وقتی به تحلیل جامعه شناختی آیین های بابی و بهائی در جامعه ایرانی می پردازیم حدود دو قرن اخیر را پر از چالش می یابیم و به مظلومیت مردم خویش اذعان می کنیم. ما ایرانیان، به خاطر موقعیت استراتژيك كشور و منابع عظیم زیرزمینی و روزمینی از يك سو مطمع غارتگران بین المللی بوده ایم و از سوی دیگر به خاطر شرایط جغرافیایی در خاورمیانه، محل تاخت و تاز دشمنان و جنگ های تحمیلی از سوی ابر قدرت ها و ایادی منطقه ای شان قرار گرفتهایم. تازه اینها غیر از اختلافات داخلی بوده که هماره موجب کاهش توان و امکانات و همدلی و انسجام ملی گشته و مانع حرکت پرشتاب در ترقی و پیشرفت در جهان معاصر شده است که در حقیقت در تضاد کامل با منافع ملی کشور بوده است.
این ظلم ها چه از سوی عوامل خارجی و چه عوامل داخلی، ما مردم ایران را آزار داده و اگرچه با مقاومت و پایداری، تا اندازه ای برطرف شده ولی زخم هایی بر پیکر ما نشانده است. یکی از این ستم ها، ایجاد فرقه های دینی و مدعیان دروغین در کشور ما بوده است. این فرقه سازی ها ضمن ایجاد اختلاف زمینه را برای چالش های فراوان در امنیت داخلی و سست کردن بنیادهای دینی بعضی از هموطنان فراهم کرده است؛ و حتی گاهی نیز ایجاد شورش و خشونت و کشتار را در پی داشته است… نزديك دو قرن پیش وقتی جوانی در شیراز به نام علی محمد شیرازی باب، ادعای نیابت امام زمان و بعدها خود امام زمان و سپس ادعای نبوت و دین جدید کرد، کسی فکر نمی کرد این ادعای عجیب، موجب چه شورش ها و جنگ ها و اختلافات داخلی و نقض امنیت ملی شود و چه تعداد از هموطنان مان کشته و مجروح شوند و در سخت ترین شرایط که امیرکبیر در حال نوسازی ساختارهای ملی بود، مانع حرکت پیشرفتی کشور ما شود. آری طرفداران او سه جنگ داخلی در طبرسی و نیریز و زنجان راه انداختند و ارتش ایران را مشغول به خود کردند و بعد ترور شاه را انجام دادند و سپس قصد گرفتن حکومت نمودند و وقتی دستگیر شدند با حمایت سفیر روس تزاری[۱]، از مرگ نجات یافته و به عراق تبعید گردیده و آنجا به اذعان خودشان آن قدر شرارت کردند که دولت عثمانی مجبور شد آنها را از آنجا هم اخراج نموده و به دو نقطه در قبرس و فلسطین تبعید نماید. که در حقیقت اقتدار ملی و امنیت ملی کشور را نشانه رفته است.
اما ای کاش این فتنه در همین جا تمام می شد. یکی از رهبران و کارگزاران اصلی این آیین به نام حسین علی نوری (بهاء)، ادعای دین جدید به نام بهائیت کرد و چالش بزرگتری را برای مردم و کشور ما رقم زد که در دنباله فجایع بابیه، نزديك دو قرن است کشور ما را دچار بعضی مشکلات ملی و بین المللی نموده است. این آیین با ادعای نسخ اسلام، مدعی دین جدیدی است که با هویت دینی ما ایرانیان سر مخالفت داشته و آن را تاریخ مصرف گذشته می داند. این هویت چهارده قرن است فرهنگ ملی و سیاسی و قوانین مدنی و جزائی و تمدنی ما را تشکیل می دهد. بهائیان با تبلیغ تهاجمی به دستور رهبری آن – که تشکیلاتی به نام بیت العدل مستقر در حیفای اسرائیل است – فرزندان این کشور را به کیش خود تبلیغ نموده و در خانواده ها و محیط های محلی و مراکز مختلف کشور به عضوگیری می پردازند. بهائیت علاوه بر اینها از طریق لابی های گسترده با مراکز بین المللی، موجب صدور قطعنامه های حقوق بشری علیه مردم ما شده که به تحریم هایی علیه کشورمان انجامیده است و هر روز ضربه و زخمی را بر پیکر میهن و ملت ها وارد می آورد. جالب آنکه با مظلوم نمایی، افکار عمومی جهان را از ماهیت اعتقادی خود به مسائل حقوق بشری منحرف نموده اند. در حالیکه اگر تن به بحث های اعتقادی دهند، مشخص خواهد شد که آنچه مدعی هستند با واقعیت تاریخ و متون آنها متناقض است و نه تنها دین محسوب نمی شود؛ بلکه در حد يك حزب و یا کالت و گروه سیاسی که در پی تشکیل حکومت جهانی هستند، متنازل است. که در حقیقت فرقه سازی بهائیت هویت ملی ایرانی اسلامی مورد هجمه قرار داده است.
ما ایرانیان معتقدیم که دین اسلام آخرین دین و پیامبر اکرم صلى الله عليه وسلم آخرین پیامبر الاهی است. آخرین حلقه از سلسله امامان، حضرت بقیة الله امام مهدی به فرمان الهی غیبت اختیار فرموده و ذخیره روزی شده است که با ظهور خود به همراه حضرت عیسی علیه السلام که باز خواهد گشت و او را یاری خواهد داد، عدالت فراگیر را طبق وعده های قرآن و روایات متواتر در زمین حاکم سازد و “جامعه برین” و سرشار از صفا و شادمانی و برابری را برای انسانیت تحقق بخشد. این آرمان نه تنها توسط مدعیان مهدویت همچون باب و بهاء، عملی نشد بلکه بعد از ظهور آن ها، جنگ های جهانی و منطقه ای ظلم و نابرابری و تبعیض افزون گردیده است…
آیین باب و بهاء هم در طول این مدت در ترازوی نقد و تحقیق مردم و پژوهشگران داخلی و خارجی قرار گرفته و طبق نظر این محققان، دارای تناقضات اصولی در ادعاها و متون خویش است، به طوری که آیین اول به دلیل احکام خشن و نامتناسب زمان در کمتر از دو دهه توسط آیین بهاء منسوخ شد و خود آیین بهاء نیز به دلیل احکام غیر منطبق با زمان، مثل سوزاندن مجرم و انگ زدن به پیشانی دزد و حرام بودن سرتراشی و تحریم اعتراض به دولتمردان و… از سوی روشنفکران طرد گردید و ادعاهایی چون وحدت عالم انسانی و تساوی حقوق رجال و نساء و تشکیل بیت العدل بدون ولايت امر، توسط متون خودشان و اعتراضات داخلی بهائیان نقض گردید که به انشعاب هم انجامید و موجب خروج بسیاری از افراد این آیین شد.
حال سوالی که برای هر پژوهشگر صادق و قاضی عادلی پیش می آید این است که، این همه چالش و آسیب برای هر کشوری پیش بیاید این به نفع چه کسی خواهد بود؟؟؟ حداقل چیزی که به ذهن می آید این است که این فرقه دست ساخته توسط دشمن ایران و ایرانی طی دو قرن اخیر یعنی دویست سال بوجود آمده است؛ چراکه هر وقت همه ارکان حفظ کیان یک کشور مثل هویت ملی، اقتدار ملی، امنیت ملی، منافع ملی مورد هجمه قرار گرفت، یعنی قطعا دشمنان خارجی یعنی دنیای استکبار پشت قضایا قرار دارد. و الا اگر موضوع فرقه و انشعابات صرفا داخلی باشد همه ارکان کیان یک کشور مورد هجوم و چالش قرار نمی گیرد مثلا ممکن است منافع ملی خارجی کشور دست نخورده باقی بماند.
[۱] پرنس کینیاز دالگورکی، قرن بدیع، ص ٢٢٤ .