- بهائیت در ایران - https://bahaismiran.com -

اشراری که بعنوان شهدای سبعه‌ بخورد فریب خوردگان بابی و بهائی دادند ؟

دایی میانی باب [1] (ملقب به خال أعظم) به همراه شش بابی دیگر که در غائله‌ی بابیه نقش فعال داشتند، در سال ۱۲۶۶ ق در تهران اعدام شدند. اما بهائیانی که امروزه از اعدام این مفسدان و جانیان، به عنوان سند مظلومیت تاریخی خود یاد می‌کنند، گویا توطئه‌ها، شورش‌ها و برادرکشی‌های خونینی که اسلاف خود رقم زدند را به دست فراموشی سپرده‌اند.

بر خلاف تصور رایج، علی‌محمد باب [1] به خاندانی ثروتمند تعلق داشت؛ چرا که دو خانواده‌ی مادر و همسر باب (فاطمه بیگم و خدیجه بیگم) از تجار بزرگ شیراز و بوشهر بودند. این خاندان در دوره‌ی ناصرالدین شاه، به دلیل نقش مهم‌شان در تجارت تریاک با بمبئی و بنادر چین، به تجار تریاکی معروف بوده و به این نام شهرت داشتند. البته آنان بعدها از سوی پیامبرخوانده‌ بهائی به «افنان» ملقب شدند.(۱)

در این میان، هر سه دایی علی‌محمد باب [1] (میرزاعلی، حسنعلی و محمد) در کار تجارت تریاک در بوشهر مشغول بودند. این سه برادر به عنوان یک واحد تجاری شناخته می‌شدند و بخشی از شبکه‌ی منسجمی بودند که در دهه‌ی ۱۸۳۰ م در بوشهر به طور عمده به واردات کالا و قماش انگلیسی از بمبئی اشتغال داشتند و از زمان صدارت حسین‌خان سپهسالار و آغاز کشت تریاک در ایران (۱۲۸۸ ق-۱۸۷۱ م) به عنوان کارگزاران کمپانی‌های ساسون و جیجی‌بهای به صادرکنندگان تریاک ایران بدل شدند.(۲)

یکی از این برادران با نام میرزاعلی تاجر شیرازی، دایی میانی باب (ملقب به خال أعظم) که سرپرستی علی‌محمد باب [1] را در دوران کودکی نیز بر عهده گرفت، در غائله‌ی بابیه نقشی فعال داشت. از این‌رو به دستور صدرأعظم، میرزا تقی‌خان امیرکبیر، به همراه شش بابی دیگر در ربیع الثانی ۱۲۶۶ ق در سبزه میدان تهران اعدام شدند و لذا نزد بابیان و بهائیان، به شهدای سبعه‌ تهران معروفند.(۳)

اما بهائیانی که امروزه اعدام چنین کسانی را به عنوان سند مظلومیت تاریخی خود مطرح می‌کنند و مدعی‌اند که بابیان، جز دگراندیشی گناه دیگری نداشتند، گویا توطئه‌ها و شورش‌های خونین آن‌ها در دوران کوتاه صدرات امیرکبیر را به دست فراموشی سپرده‌اند.(۴) شورش‌ها و برادرکشی‌های خونینی که عبدالبهاء [2] در وصف (مسلک خشن باب به عنوان عامل) آن آورده است: «و در یوم ظهور حضرت (باب [1]) منطوق بیان (: متن کتاب بیان)، ضرب اَعناق (زدن گردن‌ها) و حَرق کُتُب و اوراق (سوزاندن کتاب‌ها و نوشته‌جات) و هدم بقاع (نابودی اماکن) و قتل عام، إلّا مَن آمن و صدق (مگر کسانی که به او ایمان بیاورند و تصدیقش کنند) بود».(۵)

پیشوایان بهائی نیز، ایرانیان را بخاطر نپذیرفتن ادعاهای دروغین مسلک خود و همچنین اعدام چنین مفسدان و جانیانی، با بدترین صفات ممکن یاد کرده‌اند. از این‌رو پیامبرخوانده‌ی بهائیت ایرانیان را «ناس نسناس»(۶)و تربیت شده در دبستان جهل و نادانی، و مغازه‌ی دروغ و نفاق دانسته است.(۷) عبدالبهاء [2] نیز با ابراز خوشحالی از بلاهایی که بر سر مردم ایران آمده، ایشان را شرور خطاب کرده (۸) و در جایی دیگر ایرانیان را غافل، بی‌خرد، کر و کُور و مُرده دانسته است.(۹)شوقی افندی نیز به عنوان اولین و آخرین ولی‌امر بهائیان، از ایرانیان با عنوان «ملّتی جاهل، متعصب و متوحش (وحشی)» یاد کرده و قساوت و شقاوت ایرانیان را به قدری متحیرالعقول توصیف نموده که مشابه آن، حتی از وحشیان آفریقا نیز دیده نشده است.(۱۰)

پی‌نوشت:

۱- عبدالله شهبازی، مقاله خاندان باب و تجارت جهانی تریاک.

۲- همان.

۳- فیضی، خاندان افنان، ص ۱۳۳٫

۴- اعتضادالسلطنه، فتنه باب، تهران: انتشارات علمی، ۱۳۷۷، صص ۸۰-۷۷٫

۵- عباس افندی، مکاتیب، نسخه‌ی الکترونیکی، ج ۲، ص ۲۶۶٫

۶- حسینعلی نوری [3]، ایقان، بی‌جا: بی‌نا، بی‌تا، ص ۱۹۶٫

۷- اشراق خاوری، مائده آسمانی، بی‌جا: مؤسسه‌ی ملّی مطبوعات امری، ۱۲۹ بدیع، ج ۴، ص ۱۵۱٫

۸- مجله‌ی آهنگ بدیع، سال چهارم، ۱۳۲۸، شماره‌ی ۵، ص ۳٫

۹- عباس افندی، مکاتیب، بی‌جا: مؤسسه‌ی ملّی مطبوعات امری، ۱۳۳ بدیع، ج ۶، ص ۸۷٫

۱۰- شوقی افندی، توقیعات مبارکه (لوح قرن احبّاء شرق)، بی‌جا: مؤسسه‌ی ملّی مطبوعات امری، ۱۲۳ بدیع، ضص ۱۷ و ص ۱۸۰-۱۷۹٫