فرقههای مخرب با عملکرد و رفتارهای خود کشورهای مختلف را با آسیبهای مختلف مواجه میکنند و هر روز هزینههایی را برای آنها میتراشند. فرقهها با جایگاهی که برای خود در نظر میگیرند انجام هر نوع عملی را برای خود مجاز و مشروع میدانند. امروزه کشورهای مختلف در سطح جهان با موضوع فرقههای مخرب درگیر بوده و هستند. آنها با اقدامات تعدیلی و فرهنگی بهدنبال حل این مسئله فرهنگی و چندوجهی هستند.
فرقهها با انواع رفتارهای خود علاوه بر جذب نخبگان و افراد مؤثر جامعه، در ادامه آسیبهایی که به آنها میرسانند امنیت عمومی جامعه، سلامت و بهداشت روانی آنها را به خطر میاندازند و انواع خسارتها را به جامعه و افراد تحمیل میکنند. باید بر این موضوع تأکید کرد که مسئله فرقهها یک «چالش جهانی» است. در این مقاله چند رفتار تخریبی فرقهها بهعنوان نمونه اشاره میشود.
آنچه در ادامه می خوانید
سیستم تبلیغی فریبکارانه
آنچه فرقهها را خطرناک میکند «سیستم تبلیغی اغواگرایانه» آنهاست. فرقهها جوانان، نوجوانان، دانشجویان و… را هدف قرار داده و با فریب و شگردهای مختلف آنها را بهطرف خود میکشانند و در ادامه با طرح پیشنهادات مختلف آنها را به درون تشکیلات کشانده و از آنها سوءاستفاده و بهرهکشی میکنند.
این سخنان بسیاری از افراد بعد از خروج است: « اگر از اول درباره هویت این گروه اطلاعات داشتم هرگز عضو چنین گروهی نمیشدم، من فریب خوردم و زمانی چشم باز کردم که بسیاری از سالهای عمر من گذشته بود.» هر چه زمان عضویت اعضاء میگذرد وابستگی بیشتری به گروه پیدا میکنند و حلقههای روانی و ذهنی بسیاری برای ممانعت از خروج او گذاشته میشود.
در فرقهها عضو را درگیر کارهای مختلف کرده و یک دیوار نامرئی بین واقعیت و حقیقت در ذهن عضو ایجاد میکنند و همواره اطلاعات سانسورشده و دستکاریشده به اعضا داده میشود.
عضو از زمان قبل از عضوگیری در یک ناآگاهی و فضای کاذب نگه داشته میشود تا زمانی که بهصورت هدفمند برای پذیرفتن شرایط عضویت در فرقه آماده شود، حتی بعد از عضو شدن اهداف واقعی فرقه و اینکه هدف آنها از عضوگیری چیست، همچنان نامعلوم است. اعضاء از اهداف پشت تشکیلات مطلع نیستند. در این مسیر شخصیت و هویت واقعی سرکرده پنهان شده و با فریب شخصیت دیگری از او در بین اعضاء بهنمایش گذاشته میشود. فرقه به دروغ شعارهایی را برای ماندن اعضاء مطرح میکند و همواره تلاش دارد شرایط را عالی نشان دهد و در این مسیر انواع وعدههای واهی و پوچ به عضو داده میشود.
تشکیلات و ساختار قدرت فرقهها
یکی از عملکردهای فرقهها که آنها را خطرناک و آسیبرسان میکند، نوع ساختار تشکیلاتی و مستبدانه حاکم بر آنهاست. باید این نکته را مد نظر داشت که فرقهها خردهنظامی بسته و کوچک در دل جامعه هستند. آنها با ایجاد ساختار تشکیلاتی، فضایی بسته و مخفی را ایجاد میکنند که در برخورد اولیه تفاوت آن با دیگر گروههای مشروع اجتماعی مشخص نیست. تشکیلات فرقهها بهصورت یک T برعکس است. سرکرده در رأس تشکیلات فرقهها قرار میگیرد و دیگر اعضاء بر اساس میزان سرسپردگی و وفاداری در ساختار تشکیلات، پایینتر قرار میگیرند و هیچ سیستم نظارتی بر عملکرد سرکرده کنترلی ندارد. در تشکیلات فرقهها کسانی که در رأس قرار میگیرند بهعنوان برترین، خاصترین و ویژهترین افراد معرفی شده و دیگر اعضاء باید دستورات آنها را بدون چون و چرا به انجام برسانند. سران در این مسیر بر اساس جایگاهی که برای خود متصور میشوند حقوق و امتیازهای ویژهای برای خود قائل هستند و در ادامه حتی مجوز بعضی اعمال و کارها را برای خود صادر میکنند.
وقتی از یک تشکیلات فرقهای صحبت میشود، منظور تشکیلاتی نیست که صرفاً بر اساس تعریف وظایف، اهداف، کارها و… مشخص شده باشد، بلکه تشکیلات فرقهای فراتر از یک «سازمان رسمی» است. تشکیلات فرقهای، تشکیلاتی «بسته، مخفی و فراتر از قانون رسمی» کشور است که اساسیترین مسائل را نیز زیر نظر دارد و تمام زندگی اعضاء را بهصورت مستقیم و غیرمستقیم کنترل و برنامهریزی میکند. تشکیلات هر وقت بخواهد میتواند بدون هیچ دلیلی، عضو را از چرخه خارج کرده و فرد نمیتواند برای روزهایی که فعال بوده احقاق حق کند.
کنترل اعضاء
از دیگر اقدامات فرقهها که آنها را آسیبرسان و از دیگر گروهها متمایز میکند بحث کنترل اعضاء توسط فرقهها است. کنترل فرقهها غیرمعمول و غیرنرمال است. «استیون حسن» یکی از کارشناسان و محققان فرقه، معتقد است که اعضاء تحت کنترلهای رفتاری، افکاری، عاطفی و اطلاعاتی هستند و ذهن آنها در فرقهها تحت کنترل کامل قرار دارد.
کنترل ذهن توسط فرقه از زمان جذب شروع و در ادامه بعد از ورود فرد در فرقه به اجرا گذاشته میشود. از آنجایی که همه افراد عمیقاً تحتتأثیر کسانی هستند که در اطرافشان حضور دارند، فرد بهمحض ورود به فرقه، بمباران عاطفی میشود و فرقه برایش دوستان بسیاری فراهم میکند و با کنترل روابط و دیگر موارد مانند: کنترل عاطفی، رفتاری و… به هدف مورد نظر خود میرسد. اعضا در فرقهها بر اساس وابستگی که در آنها ایجاد شده سعی میکنند نسبت به اتفاقات و حوادث، مخالفت نکنند تا دوستان تازه خود را از دست ندهند. در حقیقت، فرقهها با خاموش و روشن کردن عشق و عاطفه اعضاء را کنترل میکنند.
فرقهها با کنترل اعضاء بهدنبال عدم خروج فرد از فرقه و مالکیت تمام زندگی او هستند. فرقه دیکته میکند که چه کارهای انجام دهند، چه ارتباطهایی بگیرند، چه زمانی ازدواج کنند، با چه کسانی ازدواج کنند و… بهطور کلی، فرقهها برای تمام زمان زندگی فرد برنامهریزی میکنند و هیچ جای خالی باقی نمیگذارند. در مقابل، اعضاء هم برای گرفتن مهر تأیید هر کاری، آن را با سرکرده هماهنگ کرده و از او کسب تکلیف میکنند. این کنترل غیرمعمول در طول زمان توسط فرقه بیشتر و بیشتر میشود.
استثمار و بهرهکشی
دیگر اقدامات آسیبزای فرقهها «استثمار و بهرهکشی» از اعضاء است. اعضای فرقهها بر اساس هدف واهی که فرقه برای آنها ترسیم کرده به انواع کارهای سخت و طاقتفرسا آن هم رایگان یا با حداقل حقوق ترغیب میشوند، بدون اینکه اجازه اعتراض و احقاق حقی را در مقابل چنین رفتارهایی داشته باشند. اعضاء در فرقهها به انواع کارها مشغول میشوند و حتی کارهایی را که از شأن اجتماعی و کرامت آنها دور است انجام میدهند و آن را آزمونی برای سنجش میزان وفاداری به سرکرده و پذیرقتن مسئولیتهای بعدی در تشکیلات میدانند.
اعضاء در فرقهها حتی بعد از ساعات کاری باز هم درگیر کارها و فعالیتهای تشکیلاتی هستند و تمام وقت خود را به فعالیتها و مناسبات درونفرقهای اختصاص میدهند. آنها باید روزانه گزارشی از فعالیتهای خود را به فرقه ارائه دهند.
فرقه هر روز خواهان انجام تعهدات بیشتری از اعضاء است و اعضاء با رها کردن خانواده، تحصیل و شغل خود بیشتر از گذشته در خدمت تشکیلات قرار میگیرند. سرکرده راه رشد و تعالی اعضاء را کار بیشتر و استراحت کمتر عنوان میکند و با این طرز فکر، زمینه استثمار اعضا را بهوجود میآورد.
در این راستا اعضاء از انجام هیچ کاری ابایی ندارند؛ از عضوگیری در خیابان، کسب منابع پولی برای سرکرده، برگزاری همایش و سمینار، کار در مراکز فرقه و انجام کارهای تحقیقاتی گرفته تا انجام کارهای شخصی سرکرده. به این ترتیب، سرکرده فرقه هر روز قدرتمندتر میشود و در مقابل، اعضاء هر روز نهتنها در همانجایی که هستند درجا میزنند بلکه از لحاظ مالی، جسمی و روحی دچار رکود میشوند.
اعضاء با این استثمار از حداقل حقوق طبیعی خود هم محروم میشوند، اما نمیخواهند این واقعیت را بپذیرند، چون فکر میکنند در راهی بزرگ گام برداشته ولی نمیدانند که در سرابی حرکت میکنند که در آن، سرکرده هم خودش بهسمت نابودی میرود و هم دیگر اعضاء را بهدنبال خود به قهقرا میکشاند.
پایان بخش اول