مواجهه شخصی عطاءالله قادری متبری از بهائیت با تناضات
تشکیلات بهائیت ادعا دارد از ادیان توحیدی است. یکی از ویژگی های اصلی ادیان توحیدی هماهنگی وهارمونی شکلی و محتوی رهبران و آموزه های آن است و رهبران ادیان الهی خود اولین کسی از الگوهای رفتاری برای جامعه به شمار می روند. حال با توجه ادعای سرکردگان بهائی در توحیدی بودن آن، کافی است با یک بررسی ساده، کذب بودن این ادعا بر همگان مشخص گردد، لذا در ادامه به چند مصداق واقعی از این تناضات از آقای عطاء الله قادری متبری شاخص بهائیت اشاره می گردد. هر چند تناضات زیادی در تشکیلات بهائیت در این رابطه وجود دارد که کتابهای زیادی در این رابطه منتشر و در سایت های اینترنتی معتبر نیز بدان پرداخته شده است.
- در لوح احمد که بنیانگذار بهائیت ادعا میکند، آن را با الهام غیبی از فردوس نوشته، آمده است: «کشعلة نارٍ لاعدائی و کوثرٍ لاحبائي: وقتی مسلمانان را دیدید به شعله سوزان، آتش بزنید و وقتی بهائیان را دیدید با آغوش باز استقبال کنید.»
وقتی ایراد میگرفتیم که چرا در عین ادعا به روح و ریحان به این میزان از خشونت و نامهربانی تأکید شده است؟ میگفتند: منظور کورسوی هدایت است که میخواهیم بهوسیله آن، مسلمانان را نجات دهیم. در صورتی که اگر کمی به سلاح علم مسلح باشیم، متوجه میشویم که توجیهی بیاساس است؛ زیرا شعله نار کجا و کورسوی هدایت کجا؟!
حقیقت هدایتگری در قرآن است که میگوید: «مایه هدایت پرهیزکاران است.» نمیگوید قرآن فقط برای غیر مسلمانان است و خود مسلمانان به آن نیازی ندارند. این تقسیمبندی بهائیان در رفتار با بهائی و غیربهائی کاملا غلط و برای این است که به بهائیان تقدس واهی بدهند.
معنای کورسو که خشم و نفرت برایش معنای درستتری است، کاملاً مشخص است. مصداقش در کتاب بیان نوشته علىمحمد شیرازی هم یافت میشود که دستور داده در پنج استان ایران شیعه و مسلمان حق سکونت ندارند و حاکم بابی باید این افراد را به همراه خانههایشان به آتش بکشد.
- در تاریخ، جنایات زیادی از بهائیان ثبت شده. سر میرزا کوچک خان را معاون بهائیاش میبرد یا عاملان اصلی اعدام شیخ فضل الله نوری بهائیان بودند؛ زیرا وی طرفدار مشروطه مشروعه بود. پس بهائیت به همراه عدهای روحانینما تبلیغ میکرد که او قصد دارد، قرآن و احکام اسلامی را حاکم و سوءاستفاده کند.
- حسینعلی نوری در جای دیگری میگوید همه مردم انساناند. نباید خود را برتر بدانیم و باید با همه مهربان باشیم اما در متن کتابهای اصلیشان شیعه را شنیعه، امیر کبیر را سفاک، مجتهد آقانجفی را ذئب، پسرش را ذئب بن ذئب و توهینهای دیگری از این قبیل نوشتهاند. این در حالی است که موقع تبلیغ میگویند، ما لفظ رکیک به زبان نمیآوریم و در محاوراتمان در حق دشمنان هم دعا میکنیم.
- بهائیان به تأسی از رهبرشان که رکیکترین الفاظ و القاب را نثار برادرش کرد که به وصیت پدر جانشین بعدی بود. حتی به خانواده خود هم رحم نمیکنند، عبدالبهاء بارها برادر خود را که قرار بود طبق وصیت پدرشان بعد از او متولی امور بهائیان شود. «ناقض اکبر» خوانده و به انواع حیوانات موذی تشبیه کرده است. البته خیلی از کتابهای بهائیت را از دسترس عموم بهائیان هم جمع کردهاند؛ چون نمیخواهند دعاوی دروغشان زیر سؤال برود.
- میگفتند اگر یک سمت صورتت را سیلی زدند، آن طرف را هم جلو بیاور تا سیلی بزنند. اما از طرفی در قبال دریافت اندکی پول یا حتی یک لبخند رضایت تشکیلات چه رفتارهای رذیلانهای که انجام نمیدادند! دیدن این برخوردها به عینه مرا تحت تأثیر قرار میداد، چون افرادی بودند که در قبال دریافت وجهی مختصر، هر آنچه هدف سران بهائی بود، بدون اینکه نامی از تشکیلات بیاورند و مشخص باشد از کجا خطدهی میشوند انجام میدادند. حتی در زندگی زناشویی نیز دعاوی باطلی داشتند. در ظاهر از روح و ریحان و صفا در میان خود دم میزدند، اما در خانه مثل سگ و گربه بههم میپریدند.
- در یک برهه زمانی به خانوادههای بهائی ابلاغ کردند که باید تمامپ عکسهای باب، عبدالبهاء، میرزا حسینعلی نوری و…. را به همراه تمام آثار و الواح قدیمی جمع کنند و به مرکز تشکیلات بفرستند. جمع شدن عکسها برای ایجاد تقدس کاذب و جمعآوری کتب قدیمی به دلیل اغلاط و تناقضات بیشماری بود که بهائیت سعی میکند آنها را تصحیح و پنهان کند.
جمعآوری آثار واقعی بهائیت از بین مردم ذیل طرحی به نام دارالآثار صورت گرفت. دارالآثار بهانهای بود، برای از دسترس خارج کردن نوشتههای سرشار از غلطهای مختلف لغوی، صرفی، نحوی و… .
باب و بهاء بیش صد سال پیش سعی میکردند، این متون را به سیاق اذکار و ادعیه اسلامی بنویسند و به نظر میرسد، برای جذب عدهای کم سواد کارساز هم بوده، اما امروز که صحت و سقمش به سرعت قابل پیگیری است وعدهها نقض و دروغهایشان رو شده این کتابها مایه آبروریزی تشکیلاتاند.
با اینکه بخش بزرگی از مبانی و اصطلاحاً احکام بهائی از کتاب اقدس است، اکثر بهائیها هیچ وقت آن را نمیبینند؛ همچون خود من. بلكه فقط کتاب گنجینه احکام و حدود را در اختیار همگان قرار میدهند که منتخباتی از دستورهای کتاب اقدس است؛ چون مشکلات بسیاری دارد که در صدد لاپوشانی آناند.
- مثلاً، در الواح و وصایا آمده بیست و چهار ولی امر پشت سر هم ظهور میکنند؛ در صورتی که همان اولین نفر، یعنی شوقی افندی عقیم شد.
- یا خاطراتی از تقیه عبدالبهاء موجود است که امروزه میگویند در بهائیت تقیه وجود ندارد این مسائل باعث اعتراض مردم میشود که اگر علم لدنی نداشتید، چرا ادعای بیخود کردید؟! این مسائل مشروعیت بیتالعدل را هم برایم زیر سؤال برد.
- یکی از مشکلات من مربوط به همین سازمان موسوم به «بیتالعدل» است؛ چون بسیاری از بهائیان دنیا معتقدند همه احکام و دستورهای این نهاد فاقد مشروعیت است: زیرا طبق نصوص بهائی برای مشروعیت بخشیدن به دستورها دو مقوله لازم و ملزوماند: ۱. وجود ولی امر ۲. وجود بیتالعدل و در حال حاضر تشکیلات بیتالعدل را بدون رکن ولی امر به تنهایی بالاترین مقام بهائی معرفی میکنند. در واقع ولی امر باید ریاست بیتالعدل را بر عهده داشته باشد، اما امروز با توجه به عقیم بودن شوقی افندی ولی امری وجود ندارد.
البته چند بار بهائیانی مثل میسون ریمی در آمریکا یا سماءالله در اندونزی ادعای ولایت بهائی کردند، اما تشکیلات اسرائیل با قدرت آنها را کنار زد.
بهائیان زیادی معتقدند که خانم روحیه ماکسول، همسر انگلیسی – کانادایی شوقی افندی با خوراندن سم به همسرش او را کشته و عليه بهائیت اصیل کودتا کرده است. البته این درگیریهای درونی این تشکیلات است که تا به حال وزنه به نفع معتقدان به بیتالعدل فعلی بوده است.
برای اینکه این اسناد در دست مردم نباشد و به آینده منتقل نشود، از طرف مرکز جهانی بهائیت در حیفا اعلام کردند که دارالآثار میخواهد هر آنچه از بهائیت نزد شماست، محافظت کند؛ چون ممکن است، از سوی دیگران آتش زده شود. بنابراین همه کتابها را جمعآوری کردند. در صورتی که اگر نیت محافظت بود، یک کودک هم متوجه میشود که فقط یک نسخه برای حفاظت کافی است و نیاز به جمعآوری همه متون و اسناد از دسترس عموم نیست.
در ماجرای جانشینی عبدالبهاء، لوحهای بسیاری بودند که در آنها به صراحت جانشین بعدی تعیین شده بود اما شوقی به جای او نشست و سعی کردند، الواح را معدوم کنند. کتاب بیان را بهطور کلی حذف کرده و از بین بردهاند. این در حالی است که کتاب اقدس نود درصد احکام بیان را شامل شده و بر آن صحه میگذارد.
- با وجود همه این تلاشها، بیاخلاقی و تعارض در آثار باقیمانده و موجود هم یافت میشود. در تاریخ نبیل زرندی که از طرف شوقی مورد تأیید واقع شده، بارها از قول بهائیان الفاظی بسیار رکیک در مورد حاکمان تهران، شیراز، ناصرالدین شاه، محمد شاه و… به کار رفته است. در ظالم بودن برخی از این افراد بحثی نیست اما با وجود چنین اسنادی نمیتوانند ادعای خوشقلبی و روح و ریحان کنند و بگویند به هیچ وجه لفظی رکیک نداریم.
خلاصه، صداقت نداشتن در گفتار و عملکرد سران بهائی موجب شد، من دچار شک و تردید بشوم با اینکه بیشتر آثاری که در اختیار داشتیم تلخیصی از احکام و دستورها بود، جسته و گریخته مسائلی میدیدم که برایم شبهاتی ایجاد میکرد.
ارتباط با ما: bahaismiran85@gmail.com





