- بهائیت در ایران - https://bahaismiran.com -

فرقه بهائیت، فرقه‌ای تمامیت‌خواه (دیکتاتور)؛ تطبیق ساختار تشکیلات بیت‌العدل با الگوی «فرقه تمامیت‌خواه»

فرقه بهائیت بر اساس کتاب “Terror, Love and Brainwashing” وحشت، عشق و شست‌وشوی مغزی

تطبیق ساختار تشکیلات بیت‌العدل [1] با الگوی «فرقهٔ تمامیت‌خواه» در کتاب “Terror, Love and Brainwashing” وحشت، عشق و شست‌وشوی مغزی

کتاب “Terror, Love and Brainwashing” اثر الکساندرا استین یکی از دقیق‌ترین و دانشگاهی‌ترین تحلیل‌های موجود دربارهٔ سازوکارهای فرقه‌های تمامیت‌خواه است؛ کتابی که نه صرفاً با روایت‌های تجربی، بلکه با اتکاء به روان‌شناسی دلبستگی، جامعه‌شناسی قدرت و مطالعات سازمان‌های ایدئولوژیک، یک مدل جامع برای فهم این‌که «چگونه یک سازمان می‌تواند ذهن و رفتار انسان را به‌طور پایدار تسخیر کند» به دست می‌دهد. استین توضیح می‌دهد که کالت‌ها (فرقه‌ها)، فارغ از محتوای اعتقادی‌شان—چه مذهبی باشند، چه سکولار [2]، چه چپ، چه راست، چه به‌ظاهر اجتماعی—از یک منطق مشترک استفاده می‌کنندایجاد رابطهٔ دلبستگیِ نامنظم مبتنی بر عشق–ترس، ایزولاسیون اجتماعی و معرفتی، کنترل شدید اطلاعات، مهندسی هویت جمعی، بحران‌سازی مداوم و تسلیم‌سازی ساختاری.

در ادامه محورهای چهل گانه کتاب در خصوص ویژگیهای فرقه ها ارائه و تشکیلات بهائیت با آن سنجیده می شود.

فهرست محتویات تطبیق ساختار تشکیلات بهایی با کالت(فرقه) از دریچه کتاب

۱-رهبری کاریزماتیک و تمامیت‌خواه؛ نقش بیت‌العدل به‌عنوان مرکز تصمیم‌سازی مطلق

ساختار تشکیلات بهایی، بیت‌العدل را به‌عنوان مرجع نهایی تصمیم‌سازی معرفی می‌کند که تمامی نهادهای میانی موظف به اطاعت بی‌چون‌وچرا از آن هستند. این تمرکز عمودی قدرت، الگوی رهبری کاریزماتیک–توتالیتر را که استین برای فرقه‌ها توضیح می‌دهد، بازتولید می‌کند. در نتیجه، امکان شکل‌گیری هر نوع کنترل متقابل، پاسخ‌گویی و نقد نهادی عملاً حذف می‌شود.

 ۲- ایجاد دلبستگی نامنظم (Disorganized Attachment) از طریق دوگانهٔ عشق–ترس در پیام‌ها
پیام‌های بیت‌العدل هم‌زمان بر «محبت الهی، انتخاب‌شدگی و عنایت» و بر «هشدار، انحراف، سقوط و محرومیت» تأکید می‌کنند. این نوسان بین عشق و ترس، همان الگوی دلبستگی نامنظم است که استین آن را محور انقیاد روانی در فرقه‌ها می‌داند. فرد منبع محبت و منبع تهدید را در یک مرجع واحد تجربه می‌کند و به‌همین دلیل قدرت جدایی روانی را از دست می‌دهد.

۳مکانیزم ایزولاسیون اجتماعی؛ جداسازی تدریجی از خانواده، جامعه و نهادهای ملی 
نظام مؤسسه روحی و برنامهٔ رشد، با اشباع زمان فرد از کلاس، حلقه، مشورت و خدمت، ارتباط او را با خانواده، دوستان غیرتشکیلاتی و نهادهای ملی کاهش می‌دهد. این فرایند، شکل نهادی ایزولاسیون است که استین آن را شرط لازم برای تثبیت کنترل ذهن می‌داند. قطع تدریجی پیوندهای بیرونی، فرد را به‌طور ساختاری به شبکهٔ بهایی وابسته می‌کند.

  ۴-کنترل اطلاعات و تولید «واقعیت جایگزین» از طریق شبکهٔ جهانی منابع انسانی
شبکه‌ای متشکل از ITC، دارالتبلیغ، شورای منطقه‌ای و مؤسسه آموزش ملی، تنها روایت معتبر از «واقعیت» را تولید و توزیع می‌کند. این نظام بسته، همان حصار معرفتی است که استین در قالب epistemic enclosure توضیح می‌دهد. فرد بهایی به‌تدریج می‌آموزد که فقط منابع درون‌تشکیلاتی، معیار فهم جهان، جامعه و حتی خود دین است.

 ۵- استفاده از «وابستگی عاطفیِ هدفمند» برای جذب و نگه‌داری نیرو
مفاهیمی مانند «عشق خدمت»، «جامعهٔ گرم بهایی»، «زندگی منسجم خدمت» پیوندهای عاطفی شدیدی میان فرد و شبکهٔ تشکیلاتی ایجاد می‌کنند. این مهندسی وابستگی، امنیت روانی را از خانواده و محیط طبیعی به سمت حلقه‌ها، محافل و مربیان منتقل می‌سازد. استین این سازوکار را attachment engineering می‌نامد که در فرقه‌ها برای نگه‌داشت طولانی‌مدت اعضا به‌کار می‌رود.

۶ادعای «توضیح همه چیز»؛ ایدئولوژی فراگیر و پاسخ‌گو به تمام سؤالات زندگی
پیام‌ها مدام القا می‌کنند که پاسخ همهٔ نیازها و مسائل فردی، خانوادگی، اجتماعی، اخلاقی و حتی سیاسی در «نقشهٔ الهی و الگوی عمل» نهفته است. بدین‌ترتیب، یک ایدئولوژی totalist شکل می‌گیرد که خود را بی‌رقیب و کافی برای تبیین جهان معرفی می‌کند. این جامعیت ادعایی، همان شرطی است که استین برای تبدیل یک ایده به ستون ایدئولوژیک فرقه برمی‌شمارد.

۷پاکسازی درونی: نظام طرد، برچسب‌گذاری و حذف عناصر «ناسازگار»
سازوکار طرد اداری و معنوی، همراه با برچسب‌هایی نظیر «معاند»، «مشوش»، «منحرف» و «ضعیف‌الایمان»، امکان بروز هر نوع مخالفت جدی را از بین می‌برد. فرایند پاکسازی دائمی، بدنهٔ تشکیلات را در حالت «خلوص ایدئولوژیک» نگه می‌دارد. این دقیقاً همان purification–expulsion cycle است که استین آن را از شاخص‌های اصلی فرقه‌ها می‌داند.

۸ساختار دائمی نظارت متقابل؛ حلقه‌های مطالعه، مربی، همیار و مسئول
طرح روحی با لایه‌های «مربی، معلم، همیار، مسئول کلاستر» شبکه‌ای از نظارت متقابل بر رفتار، حضور، وفاداری و روحیهٔ افراد ایجاد می‌کند. این ساختار، امکان خلوت واقعی و تصمیم‌گیری مستقل را برای فرد به‌شدت محدود می‌سازد. در مدل استین، چنین آرایشی یک mutual surveillance system کلاسیک فرقه‌ای است.

۹ایجاد تضاد شناختی دائمی (Cognitive Dissonance) برای خاموش‌کردن تفکر انتقادی
شعار «غیرسیاسی بودن» در کنار عمل‌کردن به‌مثابه یک بازیگر سیاسی–اجتماعی در سطح کلاسترها و کشورها، تضاد آشکاری می‌سازد. از منظر روان‌شناختی، فرد برای کاهش این ناهماهنگی شناختی به‌جای نقد ساختار، عقل انتقادی خود را سرکوب می‌کند. استین نشان می‌دهد که فرقه‌ها آگاهانه یا ناآگاهانه از همین سازوکار برای خنثی‌سازی پرسشگری استفاده می‌کنند.

۱۰بازتولید چرخهٔ «بزرگ‌شدن/کوچک‌شدن»: جذب نیرو – طرد نیرو
از یک سو پروژهٔ «دخول افواج» و رشد انفجاری تبلیغ می‌شود و از سوی دیگر نظام طرد، حذف و حاشیه‌نشین کردن افراد دائماً فعال است. ساختار، هم‌زمان در حال گسترش کمی و خالص‌سازی کیفی است. این چرخهٔ expansion–purification همان الگوی توصیف‌شده در کتاب استین برای فرقه‌های پویا است.

۱۱ایدئولوژی خدمت؛ تبدیل زندگی فردی به پروژه سازمانی
مفهوم «زندگی منسجم خدمت» همهٔ ساحت‌های زندگی فرد—تحصیل، شغل، روابط عاطفی و زمان فراغت—را در مدار «خدمت تشکیلاتی» بازتعریف می‌کند. در این منطق، فرد عملاً مالک زمان و انرژی خود نیست، بلکه آن‌ها را به پروژهٔ سازمانی واگذار کرده است. استین این وضعیت را behavioral ownership می‌نامد که از طریق آن فرقه بدن و زمان عضو را تصرف می‌کند.

۱۲حمله به روابط قدیمی و تعریف «روابط سالم» فقط در قالب تشکیلاتی
پیام‌ها از «محیط سالم»، «همسایه‌سازی بهایی» و «محفل به‌عنوان خانوادهٔ حقیقی» سخن می‌گویند و در مقابل، روابط غیرتشکیلاتی را کم‌اهمیت یا مسئله‌دار تصویر می‌کنند. بدین‌ترتیب، مرز میان فرد و سازمان و میان خانوادهٔ واقعی و «خانوادهٔ بهایی» تضعیف می‌شود. این همان boundary dissolution است که در فرقه‌ها برای حل‌کردن فرد در کل جمعی به‌کار می‌رود.

۱۳ساختار مالی تمرکزگرا؛ «صندوق قاره‌ای»، «دفتر اسرائیل» و جریان واحد پول
شبکهٔ صندوق‌های ملی و قاره‌ای که نهایتاً به مرکز حیفا متصل می‌شوند، یک ساختار مالی خودبسنده و خارج از نظارت مؤثر دولت‌های میزبان ایجاد می‌کند. این استقلال ساختاری، امکان پاسخ‌گویی بیرونی را کاهش و ظرفیت نفوذ سیاسی–اجتماعی را افزایش می‌دهد. استین چنین سازوکاری را از عناصر structural self-sufficiency در فرقه‌های جهانی می‌داند.

۱۴مکانیزم «حذف جایگزین‌های شناختی»؛ منع منابع بیرونی
توصیه‌های مکرر برای پرهیز از «منابع مغشوش»، «ادبیات مخالف»، «نقدهای بیرونی» و مطالعهٔ بی‌فیلتر، میدان ادراک فرد را به منابع رسمی محدود می‌کند. کلیشه‌های توقف فکر (thought–stopping clichés) مانند «وحدت را تضعیف نکنیم» یا «این پرسش‌ها روحیه را خراب می‌کند» ابزار عملی این حذف‌اند. این دقیقاً ستون اصلی کنترل ذهن در مدل استین و لیفتون است.

۱۵ابهام ساختاری و تکثیر نهادها برای پنهان‌سازی قدرت مرکزی
وجود نهادهای متعدد ظاهراً مستقل—محفل، شورای منطقه‌ای، هیئت معاونت، مؤسسه روحی، دفتر توسعه—تصویری از تکثر و توزیع قدرت می‌سازد. اما همهٔ این نهادها در سطح راهبردی به یک مرکز واحد در حیفا پاسخ می‌دهند. این چندپوستگی اداری، همان bureaucratic opacity است که در فرقه‌ها برای پنهان‌سازی محور واقعی قدرت استفاده می‌شود.

۱۶مهندسی هویت جمعی؛ تبدیل فرد به “منابع انسانی تشکیلات
در ادبیات منابع انسانی بهایی، فرد به‌عنوان «منبع»، «عامل خدمت» یا «ظرفیت انسانی» تعریف می‌شود، نه به‌عنوان سوژهٔ مستقل. این زبان، هویت فرد را در قالب کارکرد تشکیلاتی و کارآمدی برای نقشهٔ جهانی بازتعریف می‌کند. استین این فرایند را identity flattening می‌نامد که در آن پیچیدگی فردی فدای نقش سازمانی می‌شود.

۱۷نظام “تسلیم ساختاری”: اطاعت مطلق در قالب مفهوم “مشورت
«مشورت» در نهادهای رسمی بهایی به‌گونه‌ای طراحی شده که خروجی آن از ابتدا معلوم است: پیاده‌سازی هدایات بالادستی. هر رأی یا نظر خلاف این خط، به‌عنوان ضعف روحانی یا عدم بلوغ مشورتی تفسیر می‌شود. این وضعیت همان structural surrender است که استین برای توصیف تسلیم نهادی در فرقه‌ها به‌کار می‌برد.

۱۸حذف تدریجی آژانس فردی؛ تعیین مسیر زندگی، شغل، خدمت، ازدواج
نقشه‌های پنج‌ساله و برنامه‌های منابع انسانی، مسیرهای «خدمت»، «مهاجرت»، «انتخاب شغل» و حتی الگوهای ازدواج را در چارچوب اهداف تشکیلاتی جهت‌دهی می‌کنند. بدین‌ترتیب، آژانس فردی در تصمیم‌های کلیدی زندگی به‌نفع نیازهای سازمانی تضعیف می‌شود. این دقیقاً همان behavioral direction است که استین در فرقه‌ها نشان می‌دهد.

۱۹دگم‌سازی واژگان؛ زبان اختصاصی برای کنترل فکر
اصطلاحاتی مانند «اقدام اساسی»، «الگوی عمل»، «گفتمان هدفمند»، «تسجیل»، «کنترل رشد» یک زبان درون‌گروهی می‌سازد که جهان را فقط در این چارچوب قابل فهم می‌کند. این زبان بار ارزشی و ایدئولوژیک سنگینی دارد و اجازهٔ صورت‌بندی بدیل واقعیت را محدود می‌کند. در نظریهٔ لیفتون و استین، این همان loaded language است که ابزار مستقیم کنترل شناختی است.

۲۰ساختار “پله‌پله” برای تسخیر ذهن؛ آموزش تدریجی بدون افشای هدف نهایی
طرح روحی با مسیر کودک → نوجوان → جوان → معلم → مربی → مسئول کلاستر، ذهنیت فرد را مرحله‌به‌مرحله درون یک منظومهٔ بسته شکل می‌دهد. هدف نهایی—تسلیم کامل به الگوی عمل—در ابتدای راه برای مخاطب آشکار نمی‌شود. این الگوی تدریجی همان incremental indoctrination است که در فرقه‌ها برای «پختن آرام» اعضا به‌کار می‌رود.

۲۱نهادسازی موازی برای تصرف جامعه؛ شبکهٔ محفل محلی به‌عنوان دولت جایگزین
محافل محلی، در عمل، کارکردهایی شبیه یک حکومت خرد دارند: داوری اخلاقی، شبکه‌سازی اجتماعی، هدایت اقدام اجتماعی و مدیریت منازعات. این شبکهٔ موازی، لایه‌ای از حاکمیت نرم بر محلات و کلاسترها ایجاد می‌کند. در مدل فرقه‌ای، این وضعیت parallel governance نام دارد؛ یعنی حکومت موازی در دل ساختار رسمی.

۲۲حذف مرز خانه و سازمان؛ نفوذ به فضای خصوصی خانواده
برنامه‌هایی مانند طرح والد–کودک، جلسات خانگی، حلقات دو نفره و «زندگی منسجم خدمت» مرز میان حریم خصوصی خانواده و فضای سازمانی را کم‌رنگ می‌کنند. خانهٔ فرد به‌تدریج در مقام «پایگاه خدمت» تعریف می‌شود، نه پناه‌گاه مستقل. استین این نفوذ به فضای خانگی را domestic penetration و از شاخصه‌های فرقه‌های تهاجمی می‌داند.

۲۳ایجاد “وفاداری دوگانه”: بیت‌العدل در برابر دولت میزبان
فرد بهایی در پیام‌ها به‌گونه‌ای تربیت می‌شود که بالاترین وفاداری خود را نسبت به مرکز جهانی در حیفا تعریف کند، حتی اگر این وفاداری با سیاست‌ها یا قوانین دولت میزبان تنش پیدا کند. بدین‌ترتیب، یک شکاف ساختاری میان شهروندی حقوقی و عضویت ایدئولوژیک ایجاد می‌شود. این سازوکار، در فرقه‌شناسی به‌عنوان dual allegiance engineering شناخته می‌شود.

۲۴نظام تنبیه–تشویق چندلایه؛ سرمایهٔ معنوی و سرمایهٔ ساختاری
تشویق‌هایی مانند «مؤمن قوی»، «فعال در نقشه»، «منبع مورد اعتماد» و تنبیه‌هایی مانند طرد، کنار گذاشتن از مسئولیت‌ها یا بی‌اعتبارسازی نرم، یک شبکهٔ پاداش–مجازات پیچیده می‌سازد. فرد، ارزش معنوی و جایگاه اجتماعی خود را مستقیماً به میزان اطاعت تشکیلاتی گره می‌زند. این همان reward–punishment grid است که استین به‌عنوان ابزار اصلی کنترل در فرقه‌ها معرفی می‌کند.

۲۵تبدیل “خدمت اجتماعی” به ابزار کنترل جمعیتی (Population Engineering)
پروژه‌های اقدام اجتماعی—از کلاس کودک و نوجوان تا طرح‌های توسعهٔ محلی—در عمل، به جذب هدفمند و تغییر تدریجی بافت جمعیتی در کلاسترها منتهی می‌شوند. ظاهر کار، خدمت و توسعه است، اما خروجی ساختاری آن، افزایش پایگاه انسانی تشکیلات است. این تلاقی خدمت و مهندسی جمعیت، همان service-based manipulation در مدل استین است.

۲۶ترس‌سازی سازمانی: خطر “انحراف”، “سستی”، “افول”، “بدفهمی
خطاب‌های رسمی مملو از هشدار نسبت به «سستی در خدمت»، «فهم ناقص نقشه»، «تردید در وحدت» و «نفوذ افکار مخرب» است. این ترس‌سازی دائمی، فرد را در وضعیت آماده‌باش روانی قرار می‌دهد که تنها راه رهایی از آن، چسبیدن بیشتر به تشکیلات است. استین این فرایند را fear conditioning می‌نامد که در فرقه‌ها برای تثبیت اطاعت به‌کار می‌رود.

۲۷ساختن “گناه جمعی”: مسئولیت مشترک در شکست‌ها
در گفتمان بهایی، ناکامی‌های نقشه یا ضعف رشد، همواره به «جمع» نسبت داده می‌شود و هر فرد موظف است با «خدمت بیشتر» آن را جبران کند. این مهندسی احساس گناه جمعی، امکان نقد ساختار را با انتقال تمرکز به «نقص معنوی اعضا» خنثی می‌کند. استین نشان می‌دهد که collective guilt engineering یکی از کارآمدترین ابزارها برای خاموش‌کردن تفکر انتقادی است.

۲۸پاک‌کردن تاریخ مخالفان؛ ناپدیدسازی انتقادات
در روایت رسمی، صدای مخالفان درون‌تشکیلاتی یا حذف شده، یا بی‌نام مانده و یا با برچسب‌های منفی همراه شده است. تاریخ، یک‌دست و بدون تعارض عرضه می‌شود و شکست‌ها یا انشقاق‌ها بازنویسی یا سانسور می‌گردند. این الگو، نمونهٔ روشن total narrative control در معنای فرقه‌ای است.

۲۹تعریف نجات، رستگاری و هویت سالم فقط در قالب “جامعهٔ بهایی
پیام‌ها القا می‌کنند که رستگاری حقیقی، پیشرفت اخلاقی و تحقق انسان نوین فقط در ساختار جامعهٔ بهایی ممکن است. بدین‌ترتیب، همهٔ مسیرهای بدیل معنوی و اخلاقی کم‌ارزش یا گمراه‌کننده تصویر می‌شوند. این انحصارگرایی معنوی، همان  exclusive salvation ideology   است که در فرقه‌ها پایهٔ هویت جمعی را می‌سازد.

۳۰تقسیم جهان به “ما” و “دیگران”: تقدیس درون، تحقیر بیرون
«جامعهٔ بهایی» به‌عنوان «پاک، متحد، نورانی و رو به رشد» ترسیم می‌شود و در مقابل، جهان بیرون «تاریک، متلاطم، گمراه و در رکود اخلاقی» معرفی می‌گردد. این دوگانه‌سازی، مرز عاطفی و شناختی محکمی میان عضو و محیط پیرامون می‌سازد. در نظریهٔ فرقه‌ها، این همان in-group idealization و out-group degradation است.

۳۱. «کلاستر» به‌مثابه ساختار میدانی کنترل اجتماعی
کلاستر صرفاً یک تقسیم‌بندی جغرافیایی نیست، بلکه واحد برنامه‌ریزی، نظارت و کنترل فرهنگی–جمعیتی است. همهٔ عناصر رشد، خدمت، آموزش و اقدام اجتماعی در این واحدها متمرکز می‌شود. این ساختار، با cell-based control در سیستم‌های تمامیت‌خواه که استین تشریح می‌کند، هم‌پوشانی کامل دارد.

۳۲مهندسی احساس گناه نسبت به خانواده و زندگی شخصی
خطاب‌ها به‌گونه‌ای است که فرد احساس می‌کند هر لحظه‌ای که خارج از «خدمت سازمانی» می‌گذراند، نوعی غفلت از ارادهٔ الهی و نقشهٔ جهانی است. وقت گذاشتن برای خود، خانواده یا علایق شخصی، به‌طور ضمنی در تعارض با «زندگی منسجم خدمت» قرار می‌گیرد. این guilt–driven obedience فرد را به سمت فرسودگی در خدمت، اما وفاداری تشکیلاتی سوق می‌دهد.

۳۳فشرده‌سازی زمان؛ حذف فرصت تفکر انتقادی
برنامهٔ فرد مملو از حلقه، کلاس، مشورت، نشست و خدمت می‌شود، به‌گونه‌ای که زمان واقعی برای خلوت فکری و بازاندیشی باقی نمی‌ماند. این اشباع زمانی، ذهن را در حالت «انجام وظیفهٔ مستمر» نگه می‌دارد و انرژی لازم برای پرسشگری را می‌گیرد. استین این سازوکار را temporal saturation می‌نامد که ابزار کلیدی جلوگیری از تفکر آزاد در فرقه‌هاست.

۳۴تولید انسان ایدئولوژیک: سوژهٔ تازه‌ای که “منِ قبلی” را ترک می‌کند
مفاهیمی مانند «ولادت روحانی»، «تولد دوباره» و «انسان نوین بهایی» فرد را به گسست هویتی از گذشتهٔ خود و پیوند با هویت جدید تشکیلاتی دعوت می‌کند. «منِ قبلی» به‌عنوان ناقص، ناپخته یا گرفتار جهل تصویر می‌شود و «منِ جدید» تنها در چارچوب نقشه معنا دارد. این همان ساختن سوژهٔ ایدئولوژیک است که استین در فرایند فرقه‌ای شدن توصیف می‌کند.

۳۵کنترل مسیر مهاجرت، آموزش و سبک زندگی
تشویق به مهاجرت هدفمند (پایونیرینگ)، مشارکت در پروژه‌های فرامرزی و تنظیم انتخاب‌های تحصیلی و شغلی بر اساس نیازهای نقشه، سبک زندگی فرد را در مدار سازمان می‌چیند. بدین‌ترتیب، حتی جابه‌جایی جغرافیایی و حرفه‌ای، ابزار اجرایی نقشهٔ جهانی می‌شود. این الگو با lifestyle orchestration در ساختارهای فرقه‌ای نزد استین کاملاً منطبق است.

۳۶ایجاد روایت تهدید دائمی علیه سازمان
وجود دائمی «بدخواهان»، «معاندین»، «جریان‌های تخریب» و «نقشهٔ دشمن» در گفتمان رسمی، یک احساس تهدید مداوم نسبت به بقای جامعه و تشکیلات ایجاد می‌کند. در چنین فضایی، هر نقد داخلی می‌تواند به‌سادگی در ذیل «هم‌صدایی با دشمن» قرار گیرد. این permanent existential threat narrative از ابزارهای کلاسیک فرقه‌ها برای بستن فضای انتقاد است.

۳۷. “اعتراف‌گیری معنوی”: جلسات مشورت، بازگویی ضعف‌ها و اطاعت‌نامه‌ها
در برخی ساختارها، افراد تشویق می‌شوند ضعف‌ها، تردیدها و «اشکالات خدمت» خود را در جمع یا نزد مربیان بازگو کنند. این اعتراف‌های معنوی، هم ابزار کنترل عاطفی و هم منبع اطلاعاتی برای تشکیلات است. استین نشان می‌دهد که confession rituals در فرقه‌ها برای شکستن حریم درونی فرد و افزایش وابستگی به گروه به‌کار می‌رود.

۳۸تبدیل ساختار تشکیلاتی به یک «فناوری روانی»
ترکیب مؤسسه روحی، ITC، شوراهای منطقه‌ای و شبکهٔ محافل، یک سیستم یکپارچهٔ مهندسی ذهن و رفتار می‌سازد، نه صرفاً مجموعه‌ای از نهادهای اداری. این سیستم، فرد را از مرحلهٔ تماس اولیه تا ادغام کامل در الگوی عمل هدایت و بازآفرینی می‌کند. استین چنین ترکیبی را technology of mind control می‌نامد که فرقه‌ها از آن برای بازطراحی هویت استفاده می‌کنند.

۳۹ایدئولوژی «حرکت از بالا به پایین»؛ حذف مشارکت واقعی مردم
هرچند زبان رسمی از «مشورت»، «یادگیری جمعی» و «مشارکت جامعه» سخن می‌گوید، اما جهت‌گیری‌ها، اهداف و شاخص‌ها به‌طور کامل در مرکز جهانی تعریف می‌شود. نقش بدنه، صرفاً اجرای نقشه و تحمل مسئولیت شکست‌ها است، نه مشارکت در تصمیم‌سازی. این وضعیت، نمونهٔ دقیق pseudo-participation در مدل استین است.

۴۰بازتولید مستمر بحران برای حفظ اطاعت
گفتمان رسمی دائماً از انواع بحران‌ها سخن می‌گوید: بحران رشد، بحران مشارکت، بحران خدمت، بحران فهم، بحران انحراف. این بحران‌سازی مداوم، فضای روانی را به‌گونه‌ای شکل می‌دهد که اطاعت از نقشه و فداکاری بیشتر، تنها راه حل و تنها منبع آرامش معرفی شود. استین این سازوکار را crisis manufacturing می‌نامد و آن را از ستون‌های اصلی کنترل در فرقه‌ها می‌داند که در بندهای قبلی توضیح داده شد که بهائیت همچون یک تشکیلات دارای بخش های مختلفی است که بخش«صیانت» تشکیلات بهائیت، نقش حفاظت اطلاعات را در سازمان ایفا می نماید و دایم مسائل را رصد می کند، بحرانها را پیش بینی می کند و  اعضاء را توجیه می نماید.

در مجموع بهائیت یک سازمان و تشکیلات با آموزه های فرقه ای است یعنی التقاطی از تشکیلات و فرقه است مثل سازمان مجاهدین خلق(منافقین).

 

ارتباط با ما:  bahaismiran85@gmail.com [3]