کد خبر:12742
پ
tanaghoz
بهائیت در ایران

عقل ستيزی و تناقض گویی فرقه ضاله بهائیت

فرقه ضاله بهائیت از سویی خود را شیعه نامند و مبانی اعتقادی خود را به شیخ احمد احسائی بازگردانند که کاملاً به اصل امامت معتقد و کتاب قطور شرح زیارت جامعه کبیره و دیگر کتاب هایش را در مقامات ائمه اثنی عشر تألیف نموده است؛ و از سوی دیگر با بنیادهای تشیع به ستیز پردازند. […]

فرقه ضاله بهائیت از سویی خود را شیعه نامند و مبانی اعتقادی خود را به شیخ احمد احسائی بازگردانند که کاملاً به اصل امامت معتقد و کتاب قطور شرح زیارت جامعه کبیره و دیگر کتاب هایش را در مقامات ائمه اثنی عشر تألیف نموده است؛ و از سوی دیگر با بنیادهای تشیع به ستیز پردازند. اصل بنیادین امامت را که اعتقاد به وجود حجج الهی پس از پیامبر و خالی نبودن زمین از امام و حجت خدا در هر عصری است اذعان می کنند و میرزا علی محمد باب را رهبر خود می شمرند که کتاب تفسیر سوره یوسف خود را از ناحیه امام دوازدهم حضرت محمد بن الحسن العسکری(ع) را معرفی می کند آنگاه امام دوازدهم را منکر می شوند. آیا این تناقضها با عقل سازگار است؟

اشراق خاوری همان نویسنده شهیر بهائی در مجموعه کتاب هایی به نام مانده آسمانی سخنان و الواح رهبران بهائی (بهاء الله، عبد البهاء و شوقی) را گرد آورده است. او در جلد ۲ که به نظرات رهبر اول اختصاص دارد از قول حسین علی نوری (بهاء الله)[۱] عباراتی را می آورد که در آنها وجود فرزند برای امام یازدهم حضرت عسکری علیه السلام را موهوم شمرده و روایات مربوط به ایشان را هم روایات موهومه خوانده است. سؤال می کنیم اگر آن حضرت فرزندی نداشته،  پس امام دوازدهم از نظر شما کیست؟ بدین ترتیب اعتقاد به ائمه اثنی عشر را چگونه سر و سامان می دهید؟ شما حدیث لوح فاطمه(سلام الله علیها)[۲] که نام همه امامان دوازده گانه از جمله فرزند حضرت عسکری محمد بن الحسن علیه السلام را ذکر نموده در کتاب ایقان خود پذیرفته اید[۳]، چگونه در اینجا آن را رد می نمایید؟ عقل در مورد این تناقض گویی های شما چه قضاوتی دارد؟

عبارت حسین علی نوری در کتاب مانده چنین است:« اگر نفسی بعد از ارتقاء حضرت عسکری در امورات واقعه و دسایس علمای زنادقه تفکر نماید شهادت می دهد بر اینکه جمیع فساد عالم از آن نفوس بوده و هست لعمر ربنا اگر کذب رؤسا نبود رب اعلى بظلم اعداء شهید نمی شد. حضرت موهومی بر سریر موهومی معین نمودند و به روایات موهومه ثابت کردند آنچه را که سبب سفک دم سید عالم و جواهر امم شد گاهی تواقیع جعلیه ظاهر می نمودند و نسبتش را بمبدء وجود می دادند الا لعنة الله على القوم الکاذبین در باطن مقصود اعلاء علو و سمو خودشان بوده ولکن در ظاهر بجزایر اشاره می نمودند گاهی جابلقا و هنگامی جابلسا و وقتی ناحیه کذبه که به مقدسه می نامیدند[۴]».

صرف نظر از این اهانتها و جسارتها که به ساحت قدسی ائمه علیهم السلام و وکلای ایشان مرتکب شده است از ایشان سؤال می کنیم اگر پیش از بابی و بهائی شدن خود را مسلمان و شیعه می دانسته اید، بگویید این تناقض گویی در مورد امام دوازدهم را چگونه حل           می کرده اید؟ باب هم که هرگز ادعا نکرده محمد بن الحسن علیه السلام است، پس شما به عنوان يك شیعه بگویید امام دوازدهم تان چه کسی بوده است؟ این باور تناقض محور که هم با عقل سر ستیز دارد هم با نقل قرآن و روایات؛ را چگونه حل می کنید؟

همچنانکه در این متن اشاره گردید تناقض گویی ها این فرقه ذلیل و ضاله یکی دوتا نیست، بلکه کلکسیونی از تناقضات در این فرقه استعماری نهفته است از حقوق زن و مرد گرفته تا ختم نبوت، جهان وطنی و احترام به کشورها …. . طوریکه برای فرار از این تناقضات، تشکیلات را از درون کاملا بسته و اجازه کوچکترین نقدی به مبانی فکری و ایدئولوژی و حتی عمکلرد و روشهای تشکیلات را نمی دهند. اگر انسان اندیشمندی هم جذب فرقه می شود در اولین مطالعات خود پی به تناقضات فکری و تشکیلاتی فرقه می برد که در نهایت یا از تشکیلات طرد می شود یا باید به خاطر منافع مالی و مادی خود سکوت اختیار نماید.

[۱] – ص ۱۷۶(در سایت کتابخانه امری،ج ۷،ص۱۸۵)

[۲] – الگافی، ج۱، ص ۵۲۷: کماالدین، ج۱، ص۳۰۸٫

[۳] – ایقان، ص ۱۹۰

[۴] – مانده آسمانی، ج ۷، ص ۱۸۶، چاپ جدید

 

بهائیت در ایران
ارسال دیدگاهYour Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید Active This Button Please