امیرکبیر صدراعظم کاردان ایران در دوره ناصری، علاوه بر تلاشهای زیاد در راه مبارزه با استعمار و استبداد، اصلاحگر امور سیاسی و دینی نیز بود. مهمترین اقدام وی در زمینه داخلی، علاوه بر برخورد با شورشهای داخلی، سرکوب شورش بابیت و بهائیت بود که با اقدامات مقتدرانه و البته روشهای متفاوت امیر صورت گرفت. به گونهای که بعد از برخورد امیر و سرکوب شورش و بلواهای آنها، دیگر جرأت نکردند امنیت سیاسی کشور را با تهدید مواجه سازند. اقدامی قاهرانه که در نهایت در کنار سایر اقدامات اصلاحگرانه اش، موجبات قتل او را فراهم کرد. (خبرگزاری مهر)
فعالیت بهائیان در شرایطی آغاز شد که بسیاری از مردم از نظر اقتصادی و اجتماعی وضعیت مناسبی نداشتند. میزان آگاهی و سواد مردم در پایینترین سطح خود قرار داشت و به علت وضعیت نابسامان اقتصادی، جذب مردم به فرقه بهائی و تهدید امنیت کشور، امری محتمل به نظر می رسید.
فرقه بهائی به طور مشخص در دوره محمدشاه با ایجاد شورش و ناامنی، درصدد دستیابی به اهداف خود برآمد. اما تحرکات جدی آنها در دوره ناصرالدین شاه گسترش یافت. در واقع «با مرگ محمدشاه اغلب ولایات را شورش فراگرفت که سهمناک ترین آنها فتنه سالار بود. در دوره فترت، پیشوایان بابی نیز از فرصت استفاده کرده و در نشر پیام باب و دعوت مردم کوشش فراوان نمودند. دولت امیر که هنوز آن شورشها را فروننشانده بود، با غائله بابیان مواجه گردید.» در این شرایط، ملا حسین بشرویه و ملامحمدعلی بارفروشی فتنه وسیعی در خراسان و مازندران به راه انداخته و در شهرهای زنجان و یزد نیز افرادی از این فرقه، دست به شورش و ناامنی زده بودند.
امیرکبیر اقدامات این فرقه را در راستای تضعیف قدرت مرکزی دیده و «با سیاست و درایت دریافت که این فتنه و آتش آن از گور انگلیسیها برمی خیزد و اگر درصدد رفع آن برنیاید بنیان مملکت سست خواهد شد.» در واقع حدس امیر در این رابطه کاملاً درست بود، روسیه و انگلیس در آن زمان بهرغم آنکه با یکدیگر رقابت داشتند؛ اما در زمینه حمایت از بهائیان متفق القول بودند. دو کشور تلاش داشتند با حمایت از این فرقه تازه تأسیس نفوذ خود را از این طریق شدت بخشند و علاوه بر آن «برای مقابله با روحانیت و علما که نفوذ و محبوبیت زیادی در میان مردم داشتند، از بابیها به عنوان سپر بلا بهرهبرداری کنند.» البته ناصرالدین شاه هم در ابتدا همانند استعمارگران تلاش نمود تا با مهره بهائیان، سیاستهای روحانیان را خنثی نماید؛ اما زمانی که خطر ناامنی و تهدید قدرت مرکزی توسط بهائیان پیش آمد، از سیاست سرکوب آنها دفاع کرد.
بهائیان «کینه امیر را در دل داشتند، کینهای که در نوشتههای همکیشان آنان، و بهائی و بهائی زادگان در ایران و امریکا، هنوز منعکس است. بابیان توطئه کشتن شاه و امیر و امام جمعه تهران را چیدند، ولی امیر پرده از روی آن برداشت.» در نهایت اقدامات اصلاحگرانه امیر در زمینه های مختلف برایش گران تمام شد و دشمنانش با ترغیب ناصرالدین شاه به قتل او، زمینهساز فرمان عزل و تبعید امیر شدند.
آنها از اختلافات دربار سوءاستفاده کردند و در اولین گام، تلاش کردند بین شاه و امیر اختلاف بیاندازند. مهره اصلی آنها در این مسیر، میرزا آقاخان نوری بود که از دوران محمدشاه با مهدعلیا سر و سِرّ پنهانی داشت و قرار بود با به حکومت رسیدن ناصرالدینشاه صدراعظم شود. میرزا آقاخان نوری با بهاء ارتباط بسیار تنگاتنگی داشت و زمانی که در دوران محمدشاه، آقاخان توسط میرزا آقاسی تنبیه بدنی، تبعید و جریمه مالی شد، بهاء به کمک او آمد؛ پول لازم را برای او تهیه کرد و در طول تبعید نیز به وی کمک مالی داد. این ارتباط از دوران پدرانشان شروع شده بود و در دوران امیرکبیر قوت گرفت. بابیها که در تلاش برای انتقام بودند از قدرت آقاخان نوری که به دنبال صدارت به هر دری میزد، استفاده کردند و نتیجهاش عزل امیرکبیر از صدارت و تبعید او به کاشان شد.
بابیها که کینه شدیدی از امیرکبیر داشتند به تبعید قانع نشدند و با سوءاستفاده از مثلث شکل گرفته – مهدعلیا، آقاخان نوری و بهاء نقشه ترور امیرکبیر را طراحی و عملی کردند.
منابع:
- خبرگزاری مهر
- سایت مشرق نیوز
- خبرگزاری فارس