- بهائیت در ایران - https://bahaismiran.com -

عبدالبهاء – دومین رهبر بهائیت

عباس افندی (۱۲۶۰-۱۳۴۰) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

بحران جانشيني بهاءالله تا حدود زيادي يادآور بحران جانشيني سيد کاظم رشتي [1] و سيد علي محمد باب است. کانون اصلي بحران، مناقشه رهبري ميان عبدالبهاء و برادرش ،‌محمد علي بود .

منشأ‌ اين مناقشات صدور «لوح عهدي» ازسوي ميرزا حسينعلي بود که در آن جانشين خود را عباس افندي (و به تعبير او : غصن اعظم) و بعد از او محمد علي فندي (غصن اکبر) معين کرده بود. او در اين لوح، ضمن تأکيد بر اين که به (انزاليات ) اشتغال داشته ،‌پيروانش را به دوري از کينه و نزاع و سخنان ناروا فراخوانده و توصيه کرده بود که زبان را به گفتار زشت نيالايند؛ و گويا به يادمنازعات گوناگون گذشته خود و برادرش ، ‌عبارت قرآن «عفا الله عما سلف » (خدا آن چه راکه پيش از اين روي داد مي بخشد ) را افزوده بود. (نوري، مجموعه الواح بارکه، ص ۳۹-۴۰۳) .

هر چند عباس افندي سرانجام بر برادرش غلبه يافت ،در بادي امر، کليه منتسبين به بهاءالله ، به استثناي هفت نفر ،‌بر مشاراليه شوريده ، و با محمد علي همراه شدند.
دور نمي نمايد که اين گرايش به محمد علي ناشي از نقشي بوده است که او در نشر و توزيع آثار پدرش داشت، وي در سال ۱۳۰۸ ، از جانب ميرزا حسينعلي به هند رفت و آثار وي را به چاپ رساند. پيروان آيين بهائي، از اين حيث ، مرهون وي اند (محيط طباطبائي، سال ۶، ش ۱، ص ۲۲) .سردمدار منکران عبدالبهاء ،‌ میرزا آقاجان کاشانی نخستین مؤمن و کاتب بهاءالله بود . او و چند تن از نزدیکان و فرزندان میرزا حسینعلی با نوشتن نامه ها و کتابهایی به فارسی و عربی و فرستادن پیام برای بهائیان، در مقام انکار جانشینی  عبدالبهاء بر آمدند و وی را خارج از «دین بهاء» خواندند (زعیم الدوله تبریزی، ص ۳۱۵) .

بار دیگر منازعات آغاز شد و هر یک از دو طرف در نوشته هایشان از تعبیرات زشت و نسبت هایی چون سرقت اوراق و الواح ‌،‌ و حتی احکام در حق یکدیگر دریغ نکردند(عبدالبهاء، مکاتیب، ج ۱، ص ۴۴۲-۴۴۳؛ شوقی افندی ، توقیعات مبارکه، ص ۱۳۸-۱۳۹، ۱۴۶-۱۴۸؛ اشراق خاوری، ۱۳۳۱ش، ص ۲۷؛ فیضی ، ص ۵۴)

عبدالبهاء
ژنرال آللنبی به عباس افندی لقب سر (sir) و نشان شوالیه گری (Knighthood) اعطا میکند

منابع بهائی نقل می کنند که محمد علی و طرفداران او در ایجاد تضییقات حکومتی برای عبدالبهاء ، زندانی شدن و حتی توطئه قتل او دست داشته اند (فیضی، ص ۹۷-۱۰۲).این منازعات، مانند موارد قبل ،برای عده ای سؤال برانگیز بود و به تعبیر برخی منابع بهائی( همان ، ص ۵۷)، بر حیثیت امر بهائی لطمه وارد ساخت (برای نمونه ، حاجی میرزا جانی کاشانی ،مقدمه براون،ص عو) .

عبدالحسین آیتی [2]، بعد از آن که آیین بهائی را رها کرد ، در کتاب کشف الحیل (ج ۳، ص ۱۲۵-۱۲۹) چکیده ای از مطالب کتاب (موادی برای مطالعه در باره آیینبابی) ادوارد براون را در باره منازعات دو برادر نقل کرده است.   عبدالبهاء‌ ، در مقام رهبری بهائیان و با تأکید بر این که هیچ ادعایی جز پیروی از   پدرش و نشر «تعالیم» او ندارد، با توجه به اوضاع اجتماعی و دینی وبه منظور   جلب رضایت مقامات عثمانی ،‌ رسماً و با التزام تمام، در مراسم دینی اسلامی،   از جمله نمازجمعه ، شرکت می کرد و به بهائیان سفارش کرده بود که در آن دیار به کلی از سخن گفتن در باره آیین جدید بپرهیزند ( مهتدی، ج ۲، ص ۱۵۳؛ محیط   طباطبائی، سال۴، ش ۳، ص ۲۰۴) .  او هم چنین برای حکومتهای مختلف به تناسب اوضاع سیاسی دعا می کرد؛

الکساندر سوم امپراتور روس که به پیروان آیین بهائی اجازه ساختن معبد   )مشرق الاذکار ) در عشق آباد را داده بود بنا به دستور عبدالبهاء ، بهائیان باید   پیوسته تأیید و تسدید او را ازخداوند مسئلت می کردند (سلیمانی اردکانی، ج ۲  ، ص ۲۸۲).   حکومت عثمانی نیز،‌ خصوصاً با توجه به بی اعتنایی ناصرالدین شاه نسبت به   نامه میرزا حسینعلی و احتمالاً برای رفع یا تخفیف سختگیری های موجود با   عبارت «الدوله العلیه العثمانیه و الخلافه المحمدیه» مشمول دعای او بود  (عبدالبهاء ،‌مکاتیب ،‌ج ۲، ص ۳۱۲) .   با این همه، به سبب سوابق طولانی بابیان و بهائیان در خاک عثمانی و نیز بروز   درگیری های جدی بین عبدالبهاء‌ و برادرش ، مشکلاتی از سوی سلطان بدالحمید عثمانی برای او پدید آمد و از سال ۱۳۱۹ تا ۱۳۲۷ که عبدالحمید از  سلطنت خلع و دوره جدید حکومت عثمانی آغاز شد وی تحت نظر بود .

در اواخر جنگ جهانی اول ،‌در شرایطی که عثمانی ها درگیر جنگ با انگلیسی   ها بودند و آرتور جیمز بالفور، وزیر خارجه انگلیس ،‌در صفر ۱۳۳۶/ نوامبر ۱۹۱۷   اعلامیه مشهور خود مبنی بر تشکیل «وطن ملی یهود» در فلسطین را صادر   کرده بود،‌مسائلی روی داد که جمال پاشا، فرمانده کل قوای عثمانی، عزم   قطعی بر اعدام عبدالبهاء و هدم مراکز بهائی در عکا و حیفا گرفت.

برخی مورخان ، منشأ این تصمیم را روابط پنهان عبدالبهاء با قشون انگلیس ،‌که   تازه در فلسطین مستقر شده بود ،می دانند. منابع بهائی نیز نوشته اند که او   مقدار زیادی گندم از املاک خویش ذخیره کرده بود و آنها را در اختیار قشون   انگلیس گذاشت، اما معمولاً در منابع بهائی ،‌تصمیم جمال پاشا را به سعایت   های «ناقضین» (طرفداران محمد علی افندی) نسبت می دهند ( فیضی، ص  ۲۵۹-۲۶۲) و درعین حال تصریح می کنند که لرد باالفور در همان روز وصول خبر به   جنرال النبی سالار سپاه انگلیس در فلسطین دستور تلگرافی صادر و تأکید نمود   که «به جمیع قوا در حفظ و صیانت حضرت عبدالبهاء و عائله و دوستان آن حضرت   بکوشند. (شوقی افندی، قرن بدیع، ج ۳، ص ۲۹۷).  ظاهراً برای سپاسگزاری از این عنایت دولت انگلیس بوده است که بلافاصله بعد   از آن که حیفا در ذیحجه ۱۳۳۶/ سپتامبر ۱۹۱۸، به تصرف قشون انگلیس درآمد،

عبدالبهاء برای امپراتور انگلیس ، ژرژ پنجم ، دعا کرد و از این که سراپرده عدل در   سراسر سرزمین فلسطین گسترده شد به درگاه خدا شکر گزارد (عبدالبهاء   ،‌مکاتیب ج ۳، ص ۳۴۷).   دریافت نشان شهسواری (نایت هود) از دولت انگلیس و ملقب شدن وی به   عنوان « سر » نیز بعد از استقرار انگلیسیها در فلسطین صورت گرفت (شوقی   افندی، قرن بدیع، ج ۳، ص ۲۹۹؛ آیتی، ۱۳۴۲، ج ۲، ص ۳۰۵) . عبدالبهاء در ۱۳۴۰  (۱۳۰۰ش) درگذشت و در حیفا به خاک سپرده شد و در مراسم خاکسپاری او   نمایندگانی از دولت انگلیس حضور داشتند و وینستون چرچیل ،‌وزیر مستعمرات   بریتانیا، با ارسال پیامی مراتب تسلیت پادشاه انگلیس رابه جامعه بهائی ابلاغ   کرد (شوقی افندی، قرن بدیع، ج ۳٫ ص ۳۲۱-۳۲۲).   از مهم ترین رویدادهای زندگی عبدالبهاء ، سفر او به اروپا و امریکا بود. پس از   خلع عبدالحمید از سلطنت، محدودیت های عبدالبهاء نیز برطرف شد و او در ۱۳۲۸  ، به دعوت بهائیان اروپا و امریکا از فلسطین به مصر و از آنجا به اروپا و یک بار دیگر   به امریکا رفت . این سفر از آن جهت اهمیت دارد که نقطه عطفی در ماهیت آیین   بهایی محسوب می گردد . پیش از این مرحله ، آیین بهائی بیشتر به عنوان یک   انشعاب از اسلام بروز کرده بود و حتی رهبران بهائی ، در برخی مواضع ،‌در بلاد عثمانی خود را شاخه ای از متصوفه شناسانده بودند ( عبدالبهاء در آخرین روز   زندگی در مراسم نماز جمعه شرکت کرده بودند اسلمونت ، ص ۷۵). در آن   مرحله ، رهبران و مبلغان این آیین برای اثبات حقانیت خود از درون قرآن و حدیث   به جستجوی دلیل می پرداختند (برای نمونه، نوری، ایقان، گلپایگانی، فرائد) و   آنها را برای مخاطبانشان که مسلمانان، به ویژه شیعیان بودند مطرح می کردند.

پیروان اولیه آیین بهائی نیز از دین جدید همین تلقی را داشتند و به همین سبب ،   مهم ترین متن احکامی این آیین، اقدس ، از حیث صورت ،‌تشابه کامل بر متون   فقهی اسلامی دارد و به ادعای منآبع متأخر بهائی ،‌با توجه به «محیط معتقدات   مذهبی ایران و سوابق عقیده و سنت و عرف و عادت مردم، در زمان پیدایی این   آیین و «فقط به اعتبار شیعیان و ایرانیان معاصر با ظهور آیین بهائی تدوین شده است (فرید، ص ۴۲).  اما شرایط تاریخی و فاصله گرفتن رهبران بهائی از ایران و نیز عدم موفقیت در  جلب نظر مخاطبان اولیه، و نیز مهاجرت شماری از پیروان این آیین به کشورهای   غربی و آشنایی رهبران بهائی با اندیشه های جدید در دوره اقامت بغداد و   استانبول و عکا ، عملاً سمت و سوی آین آیین را تغییر داد و آن را به صورت   آشنای دین های شناخته شده ، به ویژه اسلام، دور کرد.

برخی محققان، یکی از دلایل عدم نشر کتاب اقدس در چند دهه اخیر ،‌و نیز   ترجمه نشدن آن به زبانهای اروپایی، را همین تغییر روش می دانند.
عبدالبهاء ،‌در سفر سه ساله خود آن چه را که بهائیان به عنوان تعالیم دوازده   گانه می شناسند، ولی عملاً به هجده تعلیم بالغ می شود ( مومن، ص ۱۸۵)   مدون و معرفی نمود و تعالیم باب و بهاء را با آن چه در قرن نوزدهم در   غرب،خصوصاً روشنگری و مدرنیسم و اومانیسم متداول بود، آشتی داد.

به عبارت دیگر تعلیمات آیین بهائی با سفر عبدالبهاء ،‌به غرب طنین دیگری یافت.  برخی از این تعالیم در گفتار و نوشتار میرزاحسینعلی نوری مستتر بود وبرخی   دیگر نتیجه مطالعات ،‌تجربیات و برخوردهای عبدالبهاء با تفکر غربی، به ویژه   الهیات جدید مسیحی و نیز اندیشه ها و آمال ترقی و تجدد در مغرب زمین بود   (دایره المعارف جهان اسلام آکسفورد ، ذیل Bahaiا).   نمونه ای از این جمع آوری و التقاط که تفاوت تعالیم بهایی ،قبل و بعد از سفر   عبدالبهاء به غرب را چشمگیر می سازد تعلیم راجع به لسان اسپرانتو است که      در اوایل قرن بیستم طرفدارانی یافته بود، ولی به زودی غیر عملی بودن آن آشکار   شد و در بوته فراموشی افتاد ( نوری. در لوح شیخ، ص ۱۰۱-۱۰۲،‌ نیز اشاره ای   به این خط کرده است ) .   موارد دیگر تعالیم دوازده گانه عبارت است از ‌:‌ ترک تقلید ( و به تعبیر متداول نزد    بهائیان ،‌تحری حقیقت) . تطابق دین با علم و عقل ، وحدت اساس ادیان ،‌بیت   العدل ، وحدت عالم انسانی ، ترک تعصبات ،الفت و محبت میان افراد بشر، تعدیل   معیشت عمومی، تساوی حقوق رجال و نساء،‌ تعلیم و تربیت اجباری، صلح   عمومی و تحریم جنگ .

عبدالبهاء این تعالیم را از ابتکارات پدرش قلمداد می کرد و در مواضع گوناگون   گفته بود که پیش از او چنین تعالیمی وجود نداشته است (عبدالبهاء، خطابات،   ص ۱۹۱)؛
با این همه در معرفی آیین بهائی و آن چه میرزا حسینعلی آورده است . بر این   نکته که او «تجدید تعالیم انبیا» کرده و «اساسی که  میع پیغمبران گذاشتند آن   اساس بهاءالله است و آن اساس، وحدت عالم انسانی است ،‌آن اساس محبت   عمومی است، و آن اساس صلح عمومی بین دول است. و…» (همو، خطابات،   چاپ زرقانی و کردی، ج ۱، ص ۱۸-۱۹، ج ۲، ص ۲۸۶) تأکید کرده بود.

عبدالبهاء چندین کتاب نیز نوشت که اهم آنها بدین قرار است: مقاله شخصی   سیاح، گزارشی است از زبان یک سیاح موهوم، در باره تاریخ باب و بهاء (در باره   این کتاب و تأثر آن از آثار آحوند زاده، محیط طباطبائی، سال ۳، ش ۶، ص ۴۲۷،   سال۴، ش ۲، ص ۱۱۵)؛ مفاوضات ،‌مکاتیب ،‌خطابات، هر سه مشتمل بر مطالب   مختلف و سخنرانی ها و نامه های او، تذکره الوفا که زندگی نامه شماری از  قدمای آیین بهائی است.