- بهائیت در ایران - https://bahaismiran.com -

بر عقل خود تکیه کردم

تشکیلات بهائی، اگرچه با ظاهرسازی و ایجاد سرگرمی‌های خاص، سعی در جذب و حفظ اعضا دارد، اما آنان که تعقل و اندیشیدن را همراه تمایلات فطری خود می‌سازند، تناقضات موجود در فرقه‌، تلنگری برای نجاتشان شده و از آن تبری می‌جویند. «خشایار نبیلی»، جوانی است که چندین نسلش از پیروان بهائیت [1]بوده‌اند، با این حال، خوش‌فکری والدین و خردورزی‌اش، موجب شد راه خود را از تشکیلات بهائی جدا کرده و مسلمان شود. در ادامه، شما را به مطالعه مصاحبه اختصاصی روشنا با آقای نبیلی دعوت می‌کنیم.

لطفاً خودتان را معرفي کنيد و بگوييد که به چه کاري مشغول هستيد؟

من خشايار نبيلي هستم. ۲۱‌ساله، ‌ساکن تهران.‌ دانشجوي رشته داروسازي بوده و در حال حاضر در داروخانه به کار نسخه‌پيچي مشغولم.

  خانواده شما از اول به چه صورت بهائي شده بودند؟

ابتدا پدرِ پدربزرگم در سمنان، بهائي شد.

  با توجه به پيشينه بهائي بودن، جايگاه خانوادگي شما در تشکيلات بهائي چگونه بود؟

خانواده ما اعتقادات محکمي به بهائيت نداشتند اما به عنوان يک بهائي عضو تشکيلات، بايد هر چند وقت يکبار در ضيافت‌ها شرکت مي‌کردند.

   براي شرکت در جلسات، اجباري وجود داشت؟

با توجه به ميل کم پدر و مادرم در انجام کارهاي تشکيلاتي، مدام افرادي مي‌آمدند و تذکر مي‌دادند که در جلسات شرکت کنيد. البته والدينم به بهانه‌هاي مختلف سعي مي‌کردند به جلسات نروند، اما خيلي از موارد نمي‌شد.

  از چه سني متوجه شديد که بهائي هستيد؟

از کودکي به کلاس‌هاي «گلشن» مي‌رفتم، آنجا بود که متوجه شدم با بقيه فرق دارم و بهائي هستم.

  کمي در مورد کلاس‌هاي گلشن توضيح دهيد؟

گلشن، کلاس‌هايي است که کودکان بهائي به جاي مهدکودک به آن مي‌روند. آنجا تعاليمي ابتدايي از بهائيت آموزش داده مي‌شود و مربيان متن‌هايي از سران بهائيت را به عنوان دعاهاي بهائي، با بچه‌ها کار مي‌کنند که به «مناجات»، معروف است.

  جز اين، چه برنامه‌هايي از طرف تشکيلات برايتان برگزار مي‌شد؟

ضيافت‌هايي برگزار مي‌شد که در آن براي بچه‌ها هم برنامه‌هايي داشتند تا به بهائي ماندن، راغب شوند.‌ مثلاً، شعر و مناجات‌هايي را که در گلشن ياد گرفته‌اند، آنجا مي‌خوانند و مورد تشويق قرار مي‌گيرند.‌ در آغاز و پايان هر دوره گلشن (که يک سال طول مي‌کشيد) هم براي بچه‌ها جشن مي‌گيرند.

  رابطه‌تان با ديگر خانواده‌هاي بهائي به چه صورت است؟ بيشتر با بهائي‌ها ارتباط داشتيد يا غير بهائي‌ها؟

اقوام و خويشاوندان ما، هم بهائي بودند و هم مسلمان.‌ البته با مسلمان‌ها صميميت بيشتري داشتيم، ضمن آنکه بهائي‌ها معمولاً از نظر مسافت، دورتر بودند. بنابراين، رابطه چنداني با خانواده‌هاي بهائي نداشتيم.

   در آن سن و سال، بهائيت چه جذابيت‌هايي براي شما داشت؟

کلاس‌هايي که برگزار مي‌کنند، اغلب حالت تفريح و شوخي دارد.‌ کمي هم سعي مي‌کنند بچه‌ها را بي‌قيد بار بياورند. حساسيتي هم ندارند که روابط بين دختر و پسر چطور پيش مي‌رود و چه مي‌شود. کلاً سعي دارند با شوخي و خنده، بچه‌ها را جذب کنند. آن‌ها را به گردش مي‌برند، ‌حرف‌هاي قشنگ مي‌زنند، ‌بعضي وقت‌ها کارهاي ظاهراً انسان‌دوستانه هم انجام مي‌دهند. ‌مثلاً، به خانه سالمندان رفته و به آن‌ها گل هديه مي‌دهند.

  خوب يک بخش، خوشگذراني است اما قاعدتاً چيزهايي هم ياد مي‌دادند و مطالباتي داشتند. در اين مورد، بيشتر بر چه موضوعاتي تأکيد مي‌کردند؟

بعد از دوره‌هاي گلشن، «کلاس‌هاي نوجوانان» بود که مقدمه‌اي بر «طرح روحي»(۱) است و در آن براي پرورش افراد در سن جواني، پايه‌ريزي مي‌کنند.

کلاس‌هاي طرح روحي هم کلاً به محفلي براي خوشگذراني تبديل شده بود. بي‌بندوباري زيادي وجود داشت و خود من خيلي از بچه‌ها را مي‌ديدم که به خاطر همين قضايا وارد جمعشان مي‌شوند.

  يعني در اين کلاس‌ها هيچ تأکيدي روي اعتقادات معنوي نداشتند؟

ظاهراً شروع و پايان کلاس‌ها با مناجات است. خواندن و تعليم ذکرهاي دسته‌جمعي هم وجود دارد. منتها، خنده، شوخي و سرگرمي را چاشني کار مي‌کنند تا آرام‌آرام، افراد را وارد بازي مورد نظر خود نمايند.‌ يعني در خلال خوش‌گذراني‌ها در مورد اهدافشان هم آموزش مي‌دهند.

  جز اين، جلسات ديگري هم برگزار مي‌شد؟

بله، جلسه «درس اخلاق» بود که معمولاً جمعه‌ها برگزار مي‌شود. جو آن، کاملاً مذهبي است و بچه‌ها را مجبور مي‌کنند مناجات‌ها، کلمات مکنونه(۲) و… را حفظ کنند. اين جلسات از دوره ابتدايي تا کنکور، داير است.

  در اين مجالس از بزرگان بهائي هم نام مي‌برند؟

بله، تاريخ بهائي را به طور کامل آموزش مي‌دهند.‌ علاوه بر سران تشکيلات يعني «حسينعلي‌ نوري»، «عباس افندي» و…، اشخاصي را که در تاريخ بهائي برجسته بوده و نقش داشتند نيز معرفي مي‌کنند، افرادي مثل «ملاحسين بشرويه‌اي» و… که البته چون مدت‌هاست از آن‌ها دور بوده‌ام، نام اين اشخاص را دقيق به ياد نمي‌آورم.

  وظايف و تکاليف بچه‌ها چه بود؟

بيشتر از بچه‌ها مي‌خواهند مسائل تاريخي يا مناجات‌ها را حفظ کنند، البته کار عملي هم مي‌خواستند. مثلاً، ياد مي‌دادند با دوستانمان در مورد اينکه بهائي هستيم، صحبت کرده و آن‌ها را ترغيب کنيم اما ‌اکثر بچه‌ها به دليل سن پايين، در جو انجام چنين کاري نيستند. واقعاً ‌دوره ابتدايي و راهنمايي، کسي در چنين فضايي سير نمي‌کند ‌ولي تشکيلات از همان سن، کار روي افراد را شروع مي‌کند. ‌چون به هر حال، اگر از سن پايين، چيزي را به بچه القا کني، وقتي بزرگ شد خودبه‌خود آن را انجام مي‌دهد.

  دقيقاً مي‌گفتند چه چيزي را با ديگران در ميان بگذاريد؟

مي‌خواستند بچه‌ها در مورد بزرگان بهائي با دوستان خود صحبت کنند و بگويند که ما چنين پيامبر، نماز، روزه و اعمالي داريم. از بعضي دورهمي‌ها با آن‌ها صحبت کنيم و اينکه هميشه خوش مي‌گذرانيم.

  انتظاري هم داشتند که غيرقانوني باشد؟

همين مسئله تبليغ، خلاف قانون بود. البته مهم‌ترين کاري که به نظرم غيرقانوني مي‌رسيد، خواندن کتاب‌هاي روحي و ترويج آن‌ها بين مردم بود.

  در کلاس‌ها چه چيزي در مورد اديان ديگر مي‌گفتند؟

چندان در مورد اسلام  صحبت نمي‌کردند، به خاطر اينکه مي‌خواستند از اسلام دوري کنند.‌ کلاً فضايي ايجاد کرده بودند که حرف زدن در مورد اسلام، کاري زشت تلقي مي‌شد.‌ درباره قواعد و احکام اسلام بدگويي نموده و مي‌گفتند که فلان عيب و ايراد را دارد. يکبار در اولين روز جلسه درس اخلاق، يکي از بچه‌ها قرآن خواند. اين کار در نظر بقيه خيلي زشت و بي‌شرمانه رسيده‌بود که چرا در جمع ما قرآن خوانده،‌ وقتي همه مناجات مي‌خوانند، کسي حق ندارد چنين کاري کند.‌ در مورد بقيه اديان و پيامبران هم صرفاً در حد اسم و اينکه کتابشان چه بوده يا پيروانشان چه‌ کساني بودند، سخن گفته مي‌شود.

  مصداقي از آن بدگويي‌ها درباره اسلام، در خاطرتان هست؟

مثلاً، در قرآن دنبال کلماتي مي‌گشتند که به نفع خودشان باشد. يکبار يک نفر گفت که کلمه «بهاء» در قرآن وجود دارد، اينکه به چه معني بود، مهم نيست. آن‌ها استفاده خودشان را مي‌کردند. روي کلمه «خاتم» هم خيلي تأکيد مي‌کنند که يعني نگين انگشتر، نه پايان و اينجا دقيقاً نقطه‌اي است که بهائيت را توجيه مي‌کنند و مي‌گويند حضرت رسول]، آخرين پيامبر نيستند. ‌اين‌طور حرف‌ها را مدام در کلاس درس اخلاق تکرار مي‌کنند تا اعتقادات بچه‌ها را محکم نمايند و اين‌طور نشان دهند که حتي در قرآن هم چنين سندي وجود دارد.‌

   ‌کتاب‌هاي اوليه بهائيت يا حتي بابيت را هم معرفي يا توصيه به خواندن مي‌کردند؟

تا سني که من با‌ آن‌ها بودم، نه. شنيده‌ام اين کتاب‌ها متن‌هاي سنگيني دارند که براي بچه‌ها قابل ‌فهم نيست.‌

  شما هيچ کدام از اين کتاب‌ها را در منزل داشتيد؟

خير، ‌هيچ‌وقت خانواده‌ام دنبالشان نبودند.

  در کلاس‌ها، پيرامون مسائل سياسي هم صحبتي مي‌شد؟

به طور کلي در اين زمينه بحث مي‌شد اما ما به دليل سن پايين، کمتر در جريان بوديم. با اين حال، بعضاً متوجه مي‌شديم که براي بزرگ‌ترها ‌در مورد شرايط حکومت و نظام صحبت مي‌شود و انتقادات جدي و بحث‌هاي سياسي تندي شکل مي‌گرفت.

  مصداقي از اين بحث‌ها را به خاطر داريد؟

هر اتفاقي که در جامعه مي‌افتد، در تشکيلات و جلسات اعضا مورد ارزيابي قرار مي‌گيرد و با توجه به تحليل‌ها و اتفاقات جامعه، پيش‌ مي‌روند. بهائيت، به طور دقيق و برنامه‌ريزي‌شده براي تک‌تک گام‌هايي که برمي‌دارد، هدف‌گذاري مي‌کند. کليه کلاس‌ها و مجالسي که از کودکي برگزار مي‌کند نيز در همين راستاست، مثلاً، گلشن با هدف آشنايي با يکسري تعاليم تشکيلاتي و درس اخلاق براي آماده کردن بچه‌ها براي تبليغ ايجاد شده‌است.

  محل برگزاري کلاس‌ها کجا بود؟

به صورت گردشي در خانه افراد مختلف برگزار مي‌شد، هر نوبت در خانه يک نفر.

  در خانه شما هم برگزار مي‌شد؟

وقتي بچه بودم، بعضي از جلسات گلشن در منزل ما برگزار مي‌شد.

  سازماندهي اين برنامه‌ها به چه صورت است که مثلاً در کجا و توسط چه کساني برگزار شوند؟

اينکه کجا برگزار شود، خيلي مهم نيست‌ و ممکن است توسط جمع يا مربي تصميم گرفته شود اما اينکه به چه صورت باشد، طبق برنامه‌ريزي خاصي است. سيستمي دقيق وجود دارد و اين‌طور نيست که معلم هرچه بخواهد بگويد. مطالب کاملاً دسته‌بندي شده و توسط «خادمين» به معلم‌ها داده مي‌شود. همه اين‌ها هم زير نظر «بيت‌العدل»، واقع در حيفاي اسرائيل است.

  در مورد اسرائيل چه صحبت‌هايي مي‌شد؟

در انتهاي جلسات، پول‌هايي جمع مي‌شود که يک‌ نوع نذر بهائي‌ها محسوب مي‌گردد. ‌اين وجوهات تحت اين پوشش گرفته مي‌شود ‌که قرار است خرج افراد فقير جامعه شود، حتي گاهي نام شخصي فقير را هم هنگام گرفتن پول، بيان مي‌کنند اما در واقعيت، اين اتفاق نمي‌افتد و ‌بهائي‌هاي فقير، همچنان فقير باقي مي‌مانند. پول‌ها طبق شنيده‌هاي دروني خود بهائيان، به اسرائيل و بيت‌العدل مي‌رسد.

  کمي از بيت‌العدل برايمان بگوييد.

بيت‌العدل [2]، مرکز اصلي بهائيت و واقع در فلسطين اشغالي است که در آن ۹ نفر به عنوان سران تشکيلات وجود دارند. اين افراد ‌با تشکيل جلسات مختلف، راهبردهاي اصلي جامعه بهائي را تعيين مي‌کنند. بيت‌العدل هر روز يک نظريه و کامنت در مورد اتفاقات مختلف جامعه جهاني و ايران صادر کرده و به همه‌ جا مي‌فرستد. تعداد پيام‌هايشان بسيار زياد است.

‌‌درآمدشان هم همان‌طور که گفتم، از طريق پول‌هايي است که از بهائيان جمع‌آوري مي‌شود که ‌البته بسياري از مردم، ناآگاهانه پول‌هايشان را به آنجا مي‌فرستند.

در کلاس‌ها و جلسات، در مورد بيت‌العدل چه مي‌گفتند؟

ادعا مي‌کردند اين ۹ نفر، قبل از تشکيل جلسات، دعايي مي‌خوانند و از خدا ياري مي‌خواهند، خدا هم به آن‌ها کمک مي‌کند و مصون از خطا مي‌شوند. پس ‌هيچ اشتباهي در تصميماتشان رخ نمي‌دهد. مي‌گفتند هرچند آن‌ها را خودمان انتخاب مي‌کنيم، ولي هيچ اشتباهي ندارند.‌ در صورتي که نمونه‌هاي بارزي از خطاهايشان وجود دارد. ‌هميشه مي‌گويند در بهائيت، کسي نبايد در سياست دخالتي داشته باشد، ‌در حالي که بيت‌العدل در سال ۱۳۸۸ به بهائيان گفته بود مي‌توانند رأي دهند که اين دستور، مخالف عقايد خودشان است.‌ يک مشکل بيت‌العدل همين است که فرمان‌هايي برخلاف دستورهاي خود صادر مي‌کند. بهائيت و بيت‌العدل، دستورهاي مؤکدي دارند که دخالت در سياست، ممنوع است ولي از آن طرف، وقتي پاي منافع خاصي در ميان باشد، مي‌گويند دخالت کنيد. بهائيان در اعتراض‌ها و آشوب‌هاي سال ۱۳۸۸ بي‌تأثير نبودند و خيلي از آن‌ها در تجمعات خياباني، حضوري فعال داشتند.

 در مورد همين تناقض رفتاري در ماجراي فتنه ۸۸ يا اشتباهات ديگر بيت‌العدل، ميان خود بهائيان در جلسات، صحبت، انتقاد يا اعتراضي نمي‌شد؟

در برخي جلسات، صحبت‌هايي مي‌شد ‌ولي متأسفانه جمع، طوري است که ذهن بيشترِ بهائيان کاملاً بسته است.‌ شايد بتوان گفت ۷۰ درصدشان متعصبانه تمام تصميم‌هاي بيت‌العدل را کاملاً درست مي‌دانند، پس هر اعتراضي، عملاً خفه مي‌شد. ‌يعني اگر شما مي‌گفتي فلان تصميم، اشتباه است، ۱۰ نفر با ده‌ها دليل از آن دفاع و ثابت مي‌کنند که درست است و آنقدر حرف مي‌زنند که صداي مخالف، محو شود. ‌به عبارتي، يک نوع ‌شستشوي مغزي شده بودند.

  وقتي بهائي بوديد، در اجتماع يا از طرف جمهوري اسلامي، برايتان مشکلي به وجود نمي‌آمد؟

نه، هيچ کاري با من نداشتند. ‌چرا بايد به کسي که زندگي عادي‌اش را دارد، کاري داشته باشند؟! بعضي مستقيماً با نظام مخالفت مي‌کنند، در اين مورد فرقي نمي‌کند بهائي باشد يا نه، اگر رفتارش معاندانه باشد، بايد مجازات شود. پس ‌با مردم عادي بهائي، هيچ برخوردي نمي‌شود. گروهي از سردستگان بهائي در ايران به نام «ياران ايران»، براي نظام مزاحمت‌هايي اساسي ايجاد مي‌کردند. ‌يعني با اصول آن، مخالفت کرده و گروه‌هاي ديگر را به اعمال زور عليه نظام ترغيب مي‌کردند. آن‌ها با اسرائيل در ارتباط مستقيم بودند. اين خيلي فرق مي‌کند با فردي عادي که دشمني خاصي ندارد و ممکن است انتقادي هم بکند. تشکيلات بهائي واقعاً به اسرائيل کمک مي‌کند، همان‌طور که اشاره کردم، پول‌هايي که تحت عنوان کمک به افراد بي‌بضاعت، از بهائيان جمع‌آوري مي‌کنند، بدون آگاهي اعضاي معمولي، به اسرائيل ارسال مي‌شود.

  همکلاسي‌هايتان مي‌دانستند که بهائي هستيد؟

بعضي‌ از آن‌ها مي‌دانستند. دوران دبستان که اکثر دوستانم اطلاع داشتند، اما رفتار خودشان و حتي خانواده‌هايشان با ما بد نبود.

  با توجه به هجمه‌هاي حقوق‌بشري عليه ايران، مي‌خواهيم بدانيم در زمان بهائي بودنتان، آيا مشکلي در امر تحصيل و دانشگاه نداشتيد؟

از نظر تحصيلي، به هيچ‌وجه مشکلي نداشتيم. من دوره ابتدايي و راهنمايي به مدرسه دولتي مي‌رفتم، دبيرستان را هم در مدرسه‌اي غيرانتفاعي با جوي کاملاً مذهبي گذراندم. حتي يکي از بستگان مدير، از بزرگان نظام بود که ‌قطعاً با بهائيت، مخالف است ولي هيچ‌کس حتي مديرمان، ديد بدي نسبت به من نداشت.‌ در دانشگاه هم ‌به راحتي و بدون هيچ مشکلي ثبت‌نام کردم و مدارکم را تحويل دادم. هرگز، ‌نه بچه‌ها از من دوري مي‌کردند و نه اساتيد. بقيه بهائي‌هاي اطرافم هم همين‌طور بودند.

   با وجود رشد در خانواده‌اي بهائي، چه چيز موجب شد به اين ‌نتيجه برسيد که بهائيت، بر حق نيست؟

بهائيت تأکيد زيادي دارد که بچه‌ها آموزش‌هاي بهائي ببينند؛ چيزهايي که اصلاً در آن سن و سال، منطقي نيست و فقط يکسري قواعد بي‌کاربرد است. بچه‌ها را مجبور به تبليغ مي‌کنند. ‌ولي دليل اصلي‌ام، بيت‌العدل بود که با آن، دو مشکل جدي داشتم. ‌اول، موقعيت مکاني‌اش يعني اسرائيل و دومي -که آن را دليل خيلي محکمي مي‌دانم- نوع پيام‌هاي بيت‌العدل است. اين پيام‌ها با محتوايي سطحي به گونه‌اي بود که گويا با بچه طرف است و مي‌خواهد فرد را فريب دهد. به عبارت ديگر، مخاطبانش را به جاي يک انسان عاقل، افرادي بي‌سواد و نفهم فرض مي‌کند که فقط بايد به آن‌ها دستور بدهد.

چنين ديدي نسبت به بيت‌العدل در من ايجاد شده بود.‌ پيام‌ها و بيانيه‌هايي بچه‌گانه‌ و دم‌دستي دارد. با اينکه در برنامه‌هاي ضيافت‌ اين‌طور عنوان مي‌شود که‌ اعضاي بيت‌العدل، افرادي مصون از خطا هستند اما حسي که از خواندن پيام‌هايشان به من دست مي‌داد، اين بود که افرادي دستورهاي احمقانه‌شان را به من تحميل مي‌کنند، طوري که انگار مرا حيواني نفهم فرض کرده‌اند. در مورد هر مسئله‌اي هم که در جامعه اتفاق مي‌افتد، اظهارنظر مي‌کنند.‌ يعني امکان ندارد چيزي باشد و بيت‌العدل درباره‌اش نظر ندهد، آن هم اظهارنظرهايي خسته‌کننده! البته خيلي‌ها بدون فکر، قبول مي‌کنند.

زبان بيت‌العدل، به گونه‌اي است که فقط مي‌توانند با اين افراد بي‌فکر کنار بيايند اما ‌هر آدم تحصيل‌کرده‌اي که کمي فکر کند، همين زدگي برايش اتفاق مي‌افتد و ‌چندان دور از ذهن نيست.

  در زندگي شخصي افراد هم دخالت داشتند؟

خانواده‌هاي بهائي، مخصوصاً آن‌ها که فعال‌تر هستند، مدام از طرف خادمين پيگيري مي‌شوند که آنچه را به شما سپرده بوديم، انجام داديد؟ با‌ آن شخصي که گفته بوديم، صحبت کرديد؟ و… . مدام سعي دارند همه را فعال کنند.

  در ضيافت‌ها از زندگي شخصي و روابطتان هم صحبت مي‌کرديد؟

بله، همه را به حرف مي‌گرفتند.‌ بايد توضيح مي‌داديم سر کار چطور بود، ‌در مدرسه چه اتفاقي افتاد و… . در مورد دوستانمان هم سؤال مي‌کردند تا اگر موقعيت هست، آن‌ها را مورد تبليغ قرار دهيم و قضيه را پيگيري مي‌کردند. يعني حتي بچه‌ها را هم به حرف مي‌گرفتند.

  پس گفتيد، ابتدا بيت‌العدل و عدم حقانيتش، شما را دچار شبهه کرد، فقط همين بود؟ و اينکه چرا از ميان اديان مختلف، اسلام را انتخاب کرديد؟

علاوه بر تناقضات بيت‌العدل، من اصلاً از روابطي که بين اعضاي تشکيلات بود، خوشم نمي‌آمد.‌ بيش از حد رها بودند، يعني گاهي در روابطشان هيچ حد و مرزي نداشتند. از طرفي، مي‌توان گفت خانواده‌ام هم بهائي واقعي نبودند و فقط چون اجدادشان پيرو اين مسلک بودند، اسم بهائي رويمان مانده بود ولي اعتقادي قوي وجود نداشت.‌ پدر و مادرم به من ياد داده بودند قبل از اينکه در مورد چيزي تصميم بگيرم، خوب فکر کنم. آن‌ها مرا آزاد گذاشته بودند و مي‌گفتند: «تو اين اشتباه ما را تکرار نکن که بگويي صرفاً چون پدر و مادرم بهائي بودند، من هم بايد بهائي شوم، بلکه بايد در مورد اين مسائل فکر کني و ببيني چه راهي برايت درست است.»‌ اين فکر کردن، باعث شد به اين نتيجه برسم ارزش‌هاي زيادي در اسلام وجود دارد که در بهائيت نيست.

  هنگامي که تصميم گرفتيد مسلمان شويد، کسي بود که کمکتان کند؟

پدر و مادرم کمکم کردند، چون ذهن بازي داشتند و ‌حتي اعتراف مي‌کردند که اشتباه کرده‌اند. ‌الآن خودشان هم خيلي از بهائي‌ها فاصله دارند. تقريباً دو سال است که اصلاً در ضيافت‌ها شرکت نمي‌کنند. اخيراً در منزل همسايه بهائي‌مان، ضيافت بود، پدر و مادرم را هم دعوت کردند ولي آن‌ها نرفتند.

  مسلمان شدنتان را چگونه به جامعه بهائي انتقال داديد؟

اين مسئله براي من با شيب بسيار آرامي صورت گرفت و کم‌کم از آن‌ها جدا شدم. از آنجايي‌که خانواده‌ام از ابتدا رغبتي نشان نمي‌دادند، انتظار نداشتند بچه کاملاً فعالي از اين خانواده بيرون بيايد ولي اگر بخواهم دقيق‌تر بگويم، کم‌کم به کلاس‌هاي مختلف و درس اخلاق نمي‌رفتم، در ضيافت‌ها شرکت نمي‌کردم و…، تا اينکه رفت‌وآمدم با آن‌ها کاملاً قطع شد.

  تلاشي براي رفع شبهات يا بازگرداندن شما انجام دادند؟

بله، خيلي زياد، ‌ولي موفق نشدند.‌ اول شروع کردند به دعوت، ‌مدام مي‌گفتند برنامه‌هاي جالبي داريم، مي‌خواهيم به اردو برويم و… . در واقع سعي مي‌کنند از طريق خوشگذراني و جاذبه‌هاي کاذب، فرد را به بازگشت ترغيب کنند. مثلاً، خانه‌اي در کُردان گرفتند و مرا هم دعوت کردند. وقتي ديدند به سمتشان نمي‌روم، در برهه‌اي از زمان کوشيدند با من قطع رابطه کنند تا با منزوي کردن، خودم خسته شوم و برگردم.

سعي مي‌کردند مرا با حرف‌هاي قشنگ فريب دهند اما در نهايت، دلايلشان قرص و محکم نبود.‌ يعني اصلاً نمي‌توان گفت دليل، بلکه صرفاً بازي با کلمات است.‌ مثلاً، وقتي مي‌پرسيدم چرا بيت‌العدل، عملي برخلاف دستورهاي بهائي مي‌خواهد؟ هيچ دليلي نداشتند. ‌حتي تابستان امسال هم چند بار مرا از طريق تلگرام دعوت کردند اما ‌اصلاً جوابشان را ندادم تا اينکه از بازگرداندن من نااميد شدند.

  تهديدتان نکردند؟

آن‌ها بيشتر افرادي را تهديد مي‌کنند که  اطلاعات، جايگاه خاص يا فعاليت زيادي داشته و برايشان مفيد باشند اما ‌من که از ابتدا بيشتر يک ناظر محسوب مي‌شدم، برايشان ارزش خاصي نداشتم.‌ البته ‌خيلي دنبال جمع کردن سياهي لشکر هستند،‌ اما وقتي يکي از  بهائي‌هاي غيرفعال برود، برايشان اهميت چنداني ندارد. زماني، خيلي روي «طرد» تأکيد داشتند اما وقتي با کاهش اعضا مواجه شدند، اعلام کردند همه عفو شده‌اند.

مي‌گفتند هر کس که قبلاً طرد شده، مي‌تواند برگردد. به نوعي، ‌التماس مي‌کردند که بازگرديد، تعداد ما الآن کم شده و…، حتي متبرياني که فوت کردند هم در خيل بهائيان به شمار آوردند. برخي از متبريان تحت تأثير همين تحرکات و ترفندها دوباره بهائي شدند.

  چه تفاوت شاخصي بين زمان بهائي بودن و مسلمان شدنتان احساس مي‌کنيد؟

اين تغيير مسير، يک شبه و به راحتي اتفاق نيفتاده. تفاوتي که من احساس مي‌کنم، ذهني و دروني است. ‌من در پس‌زمينه ذهنم، مدام مرور مي‌کردم که مسائل و مشکلات موجود در بهائيت، در اسلام وجود ندارد، ‌به همين خاطر خيلي آرام ذهنم پذيرفت که بايد از باطل خارج شوم. به عبارتي، در درون از مدت‌ها قبل به بهائيت پشت کرده بودم، ‌به همين سبب هم اعمال بهائي، از جمله نماز و روزه را انجام نمي‌دادم، اما وقتي مسلمان شدم، تازه شروع کردم به روزه گرفتن در ماه رمضان.

  از اين تغييرات اعتقادي که به شما حس خوبي منتقل کرد و باعث پيشرفتتان شد، چيز ديگري در خاطر داريد؟

جنس ارتباطات بهائيان براي فرد، درگيري ذهني ايجاد مي‌کند. چون دختر و پسر از بچگي با هم هستند و هر روز جنس مخالف را مي‌بينند ‌و بيش از حد هم نزديک مي‌شوند، به طوري که اگر يک هفته يکديگر را نبينند، برايشان درگيري ذهني ايجاد مي‌شود. ‌حذف اين ماجرا، آرامش رواني به همراه دارد، مخصوصاً در سنين پايين که درست نيست.

  به نظر شما هدف اصلي فرقه بهائيت چيست؟

هر تشکيلاتي، هدفي دارد که ممکن است آن را مستقيم با اعضا در ميان بگذارد يا اينکه به شکل ذهني به آن‌ها القا کند. از نظر من، پيش از هر چيز، کسي که اين فرقه را تشکيل داده، قدرت‌‌طلب بوده و مي‌خواسته با سوءاستفاده از ناآگاهي مردم، به قدرت برسد. هميشه افرادي هستند که ناخودآگاه نسبت به اطرافشان ديد درستي ندارند. سران فرقه با استفاده از سادگي اين افراد، قدرتي دست و پا کردند که در حال حاضر، بيت‌العدل چنين قدرت‌طلبي‌اي را اعمال مي‌کند. اين قدرت، پول و ثروت هم به دنبال خواهدداشت. مثل بهائيت که فقط در ايران نيست بلکه در نقاط مختلف جهان، فعاليت‌ها و پروژه‌هاي گسترده‌اي انجام مي‌دهد. آن‌ها براي رسيدن به اين قدرت، کاملاً سيستماتيک عمل مي‌کنند. ‌حتي در تدريسشان به بچه‌ها برنامه دارند.‌ يعني اين‌طور نيست که بگويند به خاطر يک اعتقاد فعاليت مي‌کنند بلکه سراسر آن هدفمند است. مثلاً در اسلام، ما يک مسجد داريم که مردم در آن نماز مي‌خوانند و ‌رده‌بندي خاصي ندارد، ‌چون هدف، کسب قدرت نيست ‌ولي در بهائيت همه چيز در راستاي قدرت است.

  در مورد اخباري که در حال حاضر توسط بهائيان عليه نظام منتشر مي‌شود، چه نظري داريد؟

با توجه به اينکه بين اين افراد رشد کرده‌ام، خوب مي‌دانم که بسياري از اين خبرها دروغ است. ‌مثلاً، مي‌گويند ياران ايران، مظلومانه دستگير شدند، در حالي‌که طبق شنيده‌ها و اخبار مربوط به احکام قضايي، آن‌ها مستقيماً به اسرائيل کمک و با اصل نظام مقابله مي‌کردند اما مردم عادي، متوجه اين مسئله نمي‌شوند.‌ يا مثلاً خبري منتشر مي‌کنند که فلاني را به خاطر بهائي بودن، زنداني کردند. ‌بعد معلوم مي‌شود طرف، نصاب ماهواره بوده و دليل بازداشتش، اين است و شش ماه بعد هم آزاد شده. موارد زيادي از اين دست وجود دارد.

  اگر بخواهيد تحليل مختصري نسبت به باور نسل جديد در مورد بهائيت داشته باشيد، چه مي‌گوييد؟

همان‌طور که گفتم، تشکيلات بهائي، سيستم دقيقي دارد که از همان ابتدا طوري روي بچه‌ها کار مي‌کند که حرف‌هايشان را بپذيرند.‌ يعني شستشوي مغزي مي‌کنند، اما بسياري از افرادي که کمي تفکر کرده‌اند، خودشان از تشکيلات جدا شدند، يک سري‌ هم يکي دو سال زمان نياز دارد تا با صحبت، از واقعيت‌ها آگاه شوند ‌ولي قابل اصلاحند. مي‌توان گفت، ۶۰ درصد افراد با کمي آگاهي از حقايق، حاضرند برگردند اما برخي واقعاً متعصبانه، ذهنشان شستشو شده‌است.

  از جايگاه کنوني خود در ميان مسلمين راضي هستيد؟

بله، راحتم و هيچ مشکلي ندارم.

  به نظر شما چطور بايد به بهائي‌هايي که دچار ترديد هستند، کمک کرد؟

همان‌طور که اشاره کردم، ۶۰ درصد از بهائيان، چنين حالتي دارند. يک راه، آگاه کردن آن‌ها نسبت به تناقضات و انحرافات بهائيت است که البته پيگيري جدي مي‌خواهد.‌ مثلاً، خانواده من روشنفکرند و به من براي انتخاب مسيرم، اختيار تام داده‌اند، اما همه اين‌طور نيستند. ‌بچه‌هايي بودند که به اجبار پدر و مادر، سر کلاس درس اخلاق مي‌آمدند و ‌مي‌گفتند اگر نياييم، کتک مي‌خوريم.‌

  شما به عنوان يک جوان که بيشتر مي‌توانيد آن‌ها را درک کنيد، اقدامي در جهت روشنگري انجام داده‌ايد؟

تشکيلات، هيچ حرکتي را بدون جواب نمي‌گذارد.‌ يعني اگر ببينند کسي قصد روشنگري دارد، او را به هر نحو ممکن ساکت مي‌کنند. حتي ممکن است کاري کنند که خود فرد هم دوباره منحرف شود، يعني اين‌طور نيست که بيکار بايستند تا اعضا فکر کنند و با عقلشان تصميم بگيرند. به خاطر همين مسائل، من هنوز نتوانسته‌ام با کسي در اين مورد صحبتي داشته باشم.

 

پي‌نوشت:

۱- برنامه‌اي طبقه‌بندي‌شده براي تثبيت و آموزش بهائيان به منظور انجام عمليات مورد نظر تشکيلات. بهائيت، کتاب‌هايي را در سطوح مختلف تدوين کرده که در کلاس‌هاي طرح روحي به اعضا آموزش مي‌دهد.

۲- کلمات مکنونه، يکي از آثار حسينعلي نوري مي‌باشد که در سال ۱۲۷۴ ه.ق در بغداد نگاشته ‌است.