حجتالاسلام علیرضا روزبهانی:
در ارتباط با موضوع قدرت و حکومت در بهائیت و مباحث متفرع بر آن یعنی حکومت موازی و سایر مباحث باید عرض کنم که فرقه بهائیت از آغاز شکل گیری و حرکت در پی حکومت و قدرت بوده است.
اگر شما به حرکت علیمحمد شیرازی (باب) [1] نگاه کنید و آموزههای او را در کتاب «بیان» بررسی نمایید، وی به صراحت از تشکیل حکومت بابی صحبت میکند؛ از اینکه تمام مساجد، بقعههای متبرکه، سازمانها حتی تمام خانهها تخریب، کتابها سوزانده و انسانهایی که به دین باب ایمان ندارند، کشته شوند و یک حاکمیت بابی در دنیا شکل بگیرد.
این از آغازین روزهای شکلگیری بابیت وجود داشته و تا به امروز هم تداوم پیدا کرده است.
اگرچه بهائیت با بابیت تفاوت دارد و اینها در پی همدیگر بهوجود آمدهاند؛ یعنی بهائیت پس از بابیت شکل گرفته اما واقعیت این است که اینها یکی هستند؛ یعنی در واقع بهائیت تداوم بابیت است.
منتها وقتی دوره و زمانه عوض شد، بهائیت دیگر نمیتوانست با همان متد، روش و راهکاری که بابیت حرکت کرده بود، حرکت کند. لذا در راهبردها و عملکرد خود تغییراتی ایجاد کرد و اگر بابیت میخواست خود را با خشونت، هجوم، جنگ و خونریزی پیش ببرد، بهائیت آمد و شعار مسالمت و دوستی سر داد.
این شعار دوستی و صلح درست مثل همین شعارهای امروزی قدرتهای بزرگ، برای دموکراسی و زندگی بهتر است که عملاً برخلافش رفتار میکنند؛ یعنی در واقع بهائیت همان حکومتطلبی بابیت را دنبال میکند، همان روش و کنش و منشی را که بابیت داشته، مدنظر دارد. منتها با شیوه و مدلی دیگر.
اگر بررسی کنید، در مقطع تاریخی بعد از بابیت در دوره بغداد، دوره ۱۲ ساله بعد از مرگ علیمحمد باب و قبل از تشکیل فرقه بهائیت، بابیان آنقدر خشونتورزی نموده و مسائل مختلفی را در بغداد ایجاد میکنند که در کتابهای متعدد خودِ «میرزا حسینعلی نوری [2]» نیز از این واقعه یاد شده است.
«عبدالبهاء» و «شوقی افندی» در کتاب «قرن بدیع» نیز در اقوال و نوشتههای خود درباره آن صحبت کردهاند؛ یعنی موضوعی قابل انکار نبوده است.
جالب اینکه اینها سعی میکنند، میرزا حسینعلی نوری را از این جرم تبرئه کنند، اما فکتهای(حقیقت) قابلتوجهی در کلام عبدالبهاء و شوقی وجود دارد که ثابت میکند اساساً رهبر این نوع خشونتورزیها شخص حسینعلی نوری است.
خب این مدل خشونتگری آقای میرزا حسینعلی نوری که یاران و اتباعش در هر جا از جهان که حضور پیدا میکنند، از جمله وقتی وارد «ادرنه» میشوند، نزاع، خونریزی و حرکات قدرتطلبانه به راه میاندازند تا جایی که دولت عثمانی ناچار میشود اینها و را از هم جدا کند.
وقتی وارد «عکا» و سرزمین فلسطین میشوند، باز هم دست از خشونت برنمیدارند، در همان آغازین روزهای اقامت در عکا، همان چهار نفر «ازلی» که به تدبیر دولت عثمانی همراه با آنها به فلسطین آمده بودند کشته میشوند.
در واقع بهائیت نشان میدهد، حاضر است برای کسب قدرت، دست به هر کاری بزند.
گرایش به قدرتطلبی در اقدامات حسینعلی نوری مشهود است. یکی از مهمترین آثار وی نامههایی است که به سران کشورهای مختلف نوشته. حال کاری نداریم که آیا این نامهها به دست این افراد رسید یا نه چون به اعتقاد خیلی از اساتید، منتقدین و حتی مستبصرین بهائی مثل «آیتی»، حسینعلی نوری این نامهها را نفرستاده است.
در واقع خود نامهها مهم هستند از این جهت که نشان میدهد، حسینعلی نوری یک حرکت سیاسی را شروع کرده نه یک حرکت دینی و اصلاحی.
حرکت سیاسی، اساساً برای قدرت تعریف میشود؛ یعنی اگر جریانی مثل بهائیت حرکت سیاسی انجام دهد، طبیعتاً قصدش این است که قدرتی به دست بیاورد و بتواند از قدرتهای حاکم در زمان خود استفاده کند حتی در همان دوران بغداد و تهران بعد از مرگ علیمحمد باب و واقعه ترور ناصرالدین شاه، حسینعلی نوری مورد حمایت شدید سفیر روسیه قرار میگیرد اما دلیل این پشتیبانی چیست؟
تنها دلیل توجیهکننده میتواند این باشد که حسینعلی نوری تابعیت دولت روسیه را داشته باشد؛ یعنی بر اساس همان قوانین کاپیتولاسیون بعضی فکر میکنند.
قانون کاپیتولاسیون متعلق به دوره امام (ره) و محمدرضا پهلوی است، نخیر! این کاپیتولاسیونی که در دوره امام (ره) مطرح شد، احیای کاپیتولاسیونی بود که قبلاً وجود داشته. در در واقع از دوره قبل از قاجار شروع شده بود و در دوره قاجاریه هم وجود داشت. بحث مفصلی دارد که در اینجا نمیخواهم به آن بپردازم.
به هر حال، دولت روسیه بر اساس قانون کاپیتولاسیون از حسینعلی نوری دفاع میکند. والا چه معنایی دارد که آقای «دیمیتری ایوانوویچ دالگورکی [3]» سفیر دولت – به اصطلاح – بهیه روسیه، تمام کارهای خود را به مدت چهار ماه تعطیل کند و بهدنبال آزادی حسینعلی نوری باشد؟
از طرفی چرا حسینعلی نوری تابعیت روسیه را پذیرفته است؟ خب معلوم میشود که او یک شخص کاملاً سیاسی است؛ یعنی با یک نگاه سیاسی وارد کار شده و با اهداف سیاسی جلو میرود. هدفش هم در واقع به دست آوردن قدرت است.
در دورههای بعد نیز «میرزا ملکم خان» ارمنی، بنیانگذار فراموشخانه و فراماسونری در ایران برای هدایت فکری جامعه ایران، حسینعلی نوری را پیشنهاد میکند. در متنهایی که از عبد البهاء رسیده هم یک نگاه بسیار مثبت نسبت به ملکم خان وجود دارد و از وی بهعنوان یک شخصیت تراز و به اصطلاح خوب یاد نموده برایش طلب رحمت و مغفرت میکند.
خب چرا باید برای ملکم خان ارمنی از سوی عباس افندی بهائی طلب مغفرت شده و جایگاه خوبی برای این شخص تصور شود؟ این نیست مگر اینکه با هم همگرا، همراه و همقدم باشند.
بنابراین، بهائیت در تحولات تاریخی خود همواره ثابت کرده به دنبال قدرت و کسب حاکمیت است و شما اگر به همان برنامه هفت مرحله رشدی که شوقی تدوین کرده و از مرحله مجهولیت شروع میشود و به مرحله حکومت بهائی میرسد دقت کنید، میبینید که الا ولابد آنها به دنبال حکومت جهانی بهائی هستند.
در واقع خود اینها ثابت میکند که آن به وجود نیامده الا و لابد برای رسیدن به قدرت. به وجود نیامده الا اینکه دنبال حاکمیت باشد.
میگویند از زمان مجهولیت یعنی زمانی که کسی شما را نمیشناسد، شروع کنید و بعد به مرحله مقبولیت و مظلومیت برسید بعد به مرحله انفصال، استقلال، رسمیت حاکمیت محلی و در نهایت حاکمیت جهانی.
خب این مراحل، تبیین شخص شوقی ربانی است و جالب اینکه وی در همان آثار خود بارها در اسناد متعدد که اینها همه قابل ارائه هستند، خیلی صریح بر آن اذعان میدارد.
البته این جزء آرزوهای اوست و انشاءالله هیچ وقت به این مرحله نخواهند رسید، اما ادعا میکند: ما در آینده حکومتی را تشکیل خواهیم داد که مافوق حکومت بشری روی زمین باشد و تمام مشروعاتی که برای حاکمیت در دنیا لازم است در اختیار ما قرار میگیرد.
بنابراین، در ابعاد مختلف سیر تاریخی بهائیت، توجه و تمرکز بر قدرت وجود دارد. به طوری که حتی حامیان بهائیت متوجه این قضیه شده بودند و این مسئله را کنترل میکردند.
برای نمونه همین الآن چرا تبلیغ بهائیت در اسرائیل ممنوع است؟ میگویند این امری تاریخی و مربوط به گذشته است که بهاءالله تصمیم گرفته در این منطقه کار تبلیغی نکند، اما حقیقت ماجرا این نیست. بهائیان خیلی از موارد تاریخی را کنار گذاشتند، اگر بناست به تاریخ ارجاع دهند موارد متعددی وجود دارد که ما به آنها یادآوری کنیم و در همین موضوع هم به تاریخ ارجاع دهیم.
باید کارهای تاریخی کنند، چرا نمیکنند؟ مثلاً در مسئله تعدد زوجات، خود حسینعلی نوری به صراحت سه زن داشت؛ چرا بهائیها میگویند، تعدد زوجات ممنوع است و فقط یک همسر باید داشته باشیم؟ اگر این قضیه یک امر تاریخی و حلال بوده خب الآن هم باید این کار را تکرار کنند
این یک مثال خیلی ساده بود، در مورد همین مسئله نیز وقتی بهائیت به تاریخ ارجاع میدهد که ما تبلیغ را در بهائیت ممنوع میدانیم چون در گذشته ممنوع بوده، آیا الآن تبلیغ را ممنوع میدانید یا ترویج میکنید؟
پس خیلی چیزها در گذشته آزاد یا ممنوع بوده اما شما خیلی از آنها را انجام نمیدهید. این یک فکت دروغ و در واقع یک بازی است.
حقیقت ماجرا این است که حامیان استعماری و استکباری بهائیت میدانند اگر فرصت پیدا کنند، از خود آنها هم عبور خواهند کرد. این ماهیت فرقهبودن بهائیت است.
حتی تاریخ هم این امر را نشان داده؛ زمانی که حکومت روسیه تزاری دچار چالش گردید و با انقلاب اکتبر سال ۱۹۱۷ سرنگون شد، بهائیها خیلی راحت قبلهشان را از روسیه به سمت دیگری گرداندند و انگار نه انگار که روزی متصل به روسیه بودند و حسینعلی نوری برای امپراتور روسیه نامه مینوشت و از او تشکر میکرد.
این فرقه اساساً ساخته و طراحی شده و قدرت برای آنها یک آرزو و هدف بسیار مهم و اساسی است.
ارتباط با ما: bahaismiran85@gmail.com [4]