مبلّغ بهائی [1] یکی از دلایل حقانیت پیشوای خود را علم الهی و ادعای احاطه بر کتب را توسط او برشمرد. این در حالیست که پیامبرخواندهی بهائی در کنار ادعای احاطه بر تمامی علوم، علم را مایهی گرفتاری و زندانی شدن خود برشمرده و علوم مختلف (نظیر علم بیان، علم معانی، ایجاز، صرف و نحو) را موجب سلب راحتی و آسایش از خود برشمرده است.

مبلغان بهائی در یک ادعای کاملا کذب یکی از نشانههای حقانیت پیشوای ما بهاءالله [2]، علم الهی ایشان هست. والبته دلایل خود را اینگونه بیان می کنند .
“ایشان علم خودشان را از جانب خدای تعالی دریافت کرده و به تمام علوم احاطه داشتهاند: «إنّا ما قَرَأنا کُتُبَ القَومِ وَ ما اطَّلَعنَا بِما عِندَهُم مِنَ العُلُومِ کُلَّما أرَدنَا أن نَذکُرَ بَیاناتِ العُلَماءِ وَ الحُکَماءِ… (۱)؛ ما هرگز کتابهای این قوم را نمیخوانیم و از آنچه از علوم نزد ایشان است، به این وسیله آگاهی نمییابیم؛ بلکه هر زمان بخواهیم بر نظرات حکیمان و دانشمندان اطلاع یابیم، تمام آنچه در عالم وجود دارد و در کتابها و الواح مختلف آمده است، در لوحی در مقابل پروردگارت قرار میگیرد که ما آن را میبینیم و از روی آن مینویسیم».”
در پاسخ باید گفت . خُب اگر ادعای شما صحیح است، پس چرا جناب بهاء [2]، پس از آنکه علوم را مایهی گرفتاری و زندانی شدن خود برشمرد، در خصوص علوم مختلف نوشت: «أنَّ البیانَ أبعَدَنی و علمَ المَعانی أنزلَنی… و الإیجاز صارَ سببَ الأطناب فی ضرّی و بلائی و الصَّرف صَرفَنی عن الرّاحة و النّحو مَحا عن القَلبِ سُروری و بَهجتی (۲)؛ همانا علم بیان مرا از مقصودم دور کرد و علم معانی مرا از جایگاهم پایین آورد... و ایجاز سبب پرگویی در ضرر و بلای من گشت و علم صرف مرا از آسودگی بازداشت و علم نحو، شادی و خوشی را از دلم محو کرد». با این حال، چطور ادعای احاطهی جناب بهاء [2] به تمامی علوم، با اعتراف به جهل او نسبت به برخی از علوم، قابل جمع است؟!
پینوشت:
۱- اسدالله مازندرانی، اسرارالآثار خصوصی، بیجا: مؤسسهی ملّی مطبوعات امری، ۱۲۴ بدیع، ج ۱، ص ۱۹۱٫
۲- حسینعلی نوری [2]، مجموعه الواح مبارکه، مصر: مطبعهی سعادت، ۱۳۳۸ ق، ص ۵٫