عطاءالله قادری| در حدود یکصد و هشتاد سال پیش و در اواخر سلطنت محمدشاه قاجار فردی از اهالی شیراز بهنام علیمحمد شیرازی ادعای بابیت و نیابت خاصه حضرت ولیالله الاعظم روحی فداه را کرد. او ملبس به لباس روحانیت بود و ادعای سیادت هم داشت.
نام برده در شیراز و بوشهر به فراگیری مقدمات علوم دینی متداول آن زمان پرداخت. وی که بسیار تندنویس هم بود، سپس برای تکمیل تحصیلات حوزوی رایج آن زمان عازم عتبات عالیات شد تا ضمن بهرهمندی از حریم قدسی ائمه از محضر علمای آنجا خوشهچینی کند و هم در اثر معاشرت با مردم عربزبان عراق، زبان عربی خود را تکمیل کند.
در آن زمان عالِمی اخباری مسلک بهنام شیخ احمد احسایی کلاس درس گرمی داشت و باعث پدید آمدن گروهی شد. نامبرده هم در زمره آن گروه در آمد. شیخ احمد احسایی با بیان مطالب جدیدی درباره اصول عقاید شیعیان سبب تفرقه در اعتقاد مردم گردید.
احسایی معاد را نه روحانی محض می پنداشت و نه جسمانی صرف؛ بلکه ادعا میکرد که انسان در قیامت با جسمی لطیفتر از جسم ظاهری و فیزیکی و ضخیمتر از روح مصطلح در بین مردم ظاهر میشود.
او عدل را هم از اصول مذهب حذف کرد و بهجای آن اصل دیگری را جایگزین کرد، بهنام اصل رکن رابع یا شیعه کامل؛ یعنی در هر زمانی از زمانها و در هر مکانی یک شیعه در اثر تزکیه نفس و عمل به احکام و اطاعت محض از اوامر حق تعالی میتواند محل حلول روح پرفتوح صاحب الامر گردد و برای همین است که گفتهاند، دنیا هرگز از حجت خدا خالی نخواهد شد. این رکن رابع و شیعه کامل همان حجتهای خدا بر روی زمیناند.
او ادعا کرد، طبق آیات قرآن و احادیث شریف، ارواح همه انبیا قبل از تولد و خلقت عنصری و فیزیکی توسط حق تعالی خلق شدهاند و حتی ارواح ائمه (علیهم السلام) و شیعههای کامل و رکن رابع هم سالها قبل از خلق ظاهری آنان خلق شده و در دنیا موجود بودهاند و به اقتضای حکمت بالغه پروردگار در زمان امت خاصی پیامبر آنان نیز با قالب عنصری خلق شده و روح از قبل خلق شده آن پیامبر در جسم او حلول میکند.
او ادعا میکند چون خداوند قادر مطلق است، لزومی به خلق فیزیکی و عنصری انبیا و اولیا و ائمه و رکن رابع و شیعه کامل قبل از نیاز عالم به وجود مقدس آن بزرگواران نیست. او از این ادعا نتیجه گرفت که روح پرفتوح حضرت صاحب الامر (روحي له الفدا) هم از سالها قبل خلق شده و هر وقت خداوند مصلحت بداند و اراده کند و زمان اقتضا نماید، ایشان از پدر و مادری معلوم زاده خواهد شد تا روح ولی الله الاعظم در آن جسم خلقشده حلول کند.
البته بسیاری از برادران اهل سنت نیز درباره ظهور حضرت مهدی (عج) موعود در آخر الزمان به همین مطلب اعتقاد دارند. وقتی این عقاید از زبان شیخ احمد احسائی گفته میشد، مردم ایران که سالها بر زنده بودن حضرت حجت (عج) و اینکه ایشان فرزند امام حسن عسکری (ع) هستند ایمان داشتند، علیه او شوریدند و اهالی یزد او را از شهر خود بیرون کردند.
در قزوین هم مردم همین رفتار را با او داشتند و او مجبور به ترک ایران شد. با توجه به این عقاید علیمحمد شیرازی ادعای مظهریت تامه حضرت صاحب الامر (عج) را کرد.
اوضاع و احوال سیاسی و اقتصادی مردم ایران در اثر ظلم پادشاهان و حکام ولایات بسیار وخیم بود و همواره در پی یک منجی و فریادرس بودند. به دلیل شایع بودن انواع بیماریها، قحطی و گرسنگی و نبود امنیت و عدم احساس مسئولیت حکام، مردم ایران بهدنبال یک تغییر اساسی و بنیادی در وضع خود بودند.
مردم ایران در این زمان مانند غریقی بودند که به هر دستاویز و هر تکیهگاه بیبنیانی به چشم ناجی خود مینگریستند. آنان به هر ندایی که رنگ و بوی دفاع از مظلوم و مستضعف داشت، لبیک میگفتند.
آنها میخواستند به هر شیوه و روش ممکن از وضع موجود خلاص شوند؛ به چه قیمتی و به چه شیوه و وسیلهای برای ایشان زیاد فرقی نمیکرد، میگفتند: این وضع نباشد، هر وضع دیگری باشد، اشکالی ندارد؛ حتی اگر به بهای اندک تغییر در اعتقادات مذهبی رایج جامعه باشد!
در این اوضاع و احوال هر کس به فکر خود بود. سید علیمحمد شیرازی (معروف به باب) با تکیه بر لزوم تساوی و مساوات اقتصادی و اجتماعی و ضرورت تعدیل ثروت به نفع فقرا و به استناد تأویل و تفسیر به رأی احادیث و آیات قرآن مدعی نیابت خاصه حضرت ولی الله الاعظم (روحی فداه) شد.
این ادعا را ابتدا هجده نفر قبول کردند. این هجده نفر معمولاً ملبس به کسوت روحانیت بوده و نزد عامه مردم وجهه اجتماعی داشتند. مردم بسیاری بدون اینکه این فرد را ببینند و گفتههای خود او را بشنوند، بهوسیله همین افراد به او گرویدند.
مبلغان باب هم به مردم نمیگفتند که سید علیمحمد هر چند ماه یک بار ادعای جدیدی میکند! بیچاره مردم تصور میکردند ظهور نزدیک شده و امام زمان (عج) سید علیمحمد را به عنوان نایب خاص جديد خود برگزیده است. در کلیه نوشتههای اولیه باب هم، به کرات به وجود نازنین حضرت حجت بن الحسن (عج) اقرار کرده است.
در نتیجه این حرکت، انقلاب بسیار بزرگی در ارکان تشکیلات اجتماعی و اعتقادی مردم بهوجود آمد. نمیخواهم تاريخ بنویسم، اما طبق روال و عادت بعضی از مردم خوارق عادتها و معجزات فراوانی از او در میان مردم عوام رشد کرد و سبب طغیان بعضی از مردم شهرها علیه حکومت شد. از آن جمله در نیریز فارس، زنجان و قلعه شیخ طبرسی مازندران که صد البته و متأسفانه سرکردگان همه این شورشها ملبس به کسوت روحانیت بودند و افراد زیرمجموعه آنان در جنگ با قوای دولتی فریاد یا مهدی ادرکنی (عج) سر میدادند و خیال میکردند، در رکاب حضرت مهدی (عج) جنگ میکنند.
نهایتاً امیرکبیر به همین دلایل، بعد از چندین بار مواجهه حضوری باب با علما و شکست باب در این مناظرهها دستور اعدام او را صادر کرد و مردم را از دیدن تلوّن اعتقادات و بنیان سست اراده نام برده محروم ساخت.
انسان وقتی بصیرت کافی نداشته باشد، به همین اشتباهات دچار میشود. اکثر گروندگان به باب به واقعیت نیت او پی نبرده بودند تا قضیه قریه بدشت به وجود آمد.
طاهره قرةالعين دختر یکی از علمای بزرگ قزوین که عروس عموی خود (شهید ثالث) بود به عنوان یکی از هجده نفر گروندگان به باب در آنجا نسخ شریعت اسلام را اعلام کرد و گفت چون احکام و شرایع دین جدید هم فعلاً تشریع نشده است، از امروز تا استقرار دیانت جدید دوره فترت است و خداوند هیچ گناهی را به حساب بندگانش نمیگذارد. هر کس آزاد است، در این مدت هر کاری کند. در این حالت بعضی از گروندگان باب از آن مهلکه گریختند و پشت سر خود را هم نگاه نکردند.
بیچاره ملا عبدالخالق یزدی که پسرش در واقعه نیریز کشته شده بود، فریاد زد وای بر من، پسرم به ناحق کشته شد. البته خیلی از افراد در آن جمع ماندند، چون اهل نان و آب و مسائل دیگری بودند و میگفتند این بابیان مانند مسلمانان همه چیز را به آخرت حواله نمیکنند، اینجا همهچیز نقد است.
در سایه نسخ احکام اسلام و عدم تشریع احکام دین جدید هر کاری میشد انجام داد. سازندگان این سناریوی ماهرانه به نداشتهها و آرزوها و آمال و امیال تلمبار شده در ذهن حضار واقف بودند و رگ خواب آنها را خوب شناخته بودند. هزاران رحمت حق بر روان پاک مسلمانانی که توانستند با غلبه بر نفس خود از آن مهلکه بگریزند.
البته ناگفته نماند در آن زمان بسیاری از دانشمندان دینی ما هم فرمایش حضرت محمد (ص) را فراموش کرده بودند که وقتی در دین بدعتها شروع شود و عالم دینی به مبارزه با آن برنخیزد خداوند آنها را لعنت کند.
یکی از علل گرایش مردم به باب ملبس بودن او به کسوت روحانیت، سید بودن و ادعای نیابت خاصه او بود که قبح عمل آنان را کم جلوه میداد. آنان میگفتند در قیامت اگر دیدیم راه را کج رفتهایم، گناهمان را به گردن این سید میاندازیم و خود را از گناه مبرا میکنیم.
به حکم قانون ریاضی که دو خط یک زاویه رفتهرفته از هم فاصله میگیرند و از یکدیگر دور میشوند، در این نوع هم با فاصله گرفتن از اصل، مقداری از خلق و خوی اصلی خود را به اقتضای زمان و بر حسب هدف و نیاز خود از دست داده و دارای صفات جدیدی میشود که با صفات اولیه در شروع بدعت و انحراف به کلی فرق و تمایز پیدا میکند. این موضوع در احزاب صرفاً سیاسی و مادی و هر پدیده اجتماعی غیردینی هم جاری و ساری است و انتخابات درون گروهی احزاب سیاسی کاملاً از این قاعده پیروی میکند.
ارتباط با ما: bahaismiran85@gmail.com





