- بهائیت در ایران - https://bahaismiran.com -

امپراتوری روسیه و گسترش بهائیت

«پرنس دالگورکی» در جهت حمایت بی‌دریغ از «بابیان» و خصوصا «میرزا حسینعلی [1]» (بهاءالله، موسسه فرقه بهائیت)، با همکاری «مهد اولیا» (مادر شاه) تلاش بی‌وقفه خود را در براندازی «میرزا تقی‌خان امیر کبیر» مصروف داشت و «میرزا آقاخان نوری» را که در زمان «میرزا آغاسی» منفور بود و در تبعید به سر می‌برد دوباره برگرداند و در نهایت به صدر اعظمی نشاند. از این رو، میرزا آقا خان نوری نیز همیشه از ایشان سپاس‌گزار بود و از هر گونه کمک به وی فروگذار نبود.

میرزا آقا خان نوری [2] (اعتمادالدوله نوری) به صدارت عظمی منصوب گردید… لذا نامه‌ای به حضرت بهاءالله نگاشت و حضرتش را به تهران دعوت کرد. پس از وصول نامه عازم پایتخت گردیده در ماه رجب وارد تهران شد. میرزا آقاخان برادر خود، «جعفر قلی‌خان» را مخصوصاً به پیشباز حضرت بهاءالله فرستاد و تبریک ورود تقدیم نمود.

حضرت بهاء الله پس از ورود به تهران یکماه تمام در منزل برادر وزیر اعظم مهمان بودند. صدر اعظم، جعفر قلی‌خان برادر خود را مأمور پذیرایی آن حصرت نموده بود (کاشانی، ۲۳۹:۱۲۶۸ )

میرزا حیسنعلی نوری (بهاءالله) نیز بعدها با نامی که برای دین نوظهور و نیز دختر خود برگزید، مراتب تشکر خود را از دولت روس ابراز داشت؛ زیرا قبلاً دولت ایران را علیه، انگلستان را فخیمه و دولت روس را «بهیه» می‌گفتند – تمبرها و اسنادی بدین صورت موجود است –

مشهور آنکه میرزا حسینعلی زمان پناهنده‌شدن به سفارت دولت بهیه روس قول داد، نام دینش بهائی باشد. جناب میرزا نه تنها به وعده خود وفا نمود، بلکه برای اثبات خدمت‌گزاری و سرسپردگی به‌ دولت بهیه روس نام دخترش را نیز بهیه خانم گذاشت. (مصطفوی، ۲۳۹:۱۲۹۷)

در بغداد بین دو برادر (حسینعلی نوری و یحیی صبح ازل) بر سر جانشینی باب اختلاف سختی در گرفت و هر کدام از دو برادر نسبت‌های زشتی به یکدیگر دادند. در آن ایام بهاءالله (حسینعلی نوری) ادعای «من يظهر اللهی» سر داد. در پی این اختلافات دو برادر مجبور به مهاجرت به «ادرنه» عثمانی شدند که در آنجا نیز دست از اختلاف برنداشتند و ناگزیر دولت عثمانی اقدام به جداسازی دو برادر نمود. ازلیان به قبرس و بهائیان به عکا کوچانده شدند. ازلیان با مرگ میرزا یحیی تقریباً به نابودی کشیده شدند، ولی مهاجرت بهائیان را باید ابتدای فعالیت‌های آنان دانست.

دالگورگی در خاطرات خود می‌نویسد: یک قسمت از کار سفارتخانه منحصر به تهیه الواح و انتظام کار بابی‌ها بود. به محض آن که بین میرزا حسینعلی و میرزا یحیی به هم خورد، میرزا حسينعلى من يظهره الله شد ولی از بی‌سوادی من يظهره الله چه بگویم الواحی که ما تهیه می‌کردیم نمی‌توانست بخواند. (آواره، ۱۹۲۱-۱۹۱۸: ۲۳۹)

میرزا حسینعلی (بهاءالله) بعدها به جانشینی باب اکتفا نکرد و چون او ابتدا ادعای نبوت و سپس ادعای الوهیت کرد، به‌خاطر همین موضوع بود که جناب «نبیل زرندی» او را نصیحت کرده می‌گوید:

 

خلق گویند خدایی و من اندر غضب آیم

پرده برداشته مپسند به خود ننگ خدایی

 

او هم نصیحت را بجان و دل قبول کرد و در قصیده‌ای چنین ابراز داشت:

 

كل الالوه من رشح امرى تألهت

كل الربوب من طفع حکمی تربت (رشتی، ذی حجه ۶۷۴:۸۶۶)

 

یعنی تمام خدایان از ترشح امر من خدا شدند و همه پروردگاران از دمیدن حکم [من] پروردگار گردیدند. (فاضل هندی ۳۳۶:۱۱۳۷)

 

ارتباط با ما:  bahaismiran85@gmail.com [3]