- بهائیت در ایران - https://bahaismiran.com -

متبری از بهائیت: برای جذب مسلمانان در اعتقادات آنان شبه ایجاد می‌کنند

آنچه در ادامه می خوانید

فاصله بسیاری است بین دیدن و شنیدن و بی‌شک فاصله بیشتر می‌شود، بین شنیدن و بودن. فرقه، جذب، تشکیلات، سرکرده و… کلماتی که شاید بر روی سفیدی کاغذ سیاهی آن به چشم نیاید، اما کسی که فرقه را حس کرده و می‌داند، در دام بودن یعنی چه، با تمام وجود سیاهی آن را درک می‌کند.
فرقه روح و جان فرد را به اسارت می‌کشد، آنگاه که با روابط مخوف و تشکیلاتی خود سرکرده را نعوذ باالله، در حد خدا بودن بالا می‌برد و در مقابل، فرد را کوچک و خوار می‌کند و با ترفندهای بسیار، شخص را مجاب می‌کند که تنها راه حقیقت و سعادت بشر در گرو جذب او به فرقه است.
«م. الف» فردی که تنها مسلمان شناسنامه‌ای نبود، بلکه قبلش مالامال از عشق به اسلام و موعود و امام زمانش بود و با قلب پاک و ضمیر ساده‌اش به‌دنبال حقیقت می‌گشت و چه ناجوانمردانه افراد تشکیلات بهائیت او را با این عنوان که موعود ظهور کرده به دام خود انداختند و ۱۳ سال از تمام توانمندی و احساساتش در جهت پیشبرد اهداف شوم خود، سوءاستفاده کردند. او آنقدر در گرداب تشکیلات غرق شده بود که تمام لحظات زندگی خویش را فدای تشکیلات کرد تا آنجا که زندگی زناشوئی‌اش که در تمام این سال‌ها به تلخی گذشت، در حال فروپاشی بود. اما خداوند مهربان است و بزرگ، زندگیش به تار مویی رسید، اما پاره نشد و او دوباره با توفیق الهی و کمک دوستانش به دامان پر‌مهر اسلام بازگشت.
هر چند «م. الف» حالا که به آن سال‌ها نگاه می‌کند، جز صدای شکستن قلب خود در زیر دیوارهای تشکیلات بهائیت چیزی نمی‌شنود اما می‌داند که باید بگوید، باید بگوید تا آن تلخی‌ها را دیگران نیز بدانند. بی‌شک گفته‌های او می‌تواند چراغی باشد، در راه کسانی که در دام فرقه‌ها اسیرند.
آنچه در زیر آورده شده گفتگوی شفافیت با “م. الف است که از روی درد و بغض تنها گوشه کوچکی را از آنچه در تشکیلات بهائیت می‌گذرد، بازگو کرده است.

من در سال ٧٦ در کارخانه‌ای در شهر کرمان کار می‌کردم که متوجه شدم، سرپرست کارگاه بهائی است و بسیار راغب شدم که درباره بهائیت بیشتر بدانم که چرا می‌گویند بهائیت یک فرقه ضاله است. از همین جا گفتگوهای ما شروع شد و در زمان استراحت بین کار با هم صحبت می‌کردیم که گاهی تا یک ساعت هم طول می‌کشید. بعد از مدتی من در کارگاه تنها کسی بودم که ناهار را دو نفره در دفتر ایشان می‌خوردیم.

این قضیه همین‌طور ادامه پیدا کرد تا اینکه مرا به خانه‌شان دعوت کردند که در آنجا مراسم دعا داشتند. در این جلسه دعا سوالاتی رد و بدل شد و من کم‌کم وارد محیط بهائی‌ها شدم. محیط آن‌ها را در ظاهر بسیار پاک و به دور از ریا و دروغ دیدم.

بعد از مدتی شرکت در جلسه‌ها مهمانی و دوره‌ها به من کتاب‌هایی می‌دادند که آن‌ها را مطالعه کنم. این کتاب‌ها شامل جامعه بین‌المللی و طرح روحی بود. حدود ۵ سال به همین منوال گذشت تا اینکه من جذب بهائیت شدم و طبق گفته‌های آن‌ها به این نتیجه رسیدم که بهاءا… حق است و بهائیت آئین متعالی است.

از اعتقاد من به امام زمان (عج) و اطلاعات کم من نسبت به قرآن سوء‌استفاده کردند. در ابتدا با آوردن یک سری آیه‌های قرآنی در ذهن من شبهه ایجاد کردند و سپس از کتاب ایقان استدلال آوردند که حضرت محمد (ص) آخرین پیامبر نیست و هر هزار سال یک بار موعود جدیدی ظهور می‌کند و بهاء همان موعود است.

من در این حد نپذیرفتم که بهاء ا… در قالب خدا حلول کرده است اما تصورم این بود که بهاء از طرف خدا آمده و خدا این قدرت را به او داده است و مسائل را به او می‌سپردم و فکر می‌کردم خواست خدا خواست بهاء‌ا… [6] است.

کتاب اقدسی را که به من نشان دادند کتابی عربی بود، حدودا ۸۰ صفحه، از آنجا که من عربی بلد نبودم، نتوانستم آن را بخوانم.

برای من درباره وقایع زنجان و قلعه طبرسی صحبت کردند و من فقط چند جلد از کتاب‌های تاریخی را خواندم از جمله نبیل زرندی. البته در بعضی از مطالب به نفع خودشان صحبت کرده‌اند.

آنها معتقد بودند دفاع از دین و حقیقت تعصب نیست و این باور را در ما ایجاد کرده بودند که هر دینی برای پیشرفت احتیاج به دفاع مریدان خود دارد. حتی در مورد تعصب نسبت به همسر، ایرانی بودن ما را دلیل بر این تعصب می‌دانستند. فکر می‌کردیم زمانی می‌رسد که این تعصبات کمرنگ می‌شود و در نسل‌های آینده فرهنگ تغییر می‌کند و این تعصبات برداشته می‌شود.

خب بهائیت معتقد است که چون اماکن مقدس بهائی در اسرائیل قرار دارد. آنجا مهم‌ترین و مقدس‌ترین نقطه عالم است و از طرفی فلسطین قبل از تشکیل دولت اسرائیل سرزمین بهائیان بوده است.

در رابطه با وابستگی تشکیلات بهائیت به اسرائیل می‌گفتند که دوره ذلت یهود به پایان رسیده و به یمن باب و بهاء، یهود در جوار عکا و کوه کرمل، حکومت خود را تشکیل می‌دهد. با طلوع شریعت بهائی نه تنها اراضی مقدس از دست مسلمانان خارج می‌شود بلکه با ورود یهودیان حکومت اسرائیل تشکیل می‌شود. به این ترتیب موجودیت بهائی و یهود به یکدیگر وابسته است. همان‌طور که یهود به یُمن وجود بهائیت حکومت تشکیل داده، در حال حاضر موجودیت بهائیت هم در سراسر جهان به وجود دولت اسرائیل بستگی دارد و ما موظفیم برای تحکیم اسرائیل از هر نظر کمک کنیم.

بله هر فرد بهائی فقط ۶ تا ۱۰ روز می‌تواند در اسرائیل اقامت داشته باشد.

درست است، بهائیت برای یهود ارزش زیادی قائل است و در کتاب «گلگشتی در قرآن مجید» به صراحت ادعا کرده‌اند که ما یهود را بزرگ کردیم و به آن عزت دادیم. ما به یهود پناه دادیم و باعث شدیم که قوم یهود از سرگردانی خارج شود.

در مورد فلسطین هم معتقد هستند که این دو دولت باید خودشان مشکل را بین خود حل کنند و این وظیفه ما نیست که بخواهیم با جنگ و حمایت کردن از کشورها، اسرائیل را محکوم کنیم.

در جلساتی که شرکت می‌کردیم، برخی از مشکلات و معضلات جامعه را که هر دولتی با آن مواجه است از جمله فقر و بیکاری را بسیار بزرگ جلوه می‌دادند و می‌گفتند فقر در جامعه بیداد می‌کند و تشکیلات بهائیت برای حل این مسائل راهکارهای جدید و کارآمد دارد و در هر صورت سعی می‌کردند، ذهن افراد را نسبت به دولت‌مردان جمهوری اسلامی خراب کنند.

دقیقاً یک پیام از طرف بیت‌العدل صادر شده بود که در آن از بهائیان خواسته بود بر اختلافات دامن بزنند و با مردم ارتباط بر قرار کنند و مشکلات را بزرگ جلوه دهند. می‌گفتند با این همه ثروتی که در جامعه وجود دارد، نباید هیچ فقیری در کشور باشد و همه باید از امکانات رفاهی از جمله آب و برق برخوردار باشند. اگر تعالیم بهاء در کشور اجرا شود، ما یک کشور بزرگ و ایده‌آل داریم و این مشکلات اصلاً در جامعه بهائی وجود ندارد و این مسائل همه در جامعه اسلامی است.

نه، این حربه‌ای بود، برای جذب افراد غیر بهائی. ابتدا افراد را شناسایی می‌کردند و با صحبت کردن درباره مشکلات جامعه اسلامی، در مورد تعالیم بهائیت صحبت می‌کردند و به‌تدریج افراد را با خود همراه می‌کردند و می‌گفتند، اگر تعالیم بهائی در جامعه شکوفا شود، ایران مهد تمدن جهان می‌شود. این امر به زودی محقق می‌شود و تمام کشورهای عالم برای ساختن ایران کمک می‌کنند؛ زیرا ایران سرزمین بهاء‌ا… است.

بله، افراد بهائی با افراد مسلمان دوست می‌شوند و با تبلیغ رفتاری و به‌صورت مستقیم آن افراد را جذب می‌کنند و در این مرحله مخالفت خود را با اسلام نشان نمی‌دهند. در مرحله دوم، با طرح سؤالاتی که پاسخ‌های آن از قبل تعیین‌شده در باورهای فرد شک و تردید ایجاد می‌کنند و انجام فرائض دینی را برای فرد کمرنگ جلوه می‌دهند. کم‌کم فرد به‌جایی می‌رسد که به آئین بهائیت فکر می‌کند و آنقدر بهائیت را زیبا نشان می‌دهند که او باورش می‌شود، بهائیت حق است.

نه این طور نبود. فقط به ما گفته بودند، در انتخابات شرکت کنید و به فرد مصلحی که می‌شناسید رأی دهید.

شنیده بودم که در گذشته چنین توهین‌هایی شده بود، دلیل آن هم این بود که می‌خواستند اسلام را کوچک کنند و بهائیت را بزرگ جلوه دهند. اخیراً برنامه جدیدشان این است که با همه ادیان و فرقه‌ها همراه شوند تا آن‌ها هم به بهائیت اعتماد کنند و در مقابل آن جبهه نگیرند. افراد بهائی باید با آن‌ها همسو شوند و به‌تدریج مسیر آن‌ها را تغییر داده و به‌سمت بهائیت جذب کنند.

نه نمی‌دانستم.

اتفاقا چند بار خواستم که این کتاب را برای مطالعه در اختیار من بگذارند، اما در پاسخ به من گفتند کتاب بیان مربوط به باب‌ ها است و ما بهائی هستیم. دوره باب تمام شده است و اکنون دوره بهاء است. اما این مطلبی که بهائیت معتقد است، ریختن خون شیعه حلال است با ادعای که بهائی‌ها مبنی بر عدم حمل سلاح دارند، متضاد است و واقعاً بهائیت را زیر سوال می‌برد.

به گفته خودشان احکام به مقتضای زمان و موقعیت تغییر می‌کند و تنها یگانگی خداوند در همه احکام ثابت است. درباره اسلام هم می‌گویند که دستورات آن مربوط به ۱٤۰۰ سال پیش است. به‌عنوان مثال احکام مربوط به حقوق زنان، به زمانی اختصاص داشت که دختران را زنده به گور می‌کردند ولی امروزه تساوی حقوق زن و مرد مطرح است. بنابراین دوره اسلام تمام شده است و حالا بهاء‌ا… مظهر ظهور جدید است و تنها او است که می‌تواند با احکام نوین دنیا را به‌سمت خوبی تغییر دهد.

اتفاقاً در این اواخر که در حال مطالعه احکام بهائیت بودم، در کتاب‌های تاریخی خودشان به این موضوع رسیدم؛ دلیل ارائه این حکم هم این طور آمده بود که عباس افندی به همسر پدرش یعنی میرزا حسینعلی نوری علاقه داشت. میرزا حسینعلی نوری هم برای اینکه بعد از مرگش دست عباس افندی به همسرش نرسد، ازدواج با زن پدر را حرام اعلام کرد.

من ابتدا باید افراد مورد اعتماد از همکاران، دوستان، اقوام و آشنایان را انتخاب و شروع به ارتباط‌گیری با آن‌ها می‌کردم. سپس در مورد آموزه‌های بهائیت با آن‌ها صحبت می‌کردم. آنگاه باید از بین آن‌ها افراد مستعد را انتخاب و آموزه‌های بهائیت را با آن‌ها کار می‌کردم که اولین مرحله پروسه کتاب‌خوانی بود. از من می‌خواستند با این افراد، کتاب‌های طرح روحی [7] را در مدت ۹ ماه کار کنم. هر چند که نشدنی بود. چون این پروسه برای خود من سه سال طول کشید.

هر بهائی را به‌عنوان یک سلول زنده می‌دانستند و می‌گفتند هر فردی بعد از اینکه با تعالیم بهائی آشنا شد، باید سلول‌سازی کند و به‌همراه افراد دیگری که بهائی شده‌اند، حلقه مطالعاتی را تا حدی تقویت کنند که به یک ضیافت برسد. به این ترتیب، ما با تشکیل ضیافت، خودمان یک جامعه بهائی جدید را پایه‌گذاری می‌کردیم.

ارتباط من با جامعه بهائی بسیار کم بود و تنها با چهار خانواده بهائی در ارتباط بودم. به ما اجازه آشنا شدن با خانواده‌های دیگر را نمی‌دادند به این دلیل که ممکن بود، جامعه بهائی در خطر قرار گیرد؛ چون جامعه بهائی به جمهوری اسلامی تعهد داده بود که هیچ گونه فعالیت تشکیلاتی نداشته باشد و این‌طور وانمود می‌کردیم که خود جوش عمل می‌کنیم. بیت‌العدل معتقد بود که نباید به جامعه بهائی آسیب برسد و اگر آسیبی هم وجود دارد، به فرد برسد، نه به جامعه.

بله، بیشتر از همه با یکی از خانواده‌های بهائی در ارتباط بودم. در اوایل به بسیاری از سوالاتم جواب را می‌دادند، به‌تدریج در جواب سوالاتم، می‌گفتند عجله نکن در پروسه کتابخوانی به جواب می‌رسی و من همچنان به خواندن کتاب‌ها ادامه می‌دادم. تا اینکه در این اواخر کار به جایی رسید که هر چیزی تشکیلات از من می‌خواست چشم و گوش بسته انجام می‌دادم.

ما طبق برنامه در ضیافت شرکت می‌کردیم و گزارش مربوط به ارتباط با افراد دیگر بهائی را ارائه می‌دادیم، بدون آنکه یکدیگر را بشناسیم.

چرا دلخوری برایم پیش می‌آمد و اینکه چرا من نباید جامعه بهائی را بشناسم و در دل جامعه بهایی باشم. آن‌ها به این صورت به من جواب می‌دادند که به این دلیل که وجود شما برای ما ارزشمند است و برای حفظ امنیت خودتان، بهتر است که ارتباطتان محدود باشد تا سریع شناسایی نشوید.

بله، آن موقع که به بهائیت تعصب زیادی داشتم، به این مسائل توجه نمی‌کردم و فکر نمی‌کردم که یک طعمه هستم. در این مدت با مشکلات زیادی روبه‌رو شدم و همه ابعاد زندگی من دچار تزلزل شد. حتی همسرم قصد جدایی از مرا داشت. فکر می‌کردم، تمام این مشکلات به این دلیل است که من سرباز امام زمان (عج) هستم و این لطفی است که شامل حال من شده است و باید زندگی و فرزندانم را فدای این مسئله کنم.

شاید بتوان جواب این سوال را در اصل تحری حقیقت پیدا کرد. کودکان معصومی که از ۳ سالگی تحت تعالیم اجباری قرار می‌گیرند تا با آموزه‌های بهائی آشنا شوند. این کودکان تا سن ۱۵ سالگی فرصت دارند تا موضع خود را در مقابل بهائیت اعلام کنند. هر چند تحت این آموزش‌های سفت و سخت ۱۲ ساله، نوجوان بهائی چاره‌ای جز بله گفتن به بهائیت ندارد. من خود شنیدم و می‌دانم که در غیر این صورت، نه‌تنها از جامعه بهائی بلکه از خانواده خود نیز طرد می‌شود. بنابر این واضح است که زندگی خود را فدای تشکیلات کند و خدا را شکر می‌کنم که توانستم از دام تشکیلات رها شوم و ان‌شاءلله هیچ کسی گرفتار فرقه و فرقه بازی نشود.