرزا آقاخان نوری با بهاء ارتباط بسیار تنگاتنگی داشت و زمانی‌ که در دوران محمدشاه،‌ آقاخان‌ توسط‌ میرزا آقاسی‌ تنبیه‌ بدنی‌، تبعید و جریمه‌‌ مالی‌ شد، بهاء به‌ کمک‌ او آمد؛ پول‌ لازم‌ را برای‌ او تهیه‌ کرد و در طول‌ تبعید نیز به‌ وی‌ کمک‌ مالی‌ داد. این ارتباط از دوران پدران‌شان شروع شده بود و در دوران امیرکبیر قوت گرفت. بابی‌ها که در تلاش برای انتقام بودند از قدرت آقاخان نوری که به دنبال صدارت به هر دری می‌زد، استفاده کردند و نتیجه‌اش عزل امیرکبیر از صدارت و تبعید او به کاشان شد.

بابی‌ها که کینه شدیدی از امیرکبیر داشتند به تبعید قانع نشدند و با سوءاستفاده از مثلث شکل گرفته – مهدعلیا، آقاخان نوری و بهاء نقشه ترور امیرکبیر را طراحی و عملی کردند.

امیرکبیر، دو روز پس از عزل به کاشان تبعید شد. اما با این وجود، مخالفان امیرکبیر در دربار، احتمال می‌دادند که امیرکبیر بار دیگر مورد عنایت شاه قرار گیرد و به قدرت بازگردد. بنابراین با کوشش فراوان توانستند حکم قتل وی را از ناصرالدین‌شاه بگیرند. سرانجام امیرکبیر در ۲۰ دی ۱۲۳۰ (برابر با ۱۰ ژانویه ۱۸۵۲ میلادی) در حمام فین کاشان با بريدن رگ دستهايش به قتل رسید. كالبد امير را ابتدا در همان كاشان دفن كردند. به روايت میرزا محمد جعفر خان حقایق نگار خورموجی در کتاب مشهور حقایق الخبار ناصری روز بعد از قتل جسدش را در گورستان «پشت مشهد» كاشان به خاك سپردند. چند ماه بعد، به پايمردى همسرش عزت الدوله كالبد اميركبير را به كربلا حمل كردند و در اتاقى كه در آن به سوى صحن امام حسين(ع) باز مى شود به خاك سپردند[۱] [2].

آیا با وضعیتی که در زمان ناصرالدین شاه قاجار در کشور حاکم بود، بهتر از امیر کبیر می شد عمل کرد؟ امیر کبیر در حقیقت با پایه گذاری ساختاری در کشور در زمینه های مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی و … بستر پیشرفت کشور را فراهم کرد، حالا عزل و به شهادت رساندن این فرد در آن برهه را،  واقعا باید بزرگترین خیانت به کشور دانست که توسط دارو دسته آقاخان نوری و فرقه ضاله بهائیت به وقوع پیوست. کسی که این همه خدمات به کشور کرد که آثار آن تا زمان حال پابرجا است.

منابع

http://www.asemankafinet.ir/ta [5]

https://www.beytoote.com/art/negah-gozashte [6]

https://fa.wikishia.net/

[۱] [3] – (ر. ک. به مورخین: فریدون آدمیت و بهرام افراسیابی).

سیاستِ مرموز و منفعت‌طلبانه بهائیت در امور سیاسی ایران

Posted By BahaismIran On In اسلاید شو,اصول بهائیت,مقالات | No Comments

بهائیت به بحث سیاست به عنوان یک تاکتیک نگاه می‌کند و اگر به نفعش باشد وارد سیاست می‌شود و اگر به نفعش نیست وارد آن نمی‌شود.

فرقه پژوهی به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فرقه نیوز: هم‌زیستی و تعامل با پیروان سایر ادیان و فرق یکی از اصول زیست اجتماعی است که در معارف اسلامی، آیات قرآن و روایات معصومین بدان تذکرات جدی‌ داده شده است. اما رویکرد علمای اسلام در دو قرن اخیر نسبت به کسانی که خودشان را پیروان دینی مجعول به نام «بهائیت» می‌نامند به شدت تند و تیز است و به هیچ‌وجه سازشی بین اسلام و تشیع با بهائیت نبوده و نیست. به بهانه انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری و با موضوع دخالت بهائیت در امور سیاسی و انتخابات‌های جمهوری اسلامی، با حجت‌الاسلام دکتر علیرضا روزبهانی، محقق و پژوهشگر در حوزه فرق و ادیان و همچنین مدیر اندیشکده فرقه‌پژوهی معراج صحبتی داشتیم در این باره که در ادامه حاصل این گفت‌وگو را می‌خوانید.

آیا در ساختار تشکیلاتی بهائیت ورود به سیاست مطرح است یا خیر؟

بهائیت در تعالیم ۱۲ گانه‌ای که آقای عباس افندی اعلام کرده‌، مدعی عدم دخالت در سیاست هستند ولی یکی از وظایف بیت‌العدل ورودهای سیاسی است و تعارض در تعالیم و این وظیفه وجود دارد که نشان می‌دهد بهائیت به بحث سیاست به عنوان یک تاکتیک نگاه می‌کند و اگر به نفعش باشد وارد سیاست می‌شود و اگر به نفعش نیست وارد آن نمی‌شود؛ اما به طور کلی مدعی است که در جزئیات سیاست وارد نمی‌شویم و به احزاب کاری نداریم و آنجایی که لازم باشد از حقوقمان دفاع می‌کنیم.
آیا مثال نقضی در این زمینه وجود دارد؟

بله در موارد متعددی این نقض را انجام دادند؛ ما به گذشته قبل از انقلاب کاری نداریم، اما در همین بعد از انقلاب در چند دوره از انتخابات ایران ورود کردند و از کاندیداهای خاص حمایت کردند؛ مثلاً در فتنه ۸۸ تشکیلات بهائیت به صورت کاملاً واضح و آشکار به نفع یک جریان وارد بازی‌های سیاسی شد و این نشان می‌دهد این حرفشان که ما وارد سیاست نمی‌شویم و به جزئیات سیاسی کاری نداریم و فقط در کلیات اظهار نظر می‌کنیم یک دروغ شرم‌آور است و اتفاقا هرموقع ضروری بدانند ورود می‌کنند یا در جریانات سیاسی خارج از کشور در احزاب و گروه‌های سیاسی اروپایی و آمریکایی مثل کانادا، انگلستان فرانسه یا کشورهایی مثل اتریش، سوئد، نروژ، دانمارک در قانونگذاری‌ها سیاسی و امنیتی ورود پیدا کرده و پست‌های قضایی و اجرایی دارند؛ مثلاً در کانادا وقتی کسی پست اجرایی یا قضایی می‌گیرد ما نمی‌توانیم بپذیریم که این فرد وابسته به یک جریان سیاسی نیست، یعنی باید قطعاً جزو یکی از جریانات سیاسی منطقه باشد که بتواند در پست‌های اجرایی و سیاسی شرکت کند، پست قانون گذاری هم کاملاً واضح و آشکار است که در مجلس‌ها احزاب هستند که وارد مجلس می‌شوند. همین الان یکی از چهره‌های ضد ایران در کانادا برای پستی کاندید شده است و بهائی‌ها در چند صفحه مجازی ….. به نفع ایشان اعلام موضع کردند و این نشان می‌دهد که بهائیت هرکجا به نفعش باشد اعلام موضع سیاسی کرده و وارد بازی‌های سیاسی می‌شود.

در خصوص انتخابات پیش رو آیا بهائیت تحریم انتخابات را در دستور کار قرار داده یا از کاندیدهای خاصی حمایت خواهد کرد؟
بهائی‌ها به صورت رسمی یعنی تشکیلات بهائیت موضع مشخصی ما از آن‌ها ندیدیم؛ مثلاً رسماً موضع بگیرد که در انتخابات شرکت نکنید، اما در بدنه بهائیت و در سیاست‌های کلان فرقه قطعاً بحث مخالفت با تمام ابعاد سیاسی اجتماعی جمهوری اسلامی ایران وجود دارد و بهائیت قطعاً نسبت به جمهوری اسلامی به عنوان یکی از مخالفین جدی ساختار نظام با انتخابات موضع مخالف دارد و انتخابات را قبول ندارد و سوری می‌داند و بدنه بهائیت در اینستاگرام و شبکه ایکس و جاهای دیگر هستند می‌بینیم که علیه انتخابات موضع می‌گیرند، نظر می‌دهند و یا شبکه‌هایی مثل شبکه منسوخ من و تو در زمانی که فعال بود مدام برنامه‌هایی را تحت عنوان دعوت مردم به عدم حضور در انتخابات را پخش می‌کرد یا شبکه ایران اینترنشنال همین الان که برخی عناصر بهائی در آن فعال هستند به بحث عدم حضور مردم در انتخابات می‌پردازد یا سایت آسو که یک سایت بهائی است به همین تازگی در یکم اسفند مطلبی را کار کرده مبنی بر اینکه انتخابات در نظام اقتدارگر، ابزار تثبیت است یا وسیله تحول یعنی در واقع انتخابات را ابزار تثبیت نظام اقتدارگر جمهوری اسلامی معرفی می‌کند؛ معنی واضحش این است که مردم را دعوت می‌کند به عدم حضور در انتخابات و انتخابات را صرفاً یک ابزار برای محاصره تهدید جامعه نخبگانی فعالین اجتماعی تاثیرگذار می‌دانند؛ خب این نشان دهنده مخالفت شدید تشکیلات بهائیت با حضور مردم در انتخابات است.

در برخی موارد شاهد بهره‌برداری برخی احزاب سیاسی از بهائیت هستیم؛ این رویکرد را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

متاسفانه در برخی از گفته‌های گروه‌های انتخاباتی این بهره‌برداری صورت گرفت و برخی از اعضاء و یا چهره‌های نامزد انتخاباتی خصوصاً جریانات چپ‌گرا مثل جریانات اصلاح طلبی برای جلب توجه عمومی یا به هر دلیل سیاسی دیگر به مسئله بهائیت پرداختند و دروغ‌های خیلی بدی گفته شد؛ مثلا اینکه انبوهی از مرده‌های بهائی روی زمین مانده و جمهوری اسلامی اجازه دفن نمی‌دهد! و این بازی‌های به اصطلاح سیاسی که بخواهند بهائیتی که در مقابل جمهوری اسلامی عددی محسوب نمی‌شود را پاشنه آشیل نظام کنند؛ در این مورد نیاز است که اولاً نهادهای فرهنگی اقدامات فرهنگی قدرتمندتری را انجام دهند، با این رویکرد که بهائیت اساساً در جایگاهی قرار ندارد که بتواند در جریانات مرسوم دارای اهمیت باشد؛ و نکته دوم جریانات امنیتی باید مراقب باشد که هرکسی برای اینکه حرف خودش را بزند، نخواهد لایه‌های امنیتی را تضعیف کند.

و در پایان ارتباطی بین حمایت از بهائیت و اسرائل وجود دارد؟

به نظر بنده دفاع از بهائیت، دفاع از اسرائیل است؛ همان‌گونه که ۷۰ سال پیش خانم مکسول گفت که سرنوشت ما و اسرائیل همچون حلقه‌های زنجیر به هم پیوسته است، من هم معتقد هستم که تشکیلات بهائیت و اسرائیل یک جریان هستند و حلقه‌های یک زنجیر هستند. اگر کسی بخواهد در فضای انتخاباتی کشور برای اهداف سیاسی خودش به سمتی برود و حمایت از بهائیت بکند، در اصل حمایت از اسرائیل تلقی می‌شود و نیروهای امنیتی باید دقت ویژه‌ای در این موارد داشته باشند.

 

منبع

سایت فرقه نیوز  http://ferghenews.com/fa/news

دفاع از حزبی استعماری، هنر نیست عقده گشایی است!!

Posted By BahaismIran On In اسلاید شو,مقالات | No Comments

در سالگردی که بهمن ۱۴۰۲ برای جناب بازرگان در قم برگزار شد، احمد منتظری از حق شهروندی بهائیان در ایران دفاع کرد. با توجه به اینکه بهائیان در قانون، از حقوق انسانی برخوردارند، طرح حقوق بهائیان، در واقع دفاع از تشکیلات و تبلیغ بهائیت در ایران است و بزرگ شدن با چسبیدن به نام بهائیت، برازنده روحانی شیعه نیست.

فرقه پژوهی به گزارش پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب- به مناسبت بیست‌ونهمین سالگرد درگذشت مهدی بازرگان جمعی از اعضاء و علاقه‌مندان به تشکیلات غیر قانونی “نهضت به اصطلاح آزادی ایران” طی سفری به شهر قم، بر سر مزار ایشان حاضر شده و یاد این شخصیت در عرصه سیاست را گرامی داشتند. پس از قرائت فاتحه و خواندن متن وصیتنامه ایشان، شرکت‌کنندگان در این مراسم، در بیت مرحوم  منتظری حضور یافتند و ضمن دیدار با احمد منتظری فرزند ایشان، یاد وی گرامی داشتند». [4]

«احمد منتظری» در سخنانی کوتاه، بر نزدیکی دیدگاه‌های بنیادین پدر خود و «مهدی بازرگان» تأکید کرد و با اشاره به این فتوای مشهور مرحوم منتظری پیرامون حقوق شهروندی بهائیان که در خرداد ۸۷ که گفته بود: «بهائیان ایران اهل این کشور هستند و حق آب و گل دارند و از حقوق شهروندی برخوردار می‌باشند»، به ذکر اندیشه‌های مرحوم منتظری درباره جایگاه انسان، عقل، حقوق بشر، آزادی و حاکمیت ملّت در آموزه‌های قرآنی و فقه پرداخت.[۱]

اما در پاسخ به جناب احمد منتظری در مورد لزوم رعایت حقوق بهائیان در ایران باید گفت:

اول: بنا بر متن قانون اساسی جمهوری اسلامی، بهائیان و سایر اقلیّت‌های شناخته نشده در قانون اساسی، از حقوق انسانی برخوردار بوده و شاهد آن هم بهائیان بسیاری هستند که در کشور، از زندگی خوبی برخوردارند، تحصیل می‌کنند، شاغل هستند و مثل بسیاری از شهروندان، زندگی آرامی دارند. البته هستند درصدی از بهائیان که با زیر پا گذاشتن قانون در تشکیل ساختار سازمانی وابسته به مراکز بهائیت در اسرائیل، شبکه‌سازی و تبلیغات فرقه‌ای، موجبات برخورد با خود را فراهم می‌کنند.

در اصل چهاردهم قانون اساسی تصریح شده است: «… دولت جمهوری اسلامی ایران و مسلمانان، موظفند نسبت به افراد غیرمسلمان، با اخلاق حَسنه و قسط و عدل اسلامی عمل نمایند و حقوق انسانی آنان را رعایت کنند. این اصل در حق کسانی اعتبار دارد که بر ضد اسلام و جمهوری اسلامی ایران توطئه و اقدامی نکنند».[۲]

 پس در واقع شما دارید (شاید ندانسته) به اسم حقوق شهروندی بهائیان، از ساختار، تشکیلات و تبلیغ بهائیت در ایران دفاع می‌کنید!

دوم: جناب احمد منتظری، وقتی در راستای انتقاد به نظام از بهائیت دفاع می‌کنید:

آیا می‌دانید که بنا بر عقیده بهائی، شما در زمره انسان نیستید؟ چرا که پیامبرنمای بهائیت، انسان نامیدن غیربهائیان را گناهی نابخشودنی می‌دانست![۳]

آیا می‌دانید که بهائیان، مأموریت به برچیدن مذهب شیعه، یعنی همان مذهبی که لباسش بر تن شماست را دارند؟ چنانکه پیامبرنمای بهائیت، اولویت خروج از مذهب شیعه را بیشتر از بهائی شدن می‌دانست![۴]

آیا می‌دانید بهائیان، اولین دشمن همان انقلابی هستند که زمانی پدرتان قائم مقام امامش بود؟ آیا می‌دانید که بهائیان بنا بر نقشه‌های رهبری خود، رؤیای براندازی را در سر می‌پرورانند؟[۵]

اگر تمام این مقدمات را می‌دانید و باز هم به اسم بهائیان از بهائیت دفاع می‌کنید و می‌خواهید با چسبیدن به بهائیت بزرگ شوید، دیگر چه صفتی برازنده شماست؟

سوم: به اذعان تمام مورخین و تمام متبریان از بهائیت، این فرقه حزبی استعمار ساخته در راستای اهداف و منافع دنیای استکبار و صهیونیسم جهانی است، مثلا دفاع پدر جنابعالی و شما از این حکم چه ثمری برای شما دارد ؟ جزء اینکه جبهه دشمن را خوشحال و به این حزب استعماری روحیه فعالیت تخریبگرانه می دهید؟ آیا شما یک روحانی شیعه هستید؟ از فرقه ای حمایت می کنید که دست زدن به آنها نجاست آور است؟

پی‌نوشت:
[۱]. سایت هم‌میهن، تیتر خبر: سالگرد بازرگان در قم، کد مطلب: ۱۲۵۴۶، ۱۶ بهمن ۱۴۰۲٫
[۲]. جهانگیر منصور، قانون اساسی، تهران: نشر دوران، ۱۳۹۳ ه‍.ش، ص۳۵٫
[۳]. ر.ک: حسینعلی نوری، بدیع (در جواب اسئله قاضی)، چاپ سنگی از روی نسخه خطی، ص۱۴۰٫
[۴]. ر.ک: اشراق خاوری، مائده آسمانی، بی‌جا: مؤسسه ملّی مطبوعات امری، ۱۲۹ بدیع، ج۴، ص۱۴۱٫
[۵]. جهت مطالعه بیشتر، بنگرید به مقاله: نشریه بهائی به سوی جهانی بهتر [7]

 

دخالت فرقه ضاله بهائیت در ترور امیرکبیر

Posted By BahaismIran On In اسلاید شو,مقالات | No Comments

امیرکبیر صدراعظم کاردان ایران در دوره ناصری، علاوه بر تلاش‌های زیاد در راه مبارزه با استعمار و استبداد، اصلاحگر امور سیاسی و دینی نیز بود. مهمترین اقدام وی در زمینه داخلی، علاوه بر برخورد با شورش‌های داخلی، سرکوب شورش بابیت و بهائیت بود که با اقدامات مقتدرانه و البته روش‌های متفاوت امیر صورت گرفت. به گونه‌ای که بعد از برخورد امیر و سرکوب شورش و بلواهای آنها، دیگر جرأت نکردند امنیت سیاسی کشور را با تهدید مواجه سازند. اقدامی قاهرانه که در نهایت در کنار سایر اقدامات اصلاحگرانه اش، موجبات قتل او را فراهم کرد. (خبرگزاری مهر)

فعالیت بهائیان در شرایطی آغاز شد که بسیاری از مردم  از نظر اقتصادی و اجتماعی وضعیت مناسبی نداشتند. میزان آگاهی و سواد مردم در پایینترین سطح خود قرار داشت و به علت وضعیت نابسامان اقتصادی، جذب مردم به فرقه بهائی و تهدید امنیت کشور، امری محتمل به نظر می رسید.

فرقه بهائی به طور مشخص در دوره محمدشاه با ایجاد شورش و ناامنی، درصدد دستیابی به اهداف خود برآمد. اما تحرکات جدی آنها در دوره ناصرالدین شاه گسترش یافت. در واقع «با مرگ محمدشاه اغلب ولایات را شورش فراگرفت که سهمناک ترین آنها فتنه سالار بود. در دوره فترت، پیشوایان بابی نیز از فرصت استفاده کرده و در نشر پیام باب و دعوت مردم کوشش فراوان نمودند. دولت امیر که هنوز آن شورشها را فروننشانده بود، با غائله بابیان مواجه گردید.» در این شرایط، ملا حسین بشرویه و ملامحمدعلی بارفروشی فتنه وسیعی در خراسان و مازندران به راه انداخته و در شهرهای زنجان و یزد نیز افرادی از این فرقه، دست به شورش و ناامنی زده بودند.

امیرکبیر اقدامات این فرقه را در راستای تضعیف قدرت مرکزی دیده و «با سیاست و درایت دریافت که این فتنه و آتش آن از گور انگلیسیها برمی خیزد و اگر درصدد رفع آن برنیاید بنیان مملکت سست خواهد شد.» در واقع حدس امیر در این رابطه کاملاً درست بود، روسیه و انگلیس در آن زمان به‌رغم آنکه با یکدیگر رقابت داشتند؛ اما در زمینه حمایت از بهائیان متفق القول بودند. دو کشور تلاش داشتند با حمایت از این فرقه تازه تأسیس نفوذ خود را از این طریق شدت بخشند و علاوه بر آن «برای مقابله با روحانیت و علما که نفوذ و محبوبیت زیادی در میان مردم داشتند، از بابیها به عنوان سپر بلا بهره‌برداری کنند.» البته ناصرالدین شاه هم در ابتدا همانند استعمارگران تلاش نمود تا با مهره بهائیان، سیاستهای روحانیان را خنثی نماید؛ اما زمانی که خطر ناامنی و تهدید قدرت مرکزی توسط بهائیان پیش آمد، از سیاست سرکوب آنها دفاع کرد.

بهائیان «کینه‌‌ امیر را در دل‌ داشتند، کینه‌ای‌ که‌ در نوشته‌های‌ همکیشان‌ آنان، و بهائی‌ و بهائی‌ زادگان‌ در ایران‌ و امریکا، هنوز منعکس‌ است. بابیان‌ توطئه‌‌ کشتن‌ شاه‌ و امیر و امام‌ جمعه‌‌ تهران‌ را چیدند، ولی‌ امیر پرده‌ از روی‌ آن‌ برداشت.» در نهایت اقدامات اصلاحگرانه امیر در زمینه های مختلف برایش گران تمام شد و دشمنانش با ترغیب ناصرالدین شاه به قتل او، زمینه‌ساز فرمان عزل و تبعید امیر شدند.

آنها از اختلافات دربار سوءاستفاده کردند و در اولین گام، تلاش کردند بین شاه و امیر اختلاف بیاندازند. مهره اصلی آنها در این مسیر، میرزا آقاخان نوری بود که از دوران محمدشاه با مهدعلیا سر و سِرّ پنهانی داشت و قرار بود با به حکومت رسیدن ناصرالدین‌شاه صدراعظم شود. میرزا آقاخان نوری با بهاء ارتباط بسیار تنگاتنگی داشت و زمانی‌ که در دوران محمدشاه،‌ آقاخان‌ توسط‌ میرزا آقاسی‌ تنبیه‌ بدنی‌، تبعید و جریمه‌‌ مالی‌ شد، بهاء به‌ کمک‌ او آمد؛ پول‌ لازم‌ را برای‌ او تهیه‌ کرد و در طول‌ تبعید نیز به‌ وی‌ کمک‌ مالی‌ داد. این ارتباط از دوران پدران‌شان شروع شده بود و در دوران امیرکبیر قوت گرفت. بابی‌ها که در تلاش برای انتقام بودند از قدرت آقاخان نوری که به دنبال صدارت به هر دری می‌زد، استفاده کردند و نتیجه‌اش عزل امیرکبیر از صدارت و تبعید او به کاشان شد.

بابی‌ها که کینه شدیدی از امیرکبیر داشتند به تبعید قانع نشدند و با سوءاستفاده از مثلث شکل گرفته – مهدعلیا، آقاخان نوری و بهاء نقشه ترور امیرکبیر را طراحی و عملی کردند.

منابع:

  1. خبرگزاری مهر
  2. سایت مشرق نیوز
  3. خبرگزاری فارس

 

رهبر فرقه ضاله بهائیت : عزاداران سیدالشهدا ظالمتر از قاتلین او هستند.

Posted By BahaismIran On In اسلاید شو,مقالات | No Comments

بهائیت در ایران : تعجب نکنید پیامبرخوانده‌ی بهائیان در یکی از اظهاراتش، علمای شیعه که در مصیبت حضرت سیدالشهداء عزاداری می‌کنند را از قاتلین آن حضرت ظالم‌تر می‌داند. .[ر.ک: آیات الهی (شیطانی)، ج ۱، ص ۱۶۴]
اما به راستی که علّت دشمنی بهائیت با علمای شیعه به خاطر این بوده است که ایشان همواره مروج آزادگی و ظلم‌ستیزی بوده و از این جهت؛ با دشمنی جیره‌خواران استعمار و استکبار مواجه شدند.

 

اما باید به جناب بها و دیگر رهبران بهائی گفت تنفر شما از علمای شیعه  را در تاریخ شکل گیری بابیت و بهائیت باید جستجو کرد در تاریخ ظهور بابیت و بهائیت ، سرکردگان بهائی، در راه اجرای مأموریتشان که همان مبارزه با اسلام حقیقی است، با سدّی محکم به نام علمای شیعه (این پاسداران حقیقی حفظ ارزش‌های اسلامی) مواجه شدند. برخی از این علماء که به صورت مستقیم از نفوذ جریان انحرافی بابیت و بهائیت جلوگیری به عمل آوردند، توسط پیشوایان بهائی به بدترین شکل ممکن خطاب شدند.[ر.ک: شوقی افندی، توقیعات مبارکه، صص ۱۸۲-۴۷]

برخی دیگر نیز که با پرورش روحیه‌ی استکبارستیزی میان مسلمانان، سعی در سوق دادن جامعه‌ی اسلامی به سوی آزادگی و ظلم‌ستیزی داشتند؛ با دشمنی جیره‌خواران استعمار و استکبار، چون بهائیت، مواجه شدند.[اسرارالآثار، ج ۳، ص ۳۹]
آری؛ گویا مَنش ظلم‌ستیزی علمای شیعه در منطق بهائیان، از صفات یزیدیان به شمار می‌آید!

یادمان نرود جریان بابیت از همان زمان که از سوی عالمان شیعه مورد تکفیر قرار گرفت این پاسداران اعتقاد ات را مورد تنفر داشت آنجا که جناب برغانی شهید ثالث حکم به تکفیر داد و توسط عمال بابیت در محراب نماز به شهادت رسید ،  آنجا که ایت الله سعید العلمای مازندرانی در واقعه طبرسی مداخله کرد و نسخه بابیان را پیچید و از آنجا که عالمان شیعه در مناظره باباب او را محکوم کرده و او مجبور به نگارش توبه نامه کرد ه که در نهایت به اعدام باب منجر شد و از آنجا که رهبران بهائیت در ایران مورد غضب قرار گرفته و به عراق گریختنند و در آنجا هم  با برخورد شکننده علمای شیعه مجبور به ترک عراق و آوارگی در ترکیه و سرزمینهای اشغالی شدند ، تنفر از عالمان شیعه را در رفتار خود نهادینه کردند که این نوع رفتار تا کنون نیز ادامه دارد .

که یک نمونه از آن را در عکس نوشته نسبت به مصلح بزرگ اسلامی در تاریخ اسلام، سید جمال الدین اسدآبادی را می شود نام برد که چه ادبیات سخفیانه ای نسبت به ایشان داشته اند، چرا که ایشان از همان دوران ظهور بابیت و بهائیت به خاطر هم عصر بودن با آنها، از نزدیک آنها را می شناخت.

پی‌نوشت:
گلچینی از آثار: حسینعلی نوری، آیات الهی (شیطانی)، لانگنهاین آلمان: لجنه‌ی ملّی نشر آثار امری بلسان فارسی و عربی، ۱۴۸ بدیع، ج ۱، ص ۱۶۴٫
ر.ک: شوقی افندی، توقیعات مبارکه، لوح احباء شرق (نوروز ۱۰۱ بدیع)، بی‌جا: مؤسسه‌ی ملّی مطبوعات امری، ۱۲۳ بدیع، صص ۱۸۲-۴۷٫
همچنان که عباس افندی، سیدجمال الدین اسدآبادی (این عامل وحدت جهان اسلام) را با عنوان: «أعظم مفسدین عالم و مضرّین بر جمال قِدَم»، مورد هتک قرار داده است: اسدالله مازندرانی، اسرارالآثار خصوصی، بی‌جا: مؤسسه‌ی ملّی مطبوعات امری، ۱۲۸ بدیع، ج ۳، ص ۳۹ به بعد.