ناصر سنگدوینی| تاریخ مملو از حمایتهای دولتهای استعمارگر از این دو فرقه ضاله است که در اینجا تنها به چند نمونه اشاره میکنیم:
آنچه در ادامه می خوانید
حمایت انگلیس از بهائیت و صهیونیزم
در اواخر جنگ جهانی اول، وزیر امور خارجه انگلیس در نوامبر ۱۹۱۷ اعلامیه خود را مبنی بر تشکیل وطن ملی یهود در فلسطین صادر کرد و در همین ایام جمال پاشا فرمانده کل دولت عثمانی تصمیم بر قتل عبدالبهاء و انهدام مرکز بهائیت در عکا و حیفا را به خاطر حمایت عبدالبهاء با دادن آذوقه به ارتش انگلیس میگیرد.
وزیر خارجه انگلیس با واکنش تند و جدی به سالار سپاه انگلیس دستور میدهد تا با جمیع قوا در حفظ و صیانت حضرت عبدالبهاء بکوشد و در اثر همین حمایت عبدالبهاء از انگلیس، فلسطین به دست سپاه انگلستان افتاد و زمینه بوجود آمدن رژیم صهیونیزم به وجود آمد و عبدالبهاء برای این خوش خدمتی به انگلیس، لقب سر (Sir) و نشان نایت هود گرفت (نصری، ۱۳:۱۳۷۵).
حمایت ترکیه عثمانی از بهائیت و صهیونیزم
ترکیه در رشد بهائیت نقش موثری داشت و از طرفی یهودیان هم در دولت عثمانی ناظران و مشاورانی در سه وزارت نافعه، تجارت و زراعت، پست و تلگراف داشتند که «بسا یارافندی»، صهیونیست یهودی تبار ناظر وزارت نافعه، دست یهود را در تملک غاصبانه بسیاری از اراضی قدس شریف بازگذاشت و پرنس سعید حلیم پاشا، نخست وزیر ترکیه عثمانی در ۱۹۱۳م هماهنگی و همبستگی کامل با صهیونیستها داشت (دعوتی، ۷۳۳:۱۳۷۶).
حمایت فرانسه از بهائیت و صهیونیزم
کشور فرانسه هم از یک سو، کنسولگری خود در بغداد را مامور میکند تا حمایت دولت و دادن تابعیت فرانسوی به بهاءالله را اعلام کند و از طرفی، در نیمه قرن ۲۰ م بیشتر شخصیتهای سیاسی فرانسه را از جمله «لیون بلوم» نخست وزیر و تا اوریول و مندلیس فراکس به عنوان دو رئیس جمهور یهودی بودند که بعدها زمینهساز حمایتهای فرانسه از اسرائیل در مجامع بینالمللی شدند، علاوه بر این امروزه احزابی در فرانسه از اسرائیل حمایت میکنند (زاهدانی، ۱۵۰:۱۳۸۱).
حمایت آمریکا از بهائیت و صهیونیزم
آمریکا از اول پیدایش باب و بهائیت بهطور آشکار و پنهان از آنها حمایت کرده است و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران نیز با بهانههای حقوق بشر، آزادی و… از ایران میخواهد که این فرقه بهائی را به عنوان دین الهی بپذیرد.
از سوی دیگر حمایتش از اسرائیل به حدی رسیده است که یکی از وزرای سابق اسرائیل در کتاب قصه شعبی مینویسد:
هیچگاه در تاریخ یهود مشاهده نشده است که یهودیان در یک سرزمین (آمریکا) صاحب چنین نفوذ و سلطه شده باشند!! به همین جهت امروزه این اسرائیل است که آمریکا را در زیر سلطه خود قرار داده است.
با توجه به مطالب یاد شده روشن میگردد که استعمار و دشمنان اسلام برای شکستن اقتدار روحانیت شیعه و به تبع آن تسلط بر منابع مهم کشورهای اسلامی با به وجود آوردن دو حزب به نامهای حزب بهائیت و حزب صهیونیسم، برنامههای تسلط بر ممالک اسلامی را ریختند و برای همین است که دولت عثمانی به بهانه ترک درگیری، بهاءالله را به فلسطین انتقال میدهد تا بتواند در آینده کشوری را که هدفش شکست شیعه است، به وجود آورد و رهبران این دو حزب به طور کلی در خدمت دولتهای استعمارگر مبدل شدند.
بر اساس همین سیاست است که یهودیان در ایران به ظاهر مکتب بهائیت را قبول میکردند تا بیشتر بر ضد اسلام کار کنند.
اسناد و مدارک تاریخی سابقه پیوند و همکاری بهائیان با آمریکا را به بیش از یک قرن پیش میرساند.
برای نمونه زمانی که مستر شوستر، مستشار مشهور آمریکایی در اوایل مشروطه دوم بهعنوان رئیس کل دارایی ایران به کشورمان آمد، جمعی از بهائیان تهران طبق دستور محفل بهائی در هنگام ورودش به تهران به استقبال وی شتافتند (رائین، ۱۱:۱۳۴۵ – ۱۰) و اساسا در انتخاب شوستر برای این امر کاردار بهائی سفارت ایران در آمریکا علیقلی خان نبيل الدوله (عضو فراماسونری آمریکا و مرید عباس افندی) نقش اساسی داشت.
دکتر میلسپو، دیگر مستشار آمریکایی هم که پس از شوستر به ایران آمد، بهویژه در دوران دوم مأموریتش در ایران (اوایل سلطنت محمدرضا) برخی از مسئولان دارایی را از میان این فرقه برگزید که مورد اعتراض برخی از نمایندگان مجلس، نظیر آیتالله حاج شیخ حسین لنکرانی و مطبوعات وقت واقع شد.
از تلگراف رمزی مخبرالسلطنه هدایت، حاکم فارس در جنگ جهانی اول به وزیر داخله (مورخ ۱۷ جمادی الثانی ۱۳۳۲ ق) برمیآید که کلنل مریل افسر آمریکایی ژاندارمری که قبل از ورود افسران سوئدی به ایران در زمان احمد شاه در ژاندارمری خزانه ایران فعالیت داشت، یکی از مبلغان بابی – بهائی موسوم به روحالله خان را مترجم خود قرار داده بود.
هدایت در این تلگراف میافزاید که این عمل مریل، با اعتراض علما و دیگران روبهرو شده و او وعده کرده بود که فرد بهائی یاد شده را با مادر زنش به آمریکا بفرستد ولی تنها مادر زن وی را به امریکا گسیل داشت (اسناد جنگ جهانی اول در ایران: ۸۲).
بهائیان معمولا از رابطه خود با آمریکاییها جهت تحت فشار قرار دادن مقامات ایران استفاده میکردند. برای نمونه میتوان به تهدید سفیر ایران در پاریس (نظر آقا یمینالسلطنه)، توسط خانم لوئیس موره (از بهائیان فعال غرب) اشاره کرد که هنگام اقامت مظفرالدین شاه در فرانسه، تقاضای ملاقات با شاه را کرد و وقتی ممانعت سفیر ایران را دید تهدید کرد: «فورا خودم میروم نزد وزیر مختار آمریکا مقیم پاریس و به اتفاق او به حضور صدراعظم میروم.»
نظر آقا خان پرسیدند: «آیا سفیر آمریکا بهائی است؟»
من جواب گفتم: «برای شما فرق نمیکند، خواه بهائی باشد یا نباشد. چه ما مردمان فقیر بیقدر نیستیم…» (بدیع، ۱۳۴۸: ۱۹۰ – ۱۸۷).
آنگونه که از اسناد و مدارک موجود تاریخی برمیآید، سابقه حضور بهائیها در آمریکا به اوایل قرن ۱۴ هجری بازمیگردد. نخستینبار در ۳۰ رمضان ۱۳۱۸ق گزارشی [محرمانه] از فعالیتهای این گروه در شیکاگو برای اطلاع مقامات بالاتر به تهران ارسال شد.
وزیر مقیم ایران در آمریکا گزارش میدهد که گروهی از روسای بابی – بهائی که به آن شهر آمدهاند با وی ملاقات کرده و در خصوص خود اطلاعاتی دادهاند. آنان مدعی حضور قریب به یکصد هزار نفر بابی – بهائی در آمریکا شدهاند که وزیر مقیم، آن را اغراقآمیز خوانده و جمعیت بهائیان در آمریکا را حدود ۱۰ هزار تن بیشتر گمانه نمیزند.
وی گزارش میدهد که این گروه، افرادی پولدار، مطلبنویس و صاحب نفوذ هستند که بعضا تا درجه دکتری تحصیلاتی داشتهاند و با تاسیس مراکزی به تربیت اطفال و ایتام و استعلاج مریضها میپردازند. او خواستار تعیین دو مامور مخفی برای کسب اطلاع از حالات و رفتار آنها میشود.
در گزارش ۱۲ جمادی الاول ا ۱۳۱۹، خاطرنشان گردید که افراد یادشده اخبار ایران را به دقت تعقیب کرده و حتی از تحت فشار قراردادن دولت ایران در محافل سیاسی – فرهنگی آمریکا به منظور اعطای آزادی بیشتر به اقلیت بهائی فروگذار نمیکنند. اقدامات بهائیان مقیم آمریکا سبب شد تا سفارت آن کشور در تهران حمایت از این اقلیت را در دستور کار خود قرار دهد» (بررسی مناسبات ایران و آمریکا : ۱۳۸۴).
ارتباط بودار و حسابشدهای که آمریکاییها از سالها پیش از مشروطه با بابیها و بهائیها برقرار کرده بودند و با طلوع مشروطه شدت یافت، نکته بسیار درخور تعمقی است.
جان ویشارد پزشک سفارت آمریکا در زمان مظفرالدین شاه از آمدن یک گروه آمریکایی به تهران در پگاه مشروطه برای خطدهی به جریان بابیت و بهائیت خبر میدهد. وی ضمن اشاره به ماجرای بابیت و انشعاب بهائیت از آن مینویسد: سر و صدای این قضایا در سرتاسر ایران پیچید و حتی با تبلیغاتی که در واشنگتن انجام شد، دنیای جدید نیز از جریان امر مطلع گردید.
در سال ۱۹۰۶ [۱۳۲۴ ق / ۱۲۸۵ش] یک دسته آمریکایی که گرایشی پیدا کرده بودند، در تهران جمع آمدند، سپس به اصفهان رفتند تا هم از کم و کیف قضایا سردرآورند و هم حرکت تازه را جهت بخشند (پیرنیا ۱۳۶۶: ۱۷۱ – ۱۷۰).
سر آرتور هاردینگ (وزیر مختار انگلیس) در سالهای نزدیک به مشروطیت در خاطراتش مینویسد: مبلغان امریکایی مقیم ایران، عقیده داشتند که آتیه مذهبی این کشور با بابیها است (الاسلامی، ۱۳۷۰: ۲۱۶).
این سخن، به زبان «دیپلماسی»، مفهومی جز لزوم برنامهریزی و سرمایهگذاری برای روی کارآوردن این فرقه مرموز در ایران و اجرای مقاصد شیطانی آمریکا به دست آنان ندارد؛ همان چیزی که در عصر پهلوی بهویژه نیمه دوم سلطنت محمدرضا اجرا شد و صدمات زیادی به کیان اسلام و استقلال و آزادی کشورمان زد.
سخن فوق، ضمنا گویای طمع آمریکا به بابیت و بهائیت به عنوان آلترناتیو تشیع در ایران است.
ارتباط با ما: bahaismiran85@gmail.com





