ارزش یک آیین به ارج و مقامی است که برای دانش و دانشمندان می نهد و مردم را به گسترش دانش و معرفت خویش در حوزه های مختلف فرا می خواند، چنان که اسلام علم آموزی را واجب نموده و طلب العلم فريضة[۱] و كسب آن را حتی اگر در نقاط دور دست همچون چین باشد لازم شمرده (اطلبوا العلم و لو بالصين)[۲] و پاداش الهی ساعت هایی نزد عالمان نشستن و از علم آنها بهره گرفتن را دستیابی به بهشت ها شمرده است( من مشى فى طلب العلم خطوتين و جلس عند العالم ساعتين اوجب الله له جنتين …)[۳] اما در آیینی چون بهائیت عالمان به مثابه طاعون معرفی شده اند که نه تنها نباید نزد آنان رفت بلکه با تمام توان باید از آنها فاصله گرفت، زیرا آنها مانع رسیدن تو به آیین می شوند و تازه باید ذهنت را هم از همه حرف هایی که عالمان زده اند پاک کنی و در تنهایی خودت باشی تا به حقیقت برسی.
نتیجه این رویکرد، یعنی رویکرد عالم گریزی و حتی عالم ستیزی این می شود که آیین خود را از نقدهای عالمانه دور نگه دارد و پژوهش های عالمانه را برنتابد و عده ای را چشم و گوش بسته طرفدار و مرید خود کند و آیینش آیین عوام باشد و هیچ دانشمند بلندپایه ای در آن رشد و نمو نکند. این سخن یکی از متفکران معاصر، در مورد بهائیت ناظر به همین رویکرد می تواند باشد: «هم زمان با ظهور بهائیت مارکسیسم هم ظهور کرد. تقریباً با سه چهار سال اختلاف یعنی مانیفست حزب کمونیست که ۱۸۴۸ منتشر شد در بلژیک تألیف مارکس و انگلس که سر آغاز معرفی اندیشه کمونیسم بود و پس از آن تحولات عظیمی که رخ داد و بیش از یک میلیارد جمعیت جهان به سوی این آیین جدید کشیده شدند و عقلای قوم و فلاسفه بسیار اقتصاددانان ،دانشمندان، نویسندگان، هنرمندان جذب این مکتب و جذب این اندیشه شدند و چه تحولات شگرفی در عالم آفرید و هنوز هم نمی توان گفت که تأثیرات آن بر طرف شده بلکه هنوز معتقدان و مریدان و وابستگان متعصب بسیار دارد و از اصول اندیشه های مارکسیسم پیروی میکنند…»
ادامه می دهد: «شما این مکتب را مقایسه کنید با بهائیت که کم و بیش در همان زمان پدید آمد و دو پیامبر (خوانده این فرقه) یکی پس از دیگری آمدند و بنیان این دیانت را نهادند تا امروز در جهان شاید بیش از پنج میلیون پیرو ندارد، آن هم به اعتراف خود پیروان این دیانت بعضی ها در همین عدد هم تردید دارند. از دل این مذهب(فرقه) نه یک عارف برخاسته، نه یک فیلسوف برخاسته، نه یک متفکر بزرگ برخاسته، نه هنر تازه ای پدید آورده، هیچ کدام این کارنامه تاریخی باید به ما بگوید که در چنته و انبان این مکتب چیست؟ به هر حال ادیان امتحان تاریخی هم پس می دهند و این چنین نیست که فقط بنشینند با یک رشته مجادلات کلامی صحت خود را اثبات بکنند. هیچ وقت این چنین نیست».
حسین علی نوری (بهاء الله) در کتاب خود ایقان[۴] که در دو باب نگارش یافته بیشتر محتوای باب اول آن (حدود ۵۰ صفحه) این است که باید از عالمان دوری کرد، زیرا آنها سبب جدایی تو از گرایش به آیین می شوند و در همه اوقات سبب صد عباد و منع ایشان از شاطی بحر احدية، علمای عصر بوده اند و می گوید علت ایمان نیاوردن مردم این بوده که هر چه از علمای خود شنیده اند همان را تأسی می نمایند، لهذا غير از اعراض، امری ندارند و جز اغماض حاصلی نخواهند و این معلوم است نزد هر ذی بصری که اگر این عباد در ظهور هر یک از مظاهر شمس حقیقت چشم و گوش و قلب را از آنچه دیده و شنیده و ادراک نموده پاک و مقدس می نمودند البته از جمال الهی محروم نمی ماندند…. لذا در جای دیگر در کلمات مکنونه فارسی میگوید کور شو تا جمالم بینی و کرشو تا لحن و صوت ملیحم را شنوی و جاهل شو تا از علمم نصیب بری…![۵] از همین جاست که بعضی پژوهشگران ابتدا جذب شعارهای آنها شدند اما پس از تحقیق از آن روی برگرداندند و منتقد شدند، همچون صبحی و آواره و ثابت راسخ و ادیب مسعودی و … نیز از اروپائیان فیچیکیا، خوان کول، دنیس مک اوئن و دیلی هازبند (آمریکایی) و ده ها پژوهشگر و دانشمند دیگر که به محض اعلام مخالفت از سوی تشکیلات بهائی طرد و تقبیح شدند که تفصیل آن را می توانید در سایتها ببینید.
در نهایت از روحیه و تز عالم ستیزی فرقه ضاله بهائیت، می توان این نتیجه را گرفت که چون این فرقه فاقد پایه های جهان بینی و ایدئولوژیک قوی می باشد، لذا به صورت اصولی قابل دفاع نمی باشد، بر این اساس رهبران بیچاره و گمراه این فرقه، بهترین راه را برای گریز و فرار از این مخمصه عظیم فکری اصولی را بستن درب فرقه به روی هر انسان اندیشمند آزاده دانسته اند و از هر گونه نقد و انتقاد به تشکیلات فرار می کنند. البته هستند افراد با فکر و هوشمندی در این تشکیلات که به این ضعف بینه اعتقادی فرقه پی برده، ولی چون آزاده نیستند و از طرف دیگر دارای منافع بالایی مالی اقتصادی هستند آن را برملا نمی کنند.
نکته بعدی این که هیچ دین الهی انسان ها از فکر کردن، عالم شدن، عالم دیدن، …. نهی نکرده است بلکه بزرگترین هدیه خداوند متعال به انسان ها هدیه «عقل» بوده است. حالا اینکه رهبر فرقه بهائیت عنوان می کند «جاهل شو تا از علمم نصیب بری» مطلبی است که صرفا در فرقه ها که قصد به استثمار کشیدن انسانها را دارند پیدا می شود.
منبع
فخاری، عبدالحسین، دو قرن چالش(سی نکته در نقد آیین بهائیت)، انتشارات گوی، چاپ اول، ۱۳۹۸
[۱] – بحار، ج ۱، ص ۱۷۷ ۲
[۲] – همان
[۳]– لتالي الاخبار، ص ٦٤٤
[۴] – ایقان، ص ۱۲
[۵] – ادعیه حضرت محبوب، ص ٤٢٧ و ٤٢٨