در مقالات قبلی[۱] به صورت مبسوط اشاره گردید که از یکی از دلائل اصلی رشد و گسترش سریع بهائیت در ایران و حتی کشورهای مثل آمریکا یهودیان بوده اند و الا یک فرقه با این سرعت اولیه نمی تواند در شهرهای یک کشور مثل ایران که همه مسلمان و شیعه بودند و تغییر دین، حکم ارتداد دارد گسترش یابد. حال در این مقاله به این موضوع پرداخته می شود که دلائل اصلی بهایی شدن یهودیان چه بوده است.
مورخان و صاحب نظران علت هایی برای بهائی شدن یهودیان ذکر کرده اند که در ذیل به آنها اشاره می کنیم:
آنچه در ادامه می خوانید
۱-فرار از نام بد یهودی
فضل الله مهتدی صبحی – مستبصر – می گوید: «همدان، اکثر بهائیانش یهودی اند و به نظر بنده بیشتر آنان برای فرار از یهودیت، بهائی شده اند، تا گذشته از اینکه اسم جهود از روی آنها برداشته شود، در فسق و فجور نیز فی الجمله آزادی داشته باشند و من از این قبیل یهودیان نه در همدان بلکه در تهران نیز سراغ دارم…»[۲]
و در جای دیگر بعد از ذکر دغل بازی و دزدی های دو نفر جهود بهائی می گوید: «… اینها پیروان شوقی هستند که همه از جهودان بهائی می باشند؛ از نام یهودی بیزاری جسته و برای گم کردن بُن و نژاد به بهائی چسبیده اند…»[۳]
۲- رسیدن به پول و مقام
رایین می گوید:
«… می دانیم که ذات یهودی با پول و ازدیاد سرمایه عجین شده است، يهوديان ممالک مسلمان که عده کثیری از آنان دشمن مسلمانان هستند و همه جا در پی آزار رسانیدن و دشمنی با مسلمانان می باشند، خیلی زودتر از مسلمانان به بهائیت گرویده اند و از امتیازهای مالی بهره فراوانی برده و می برند و مقداری نیز به مرکز بهائیت می فرستند».[۴]
صبحی می گوید:
«گرانی خانه ها و بالابردن بهای زمین ها و ساختن داروهای دغلی و دزدی و گرمی بازار، ساره خواری [رشوه] و بردن نشانه های باستانی به بیرون کشور و تبهکاری و ناپاکی و روایی بازار زشت کاری و فریب زنان ساده به کارهای ناهنجار همه با دست این گروه است که از نام یهودی گریزان و به بهائی گری سرافرازند».[۵]
آقای دعوتی می نویسد:
«از آنجا که یهودیان در هر حال مورد نفرت و کینه ی مردم بودند، بسیاری از یهودیان برای نفوذ در جامعه ی ایران، وارد فرقه ی بهائی شدند، تا با صبغه و رنگ اسلامی و ایرانی موجب پیدایش تفرقه در مردم بشوند. در این راستا، بسیاری از کارخانجات بزرگ مانند ارج و دیگر کارخانه ها به بهائیان واگذار شد و اقلیت یهود و فرقه بهائی به طور هماهنگ به چپاول منابع و معادن و ثروت های عمومی پرداختند…».[۶]
مئیر عزری – از سران یهودی ایران – در خاطرات خود می نویسد:
«… بهائیان در گوشه و کنار هنوز محافل خود را داشتند و با بخشش هایی به نیازمندان می توانستند گروهی را به سوی خود بکشانند. آنها در دهه های پیشین توانستند بسیاری از خانواده های یهودی را در همدان و کاشان به آیین خویش بخوانند. یکی از یهودیانی که با گرایش به بهائیت به آب و نانی رسید و نامی برای خود ساخت، ثابت پاسال همدانی بود که در کشاکش جنگ جهانی دوم، راننده ی ساده ای بیش نبود و توانست در دوره ی کوتاهی یکی از توانگران کشور گردد».[۷]
یهودیان بهائی برای به دست آوردن پول و ثروت بیشتر حتی به هم مسلکان جدید (بهائی) نیز رحم نمی کنند.
حسن نیکو از مبلغان پیشین بهائی می نویسد:
«… بهائی، یهودی را فریب می دهد که بدوشد و پول بگیرد و سیاهی لشکر درست کند، یهودی هم بهائی را فریب می دهد که به دروغ بگوید ما با شما هم عقیده ایم تا بازار فروش برای خود تهیه کند. چنان که کراراً دیده می شود، چوبدارهای سنگسر و آباده بعد از فروش گوسفندانشان در تهران سراغ دکان و حجره ی یهودیان کاشانی و همدانی را می گرفتند تا ا زآنجا خرید کنند. گمان می کردند که بر اثر هم مسلکی اجناسی بهتر و ارزان تر به دست می آورند، حال آنکه کاملاً معکوس بود، جنس بد را به قیمت گران می خریدند و یهودیان را همین معامله دلگرم میداشت که الله ابهی[۸] را رساتر به بابی های سنگسر و اغنام آباده بچپانند».[۹]
۳-ترویج بهائیت و تفرقه بین مسلمانان
هدف دیگر ترویج و تقویت بهائیت تفرقه بین مسلمانان می باشد. در حقیقت بهائیان و یهودیان، دارای هدفی مشترک، یعنی دشمنی با اسلام بودند.
در تاریخ یهود ایران آمده: «خاندانهای «حکیم رفائل» و «حکیم شموئل» و از آنها مهم تر «خاخام نهروانی» که از دوران ناصرالدین شاه ثروت های فراوان به دست آورده بودند، به طور دسته جمعی وارد فرقه بهائی شدند تا به ترویج بهائیت کمک کنند».[۱۰]
در داستان قرة العین می خوانیم هنگامی که قرة العین به کرمانشاه رسید و به تبلیغ بابیت پرداخت، در جلسه ای، «ملا الياهو» و «ملا لاله زار» که هر دو کلیمی بودند، با توجه به کینه ای که نسبت به اسلام داشتند، چون آوای تفرقه را شنیدند، مانند پروانه به دور قرة العین می چرخیدند و درباره ی او غلو می کردند، تا بازار این دین سازان را رواج دهند.[۱۱]
حسن نيکو نیز در این باره می نویسد:
«… طبقه ی دیگر [بهائیان] یهودی هستند که با چه بغض و عناد به اسلام معروف اند… در چنین صورتی اگر کسی عَلَم بلند کند که باعث تفریق و تشتيت جمعیت اسلام شود و سبب تفریق مسلمین گردد، البته دشمن دلشاد گردیده، وی را استقبال می کند… (یهودیان) در مجامع و محافل بهائیان سه فایده ی مسلم برای خود تصور داشته: اول آنکه لااقل سیاهی لشکر دشمن می شود که بر ضد اسلام قیام کرده و رایت تشتت و تفریق را بلند نموده است. دوم آنکه از مسئله ی اجتناب و دوری که در مسلمین شیعه نسبت به یهود بود، مستخلص می شوند و با آنها معاشرت می کنند، بلکه وصلت می نمایند. سوم آنکه اگر دولت و قدرت با بهائیان گردد، عجالتاً خودی در حزب آنان وارد کرده باشند».[۱۲]
هرمان رومر[۱۳] (منتقد آلمانی) در کتابش تأکید دارد که یهودیان ایرانی در داخل ایران، برای به چالش کشیدن اسلام، فرقه بهائیت را متحد خود یافته و هم پیمان خویش تلقی می کردند.[۱۴]
نظر حبيب لوى
حبيب لوى[۱۵] ـ مورخ یهودی و صهیونیست ایران ـ در کتابش به شرح احوال بابی ها و بهائی ها و یهودیانی که بهائی شده اند می پردازد و سعی می کند این تغییر دین را به هر نحو ممکن توجیه کند. وی فشار مسلمانان بر یهودیان، روی خوش نشان دادن بهائیان به یهودیان، فراموشی آموزه های یهود و متلاشی شدن تشکیلات اجتماعی و سابق یهود و… را از دلایل تغییر دین یهودیان می شمرد.[۱۶]
شمس الدین رحمانی به نقد دلایل لوی پرداخته و می نویسد که لوی قصد توجیه بهائی شدن یهودیان را دارد، اما خودش در صفحات بعد کتابش، بند را به آب می دهد و با شرح مفصل درباره ی صهیونیسم و هرتزل و مهاجرت یهودیان به فلسطین و اینکه این جریان باعث شد که «دوره ی قیام مردگان یهود فرا رسد» ادامه می دهد: «از این لحاظ عبدالبهاء که از جریان سیاسی روز، با اطلاع و ساکن فلسطین بود، در همان زمان و در خلال آن مدتی که یهودیان به فعالیت پرداخته بودند، الواحی صادر نموده و از اینکه به زودی یهودیان به آزادی و ترقیات شگرفی نایل خواهند شد، صحبت می کرد». و این چنین حقیقت بر ملا می شود که یهودیهای بهائی شده، نه از فشار مسلمانان و نه به خاطر تشویق های بهائیان، بلکه برای خدمت به صهیونیست ها آن گونه عمل می کردند.[۱۷]
آقای علم الهدی نیز به این مطلب اشاره می کند که حتی افراد روشنفکر یهودی و بزرگان آنها نیز بهائی شده اند:
«… فامیل بزرگ «خاخام نهورانی» که عدد مردان آنان بیش از ٦٥ نفر بودند بعضی به مسلک مسیحی و اکثر بهائی شدند، اما نویسندگان یهودی می گویند آنها به هر مسلک که درآمدند، باز هم برای یهودیان اسرائیل فعالیت می کنند. در زمان ما هم بسیاری از یهودیان جاسوس در پوشش بهانی گری فعالیت می نمودند، من جمله شخصی از یهودیان طبیب از رجال فعال تهران و اصفهان به نام «نور حکیم مُشَه» به دستور انگلیسی ها در تهران مؤسسه «ماسونری» تأسیس کرد و خود را به نام یک فرد مسیحی معرفی نمود و یهودیانی که در تهران عضو این مؤسسه می شوند از طرف او حمایت می شدند. وی پس از آنکه مأموریت خود را به حد کمال رسانید با فرزندانش به مرام بهائیت گرویدند و با مسلک بهائی از صهیونیسم بین الملل حمایت می کردند».[۱۸]
جایگاه یهودیان بهائی
نکته ی قابل توجه اینکه یهودیان بهائی برای سایر بهائیان ارزشی قائل نیستند و طبق خصلت خاص یهود، خود را برتر می دانند که این مطلب در خاطرات مستبصرین بهائی، بیان شده است. حسن نیکو می گوید:
«همدان که مرکز مهم بهائیان است به استثنای سه چهار نفر، همگی یهودی بهائی شده هستند و همان کلیمی ها که بهائی شده اند، زمام امور را به دست گرفتند. هر اقدامی که مخالف روح اسلامیت است می کنند… و همیشه به آن سه چهار نفری که به اصطلاح خودشان بهائی فرقانی هستند، طعن می زنند».[۱۹]
صبحی نیز در خاطرات سفر خود به همدان می نویسد: «در همدان بین بهائیان یهودی و بهائیان مسلمان که به احبای کلیمی و فرقانی معروف اند، از روزگار پیشین کدورت و نفاق بود و هر دسته برای خود مشرق الاذکاری[۲۰] جداگانه داشتند، ولی چون زور و زر با بهائیان یهودی بود، مسلمین از اهل بهاء میدانی برای جولان نداشتند».[۲۱]
آقای مراغه ای از مستبصرین بهائی نیز می گوید:
در همدان بهائی ها دو مسافرخانه دارند: در یکی بهائی های کلیمی یهودی جمع می شوند، و در دیگری بهائی های فرقانی اسلامی و ابداً ائتلاف هم ندارند. و به کرات عبدالبهاء مکاتیب نوشته که بلکه در میان دو طایفه تألیف بدهد مثمر واقع نشده و بلا نفوذ مانده است. هكذا در طهران بهائیان کلیمی و فرقانی و زردشتی هر یک مجالس علی حده (جداگانه) دارند».[۲۲]
آقای نیکو در جای دیگر به نکته ی جالبی اشاره می کند:
«يهوديان عموماً بغض و کینه ی اسلام را در دل دارند… میل و اقبال یهود به کیش بهاء روی اصل عناد و لجاجی است که با اسلام داشته و دارند و چون حسینعلی بهاء در کتاب اقدس خود قرآن را نسخ نموده و احکام اسلام را فسخ کرده، ترویج محارم را جایز دانسته، جمعه و جماعت را منکر شده و مخالفت با اسلام نموده برای آنکه دشمن اسلام تقویت شود. روی چنین نظر و سیاستی بعضی یهودیان اظهار بهائیت می کنند. با آنکه باز هم دیده ایم که بعض دیگر از همان یهودیانی که در دوره ی حیات خود اظهار بهائی بودن نموده اند، چون به بستر بیماری می افتند، اظهار توبه و ندامت نموده و وصیت می کنند که آنها را به طریقه ی یهود و حکم تورات کفن و در گورستان اسرائیلیان دفن نمایند».[۲۳]
یهودیان بهائی شده حتی در نزد رهبران بهائیت، جایگاه والایی دارند. صبحی می گوید:
«از چند سال پیش من آگهی پیدا کردم که شوقی همه ی خویشاوندان، پدر، مادر، برادرها، خواهرها دائیزه ها و فرزندانشان را رانده و میان آنها تیرگی پدید شده و اکنون همه ی کارها در دست بیگانگان است و بزرگ و سرِ بهائیان آنجا هم، یک بیگانه است و هیچ ایرانی دست اندرکار نیست، جز لطف الله حکیم که از جهودان بهائی است و کارش آوردن و گرداندن هبائیان است بر سر گور سروان این کیش که در ایران به این کار «زیارت نامه خوانی» می گویند».[۲۴]
به دلیل توجهات خاص رهبران بهائی به یهودیان بهائی شده، سمت های خاص در اختیار آنان بوده است. به عنوان مثال یهودی بودن مورخ بهائی از زبان عزیز الله عزیزی – بهائی یهودی الاصل – بیان شده است : «[عبدالبهاء به من گفت:] ایشان دکتر اسلمونت هستند. از اهل انگلستان و قبلاً یهودی بودند و حال ایمان آورده و بهائی شده اند و مشغول نوشتن امر مبارک هستند».[۲۵]
برخی مبلغان فعال بهائیت از میان یهودیان بوده اند فیضی بهائی در این باره می نویسد:
«از حضرات بنی اسرائیل نیز جمعی در همدان، کرمانشاه و کاشان به «امر مبارک [بهائیت] اقبال نموده و در دوره ی میثاق، قیام بر خدمت نمودند، مانند جناب «حکیم آقاجان» و «حکیم عبد الرحيم» … در کاشان نیز نفوسی مانند «حکیم یعقوب» نوه دختری «حکیم هارون» به امر مبارک ایمان آورده و سالها مورد احترام و اعتماد اهالی بوده است و نیز جناب «خواجه ربیع» فرزند ارشد ملا اسماعیل پیشوای کلیمیان که خود و برادرانش به امر مبارک ایمان آوردند».[۲۶]
دکتر شلبی در کتاب «مقارنة الادیان» می نویسد: «زیست بهائیان در شهر عکا در قلب اسرائیل، چنان صهیونیست ها و بهائیان را به هم پیوند داده، که بهائیان نسخه ی دوم یهود شده اند. و در اسرائیل برای تشکیل مجلس عالی بهائیان یک نفر یهودی آمریکایی به نام «میسیون» را… انتخاب کردند.»[۲۷]
در اینجا یک سؤال مهم مطرح است و آن اینکه با توجه به تعصب نژادی یهودیان، آنها که دین مسیحیت و اسلام را قبول نکرده و به مخالفت با آنها پرداختند، چگونه یک باره حاضر شدند تغییر دین دهند و بهائیت را بپذیرند!؟ و دلیل اصلی آن چه بوده است؟
به هیچ عنوان نمی توان بهائی شدن یهودیان را به برتری بهائیت نسبت به ادیان الهی نسبت داد؛ بلکه تنها دلیل قابل پذیرش، خدمت کردن آنها به صهیونیسم و سرپوشی برای فعالیت های آنان و قدرت مانور بیشتر می باشد. چرا که با پذیرش این آیین، منافع استعماری و جاسوسی آنها بهتر تأمین می شد، لذا علل دیگر مثل فرار از نام بد و منافع اقتصادی و… همه زیر مجموعه ی یک هدف اصلی و آن هم، تلاش برای سیطره ی جهانی صهیونیسم می باشد و بهایی شدن این تیپ یهودیان و جهودان صرفا پوششی برای رسیدن به اهداف مذکور بوده است چرا که زمان مرگ نیز اینها به آیین یهود کفن و دفن گردیدند. یعنی باید گفت گرایش یهودیان به بهائیت همانند گرایش یهودیان به اسلام واقعی نبود. بلکه یهودیان در صدد بودند با پذیرش آئین بهایی، منافع استعماری و جاسوسی خود را بیش از پیش تحقق بخشند. بهائیان نیز تلاش میکردند از اختلاف دیرین مسلمانان و یهودیان استفاده کرده، یهودیان را به عنوان حامیان و پشتیبانان اصلی دین تازه تأسیس خود قرار دهند؛ از این طریق هر دو گروه به اهداف استعماری بلندمدت خود نائل آیند.
[۱] – به مقاله «یهودیان؛ مروجان بهائیت که در سایت» که در سایت ” بهائیت درایران” درج گردیده مراجعه کنید.
[۲] فضل الله مهتدی صبحی، خاطرات زندگی صبحی و تاریخ بابی گری و بهائی گری، صص ۲۱۲و۲۱۳
[۳] همان، ص ٤٣٤
[۴] اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، ص ۱۷۱
[۵] فضل الله مهتدی ،صبحی پیشین، صص ٤٢٥ و ٤٢٦
[۶] میرابوالفتح دعوتی، نفوذ صهیونیسم در مطبوعات، قم، ايام، ١٣٧٦، ص ٢٠٦
[۷] ابراهیم انصاری، بهائی ها و اسرائیل، فصلنامه مطالعات تاریخی، ش١٧، سال ٤، تابستان ١٣٨٦، ص۲۰۷ به نقل از یادنامه مئیر عزری، صص ٦,٥
[۸] بهائیان به جای سلام کردن از «الله ابهی» استفاده می کنند، رک: فضل الله مهتدی صبحی، خاطرات زندگی صبحی و تاریخ بابی گری و بهائی گری، ص ۱۳۱
[۹] آیتی، یکصد و ده حکایت، پیشین، ص ۱۵
[۱۰] حبیب لوی، تاریخ یهود ایران، بی جا، کتاب فروشی بروخیم، ۱۳۳۹ش، ج۳، ص ٧٥٥
[۱۱] سیدسعید زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ص ١٣٤؛ حسن نیکو، فلسفه نیکو، ج۳، ص ۱۱۰؛ همچنین رک: الحسيني الحسيني معدى، النصيحة الايمانية في كشف فضائح البابية و البهائية، ص ۱۲۰ به نقل از لمحات الوردى، ج ۲، ص ١٧٥
[۱۲] حسن نیکو، فلسفه نیکو، ج ۱، صص ۸۱ و ۸۲
[۱۳] Herman Romer
[۱۴] لطف الله لطفی، بهائیت از زبان «هرمان رومر» منتقد آلمانی به نقل از فصل چهارم، صص ١٤٩ و ١٥٠
[۱۵] Habib Levy
[۱۶] رک: حبیب لوی، تاریخ یهود ایران، ج ۳، صص ٥٩٨-٦٣٢
[۱۷] شمس الدین رحمانی، تاریخ پردازی صهیونی، پژوهه صهیونیت، مجموعه مقالات به کوشش محمد احمدی،تهران، مرکز مطالعات فلسطین، ۱۳۸۱، ج ۲، صص ۸۷و ۸۸
[۱۸] سیدجواد علم الهدی، شناخت صهیونیسم بین الملل، صص ۲۰۰ و ۲۰۱
[۱۹] حسن نيكو، فلسفه نيكو، ج ۱، ص ۸۹
[۲۰] معبد بهائیان که محل عبادت آنها می باشد.
[۲۱] فضل الله مهتدی صبحی، خاطرات زندگی صبحی و تاریخ بابی گری و بهائی گری، ص۲۱۳
[۲۲] صالح اقتصاد مراغه ای، ایقاظ، بیدار کننده بهائیان، تهران، راه نیکان، ۱۳۸۸، ص ١١٦
[۲۳] [حسن] نیکو، «بنای بهائی روی دروغ است»، مجله آیین اسلام، ش١٤٠ (٧/٨/١٣٢٥)، ص ۲
[۲۴] فضل الله مهتدی صبحی، خاطرات زندگی صبحی و تاریخ بابی گری و بهائی گری، ص ٤٢٣
[۲۵]سایه روشن های بهائیت ص ۱۱۵ به نقل از ذبیح الله عزیزی، خاطرات عزیز الله عزیزی، ص ۳۱۵
[۲۶]محسن فرسایی، براندازی صهیونیستی در امپراطوری عثمانی، ص ۲۱۱ به نقل از محمد علی فیضی، حیات حضرت عبدالبها و حوادث دوره ی میثاق، ص ۹۹
[۲۷] محمد محمدی اشتهاردی، بابی گری و بهائی گری، ص ۱۲۲