در مورد بهائیت، قبل از هر چیز، ما چیزی شبیه به همسانسازی را درباره باب، بهعنوان مبشر یک ظهور و تجلی جدید میبینیم! او آن چیزی شد که برایش درست کردند و نه آن چیزی که خودش ادعا کرد و یاران نزدیکش انتظار داشتند. او توسط بهائیان در جایگاهی مانند یحیای تعمیددهنده قرار داده شده، و احتمالاً یحیای تعمیددهنده هم برای خودش کسی بوده است! سپس مظهر مرکزی امر، بهاءالله را داریم که همان خدای تجسمیافته مسیحی است. سپس شخصیت بسیار مهم سنت پل (پولس) [1] را داریم که میشود مفسر و اشاعهدهنده امر بهائی به جوامع و فرهنگهای جدید و تغییردهنده بیشتر ظواهر و احکام بهائی (عباس افندی).
بعد بحث قدرت و ریاست را داریم. البته چیزی از اختیارات پاپ در گاردین وجود دارد، اما بیتالعدل [2] بیشتر شبیه مرکزیت کاتولیک رومی است ــ با کمی حشو و زوائد (دستک و دمبک). درواقع بسیار مطابق بوروکراسیِ طراحیشده بهوسیلۀ ماکس وبر برای مؤسسات دینی و بسیار کلاستری و هرمی است. ماکس وبر با بدبینی زیادی به این نوع سازمان مینگریست؛ به نظر او این چنین تشکیلاتی ضد معنویت و قداستِ زندگیبخشی است که معمولاً دین عرضه میکند. درس مهم دیگر این است که باید اجازه دهیم الهیات بهطور ارگانیک و در تنوع رشد کند.
یک مشکلِ هویت دوگانهِ بارز و آشکار هم درمورد پژوهشگران بهائی در مؤسسات سکولار، ازجمله دپارتمانهای مطالعات علوم دینی وجود دارد. مشابه این را درمورد برخی از پیروان کلیسای کاتولیک روم میبینیم. اگر مسیحیان هم در”معرض چنین فشارهای انطباق با شرایط عضویت و ضوابط سانسور و هیئت بررسی” قرار گیرند، در آن صورت هم تحریف در حوزه دانشگاهی و هم نفاق در حوزه عضویت ایجاد میشود.
من شخصاً همواره پیشنهاد میکنم مسیحیان حقیقت را، آنطور که مییابند بیان کنند، حتی زمانی که با آموزهها یا تفسیرهای کتاب مقدس در تعارض است. اگر یافتههای قانعکنندهای درمورد، مثلاً عیسای تاریخی، وجود داشته باشد، این باید گفته شود؛ یا حداقل درمورد ماهیت چندلایۀ تعالیم و آموزههای مسیحی، یا درباره نحوه تفسیر و برداشت مردم از کتاب مقدس، صادق باشند.
ادیان قدیمی با گذشت زمان بلوغ بیشتری پیدا کردهاند. آنها میتوانند کمتر نگران این باشند که چگونه اعتقاداتشان بازنمایی میشود. یا حداقل این چیزی است که من فکر میکنم، زیرا جهان مسیحیت اینک به دنیای سکولار و متکثر گذار کرده است.
کسی چه میداند این تحولات چگونه پیش خواهد رفت؟ بهائیان علیرغم ادعای خطاناپذیری کلام مظهر و مرکز عهدشان، نمیتوانند آینده جامعه خود را پیشبینی کنند! با این وجود، اگر سکولاریته و کثرتگرایی در درون جامعه بهائی گسترش نیابد، جوامع بهائی به سمت اقتدارگرایی و تمرکزگرایی بیشتر میروند. در صورت پذیرش کثرتگرایی در جوامع بهائی، تعداد ناقضین کم میشود و آنها تفسیر موسعتری از آیین بهائی خواهند داشت و باهم سازماندهی کرده و ملاقات و پیوند برقرار خواهند کرد.
مسیحیان همچنین باید توجه کنند که مطالب مربوط به بهائیان بهسادگی گمراهکننده است. آنها یکی از ادیان درحالرشد در جهان نیستند. آنها افرادی را که از جامعه بهائی جدا میشوند بهدرستی از آمار حذف نمیکنند. دخول افواج مورد انتظار از نوکیشان اتفاق نیفتاده است. آنچه عجیب است این است که از بهائیان سابق حیفایی، که به گروه جهانگرایان و وحدتگرایان میآیند، مکرر شنیدهام که نظراتشان پرسیده نمیشود. بسیاری از آنها نمیدانند چرا ناقض عهد و میثاق و عهدشکن تلقی میشوند؟
بهائیت حیفایی برخلاف ادعای وحدت عالم انسانی و وحدت اساس ادیان عالم، یک جامعه کثرتگرا، که علاقهمند و درصدد تعامل سالم با سایر جوامع باشد، نیست. بلکه جامعهای است که در نصوص و متون اصلیاش بهشدت لفظگرا است. بهائیت اصول و آثار ادیان دیگر را به شیوه دلخواهانه خود تفسیربهرأی میکند و لذا از نگاه بهائیان همه آنها به آیین بهائی منتهی میشوند و همه افراد باید بهائی شوند تا وحدت عالم انسانی محقق گردد! مقامات تشکیلات بهائی از نویسندگان بهائی، که درباره بهائیت قلم میزنند میخواهند تحت سانسور قرارگیرند.
بهائیت حتی یک اندیشه “مدرنیست” هم نیست! ممکن است ادعا کند که زن و مرد برابرند، اما درِ بیتالعدل اعظم بهائی فقط به روی مردان باز است و این نهاد مدیریت و راهبری، که با شیوه خاص و کنترلشده و بهظاهر دموکراتیک انتخاب میشود؛ قصد دارد مصدر حکومت جهانی بهائی برای همه افراد سکولار و مذهبی جهان باشد.
در انتخابات بهائی هیچ کاندیداتوری و کمپین انتخاباتی وجود ندارد؛ بلکه صرفاً با ویژگی بسیار محافظهکارانه، هرسطح به سطح بعدی و بالاتر رأی میدهد، درحالیکه تعالیم بهائی میگوید بین دین و علم تعارضی وجود ندارد، بلکه باید تطابق بین دین و علم باشد؛ بااینحال نوعی مطلقگرایی و تصلب در احکام بهائی وجود دارد و احکامی که در کتاب احکام بهائی آمده، با وجود تمایل اکثر جامعه هم قابلتغییر و اصلاح نیست.
ارتباط با ما: bahaismiran85@gmail.com [3]