هر چند بهائیان با استناد به فرامین بهاءالله و عبدالبهاء، خود را مبرا از سیاست میدانند و میکوشند تا چهرهای غیرسیاستزده و بیحاشیه از خود به نمایش بگذارند اما امروزه، این ادعا با چالش بسیار جدی مواجه شده است.
چالش از آنجا آغاز میشود که شوقی به عنوان سومین رهبر با نفوذ بهائی، صریحا از لزوم رسمیتبخشی به بهائیت در کشورهای مختلف و آرمان تشکیل حکومت بھائی سخن گفته و برای آن پروتکل منسجم ارائه داده است و پیرو سخنان شوقی، سازمان بیتالعدل نیز برای اجرای پروتکلهای شوقی نقشه ترسیم کرده است.
پس از شوقی و مقارن با تشکیل سازمان بیتالعدل، هدف پنهانی این تشکیلات برای تشکیل حکومت آرامآرام از پس پرده آشکار شد و خصوصاً از دهه ۹۰ میلادی رنگ و بوی تازه و پرشتابی به خود گرفت.
توضیح بیشتر آنست که بهاءالله به ظاهر دخالت در امور سیاسی را مجاز نمیدانست و به پیروانش فرمان میداد که از حکومتها اطاعت کنند و حتی به صراحت میگفت: «هیچ کس حق اعتراض به حکام و دولتمردان را ندارد.»
در منطق بهاءالله، باید حکومت را به حکام واگذار کرد و در پی تصاحب قلوب مردم بود. پس از بهاءالله عبدالبهاء و شوقی نیز از سویی با صراحت کامل هر گونه مداخله عملی در امور سیاسی و حتی اندیشهورزی ذهنی در امور سیاسی را بهطور کامل منع کردند، با این وجود، واقعیت آنست که گفتار رهبران بهائی در موضوع دخالت در سیاست صادقانه نیست.
آنان از یک سو دیگران را از مداخله در سیاست منع میکنند اما خود از دخالت در سیاست هیچ ابائی نداشتند؛ به عنوان نمونه عبدالبهاء پس از تأسیس مجلس سوم ایران در سال ۱۳۳۳ شمسی در سیاست طمع کرد و به بهائیان امر نمود تا در مجلس شورای ملی، عضو شوند.
او همچنین ابتدا با مشروطه مخالفت کرد و از محمدعلی میرزا جانب داری کرد و بهائیان را به حمایت از او دعوت کرد اما پس از سرنگونی محمدعلی میرزا خود را طرفدار مشروطه به عنوان یکی از بزرگترین رویدادهای سیاسی تاریخ معاصر ایران معرفی کرد.
شوقی نیز سودای تشکیل حکومت جهانی را در هفت مرحله برای پیروانش ترسیم کرد که به زودی به سند آن اشاره خواهد شد.
احکام دادگاهها در برخی کشورها نیز نشان از آن دارد که بهائیان علیرغم تبیینی که از باور خود دارند، نهتنها بیمیل به سیاست نیستند بلکه در سیاستهای تفرقه افکنانه غوطه ورند و این حجم از دخالت در سیاست مستند به فرامین پیدا و پنهان سازمان بیتالعدل است.
ناسازگاری یادشده در متون مقدس بهائیان که از یک سو از دخالت در سیاست منع میکند، با رفتار آغشته به سیاست رهبران بهائی سبب شده تا اساساً نتوان رویه مشخصی را در مورد دخالت در سیاست به بهائیت نسبت داده شود. این مشکل زمانی مضاعف میشود که نظریات رهبران بهائی در مورد عدم دخالت در سیاست توسط سازمان بیتالعدل نیز با تفسیر و تغییرهای متعددی صورت گرفته است.
این ناسازواری برای عموم بهائیانی که در جریان مستقیم اقدامات تشکیلات بهائی نیستند، چنان تناقضی ایجاد کرده که از یک سو آنان به ظاهر از سوی بیتالعدل از دخالت در سیاست منع می شوند، اما از سوی دیگر به واسطه نقشههای تبلیغی و برنامههای راهبردی سازمان بیتالعدل به سمت اقدام سیاسی کشانده میشوند.
کمی قبلتر شوقی مراحل تکامل سه گانه بهائیت را چنین تشریح کرده است:
- مرحله نخست، عصر رسولی: این دوره ناظر به حیات بهاءالله و عبد البهاء است.
- مرحله دوم، عصر تکوین: اشاره به دوران توسعه تشکیلات و نظم اداری و پدیداری نهادگرایی در بهائیت است
- مرحله سوم، عصر ذهبی: این عصر اشاره به دوران استیلای سلطنت الهیه است.
شوقی توضیح میدهد که نفوذ مؤسسات و تشکیلات اداری بهائی که در زمان او در حال گسترش است، مقدمه استقرار سلطنت الهیه است.
او برای دستیابی به سلطنت الهیه و حکومت جهانی هفت مرحله را برشمرده است:
اول: دوره مجهولیت که اولین مرحله در نشو و نمای جامعه اهل بهاء است.
دوم: دوره مظلومیت و مقهوریت که شوقی این مرحله را دوره حال حاضر بهائیان در ایران معرفی کرده و بشارت داده که این دوران منقضی میگردد.
سوم: دوره انفصال که در این مرحله شریعه الله از ادیان عتیقه متمایز میشود.
چهارم: دوره استقلال
پنجم: دوره رسمیت شوقی که این مرحله را به گشایش امت مسیح در قرن رابع در عهد قسطنطین کبیر تشبیه کرده است. به تعبیر شوقی در این دوره بهائیت به مرور در مسیر سلطنت و تشکیل حکومت قرار میگیرد.
ششم: سلطنت الهیه که پس از دوره رسمیت بهائیت تشکیل خواهد شد. این نوع سلطنت و حاکمیت، ابتدا در سطح حاکمیت ملی خواهد بود.
هفتم: سلطنت جهانی که پس از تشکیل حاکمیت در سطح ملی در گام نهایی حاکمیت جهانی بهائی رقم خواهد خورد.
مراحل ترسیمشده بهصورت پلکانی مبتنی بر یکدیگر است و دوران عصر ذهبی مربوط به دورهای است که حکومت بهائی استقرار یابد. نکته قابل ملاحظه آنست که در عصر تکوین لازم است تا نظم تشکیلاتی و نهادهای اقماری تأسیس و توسعه یابد تا بازوی قدرتمند و زیرساخت بنیادی برای حکومت و سلطنت بهائی باشند.
بر اساس اسناد معتبر بهائی در فلسفه سیاسی بهائیت باید آرمان تشکیل حکومت را بهعنوان تابع در نظر گرفت و کلیه سیاستگذاریها و اقدامات این تشکیلات را بهمثابه متغیری در نظر آورد که بهصورت سازوار با تابع یادشده عمل میکند.
بر این اساس، کلیه نقشهها و فرامین ابلاغی از بیتالعدل بهعنوان متغیری است که برای تشکیل حکومت به عنوان تابع ثابت طرحریزی شده است. در حال حاضر و در دورهای که به تعبیر شوقی، عصر تکوین است، سازمان بیتالعدل با ایجاد «حاکمیت موازی» و «حکومت در حکومت» و به تعبیر عرفان ثابتی، «شهر موازی» به دنبال تصاحب کامل حکومت است.
منبع: کتاب بهائیت در دوران گذار، صص ۶۹- ۷۳
ارتباط با ما: bahaismiran85@gmail.com





