متبری به حمایت معنوی نیازمند است تا خود را پیدا کند. مثل نهال تازهای که از نهالستان آورده شده و برای استحکام و به ثمر نشستن باید از آن در برابر آفتهای مختلف مانند علفهای هرز (مزاحمت های فرقه قبلی)، کمآبی (عدم دسترسی به منابع ناب اسلامی) و… مراقبت مداوم کرد.
با توجه به تجاربی که در این زمینه دارم، میگویم که رسیدگی به امور متبریان همت بیشتری در جامعه میطلبد. نمیشود از متبری انتظار داشت که خودش از همه موضوعات اطلاع داشته باشد. نماز را بلد باشد، غسلش را بداند و… .
کسی از من نپرسید شما نماز و غسل را بلدی؟ شیوه حضور در جوامع اسلامی را میدانی؟ میدانی که نباید با زنان مسلمان دست بدهی؟… آداب معاشرت به هیچ یک از متبریان آموزش داده نمیشود.
شاید یک عده به این امور آشنا باشند، ولی همه در یک سطح نیستند. یک عده از آنها به کلاسهای خاص نیاز دارند. ای کاش روحانیان عزیز گاهی برای افرادی نظیر من کلاسهای احکام ترتیب دهند یا حتی زیارتهای دسته جمعی برگزار کنند؛ زیرا متبریان به سبب دور افتادگی از همدیگر احساس نوعی سرخوردگی میکنند. اما اگر احساس کنند که مثلا در مازندران، یزد، کرمان، ارومیه و… هم افرادی مثل خودشان وجود دارد و با هم در ارتباط باشند، احساس خوبی خواهند داشت و قطعا برایشان سودمند خواهد بود. اگر فردا مشکلی برای یکی پیش آمد، دل خوش است که دوستانی دارد که به او کمک کنند.
باز هم میگویم بیتجربگی از زندگی مستقل و بدون سيطره تشکیلات برای متبریان واقعا سخت است. تعداد زیادی از بهائیان نزد کارفرمایی بهائی کار میکنند که به محض پشت کردن به تشکیلات شغل خود را از دست میدهند.
از جمله مشکلات متبریان مسئله ازدواج است. متأسفانه با توجه به دید منفی مسلمانان به بهائیت [1]، برخی از مسلمانان وصلت با خانوادههای متبری را مایه شرمندگی میدانند. معیار و الگویی نیست که انسان بتواند خودش را به جامعه به عنوان فردی که دیگر بهائی نیست بقبولاند. برخی هنوز مرا «عطاء بهائی» صدا میزنند! در صورتی که اطلاق لفظ بهائی به افرادی که مسلمان میشوند، گناه است!
ذهنیت منفی مردم از گذشته متبریان نیز از امور آزاردهنده تازه مسلمان شدههاست؛ مثلاً ممکن است شخصی از فامیل از برخورد فرزند من تلخکام و آزردهخاطر شود. متأسفانه همین مسئله را با توجه به گذشته ما بزرگ میکنند و بر ما میتازد که اینها در گذشته بهائی و چنین و چنان بودند و در نهایت باعث کدورت و قطع رابطه میشود.
حتی ممکن است، دو جوان یکدیگر را برای ازدواج انتخاب کرده باشند اما چنین مسائلی که مربوط به گذشته فرد یا خانوادهاش است، برایشان مشکلاتی ایجاد کند. شاید من توان تحمل داشته باشم اما برای یک جوان مثل دختر من وقتی مثلاً از خواهر شوهرش این حرفها را بشنود، واقعا سخت است.
هر بشری ممکن است، اشتباه کند فرد متبری هم بالاخره پس از مسلمان شدن اشتباهاتی دارد اما نباید همه چیز را بهحساب بهائی بودنش در گذشته گذاشت. طبعاً سالها طول میکشد، این جراحت قلبی بهبود پیدا کند. اگر همه این افراد تحت تعلیمات شیعی و مشترک خاصی قرار بگیرند، محیطی مناسب برای شناخت و بیان حس مشترک و همدردی ایجاد میشود که موجب آسودگی خاطر است.
ضمناً ممکن است یکدیگر را بهتر درک کنند و با هم پیوند برقرار کنند. مثل بهائیان مسلمان شده در روستای «چالخاماز» که با ازدواج و ایجاد نسلهای بعد بهطور کل در جامعه اسلامی هضم شده و مشکلی ندارند.
آرزو میکنم که روزی متولیان امور دینی جامعه آن قدر به تحول بنیادین بهائیان و سایر فرقهها علاقهمند بشوند که برای کمک به پیشرفت در این زمینه وقت بگذارند و آن را تکلیفی از گردن ساقطشده تلقی نکنند. همچنین رسانههای عمومی برای زدودن آثار گذشته فرد از ذهن مردم میتوانند کمککننده باشند.
پس به طور خلاصه می توان انواع حمایت ها از متبریان [2] را در قالب زیر خلاصه کرد:
- حمایت های اجتماعی مثل کمک در امر ازدواج و شغل و ….
- حمایت های معنوی و مذهبی برای آشنایی هر چه بیشتر با دین مقدس اسلام
- حمایت های فردی با دادن مشاوره های لازم، افزایش انگیزه و …
منبع: سالهای عطا؛ روایت داستانی از سرگذشت عطاءالله قادری، یک نجاتیافته از بهائیت، صص۲۷۱- ۲۷۳