در این مصاحبه که با نویسنده و پژوهشگر جریانهای فکری و فرقهای آقای شاداب عسگری [1] تقدیم مخاطبان محترم میگردد، به نکات و اسنادی تازه و ناگفته از ترفندهای بهائیت [2] برای مظلومنمایی و نیز نفوذ به حوزههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و… پرداخته شده است. در ادامه مشروح این گفتگو ارائه میگردد:
- لطفاً مهمترین اهداف بهائیان از طرحریزی برای نفوذ در حوزههای مختلف حیات اجتماعی را تشریح بفرمایید؟
یکی از مهمترین این اهداف جاسوسی است. ببینید رژیم اشغالگر قدس در سال ۱۹۴۸، شکل گرفت. خانم «گلدا مایر» نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستی به صراحت میگوید: «من برای اینکه اسرائیل تشکیل شود، با افسران سوری ارتباط میگرفتم و اطلاعات حاصل از جاسوسی را در اختیار ارتش و نیروهای رزمنده صهیونیستی میگذاشتم.»
خانم «زیپی لیونی» وزیر امور خارجه اسرائیل هم میگوید: «من هم چنین کاری کردهام.»
حال از سال ۱۹۴۸ تا امروز که بهائیان در فلسطین اشغالی مستقر هستند و مهمانند دقیقاً دارند چه کار میکنند که آنها پذیرای ایشان هستند و هزینهشان را هم میدهند؟
نکته دوم اینکه زمان شاه کشور را به سه ارتش تقسیم کرده بودند اما وقتی فهمیدند استعداد نیروهای ما در ارتش نیست، آن را به سه سپاه تقسیم کردند شامل؛ سپاه۱ سپاه ۲ و سپاه ۳. مهمترین آنها سپاه ۲ بود که در بردارنده کرمانشاه و خوزستان میشد.
حدود ۱۱ سال تمام فرماندهان این سپاه بهائی بودند؛ چون خط مقدمش عراق بود و تمام تحرکات عراق را زیر نظر داشت، بهائیانی مانند «جلال حازم»، «سپهبد کیانی»، «سپهبد بخشی آذر»، «سپهبد عظیمی» از فرماندهان آن بودند. این یعنی چه؟ جاسوسی است دیگر.
ببینید اینها جلساتی خاص با عنوان «لجنه» و محفل» تشکیل میدهند؛ لجنهها کارهای اجرایی را انجام میدهند. به تعبیری اگر «محفل» را در جایگاه هیئتوزیران فرض بگیریم، لجنهها نخستوزیران و مدیران کل هستند.
چه ضرورتی داشت که بهائیها در تمام پادگانهای ایران یک لجنه درست کرده بودند؟ بهطوری که در سال ۱۳۵۲، ساواک مینویسد: «یک محفل خطرناک در مراغه درست شده که اقدامات خلاف امنیت دارد.»
حال این سؤال پیش میآید که چرا شاه به این بهائیها اجازه میداد، این طور تاخت و تاز کنند؟ دو سه دلیل خیلی ساده دارد: یکی اینکه بهائیها جایگاه مردمی نداشتند. او میدانست، آنها هر کاری هم بكنند، مردم مسلمان و شیعه ایرانی حتی کسانی که تعصب شیعه و اسلامی زیادی هم نداشتند، با بهائیها ممزوج نمیشدند. دوم اینکه اسرائیلیها پشت آنها بودند. سوم آمریکاییها هم حمایتشان میکردند. با همین رویکرد رضاخان بسترها را برای نفوذ بهائیت فراهم آورد.
در دوره بعدی یعنی حاکمیت محمدرضا پهلوی نیز اتفاقاتی رخ داد؛ در سال ۱۳۳۲ یک اقدام ملی با محوریت «محمد مصدق» در حال شکل گیری بود. سال ۱۳۳۳ شبکه نظامی تودهایها کشف شد. شاه با خود گفت چه کسی طرف من است؟
ما از اواخر دهه ۳۰ با حضور بچهمسلمانهای حزباللهی در ارتش مواجه هستیم. در سال ۱۳۴۲ حضرت امام (ره) آن فرمایشات را داشتند و دو سال بعد (۱۳۴۴)، «رضا شمسآبادی»، شاه را ترور کرد. لذا شاه به این نتیجه رسید که بچهمسلمانها باید کنترل شوند و تحلیل بروند. دو گروه میتوانستند در این امر کمککننده باشند:
یکی مستشارهای آمریکایی بودند که افراد همراه آنها به آمریکا اعزام میشدند. من با خیلی از اینها از جمله سرلشکر خلبان «شهید اردستانی» که دوست صمیمی «شهید بابایی» بود، صحبت میکردم، میگفت در ایران به ما میگفتند، شما میروید آنجا [=امریکا] دوست دختر بگیرید و بیشتر وقت خود را با او بگذرانید. فقط صبحها سر خدمت بیایید. با این روش هم از محیط استفاده میکنید، هم زبانتان تقویت میشود. در عین حال با فرهنگ کشورها آشنا میشوید و فرهنگ خودمان را هم منتقل میکنید.
اما واقعیت این بود که میخواستند آنها را از لحاظ مذهبی تضعیف کنند. سرلشکر اردستانی کسی بود که سال (۱۳۴۷) در تعرفهاش نوشته بودند، آیا مسافرت داخل کشور داشتهاید؟ نوشته بود: بله. ۱۰ روز مشهد؛ یعنی تنها مسافرتش به مشهد بود، آنهم ۱۰ روز که نمازش شکسته نشود.
اما شاه میخواست اینها را تعدیل کند. پس به بهائیها بها داد. با آن پیش فرضی که عرض کردم؛ میدانست هیچ وقت بهائیها قدرت نمیگیرند، نمیتوانند سوار شوند و کودتا کنند. لذا آنها را ابزاری برای تضعیف قشر مذهبی قرار داد.
این است که میگوییم بهائیت یک «سازمان» است. اگر یک گرایش مذهبی باشند، نمیتوانند به این راحتی با تساهل، تسامح و تفکر ماکیاولی همه را روسفید کنند.
بهائیت تشکیلاتی است، با هدف اصلی جمعآوری اطلاعات. شکی نیست که تمام بهائیان برای همین موضوع تربیت میشوند و از سه سالگی تحت آموزش قرار میگیرند. کودکان بهائی تحت این بهانه که مسلمانها علیه بهائیان اجماع و آنها را اذیت میکنند، اقناع میشوند، اطلاعات عمومی راجع به افراد گردآوری کنند تا به اصطلاح فریب نخورند.
به آنها آموزش داده میشود، هر آنچه در طول ۱۹ روز گذشته رخ داده را گزارش دهند؛ یعنی آنها را به جمعآوری اطلاعات عادت میدهند.
به اعتقاد من، همه بهائیها در حال جمع آوری اطلاعات هستند و اصلاً نباید درباره این مسئله شک کنیم. هیچ بهائی مجاز نیست، دو یا سه جلسه در ضیافت ۱۹ روزه شرکت نکند. درست مانند جریان منافقین است که نفرات باید در نشست شبها تعریف میکردند که من این تفکر را داشتم و بقیه هم به او فحش دهند. اینها باید بگویند اگر نگویند همان برخورد با آنها میشود.
بد نیست، در اینجا به چند نمونه جاسوسی بهائیان اشاره داشته باشم تا بحث جاسوسپروری بهائیت ملموستر شود؛
در جریان کودتای نقاب چند بهائی شرکت داشتند: از جمله یک راننده اتوبوس و کمک راننده. وقتی سرتیپ «آیت» که بعداً اعدام شد، در جریان کودتا از «یدالله محبوبیان» (راننده) میپرسد: «این کمک راننده ماجرا را میداند؟ میگوید نه خیالتان راحت باشد، نمیداند فقط من و شما میدانیم این اتوبوس در پارک لاله خلبانها را سوار کرده بود تا برای کودتا به همدان ببرد؛ یعنی این دو نفر میدانستند قرار است کودتا شود.
خب شما که میدانستید چرا اطلاعرسانی نکردید؟ اگر هم به جامعه بهائیت اطلاعرسانی کردید، چرا جامعه بهائیت بابت این کودتا هشدار نداد؟ از آن طرف «بیت العدل» مدعی است، بحث کودتا بهانهای بوده برای اینکه این دو نفر اعدام شوند.
خب آدمهای …! مگر ما نادان هستیم که برای اعدام یک راننده و شاگرد راننده به آنها تهمت کودتا بزنیم؟! اگر میخواستیم تهمت بزنیم که به سپهبد حسین رستگار که آن موقع حتی دستگیر هم نشده بود یا به افرادی که ارزشش را داشته باشد تهمت میزدیم
مورد دیگر در خدمت سربازی است. من در یزد یک بهائی به نام «الف.ن» را پیدا کردم و تحلیلم این است که او «خادم» است. با او صحبت کردم گفت من سال ۱۳۶۷ در عملیات فکه که منافقین انجام دادند، دستم تیر خورد و اسیر شدم. منافقین فهمیدند، من بهائی هستم. گفتند: تو ضد جمهوری اسلامی هستی و باید برای عملیات فروغ جاویدان به ما کمک کنی. من گفتم: نه من اسلحه دست نمیگیرم. گفتند: پس در خط مقدم چه میکردی که ما اسیرت کردیم؟ گفتم: من امدادگر بودم. گفتند: خب به عنوان امدادگر با ما بیا.
یعنی صرف اینکه اسلحه دستشان نگیرند، همه کار میتوانند بکنند. مخصوصاً به او گفتم: خب بعد از اینکه اسرای منافقین که تو هم جزءشان بودی را آزاد کردند، چه برخوردی با تو شد؟ گفت: هیچ، چند ماهی ما را قرنطینه سؤال و جواب کردند و بعد هم کارت پایان خدمت دادند و گفتند: برو. گفتم: یعنی تو را زندانی نکردند؟ گفت: نه. گفتم: تو در جنگ منافقین علیه اسلام بودی خب میتوانستند تو را اعدام کنند.
تو که بهائی هستی با منافقین هم در جنگ همکاری میکردی، خودت اذعان داری که در عملیات شرکت کردی. همین فرد هشت دهنه مغازه با تابلوی جواز کسب داشت. گفتم: پس چه میگویید شماها؟! این مغازهات، این جواز کسبت و آن هم سابقهات تو با منافقین همکاری کردی هیچ کاری هم با تو نکردند.
افراد (سربازهای) دیگری هم همین طور بودند که خود را مسلمان عنوان کرده بودند. هر سرباز یا بسیجی که در جبهه کشته میشد، سوابقش هم مورد بررسی قرار میگرفت. کسانی که در تعرفههای خدمتشان نوشته بودند، بهائی هستند مشخص میشد.
جالب اینکه آقای کیان ثابتی که در شبکه «ایران وایر» با خانوادههای همه اینها مصاحبه کرده، می نویسد: فرماندهان یگانهای اینها و مسئولین بسیج گفتند، اجازه بدهید ما یک مراسم بگیریم و اینها را تشییع کنیم و به خاک بسپاریم. خب خودتان بگویید اگر میدانستند اینها بهائی هستند، شما میتوانستید این کار را بکنید؟ بعد زیر تصویر یکی از همین کشته شدگان بهائی نوشته اند:
«ولا تحسبن الذين قتلوا …» و در کنار ،آن جملهای از بهاءالله نوشته و در روزنامه رسمی منتشر ساختند. ببینید چطور از این موقعیت سوءاستفاده کردند؟ چند نفر با صحبتهای بهاءالله آشنا هستند؟ من که خودم ۱۰ سال شبانه روزی روی این فرقه کار میکنم انصافاً نمیدانم؛ این طوری کار میکردند.
واقعاً بهائیت یک سازمان است که تا به امروز تمام قد در خدمت اسرائیل فعالیت میکند و از انجام هیچکاری هم ابایی ندارد.
- خب این مسئلهای که میفرمایید با یکی از اصول اعتقادی بهائیت اصول دوازده گانه مبنی بر عدم مداخله در سیاست منافات دارد؛ چه توجیهی برای این موضوع دارند؟
بله بحث تمکین و تبعیت از دولتها و دخالت در سیاست موضوع مهمی است. من مطالبی را که در این زمینه خدمت شما عرض میکنم، تماماً از خود بهائیهاست؛ یعنی هیچ کدام مربوط به جمهوری اسلامی ایران نیست و مربوط به بیتالعدل است.
شوقی افندی در تاریخ ۲۱ دسامبر ۱۹۴۸ (۲۹ آذر ۱۳۲۷) خطاب به یکی از احبای بهائی میگوید: «اصل اساسی که باید مورد توجه ما قرار گیرد، اطاعت از دولت حاکم است در کشوری که در آن زندگی میکنیم. ما نمیتوانیم به صرف اینکه شخصاً به حکومت استبدادی علاقهای نداریم، وقتی چنین حکومتی بر سر کار آمد، از اطاعت آن سرپیچی کنیم و نیز مأذون نیستیم به نهضتهای زیرزمینی یعنی اقلیتهایی که علیه حکومت شورش میکنند، بپیوندیم.»
سالها بعد در تاریخ ۴ دی ۱۳۸۶، بیتالعدل پیامی برای بهائیان ایران میفرستد با این مضمون: «اکنون سازمانهای جامعه مدنی ایران در داخل و خارج از کشور و تعدادی از احزاب سیاسی نیز به جمع مدافعان شما پیوستهاند. چنانکه اخیراً بعضی احزاب سیاسی رسماً نگرانی خود را درباره آزار و اذیت بهائیان ایران اعلام کرده اند و در یک مورد رسمیت دیانت بهائیت را به عنوان یک اقلیت مذهبی خواستار شدهاند.»
جامعه بینالمللی بهائیت به نمایندگی از طرف بهائیان سراسر جهان، مراتب قدردانی خود را به بعضی از سازمانها اعلام نموده که عملاً اذعان میدارد، در اینجا وارد سیاست شدهاند.
حال پیام ۲ تیر ۱۳۸۸ آنها را ملاحظه بفرمایید که واقعاً شاهکار است؛ در این پیام با اشاره به حوادث سال ۱۳۸۸ در ایران و استقامت بهائیان چنین آورده شده:
«نمیتوانید نسبت به مشکلاتی که گریبانگیر هموطنان عزیزتان است، بیاعتنا باشید. استقامت در مقابل مشقات و تضییقات بیشمار در طول سالهای متمادی شما را به خوبی آماده ساخته که در حلقه خویشاوندان، دوستان و آشنایان و همسایگان چون نمادی از ثبوت قد برافرازید و چون مشعل فروزان نور امید بدمید. اطمینان به آینده درخشان ایران را در قلوبتان زنده نگه دارید.»
ببینید اینجا دقیقاً برعکس سخن گفته و دستور میدهد وارد درگیری شوید. آنوقت در سال ۱۳۸۷ در پیامی که به اسرائیل میدهد، بهطور مشخص میگوید: «روابط مراکز جهانی بهائیت با اسرائیل مانند سایر کشورهای جهان بر اساس اطاعت از قوانین مدنی آن مملکت و عدم وابستگی و دخالت در امور سیاسی استوار است.»
این رفتار یعنی چه؟ خودتان میگویید این پیامهای شماست. اصلاً دیگر جمهوری اسلامی یا من که چیزی نگفتیم. خودتان دارید ضد و نقیض صحبت میکنید! شما میگویید ما در سیاست دخالت نمیکنیم و بعد هم خودتان به آن دستور میدهید!
- مصادیق دیگری از این دست رفتارهای متناقضگونه بهائیت دارید؟
یک مثال دیگر میزنم؛ یک همکلاسی بهائی در دبیرستان «سعدی» داشتم به نام «ک.م»، به محل کارش رفتم و سراغش را گرفتم. گفتند به استرالیا رفته است. من با برادرش صحبت و صدایش را هم ضبط کردم.
از او درباره «ک.م» پرسیدم، گفت: بيتالعدل به ما گفت دو کار بکنید یا بروید سربازی ولی اسلحه دستتان نگیرید یا اینکه تا آخر جنگ سربازی نروید. گفتم: «ک. م» چه کار کرد؟ گفت او جزء کسانی بود که سربازی نرفت. سال ۶۴ هم از کشور فرار کرد.
سراغ چند نفر دیگر از بچههای مدرسه مثل «ف. ب» را گرفتم، گفت همه اینها رفتند. گفتم: خودت چه کار کردی؟ گفت من وقتی جنگ تمام شد، به سربازی رفتم.
خب حالا از اینهایی که رفتند، سربازی چند نفرشان کشته شدند و در سال ۱۳۶۷ بیتالعدل پیامی میدهد و در آن از نفرات بهائیت که در جنگ کشته شدند، تحت عنوان «کشتهشدگان» نام میبرد. رسماً خود بیتالعدل میگوید اینها کشته شدهاند و مستشهدین راه بهاء نیستند.
آنها در مسیر بهاء نبودند، فقط کسی که در مسیر بهاء و بهائیت باشد، شهید است. اما ناگهان در سال ۱۳۹۰ همه اینها تبدیل به «شهید» شدند و روی سنگ قبرشان مینویسند شهید راه وطن!
آقا! بهاءالله که گفت: «وطندوستی هادم انسانیت است.» عبدالبهاء که گفت: «کسی که به وطن علاقه داشته باشد و نسبت به آن تعصب داشته باشد، از سگ کمتر است»، الآن این چند نفر چطور شهید راه وطن شدند؟
- این قلب ماهیت بهائیت و تغییر استراتژی را در دوره اخیر در چه رفتارهایی میتوان مشاهده کرد؟
بهائیت از همه چیز سوءاستفاده میکند. آنها بلد هستند، چه کار باید بکنند. مصادیقش هم مشخص شده است. در فتنه ۸۸ خودشان اعتراف کردند، شما این مطالبی را که خواندم بگذارید، کنار هم، قشنگ معنا میدهد.
میبینید بیتالعدل آنها را هدایت میکند و میگوید: «به میدان بروید»؛ یعنی دیگر آن پوشش را هم کنار زدند و اینکه میگفتند: «ما تابع دولت هستیم»، را نمیگویند، بلکه رسماً شمشیر را از رو بسته و برای جنگ به میدان میآیند.
- همانطور که مستحضر هستید، بهائیان از این امر برای مظلومنمایی نهایت بهره را برده و از حربه حقوق بشری سوءاستفاده میکنند قدری در این مورد توضیح دهید؟
چرا از حربه حقوق بشر استفاده میکنند؟ بهدلیل همان نکته پیش گفته یعنی کاپیتولاسیون حقوق بشری؛ چون اینها متوجه شدهاند، اگر هر کاری بکنند، این سازمانهای مردم نهاد و سمن را تشکیل دهند و بعد این تشکیلات را به نهادهای بینالمللی وابسته کنند، در واقع برای خود یک حالت حفاظتی میسازند.
بعد برای اینکه مورد آسیب قرار نگیرند، دیگر یک اجتماع صددرصد بهائی درست نمیکنند، بلکه به صورت تلفیقی میسازند تا وقتی صحبت شد، بگویند مسلمانها، زرتشتی ها و… هم در آن هستند. ما جمع شدهایم که بر یک موضوع کار کنیم.
موضوعات و تیترها را هم به گونهای انتخاب میکنند که پذیرش جهانی داشته باشد و از نظر عامه برایشان ایجاد مسئله نکند؛ مسائلی مثل آبوهوا، بیابانزدایی، کویرشناسی و… . این طور عمل میکنند تا محدودیتها و معذوریتهای احتمالی را کاهش دهند.
دیگر از اینکه علنی بگویند بهائی هستم، احتراز میکنند. با این ترفند در صورت، رو شدن اقدامات و دستگیر شدن به مظلومنمایی روی میآورند. من به صراحت میگویم و حاضرم حداقل در ارتباط با مباحثی که خود کار کردهام، بهصورت مصداقی، دانه به دانه خدمت شما عرض کنم که آنها صادق نیستند.
مثلاً میگویند، آقای سپهبد «حسین رستگار نامدار» را فقط به جرم بهائی بودن اعدام کردند، در حالی که این فرد اواخر دهه ۳۰ و اوایل دهه ۴۰ فرمانده یگان توپخانهای بود که عشایر بویراحمد و شیراز را بمباران کرده بودند. همچنین برابر سوابق ضد اطلاعات لواط کار بوده است.
بقیه آقایان هم – تکتکشان چنین جرایمی مرتکب شده بودند. ما یک کلمه کلی میگوییم «مفسد فی الارض». میخواهیم حرمت آن آدم فاسد حفظ شود و تشکیلات بهائیت از این امر سوءاستفاده میکند.
یک اشکال دیگر هم این است که ما خودمان در این حوزهها درست تبلیغ نکردهایم.
بنده با همان آقای «الف.ن» صحبت کردم، پرسیدم: «چند تا از بهائیهای نظامی را اعدام کردند؟ گفت: «همان چند روز اول حدود ۲۰۰ نفر را کشتند.» گفتم: «شما اصلاً ۲۰۰ نظامی در ارتش داشتید؟ این ۲۰۰ نظامی را چه زمانی کشتند؟ آقای «پرشت» در گزارشی که به آمریکا میدهد و از لانه جاسوسی بهدست آمده میگوید در ۳ ماه اول یک نفر بهائی هم اعدام نشده است. تو چطور میگویی ۲۰۰ نفر»؟!
ببینید ما کار نکردیم، وقایع را بازگو نکردیم و آنها هم سوءاستفاده میکنند. بیایند با خود من راجع به تکتک سربازها یا اعدامیهای بهائیت مصاحبه کنند.
آقای «صفاتالله فهندژ» که زمان شاه در حکومت نظامی آذرماه کشته شده، ۱۵ نفر را به شهادت رسانده است. در منظومهای که بهائیت تحت عنوان «یاد یادگارها» چاپ کردهاند، در مورد فهندژ آمده که سعی میکرده به پاهای افراد تیراندازی کند. آیا ۱۵ نفر بر اثر تیراندازی به پا شهید میشوند؟!
جالب آنکه یک خانم بهائی هم آنجا بوده که شوهرش مسلمان بوده و هفت بچه هم داشته. او در این درگیری به زخمیها کمک میکرده که تیر میخورد. در کتاب مذکور نوشته شده این خانم رو میکند به صفاتالله فهندژ و میگوید: «بس است دیگر» و بلافاصله تیر خورده و کشته میشود. خب چه کسی به او تیر زده است؟! آنوقت نام این فرد را جزء کشته شدگان بهائی نوشتهاند.
ببینید ما یک مقدار از کنار بهائیها راحت گذشتیم و اجازه دادیم، هرچه میخواهند بگویند. این باعث سوءتفاهم در جامعه شده و طوری قلمداد میشود که بهائیها آدمهای مظلوم و معصومی هستند که تحت فشار قرار دارند.
چرا واقعیتها را نمیگوییم؟ همین آقایی که در یزد گفتم برویم مغازه باغ و ویلایش را نشان دهم. آنهایی که میگویند ما اموال بهائیها را مصادره میکنیم، پس این فرد هشت دهانه مغازه را از کجا آورده است؟
آنقدر ما قابل ندانستیم یا اینها را به عنوان تهدید محسوب نکردیم که برایشان فرصت ایجاد کردیم. آنها هم ۳۰ سال سکوت کردند، بالأخره لایهای گرفت، برفی آمد و درزها پر شد. حالا میتوانند از فرصت استفاده کنند، اتفاقاً این کار را باید پژوهشگرانی مثل ما انجام دهند.
برای بنده ایجاد فرصت کنند تا صحبت کنم و توضیح بدهم. مثلاً ادعا دارند، شخصی به نام «گشتاسب دهقانی محمدی»، شهید شده است. طبق اسناد موجود او یک روز قبل از عملیات به خانوادهاش تلگراف میزند که فردا قرار است، یک عملیات خیلی سنگین اینجا انجام شود. اگر من در آن شرکت کنم، کشته میشوم.
در ادامه مینویسد، فوری تلگرافی بزنید که پدر یا مادرم مریض است و من باید به اصفهان برگردم. این تلگراف دیر میرسد او هم در عملیات شرکت میکند و کشته میشود در فرض بدبینانه باید بگوییم، آقا تو اصلاً با این حربه میخواستی درباره عملیات بيت المقدس (۵) جاسوسی کنی.
من به صورت مستند و طبق اطلاعاتی که بهائیها در ایران وایر چاپ کردهاند، ثابت میکنم که ۹۹ درصد از همین ۸ تا ۱۰ تا سرباز بهائی که کشته شدند، خود را مسلمان معرفی کرده بودند. خب اینها همه مظاهر نفوذ است که باید مورد توجه قرار دهیم و روی آن تعمق کنیم. به صراحت میگویم، دیگر دوره اینکه یک نفر بگوید من بهائی هستم گذشت. فقط باید از روی رفتارها سنجش نماییم.
- در پایان اگر نکته دیگری دارید بفرمایید؟
فقط این را به شما بگویم، الآن به این نتیجه رسیدم که – معاذ الله – اگر اتفاقی در این کشور بیفتد، خصوصاً در حوزههای اجتماعی، بعید است که بهائیها نقشی در آن نداشته باشند. اینکه من نمیتوانم این نقش را پیدا کنم، به معنای ضعف من است.
بهائیت شمشیر را از رو بسته است و همه کار میکند. واقعاً شما کاری بگویید که بهائیها نکرده باشند. همه چیز هم در اختیار دارند.
در نتیجه استدعا میکنم رفتارها ملاک عمل قرار بگیرد و در این رفتارها آنهایی که زاویه دارند، شناسایی شوند. یکی از نفهمیاش زاویه دارد، خب آن بنده خدا بهائی نیست، ولی یک نفر تعمد دارد و مشخص است نه تنها خودش زاویه دارد، بلکه به بقیه هم زاویه میدهد.
روی این مسائل باید زیاد کار شود، بهویژه روی دانشگاهها. متأسفانه، فضا خیلی آلوده است و آماده فعالیت بهائیت. سال ۹۶ بنده در غرفه انجمن اسلامی کتابی به نام «پ» دیدم به مسئول غرفه گفتم: موضوع این کتاب چیست؟ گفت: رمان داستانی است و خیلی هم قشنگ است. گفتم: میدانی راجع به چیست؟ گفت: نه. گفتم: راجع به یک خانم فاحشه است. گفت: اشتباه میکنی. فردا دیدم آن کتاب را برداشتهاند.
ببینید همه کارها و بسترسازیها تعمدی نبوده و گاهی ناشی از بیسوادی است. خیلی باید روی این موضوع کار کرد.
نکته پایانی اینکه از نظر بنده بهائیت را نباید جزء فرق حساب کرد، بلکه بهائیت را باید در کنار اسرائیل و جاسوس قرار داد. همان نکتهای که پیش تر عرض کردم؛ گفتم مادر و دختر اسرائیلی که برای جاسوسی وارد روابط نامشروع میشوند؛ سوال آن است که آن مهمان [بهائیت] در طول ۸۰ سال چه میکند که رژیم صهیونیستی پذیرایش است؟ آنها نیازی به زنا و روابط نامشروع ندارند بلکه جاسوس میخواهند. حضور بهائیها در این پازل این طور معنا پیدا میکند.
- با سپاس از نکات ارزنده حضرتعالی.
ارتباط با ما: bahaismiran85@gmail.com [3]