حجتالاسلام و السلمین علیرضا روزبهانی| در ارتباط با اینکه آیا بهائیها به اهدافشان در زمینه دستیابی به حاکمیت بر دنیا یا بخشی از دنیا رسیدهاند یا خیر؟ باید عرض کنم، این یک آرزوی تحقق نیافته است. هرچند در برهههایی از زمان توانستند حرکت قابل توجهی از جمله در کشور عزیزمان ایران هم داشته باشند و برای رسیدن به آرمانشان کوتاهی نکردند.
اما علت اینکه هدفشان محقق نشد چیست؟
یکی از عوامل اصلی ابتلای بهائیت به فقر ایدئولوژیک شدید است؛ یعنی مقبولیت این اندیشه در جامعه نیازمند نیروسازی و تقویت نیروی انسانی است. بهائیت به علت فقدان و یا حداقل ضعف شدید مبانی ایدئولوژیک قدرت جمعآوری نیروهای قدرتمند علمی را ندارد.
البته در شاخههای علوم تجربی و علوم مختلف میتواند عدهای را جمع کند، اما در رابطه با مطالعات علوم انسانی و مخصوصاً در حوزههای فکری، عقیدتی و اندیشه ای ضعف جدی[۱] دارد.
همین الآن بسیاری از شخصیتهای ایدئولوگ بهائیت، فاقد تحصیلات لازم در این موضوعات هستند. مثلاً آقای «موژان مؤمن» یک پزشک است یا آقای «کاویان صادقزاده» و دیگران اغلب در رتبههای علمی در حیطههای مرتبط با موضوع قرار ندارند. اگر هم در این میان جامعهشناس و روانشناسانی باشند، اما در حوزههای تخصصی خود بهعنوان چهرههایی شاخص و قدرتمند شناخته نمیشوند.
لذا این فقر ایدئولوژیک باعث شده بهائیت نتواند عِده و عُده قابل اعتنایی برای خود فراهم کند. این یک مسئله خیلی هم مهم است؛ چراکه یکی از اجزای قدرت، نیروی انسانی است که باید تأمین شود و بهائیت فاقد این قضیه است.
یکی دیگر از عوامل عدم تحقق این آرزوی بهائیان، وجود موانع ایدئولوژیک قدرتمند در مقابل این فرقه است. آنها نظام فقهی شیعی را در مقابل قرار دادهاند، بدون اینکه به ظرفیت خودشان و نظام شیعی توجه کنند.
شما نگاه کنید، یک طلبه شیعه سیاهپوست آفریقایی به نام «شیخ زکزاکی»، (البته من نمیخواهم کار ایشان را کوچک جلوه بدهم، ایشان مجاهد فی سبیل الله است.) در یک بازه زمانی نهچندان طولانی موفق میشود، میلیونها نفر آفریقایی را به مذهب تشیع در بیاورد و چهره خوبی هم از این مذهب در کشور خود و منطقه آفریقا ایجاد کند.
با همین بحث بیداری اسلامی آن وجهه مثبت که در کشورهای اسلامی ایجاد شده جبهه مقاومت است که به شیعیان اختصاص ندارد، یعنی نظام فکری ما قدرتی دارد که توانسته شیعیانی مثل زیدیهای یمن یا اهل سنتی مثل جریانات مقاومت فلسطینی را با خود همراه کند.
اما بهائیت به رغم اینکه از آغاز دست نیاز و همراهی خود را در دست قدرتهای بزرگ قرار داده، فاقد این توان است. با وجود سرمایهگذاری بسیار بر امر تبلیغ در کشورهای مختلف دنیا، هنوز نتوانستهاند، عده خود را در دنیا به یک سطح قابل قبول برسانند، بهطوری که جمعیت بهائیت بعد از ۱۸۰ سال اگر راست بگویند – تازه به هشت میلیون نفر رسیده است. حالا حتی بگیریم ۱۰ یا ۲۰ میلیون نفر. آیا در ۱۸۰ هجری هم عده مسلمانان این قدر بود یا نیمی از دنیا به تصرف درآمده بود؟
بنابراین، نظام فکری بهائیت توانایی جمعآوری نیرو و رویارویی با جبهه مقابل خود را ندارد. اصلاً بهائیت حتی در مقابل مسیحیت و یکسری فلسفههای شرقی نیز قابل عرضه نیست. به گونه ای که حتی در هندوستان با هزاران مذهب، اندیشه و فکر باز هم وضعیت قابل اعتنایی ندارد و اگر ادعا میکند، ۲ میلیون بهائی در هندوستان وجود دارد، پس چرا در بیتالعدل نمودی از آنها نیست؟ چرا بهائیهای هندی در بیتالعدل حضور بسیار کمرنگی دارند؟
خب اگر ۲ میلیون نفر از جمعیت ۸ میلیونی بهائیها هندی باشند، پس یک چهارم جمعیت بیتالعدل هم باید هندی باشند در حالی که چنین نیست. لذا بهائیت فاقد توان فکری لازم برای این موضوع است؛ چه از حیث جمعآوری نیرو و چه از حیث تقابل با جریانهای معارض خود.
یکی دیگر از عواملی که بهائیت را در این آرزو ناکام کرده، شاید عملکرد خود بهائیت باشد، بهطوری که فکر میکرده روش درست را انتخاب نموده اما این گونه نبوده است؛ یعنی انتخاب روش نامناسب بهائیت با دست دادن به دولت استعماری انگلستان سعی کرده که برای خود موقعیت طراحی کند.
از زمانی که آقای حسینعلی نوری در بغداد با ژنرال «آرنولد باروز کمبل» ملاقات میکند تا زمانی که عباس افندی از «وایکونت آلنبی» نشان «نایت هود» و از «سر هربرت ساموئل» و امپراتوری انگلستان لقب «سِر» را دریافت میکند، همچنین تحصیلات و زندگی و رفت و آمد مکرر شوقی به انگلیس، چهره خیلی بدی از فرقه بهائیت در اذهان عمومی ایجاد میکند.
به عبارتی بهائیت در واقع فرقهای است که زندگی، تعاملات و حیاتش را با استعمارگران گذرانده این هم یک جنبه غیرقابلقبول از رفتارشناسی بهائیت است که آن را در رسیدن به اهدافش ناکام کرده.
اگر شما به عملکرد پیامبران در تاریخ نگاه کنید، هیچگاه در کنار طاغوتها نبودند، بلکه همیشه در مقابل طاغوتها ایستادهاند. آیا ما طاغوتی بزرگتر از انگلستان و روسیه در آن زمان داریم؟ اگر بهائیان طاغوت بودن انگلستان و روسیه را انکار میکنند، ما با دلایل خیلی واضح و مراجعه به تاریخ روشن میکنیم، حتی خود انگلیسیها از گذشته استعماریشان شرمگین هستند.
خب چه کسی با انگلیسیها دستش توی یک کاسه بوده؟ شما متنهای عبدالبهاء و بهاءالله را بخوانید، ببینید خود عبدالبهاء برای مدیریت جامعه جهانی چه پیشنهادی به بيتالعدل میدهد؟ حکومت انگلستان و به قول خودش «مملکت لندره در انگلیز» (منظورش لندن انگلستان) این مملکت لندره که مجلس سنا و سلطنت را در کنار هم قرار میدهد و میگوید که مزین به مشورت، حکومت و سلطنت با هم است.
کسی که قبله آمالش انگلیس است، نمی تواند ادعا کند، در مقابل طاغوتها بودهام. او در کنار طاغوتها بوده. همچنین است، وقتی عبدالبهاء از پیروانش میخواهد، برای دولت روسیه در حال اضمحلال و اعلی حضرت همایونی «الکساندر» دعا کنند که اتفاقاً برعکس موجب سقوطش میشود. یا اینکه بهائیت در انقلابات داخلی ایران از جمله مشروطه در کنار مستبدین قرار میگیرد.
بهائیت و ازلیگری هر دو جبهه از طرف انگلستان برای برهم زدن نظم عمومی در کشورمان تقویت و حمایت میشوند. همین هم باعث میشود، اینها به عنوان عامل انگلستان شناخته شوند.
کسانی که میگویند بهائیت جاسوس نیست، باید دلیل بیاورند که چرا رهبرانشان با آنان همراه، همسفره و همکاسه و همقدم هستند؟ دلیل حمایت روسیه از آنها چیست؟ اگر دولت روسیه تزاری دلش به حال مردم میسوزد، چرا مردم علیه آن قیام و سرنگونش کردند؟
افرادی مانند «ابوالفضل گلپایگانی» برای توجیه این امر میگویند: چون اینها از مظلومان دفاع کردند. سؤالم از ابوالفضل گلپایگانی، عبدالبهاء و همه مبلغین بهائیت این است که اگر دولت روسیه تزاری مدافع فقرا و بیچارگان و مظلومین است، چرا از مظلومان کشور خود دفاع نکرد که آنها علیهاش قیام نکنند؟!
یا مثلاً در قضیه لقب «سر» و مدال گرفتن عباس افندی از یک دولت استعماری بهنام انگلیس، بهائیت ادعا میکنند، این مدال نه بهخاطر خدمات وی به انگلیس، بلکه بهسبب اقدام او در دوران قحطی بود که با دادن گندم به فقرای عکا و فلسطین باعث شد، موقعیتی به دست بیاورد و به فقرا و بیچارگان کمک کند و تشکیلات انگلستان هم از او تشکر کرد.
اولاً اینکه اگر آقای عباس افندی به فقرا کمک کرده سندش را از منابع خودتان بیاورید و آن را ثابت کنید، ادعای مفت که ارزشی ندارد.
حتی در منابع خودتان هم نیست، فقط یک متن از دوره حیات بهاءالله وجود دارد که عبدالبهاء آن را با افتخار مینویسد، با این مضمون که روزهای جمعه فقرا میآمدند، خدمت حضرت بهاءالله و او آنها را به صف میکرد و در دست هر یک سکهای میگذاشت. اولاً این یک حرکت تبلیغاتی به شدت سخیف و زشت است؛ انسانها را وادار کنی در مقابلت کرنش کنند و تو به آنها کمک کنی. این نهتنها نشاندهنده شخصیت کریم آقای بهاءالله نیست، بلکه برعکس نشاندهنده ذات بیمار اوست که تمایل دارد دیگران در مقابلش اظهار عجز و بدبختی کنند تا به آنها کمک کند.
بعد هم اینکه قطعاً تعداد خیلی محدودی بودند؛ چون اگر تعداد زیاد بود، او هرگز توان انجام این کار را پیدا نمیکرد. حال بر فرض که درست هم گفته باشند، این مدل پرداخت کردنها بیشتر جنبه نمایشی قضیه را ثابت میکند، نه جنبه حقیقت.
وقتی عباس افندی در فلسطین زندگی میکرد، افراد زیادی به دیدارش میرفتند، آقای «مسیح الله رحمانی» (رئیس محفل بهائیان «زیرک» بشرویه که بعدها از بهائیت برمیگردد) در کتاب «راه راست»، خاطره یک فرد بهائی را که از ایران به فلسطین برای دیدن عباس افندی رفته نقل میکند. اساساً عباس افندی در طول حیاتش در شهر حیفا در یک محیط بسته زیست میکرده و اصلاً ارتباطی با عامه مردم نداشته است. فقط در نماز جماعت شرکت میکرده تا جلوهای اسلامی از خود نشان دهد و اینها هم دروغپردازی است.
جالب اینکه بهائیان مدعیاند تقیه حرام است؛ چون نوعی دروغ است. پس این آقای عبدالبهاء چرا این کار را میکرده؟ یعنی فقط برای عوامفریبی و برای اینکه بگویند ما هم مسلمان هستیم؟! وقتی از عبدالبهاء پرسیدند شما پیرو چه دینی هستید؟ گفت ما مثل «شاذلی» ها در بین اهل سنت هستیم؛ یعنی خود را یک گروه عرفانی معرفی کرد.
خب این آقای عبدالبهاء با این زندگی بسته و محدود در قلعه که مدام خود را زندانی عنوان میکند، کجا به فقرا کمک کرده است؟ و بر فرض کمک هم سؤال جدی ما این است که چرا انگلستان به پاس خدمت به فقرا از او تشکر میکند؟! انگلستانی که پادشاه آن (جرج پنجم) که عباس افندی در دعاهای خود نام او را میبرد در همان مقطع در حال غارت هندوستان است. چگونه است که دلش به حال فقرای هند نمیسوزد؟ ثروت زندگی فرهنگ و تمدن و همه چیز شبه قاره هند چپاول میشود و مورد تجاوز و تعرض قرار میگیرد. بعد همین آقا (پادشاه انگلیس) به عباس افندی مدال میدهد. این چه معنایی میتواند داشته باشد؟ جز دروغ و فریبکاری؟!
فرقه بهائیت دست در دست طاغوتهای زمان خود داشته و این عمل و رفتار نشان دهنده منافع قطعی عباس افندی آنهاست. این منفعت نیز چیزی نیست جز اینکه بهائیها با حضور در جوامع مختلف و پخش شدن در جامعه اسلامی، اقدام به جمعآوری اخبار میکردند.
شما به یکی از مناسک دینی آنها به نام «ضیافت» توجه کنید یکی از کارهایشان در جلسات موسوم به «حیات عائله» که همین الآن حتی در کشور ما هم برگزار میکنند، مخابره اطلاعات و اخبار گردآوری شده در همین جلسات است. حال تجمیع این اطلاعات به درد چه کسی میخورد؟ آیا این اطلاعات را در اختیار سرویسهای امنیتی داخلی قرار میدهند؟ طبیعتاً خیر؛ چون در تقابل با سرویسهای داخلی هستند جز این نیست که این دادهها به دست سرویسهای بیگانه برسد.
[۱] – به تعبیر دیگر چون دارای اندیشه اثباتی نیست. اندیشه ای نیست که بتوان با استفاده از قواعد منطقی اصول آن را اثبات کرد. بلکه یک جریان سیاسی سازمان یافته با صبغه فرقه ای در راستای اهدافی خاص فعالیت می کند.
ارتباط با ما: bahaismiran85@gmail.com





