هرچند پیروان فرقه بهائیت، برای اثبات دین بودن آیین خود و نیاز به نزول بهائیت، به تخریب اصول اسلامی و غیر کاربردی جلوه دادن آنان میپردازد، اما در موارد متعددی، مجبور به اعتراف شده که پیشرفت، امنیت و آسایش جامعه بشری، با عمل به تعالیم و اصول اسلامی امکانپذیر است.
رهبران بهائیت در تبیین چرایی نیاز به نزول دین جدیدی پس از اسلام، مدعی میشوند که ادیان الهی، از جمله اسلام، مربوط به زمانهای گذشته و قدیمی بوده و احکام و تعالیمشان متناسب جامعه روز بشری نیست؛ چنانکه در برخی عبارات بهائیان میخوانیم: «جمیع موجودات تحت تغییر و تبدیلند؛ هر جوانی، پیر و هر نهالی، درخت کهن میشود و هر کهنهای، متلاشی میگردد. ادیان عالم نیز هر یک، در هر عصری، سبب ترقّی بود، ولی حال مانند درختهای کهن گشته و بیثمر ماندهاند. ملل موجوده متوقعند که این درختها، باز شکوفه و خرمی حاصل نمایند و این محالست.»(۱)
البته اگر این استدلال بهائیان را بپذیریم، باید بر همین مبنا، بهائیت را هم نسخ شده بدانیم؛ زیرا با توجه به تغییر و تحول سریع علوم و فرهنگها، تعالیم حدود دو قرن پیش بهائی، جوابگوی نیاز بشر امروز نیست؛ اما گذشته از این جواب، وقتی به اعترافات پیشوایان بهائیت نگاهی میاندازیم، درمییابیم که بر خلاف استدلالهای بالا، برای قدیمی و کُهنه معرفی کردن اسلام، پیشوایان بهائیت، مبدأ تمدن نوین بشری را اسلام و مسلمانان دانستهاند.
در واقع همین بهائیانی که اسلام را به کهنگی و بیکاربردی متهم میکنند، اعتراف کردهاند که تمدن پیشرفته غرب، کپی برداری از تمدن اسلامی، کتب فقهی و فتاوای علمای مسلمان است؛ چنانکه عبدالبهاء گفته است: «در اعصار اولیه اسلام، جمیع طوایف اروپ، اکتساب فضایل و معارف مدنیّت را از اسلام و ساکنین ممالک اندلس مینمودند و اگر در کتب تواریخیه از جمیع دقت شود، مبرهن و واضح گردد که اکثر تمدن اروپ مقتبس از اسلام است. چنانچه جمیع کتب حکما و دانشمندان و علما و فضلای اسلامیه را قلیلاً قلیلاً (کم کم) در اُروپ جمع و به کمال دقت در مجامع و محافل علوم، مطالعه و مذاکره نمودند و الان کتب فضلای اسلام که در ممالک اسلام نابود است، در کتابخانههای ممالک اروپ، نُسخ عدیدهاش موجود و قوانین و اصولی که در کلّ ممالک اروپ جاری است، اکثر بلکه کلیّه مسائلش، مقتبس (برگرفته) از کتب فقهیه و فتاوای علمای اسلامیه است و اگر خوف از تطویل (طولانی شدن) نبود، مسائل مقتبسه، فرداً فرداً (یکی یکی) تحریر مییافت.»(۲)
پیشوای بهائیانی که اسلام را منقضی شده و مربوط به ۱۴۰۰ سال پیش میدانند، اعتراف کرده که شئون تمدن نوین و پیشرفت جامعه بشری در زمینه رسوم نیک، ادبیات، صنعت، علوم، نظم، روش و اخلاق، برگرفته از اسلام است: «باری جمیع هوشمندان و مطّلعین بر حقایق احوال تاریخیه ازمنه سالفه، از اهالی اروپ که به صدق و انصاف متصّفند، مقرّ و معترفند که اساس جمیع شئون تمدنیّهشان، مقتبس از اسلام است؛ … مختصر اینست که جمیع تمدّن اُروپ از قوانین و نظام و اصول و معارف و حکم و علوم و عادات و رسوم مستحسنه و ادبیات و صنایع و انتظام و ترتیب و روش و اخلاق و حتی بسیاری از الفاظ مستعمله در لسان فرانسه را مقتبس از عرب بیان نموده و فرداً فرداً به تفصیل ذکر کرده و ثابت و مبرهن داشته که هر یک را در چه زمان، از اسلام اقتباس نمودند.»(۳)
عبدالبهاء همچنین با ذکر چند مثال از آیات شریف قرآن، اعتراف کرده که تمام قوانین سیاسی و مدنی نافع جامعه بشری، از ادیان الهی برگرفته شده است: «مقصود از این بیانات، آنکه معلوم و واضح گردد که ادیان الهی، مؤسس حقیقی کمالات معنویه و ظاهریه انسان و مشوق اقتباس مدنیت و معارف نافعه عمومیه بشریّه است و اگر به نظر انصاف ملاحظه شود، جمیع قوانین سیاسیّه در مدلول این چند کلمه مبارکه، داخل قول تعالی … فوالله الّذی لا اله الّا هو که جزئیات تمدّنیه عالم نیز از الطاف انبیای الهی حاصل گشته، آیا چه امر نافعی در وجوه موجود شده که در کتب مقدسه الهیّه، واضحاً و یا خود تلویحاً مذکور نه.»(۴)
آری! هرچند فرقه بهائیت برای اثبات دین بودن خود و نیاز به نزول بهائیت، به تخریب اصول اسلامی و غیرکاربردی جلوه دادن آنان میپردازد، اما در موارد متعددی، مجبور به اعتراف شده که پیشرفت، امنیت و آسایش جامعه بشری، با عمل به تعالیم و اصول اسلامی امکانپذیر است.
پینوشت:
۱- عبدالحمید اشراق خاوری، پیام ملکوت، بیجا، مؤسسه ملّی مطبوعات امری، ۱۳۰ بدیع، ص۱۸۴٫
۲- عباس افندی، رساله مدنیه، کتابخانه الکترونیکی بهائی، ص۶۳٫
۳- همان، ص۶۵٫
۴- همان، ص۶۶-۶۷٫