بهائیان در توجیه چگونگی درس خواندن پیشوایان خود، واژهی امی را به عدم تحصیل معارف الهی معنی میکنند. این در حالیست که پیشوایان بهائی، خود به معنی امی «به معنای مطلق درس نخواندن» اعتراف کردهاند. از طرفی، وجود غلط و اصلاحات در کتب پیشوایان بهائی، دیگر دلیلی بر علم آنان باقی نخواهد گذاشت چه رسد آنکه غلطهایشان را بتوان به خدا بست.
واژهی امی به معنی درس نخوانده بودن و شخصی امی (اُم به معنی مادر) را از آن جهت امی گویند که از نظر خواندن و نوشتن به همان حالت مادرزادی خود باقی مانده است.(۱) البته گرچه واژه امی به معنای فرد درس نخوانده است، ولی درس نخواندن پیامبران، مساوی با بیسوادی ایشان نیست.
زیرا هرچند، روش متعارف و معمول برای کسب دانش، درس خواندن است، ولی علم و دانش پیامبران الهی از طریق خداوند بوده است. به قول حافظ: نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت/ به غمزه، مسئله آموز صد مدرس شد.
اما مبلّغان بهائی در توجیه درس خوانده بودن پیشوایان خود، اُمّی بودن را تنها محدود به عدم تحصیل علوم الهی میدانند: «از جمله اعتراضات آنکه ميگويند حضرت باب و حضرت بهاءالله امي نبودەاند. معني امي بودن آن است که داراي علوم و معارفي باشند که آن علوم و معارف بدع و موهوبي و الهي بوده و از کسي نياموخته باشند و در مدارس آن را تحصيل نکرده باشند، چنانکه حضرت باب و حضرت بهاءالله آثار و الواحشان داراي معارفي است که نميتوان گفت آن معارف اکتسابي است».(۲)
اما در پاسخ به توجیه اُمّی نبودن پیشوایان بهائی توسط مبلّغان این فرقه، میگوییم:
اولاً: بر خلاف توجیه بهائیان که اُمّی بودن پیشوایانشان را در تضاد با درس خواندن آنان نمیدانند، منظور از اُمّی به معنی درس نخوانده بودن، به قدری واضح است که حتی پیشوایان بهائی نیز بدان اعتراف داشته و آن را برای پیشوایان خود مدعی شدهاند: «جمیع مظاهر الهیه چنین بودهاند؛ حضرت ابراهیم و حضرت موسی و حضرت مسیح (علیهم السلام) و حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) و حضرت باب و حضرت بهاءالله در هیچ مدرسهای داخل نشدند؛ لکن کتبی از آنها صادر شده».(۳)
لذا اگر اُمّی بودن به معنی مورد ادعای مبلّغان بهائی (عدم تحصیل معارف الهی) میباشد، پس چرا پیشوایان بهائی مطلق درس نخوانده بودن را از ویژگیهای پیامبران دانسته و باب و بهاء را از این حیث، در ردیف پیامبران معرفی کردهاند؟!
ثانیاً: بر فرض که تعریف بهائیت از معنی اُمّی بودن (عدم تحصیل معارف الهی) را بپذیریم و سندش را هم نوشتههایشان بدانیم، چگونه میخواهند غلطها و اصلاح کتبشان را توجیه کنند؟!
آیا این پیشوایان بهائی نبودند که معارف به اصطلاح الهیشان سرشار از غلطهای ادبی و محتوایی بود؟! غلطها و اشتباهاتی که پیشوایان بهائی و پیروانشان را به اصطلاحات واداشت؟! همچنان که در یکی از اعترافات به اصلاحِ شِبهوحی پیشوایان بهائی میخوانیم: «اصلاحاتی که حضرت بهاءالله، بنفسه الاقدس در ایقان انجام دادند، نسخه جدیدی از کتاب به وجود آورد…».(۴)
بنابراین حتی بنابر تعریف و تحریف بهائیت از اُمیت، باز هم نمیتوان پیشوایان بهائی را اُمّی نامید و پیشوایان و مبلّغان بهائی با اُمّی نامیدن پیشوایان خود، مرتکب دروغ شدهاند.
پینوشت:
۱- جبران مسعود، فرهنگ الرائد، مترجم: رضا انزابی نژاد، ذیل واژة ام.
۲- به نقل از کانالهای تبلیغی تشکیلات بهائی.
۳- عباس افندی، خطابات، لانگنهاین آلمان غربی: لجنهی ملّی نشر آثار امری، بیتا، ج ۳، ص ۷٫
۴- خسرو دهقانی، خورشید ایقان پرتو افشان عرصه ایمان، نسخهی الکترونیکی، ص ۳۴٫