در این نوشتار، نگاهی به منابع بهائی شده است تا دیدگاه آنان را درباره این واقعه تاریخی بدانیم. در کتاب مائده آسمانی در جلد دوم، ص ١٤، باب هفتم، تأکیدی بر واقعه غدیر از عبدالبهاء وجود دارد که گفته است:
در جواب سؤال از غدیر خم در لوح آقا محمد علی کاشانی نازل، قوله الاحلى:
«از غدیرخم سؤال شده بود. حکایت غدیر خم این است که در حجة الوداع حضرت رسول (ص) در غدیرخم که منزلی از منازل مابین مدینه و مکه است، کمربند حضرت امیر (ع) را گرفتند و بلند فرمودند و گفتند:
«ایها الناس من كنت مولاه فهذا على مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله [ترجمه: ای مردم هر که من مولای او هستم پس این علی مولای اوست. خداوندا هر که او را دوست دارد دوست بدار و هر که او را دشمن دارد، دشمندار و هر که او را یاری کرد، یاری نما و هر که او را تنها گذاشت و یاری نکرد یاری نکن.]»
بعد حضرات حاضرين جميع اذعان و تمجید نمودند. حتّى عمر بخ بخ لك يا على، لقد اصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة [ ترجمه: آفرین آفرین بر تو ای علی به راستی که مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمنی شدی.] گفت ولی بعد فراموش نمودند.
در اینجا به صراحت عبدالبهاء تأكيد مینماید که پیامبر (ص) در غدیرخم رسماً در حضور مسلمین علی را به عنوان مولای مردم بعد از خویش همچون مولویت خودشان معرفی نمودند و افرادی چون عمر بن خطاب هم به علی این مقام را تبريك گفتند ولی بعد فراموش کردند.
پس صراحتاً و با اشاره مستقیم، پیامبر (ص) جانشین خود را به مردم معرفی فرمودند آنچه موجب شگفتی ما شد اینکه همین عبدالبهاء این مطلب خود را فراموش کرده و در جای دیگر منکر این تفصیل شده و گفته پیامبر (ص) در غدیر فقط مختصری سخن گفت.
«… و در طلوع شمس محمدی در غدیرخم من كنت مولاه فهذا على مولاه، عبارت مختصری [گفتند]» (مكاتيب ، ج ١ ، ص ٣٤٢) .
آیا اجتماع یکصد و بیست هزار نفری در غدیر خم و خطبه مفصل پیامبر در اعلام خلافت علی و بیعت آن جمعیت در سه روز با امیر مؤمنان و تبریکهایی مثل تبريك عمر و اشعار فى البداهه کسانی چون حسان بن ثابت و… قول مختصر بود؟!
جالب تر آنکه در متون بهائی افتخار میشود که موضوع جانشینی اینان بهتر از همه ادیان انجام شده است و به اختصار (!) مثل غدیر نبوده است.
عبدالبها میگوید: «بهاءالله خیلی صریح جانشین خود [یعنی عبدالبهاء] را معرفی نمود که شکی برای افراد باقی نماند.» ولی نمیگوید بهاءالله نفر دوم را هم که محمدعلی برادر عبدالبهاء بود به صراحت تعیین نمود. (مجموعه الواح بعد از کتاب اقدس، کتاب عهدی، لجنه نشر آثار امری بلسان فارسی و عربی، نشر اول ۱۳۷ بدیع: لانگنهاین آلمان، ص ۱۳۶)؛ پس چرا عبدالبهاء شك كرد و او را برکنار نمود تا رقیبی نداشته باشد؟!
عبدالبهاء همچنین نمیگوید هنگامی که وصیت کرد، جانشینان شوقی (نوه دختری) او که بعد از عبدالبها ولایت امر را به دست گرفت، باید از نسل ذكور او بكراً بعد بكر باشند، پس چرا نتوانست پیشبینی نماید که اصلاً شوقی عقیم بود و فرزندی نداشت و مسأله جانشینی از نسل بهاء الله به کلی منتفی شد ؟! جانشینی پیامبر در غدیر مختصر بود و جانشینی بهاءالله مفصل ؟!! قضاوت با شما.
ارتباط با ما: bahaismiran85@gmail.com





