کد خبر:1477
پ
زرین تاج قزوینی
رهبران بهائیت

زرین تاج قزوینی

زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُره العَین یا طاهره بَرَغانی (زاده ۱۲۲۸ قمری برابر با ۱۸۲۳ میلادی در قزوین – درگذشته ۱۲۶۸ قمری برابر با ۱۸۵۰ میلادی). در ابتدای شکل گیری جریان بابیت در قزوین شخصی به نام ملا محمد تقی قزوینی که بعدا به شهید ثالث معروف شد امورات […]

زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُره العَین یا طاهره بَرَغانی (زاده ۱۲۲۸ قمری برابر با ۱۸۲۳ میلادی در قزوین – درگذشته ۱۲۶۸ قمری برابر با ۱۸۵۰ میلادی).

در ابتدای شکل گیری جریان بابیت در قزوین شخصی به نام ملا محمد تقی قزوینی که بعدا به شهید ثالث معروف شد امورات دینی مردم را در دست داشت و از علمای بزرگ در آن محل به شما می­آمد.[۲]  وی دو برادر داشت به نامهای ملاصالح قزوینی  و ملامحمدعلی برقانی که از شیخیه دفاع می­کرد. ملا صالح دختری ماهر و زیبا روی به نام زرین تاج داشت که بعدها به قره العین و طاهره شهرت یافت. [۳] این دختر در خانه پدر مقداری از علوم و فنون آموخته بود و همچنین دارای بیان رسا نیز بود. زرین تاج به ازدواج پسر عمویش (پسر شهید ثالث) در آمده بود ولی بعدا در اثر تبلیغات عمویش  ملا محمد علی در مسلک مریدان شیخ احسایی و سید رشتی در آمد. لذا شوهر و فرزندان را رها کرده و به عتبات رفت تا در درس سید کاظم رشتی شرکت کند. او تا زمانی که سید کاظم درگذشت در آنجا بود و پس از درگذشت او مجلس درسی به پا کرد و در آن پیرامون عقاید شیخیه و آراء ویژه خود سخن می­راند.

زرین تاج و یارانش با شنیدن ندای بابیت میرزا علی محمد به او گرویدند. پس از چند سال به ایران بازگشتند و به قزوین رفتند.[۴]

آنچه در ادامه می خوانید

اهداف تشکیل بابیت

علت تجمع بابیان در بدشت برای آزاد سازی باب از قلعه ماکو بود اما اتفاق اصلي و شاه بيت ماجراي بدشت، توطئه و دسيسه چيني گردانندگان ماجرا براي نسخ شريعت اسلام بود که بدون اطلاع باب صورت گرفت و کمترین نتيجه آن اجتهاد قره العين بود که خود او  براي اجراي اين نقشه پيشقدم گرديد و «بدون حجاب، با آرايش و زينت» به مجلس وارد شد و رو به حاضران گفت: خوب فرصتی داريد غنيمت بدانيد جشن بگيريد. امروز روز عيد و جشن عمومی است؛ روزی است که قيود تقاليد سابقه شکسته شده، همه برخيزيد با هم مصافحه کنيد.[۵]

  آنروز تاريخی، تغيير عجيبی در رويّه و عقايد حاضرين داد، روز پر هيجانی بود، در عبادات طريقهء خاصّی ايجاد شد و رويّه و عقايد قديمه متروک گشت. بعضی همراه بودند، بعضی اين تغيير را کفر و زندقه مي­پنداشتند و مي­گفتند احکام اسلامی هيچوقت نسخ نمي­شود. عدّه‌ای مي­گفتند اطاعت حضرت زرین تاج واجب است هر چه بفرمايد لازم الاجرا است.[۶]

همانطور که از منابع بهائی ذکر گردید بابيان بسياري از اين حرکت ناخشنود بودند. از جمله ملا حسين بشرويه­اي؛ اولین مومن به باب، از اين حرکت به شدت برآشفت و يکي از بابيان بنام عبدالخالق اصفهاني با بريدن گلوي خود اعتراضش را از اين حرکت ابراز کرد. شوقي افندي ولي امر بهائيان مي­نويسد:

حضار از ملاحظه اين منظره سخت دچار حيرت و دهشت گشتند… خوف و غضب افئده را فرا گرفت و قدرت تکلم از جميع سلب شد بحدي که عبدالخالق اصفهاني از کثرت هيجان و اضطراب با دست خويش گلوي خود را چاک داد و در حالي که آغشته بخون بود ديوانه وار خود را از آن صحنه دور ساخت.

برخي ديگر از اصحاب نيز مجلس را ترک گفته و دست از امر الهي کشيدند  و گروهي با قلبهاي آکنده… تسکين خاطر يافتند.[۷]

 

نکته­ های بدشت

از اتفاقات عجیب در این اجتماع، حراج القابی بود که یاران بین خود تقسیم می­نمودند. محمد علي بارفروشي به قدوس، قره العين به زرین تاج و ميرزا حسينعلي به بهاءالله ملقب شدند.[۸] در کتب بهائی هیچ اشاره­ای به اینکه این القاب از سوی چه کسی ساخته و پرداخته می­شد نگردیده است.

از دیگر موارد قابل تامل در جریان بدشت هزینه­ های آن می­باشد که  کليه مخارج حاضرين را  ميرزا حسين علي نوري بهاءالله بر عهده می­گیرد. شایان ذکر است حدود هشتاد نفر به مدت ۲۲ روز در مجمع بدشت حاضر بودند که هزینه قابل توجهی را به دنبال خواهد داشت. و همیشه این سوال مطرح است که  قرار است چه سودی در قبال این خرج کلان نصیب بهاء الله گردد.

از دیگر نکات بدشت، عربده کشي­هاي مستانه رهبران بابي بود که بدون هيچ ملاحظه­اي خدا و خداپرستي را به استهزاء گرفته بودند. عباس افندي (عبدالبها) مي‏نويسد: جناب طاهره، اني انا اللّه را در بدشت تا عنان آسمان به اعلي الندا بلند نمود…[۹]

سران بدشت که تزلزل و نابسامانی را در بابیان می­دیدند در نیمه شعبان ۱۲۶۴ تصمیم به خروج از بدشت و حرکت به سمت مازندران نمودند و جالب اینکه در این راه میرزا علی بارفروش و زرین تاج قزوینی هم ­کجاوه گردیدند. وقتي بدشتيان به نزديکي قريه نيالا رسيدند ‌مردم با ديدن منظره غير مترقبه زرین تاج و قدوس در يک کجاوه که با صداي بلند اشعاري مي­خواندند برآشفتند و به آنان حمله کردند. به اين ترتيب بدشتيان پراکنده شدند و سران بابي گريختند. عملکرد بابيان به حدي رسوا بود که برخي مورخان بهائي، اين برخورد را به «غضب الهي» در نتيجه رفتار غير اخلاقي بابيها در بدشت تعبير کرده ­اند.

نویسنده مطالع الأنوار فارسی در این باره می­نویسد: بعضی از پيروان، چون ديدند که حضرت طاهره حجاب صورت را به يکسو نهاده، اين طور نتيجه گرفتند که ممکن است بر حسب هوای نفس بمناهی و سيّئات مشغول شوند و از مسئلهء نسخ شريعت، بخيال باطل خود اين طور تصوّر کردند که حريّت مضرّه را پيشه­ی خويش سازند؛ از حدود آداب تجاوز کنند و با هوای نفس خويش مشغول شوند. اين خيال باطل و سودای خام که برای کوته نظران حاصل شده بود سبب شد که خشم خدا بر آنها نازل گرديد و مورد غضب پروردگار واقع شدند.[۱۰]

ميرزا حسينعلي به سختي از اين غائله نجات يافت و همراه با قره العين به سوي زادگاه  پدري خود قريه تاکر در  نور مازندران گريخت.[۱۱]

به هر حال پس از جریان بدشت سید باب نیز مصلحت در ادعای قائمیت دید. این مسأله نیز زیاد روشن نیست که سید باب در اصل طرح و نحوه موضع­گیری، دخالت داشته یا اینکه حسینعلی نوری و دست اندرکاران اصلی، حرکت را طوری تنظیم کردند که باب راهی جز این نیافت.

شوقی افندی، ولی امر بهائیان در کتاب خود می­نویسد:

چیزی از این مقدمه (بدشت) نگذشت که حضرت باب… با اظهار مقام قائمیت و اثبات استقلال و اصالت امر مبارک، قیام پیروان خود را در احتفال بدشت تأئید و نظرات و معتقدات آنها را نسبت به شریعت الهیه تقویت و تصویب نمودند.[۱۲]

آنچه از این متن و با الهام از منابع بهائی بدست آمد و ضرورت بحث از بدشت را نیز به دنبال دارد اشاره به این موضوع می­باشد که این اولین رویدادی است که پیروان و امت، اول تصمیم گرفتند و اعلام استقلال امر کردند و نقطه اولی، بعدا تصویب و تائید فرمودند. ولی مگر نه این است که اگر آئین جدیدی بیاید صاحب آئین باید احکام و دستورات را با گرفتن از وحی اعلام کند ولی در اینجا امر به عکس شده است.

منبع

[1] ـ قلعه ای در نزدیکی شهر شاپور آذربایجان
[2] ـ وی شیخ احمد احسائی را انکار و حکم به تکفیر شیخ احسایی و سید کاظم رشتی دادند و علی محمد باب را نیز روی منبر لعن و نفرین می کرد .
[3] ـ شوقی افندی، قرن بدیع، مترجم نصرالله مودت، صفحه 94، چاپ دوم ، 149 بدیع، 1992 میلادی، چاپ موسسه معارف بهائی
[4] ـ مطالع الأنوار، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ترجمه عبدالحمید اشراق خاوری، صفحه 66 و 67، چاپ و انتشارات مرآت، 124 بدیع
[5] ـ مطالع الأنوار، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ترجمه عبدالحمید اشراق خاوری، صفحه 264،چاپ و انتشارات مرآت،124 بدیع
[6] ـ همان
[7] ـ شوقی افندی، قرن بدیع، مترجم نصرالله مودت، صفحه 95، چاپ دوم ، 149 بدیع، 1992 میلادی، چاپ موسسه معارف بهائی
[8] ـ مطالع الأنوار، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ترجمه عبدالحمید اشراق خاوری، صفحه 269،چاپ و انتشارات مرآت،124 بدیع
[9] ـ مکاتیب، عباس افندی عبدالبهاء، جلد 2، صفحه 255، بیتا، بیجا .
[10] ـ مطالع الأنوار، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ترجمه عبدالحمید اشراق خاوری، صفحه 266،چاپ و انتشارات مرآت،124 بدیع
[11] ـ همان صفحه 267 .
[12] ـ شوقی افندی، قرن بدیع، مترجم نصرالله مودت، صفحه 97، چاپ دوم ، 149 بدیع، 1992 میلادی، چاپ موسسه معارف بهائی
بهائیت در ایران
ارسال دیدگاهYour Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید Active This Button Please