اشغالگران آمریکا که بعد از ورود به این قاره به دنبال میهنی نوپا بودند، تهاجمی فرهنگی را آغاز کردند و افسانههایی را سرودند که حتی دیگر رنگینپوستان بومی نیز یقین کردند تمدن و فرهنگ از آن سفید و بیهویتی، نقش جاودانه بر پیشانی سرخپوستان است. از اینرو عبدالبهاء [1] همگام با اربابان خود، تصویری تُهی از انسانیت، پیش از مهاجرت اروپاییها به آمریکا ترسیم کرده است.
از اینرو عبدالبهاء [1]همگام با اربابان خود، تصویری تُهی از انسانیت، پیش از مهاجرت اروپاییها به آمریکا ترسیم کرده است: «این قطعه زمین آمریک چه بود، جنگل بود زمین خالی بود و این به مقتضی طبیعت بود. پس چه چیز او را آباد کرد، عقول انسانی… پیش از آنکه کلمبوس ( کریستف کلمب [2] کاشف امریکا ) بیاید آمریکا چه بود عالم طبیعت بود حالا عالم انسان شده…».(۱)
عبدالبهاء [1] در نهایت با دادن نسبت نادانی به بومیان آمریکا و مقایسهی آنان با مردم آفریقا، ایشان را حیوانات پرورش یافتهی تربیت آنگولاساکسونها دانسته است: «اگر طفلی متولد شود او را تربیت نکنیم بر حال طبیعی بگذاریم چه میشود شبههای نیست بیادراک و جاهل میماند و حیوان خواهد بود. در اواسط آفریقا ملاحظه کنید که مثل حیوانات، بلکه پستتر از حیوانند، پس ملاحظه نمائیم که تربیت الهی (: اروپایی) در عالم انسانی (: آمریکا) چه کرده، عالم طبیعت، عالم حیوان است».(۲)
اما آنچه از گفتههای عبدالبهاء [1] استفاده میشود اینست که بومیان آمریکا، بخاطر اینکه مطابق میل او تربیت نشدند، پستتر از حیوان بوده و اروپائیان، ناقل عقل و انسانیت به آمریکا بودهاند! عبدالبهاء [1] در پایان بدون اشاره به قتلعام سرخپوستان، اروپاییهای مهاجر را عامل انتشار تربیت الهی دانسته که عالم حیوان را به انسان تبدیل کردهاند! با این حال، چگونه ادعای ابداع شعار وحدت و تساوی انسانها، از سوی پیشوایان بهائی قابل پذیرش است؟!
پینوشت:
۱- عباس افندی، خطابات، لانگنهاین آلمان غربی: لجنهی ملّی نشر آثار امری به زبانهای فارسی و عربی، ۱۲۷ بدیع، ج ۲، ص ۲۳۶٫
۲- همان، ج ۲، ص ۲۳۷٫