در همه ادیان فرا گیری علوم به فضل پروردگار یکی از نشانه های ارتباط پیامبران با خدا بشکل های گوناگون تعریف شده است همانطور که در مسیحیت یهود واسلام شاهد آن هستیم ومتون تاریخی هم گواه بر آن است اما چرا مبلغین تلاش میکنند فرا گیری علوم در مدعی دروغین قائمیت علی محمد باب را امی بودن توجیه نمایند ؟
فاضل مازندرانی در توجیه تناقض میان ادعای اُمیّت باب با درس خوانده بودنش میگوید: اولا اُمّی به معنای نپیمودن علوم متداول است و ثانیا لقب امی بودن بخاطر انتساب صفت بیسوادی علمای شیعه به شیخیه میباشد. این در حالیست که این تعریف از اُمیت با تعریف پیشوایان بهائی در تضاد است؛ همچنین ادعای اُمی بودن چگونه با داشتن اشتباهات بیشمار سازگار است؟!
فاضل مازندرانی (از مبلّغان سرشناس بهائیت) که دریافته بود، میان ادعای اُمّی بودن علیمحمد باب (پیشوای بابیت و بهائیت) با اعتراف وی به درس خوانده بودنش تناقض وجود دارد، در کتاب اسرارالآثار دست به توجیهی بیاساس زده و تلاش داشته تا معنای اُمّی را برای باب تغییر داده و این مفهوم را به ذهن تلقی کند که نسبت دادن لقب اُمّی به باب، نوعی شبیه به سایر انبیاست، نه اینکه باب حقیقتاً اُمّی باشد.
در این راستا او مدعی شده که اولاً: مراد باب از اُمّی بودنش این نیست که در درس کسی شرکت نکرده، بلکه مرادش این است که تحصیلات علمی را به طور متداول نداشته است. ثانیاً: اُمّی خواندن باب به خاطر نزدیکی وی با علمای شیخیه بوده، چرا که علمای امامیه و مرجعیت شیعه، شیخیه و پیروان آنها را اُمّی و بیسواد میدانستند. همچنان که میخوانیم: «و چون تلمذ سیدباب، به صِغَر سنّ در مکتب شیراز نزد معلّمی کامل به وضع و مقدار در خور آن ایّام مسلّم در تاریخ و حضور چندی در محضر درس حاج سیدکاظم رشتی به کربلا، در ایّام شباب نیز مصرّح در کلمات خودشان است و آثار خطی به غایت زیبایشان در دسترس عموم میباشد، مرادشان از اُمیّت این است که تحصیلات علمیه به ترتیب و تدریج، اما مقدمات به درجات عالیه، به نوعی که معمول و متداول ایام بود مانند شیخ احسایی و سیدرشتی و علما اصحابشان و غیرهم از علماء ننمودند…».(۱)
اما این توجیهات به سه دلیل پذیرفته نیست:
اول: فاضل مازندرانی در آغاز بحث که میخواهد اُمّی بودن را تعریف کند، میگوید: «اُمّی یعنی تحصیل ناکرده… در قرآن حضرت پیغمبر و اُمّت عرب بدین نام مذکورند و در آثار بدیعه (بابیت و بهائیات) نیز به همین معنا مکرراً ذکر شده، چنانچه در صحیفه عدلیه است…»(۲)، اما پس از آن معنای جدید از اُمّی بودن ارائه میدهد. بنابراین این مبلّغ بهائی در صدر و ذیل عبارت خود دچار تناقض شده؛ زیرا از یک طرف اُمّی بودن باب را به همان معنای اُمّی بودن پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) دانسته (مفهومی که با توجه به آیات قرآن، به معنای درس ناخوانده بودن و باقی بودن بر همان کیفیت تولّد تا به هنگام مرگ بوده)(۳) و از سوی دیگر معنای اُمّی بودن باب را متفاوت از سایر انبیاء دانسته است.
دوم: علیمحمد باب در کتاب صحیفه عدلیه، اُمّی بودن را به معنای «عدم تعلیم از احدی»(۴) تعریف کرده و همچنین عبدالبهاء نیز اُمّی بودن باب را به همان معنای «مکتب نرفته بودن و نزد احدی تعلیم نگرفتن»(۵)معنی کرده است. حال اگر بخواهیم معنای جدید اُمّی بودن را از فاضل مازندرانی را بپذیریم، باید باب و عبدالبهاء را دروغگو بدانیم و اگر بخواهیم توجیه فاضل مازندرانی را نپذیریم و اُمّی بودن را به همان معنای مکتب نرفته در نظر آوریم، به اقرار فاضل مازندرانی با این همه مستندات تاریخی و متونی که مکتب رفتن و تحصیل داشتن باب را تصریح کردهاند چه باید کرد؟!
سوم: اُمّی بودن وقتی میتواند دلیلی بر صدق مدعی نبوت باشد که اولاً اُمّی بودن به معنای مکتب نرفته باشد و ثانیاً آن مدعی مکتب نرفته، دارای علوم و معارف حقه بوده و عاری از هرگونه تناقضگویی یا اشتباهات علمی باشد تا ادعای اتصال او به علم الهی، قابل اثبات باشد. بنابراین حتی اگر توجیهات فاضل مازندرانی را دربارهی اُمّی بودن باب بپذیریم، مشکل لاینحلّ دیگری وجود دارد و آن اشتباهات علمی و ادبی باب است که داشتن این اشتباهات، با ادعای علم الهی او سازگار نیست.(۶)
پینوشت:
۱- فاضل مازندرانی، اسرارالآثار، بیجا: مؤسسهی ملّی مطبوعات امری، ۱۲۴ بدیع، ج ۱، صص ۱۹۳-۱۹۱٫
۲-علیمحمد شیرازی، صحیفه عدلیه، انتشارات اهل بیان، ص ۹٫
۳-همچنان که ذیل آیهی: «وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمينِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ [عنکبوت/۴۸]؛ و تو قبل از این قرآن هیچ نوشته و کتابی را نمیخواندی و نوشته و کتابی را به دست خویش نمینوشتی و گرنه باطل گرایان (در نبوت تو) شک میکردند»، در حدیثی از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) میخوانیم: «نحن امة امية لا نقرء ولا نكتب (ترجمه:) ما قومی امی هستیم که نه می خوانیم و نه می نویسیم»: علامه مجلسی، بحارالأنوار، بیروت: دار الاحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق، ج ۱۶، ص ۱۱۹٫
۴- علیمحمد شیرازی، صحیفه عدلیه، انتشارات اهل بیان، ص ۹٫
۵- عباس افندی، خطابات، لانگنهاین آلمان: لجنهی نشر آثار امری، ۱۹۲۱ م، ج ۳، ص ۷٫
۶-به طور نمونه، بنگرید به مقالات: ۱٫ وقتی باب قواعد ادبی را شیطانی خواند! ۲٫ توصیه به تقوا، سرپوشی بر جهل باب!