کد خبر:17058
پ
۵۱J+2bgALNS._AC_SX679_
بهائیت در ایران:

بی‌مبنایی آموزه‌های بهائیت؛ مصاحبه با متبری بهائیت

در ادامه مشروح مصاحبه با یکی از بهائی‌زادگانی ارائه می‌شود که علیرغم امکان ادامه فعالیت تشکیلاتی و وضعیت مساعد در بهائیت با دلزدگی از توخالی بودن آن به این ارث خانوادگی پشت کرده است. در این گفتگو با روانشناسی به نام «فرهاد برقعی‌زاده» از بی‌معنایی بهائیت و نقد یکی از عناصر معروف بهائی که مشاوره‌های […]

در ادامه مشروح مصاحبه با یکی از بهائی‌زادگانی ارائه می‌شود که علیرغم امکان ادامه فعالیت تشکیلاتی و وضعیت مساعد در بهائیت با دلزدگی از توخالی بودن آن به این ارث خانوادگی پشت کرده است. در این گفتگو با روانشناسی به نام «فرهاد برقعی‌زاده» از بی‌معنایی بهائیت و نقد یکی از عناصر معروف بهائی که مشاوره‌های غلطش در حوزه روانشناسی امکان دارد، مشکلاتی را برای مخاطبان ایجاد کند صحبت شده است. به ویژه که این چهره ماهواره‌ای تورهایی با هزینه‌های گزاف راه‌اندازی کرده و برنامه‌ای برگزار می‌کند که با توجه به وابستگی آن به فرقه بهائیت بوی خوبی از آن به مشام نمی‌رسد.

 

  • از معرفی خودتان شروع کنید.

فرهاد براقی‌زاده، ۴۷ ساله، متأهل و دارای دو فرزند هستم. شغل بنده مشاوره روانشناسی است. در عین حال، دانشجوی این رشته و مشغول تحقیق پژوهش و ترجمه کتاب نیز هستم.

  • در مورد گذشته و وضعیت خانوادگی‌تان بگویید.

پدر و مادرم بهائی بودند و من در یک خانواده بهائی به دنیا آمدم، منتها به دلیل اختلافات پدر و مادرم شاهد نزاع و مشکلات خانوادگی بودیم. بنابراین، خانواده ما انسجام کافی برای شرکت در برنامه‌های تشکیلات بهائی نداشت. مثلاً یک هفته می‌رفتیم اما دو ماه حضور نداشتیم.

زمان کودکی، صبح جمعه دوره‌هایی به‌‌نام درس اخلاق تشکیل می‌شد. هیچ وقت یادم نمی‌آید که من برای مقطعی چند ماهه بتوانم منظم به این کلاس‌ها بروم. پدرم هم حساسیت و انگیزه‌ای برای شرکت در این جلسات نداشت و ما را به حضور تشویق نمی‌کرد.

به طور کلی مادرم حساسیت بیشتری نشان می‌داد که حتماً به جلسات بروم اما آن هم منسجم نبود. هر دعوایی که به‌وجود می‌آمد باعث می‌شد، هفته بعد به کلاس نرویم.

  • از حضور جسته و گریخته‌تان در آن کلاس‌ها چیزی به‌خاطر دارید؟

من به‌سبب درگیری‌های پدر و مادرم از حدود ۱۰ سالگی به کلاس‌های بهائی رفتم ولی دیگر بچه‌ها تقریباً از شش سالگی در آن شرکت می‌کردند. جلساتی بودند که در آن دعاها و یکسری متون اصطلاحاً دینی و شعر خوانده می‌شد، نقاشی می‌کشیدیم و کارهایی مثل مهد کودک انجام می‌دادیم.

  • چه چیزهایی در آن کلاس‌ها آموزش می‌دادند؟

تاریخچه بهائیت، خاستگاهش، اتفاقاتی که برای بهائیان افتاده و… . جامعه بهائی برای خود کتاب‌ها و نشریاتی داشت که از روی آن‌ها درس می‌داد. مناجات‌هایی هم خوانده می‌شد که می‌گفتند بعضی از آن‌ها را حفظ کنید. من از ۱۸-۱۷ سالگی احساس کردم، تاریخی که ارائه و روی آن مانور می‌دهند، منسجم و درست نیست و در واقع ریشه آن‌چنانی ندارد.

  • بهائیت چه نقشی در زندگی شما داشت؟

من هیچ موقع دین را خیلی جدی نگرفتم؛ یعنی اصلا برایم تأثیر گذار نبود و مرا به فکر فرو نبرد. خانواده هم این بی‌خیالی را تشدید می‌کرد. بیشتر به فکر درس و ادامه تحصیل بودم. آن زمان روال بهائیت این طور بود که وقتی افراد به ۱۸ سالگی می‌رسیدند، باید رسماً تسجیل می‌شدند، یعنی اعلام می‌کردند که دینشان بهائی است و این مسئله جایی مکتوب و امضا می‌شد.

من از همان زمان با عدم انجام این کار مخالفتم را نشان دادم. اختلافات خانوادگی هم باعث شده بود، منزوی باشیم و تشکیلات نتواند خیلی بر ما سخت بگیرد. پس اسم من در تشکیلات ثبت نشد. همیشه می‌گفتند دین سیری تکاملی داشته و حالا بهائیت یک چهره متکامل‌تر از اسلام است. وقتی چیزی کامل‌تر شود، تصور این است که در جهت بالاتری قرار بگیرد ولی من خودم به شخصه این را قبول نکردم؛ یعنی در ۱۸-۱۷ سالگی به این نتیجه رسیدم که واقعاً بهائیت یک دین یا تکامل یافته نیست.

کلا حرف‌هایشان ریشه‌ای نبود و نمی‌توانستم آن‌ها بپذیرم نه مبنایی داشتند و نه استناد درستی. ادعاهایشان برایم مبهم بود و جذابیتی نداشت. چیزی هم که جذابیت نداشته باشد، رنگ می‌بازد. الآن هم که در زمینه علمی کار می‌کنم، عادت کرده‌ام آن چیزی را که مستند باشد، قبول کنم نه هر حرف و ادعایی را.

  • وقتی قبول نکردید که تسجیل شوید مشکلی پیش نیامد؟

بله مسائلی رخ داد. مادرم انتظار داشت، تسجیل شوم. می‌گفت: «همه فامیل تسجیل شده‌اند، چرا تو قبول نمی‌کنی؟» نمی‌خواست ما از دین برگشته باشیم. چون این انتظار را داشت، از من رنجید اما از آنجا که چندان تشکیلاتی نبودیم، تحت فشار خاصی قرار نگرفتیم.

  • رابطه‌تان با فامیل و آشنایان بهائی به چه صورت شد؟

بعد از آن کلا با بهائیت قطع رابطه کردم. هر چند از قبل هم هیچ‌گونه وابستگی و فعالیتی در بهائیت نداشتم. واقعاً در تمام این سال‌ها در حد یک مجلس ختم هم در جلساتشان شرکت نکردم؛ چون هیچ علاقه‌ای برای حضور نداشتم. بهائیت هیچ جذابیتی برایم نداشت، چون چیز عمیق، پرمغز و قابل تأملی در آن پیدا نکردم.

  • از میهمانی‌هایی به اسم ضیافت ۱۹ روزه چیزی خاطرتان هست؟

بله این میهمانی‌ها بیشتر جنبه دینی داشت که حدود یکی دو ساعت و در منزل یکی از بهائیان تشکیل می‌شد. اهمیتی نداشت خانه چه کسی، فقط باید بزرگ می‌بود. ابتدا و انتهای ضیافت مناجات خوانده می‌شد و در طول آن هم صحبت‌های بهائی بود. اما من چون بچه بودم، خیلی به حرف‌ها گوش نمی‌کردم و ترجیح می‌دادم با بچه‌ها بازی کنم.

به دلیل شغل و رشته‌ام زیاد به دوران کودکی فکر می‌کنم، به یاد دارم تشکیلات قبل از انقلاب، ضیافت‌های بزرگی داشت. مثلا در مشهد حدود ۱۰۰ نفر در مکانی خاص جمع می‌شدند و ضیافت می‌گرفتند اما بعد از انقلاب در خانه‌ها برگزار می‌شد.

  • هنگامی که می‌خواستید ازدواج کنید همسرتان با بهائی بودن شما مشکلی نداشت؟

خیر، چون من بهائی نشدم. وقتی در سن ۳۲ سالگی می‌خواستم ازدواج کنم، گذشته‌ام را به ایشان گفتم خانواده خانمم مسلمان‌زاده و خیلی هم معتقد هستند. وقتی توضیح دادم که در چنین خانواده‌ای به دنیا آمده‌ام ولی هیچ اعتقادی به آن ندارم و به هیچ عنوان هم نمی‌خواهم این مسئله در خانواده من و بچه‌هایم وجود داشته باشد، مشکلی پیش نیامد.

تا به امروز هم سر سوزنی از بهائیت با فرزندانم حرف نزدم و اصلا نمی‌دانند بهائیت یعنی چه؛ چون من با توجه به شناختم از آن می‌خواستم که این طور باشد.

  • با توجه به رشته تحصیلی و تحقیقاتتان از دکتر هلاکویی شناختی دارید؟

دکتر هلاکویی را از ماهواره می‌شناسم و تا قبل از آن چیزی در موردش نشنیده بودم. بعدها فهمیدم که بهائی است و حتی در محفل جامعه بهائیان آمریکا هم عضو بوده. در مورد نوع فعالیتش از نظر حرفه‌ای به اعتقاد من اقدام برای رفع مشکلات روانی مردم از طریق ساخت برنامه در یک شبکه ماهواره‌ای از لحاظ علمی اصلا صحیح نیست.

بی‌مبنایی آموزه‌های بهائیت؛ مصاحبه با متبری بهائیت

مسئله روان درمانی امر بسیار خطیری است که با زندگی آدم‌ها ارتباط دارد. یک کامنت غلط یا مشاوره ناصحیح می‌تواند زندگی افراد زیادی را به خطر بیندازد. به همین خاطر در همه جای دنیا مثل ایران سازمان‌هایی برای نظارت حرفه‌ای و دقیق روی مشاوره وجود دارد؛ مثل سازمان نظام پزشکی. پس صرف اینکه مدرک پزشکی داشته باشید، کافی نیست و حتماً باید عضو رسمی سازمان شوید تا کاری که انجام می‌دهید، منطبق بر ساختار علمی و دانشگاهی باشد.

در روان‌درمانی نمی‌توان در همه زمینه‌ها اشراف داشت. خود من در زمینه مشاوره قبل از ازدواج، روابط افراد و افسردگی می‌توانم کمک کنم ولی در مسئله کودک، وسواس، دو قطبی و… تخصصی ندارم و نباید نظر بدهم. چطور می‌شود که یک نفر هر مشکل روانی را از پشت تلفن تشخیص دهد و برایش نسخه بپیچد؟!

ممکن است بعضاً درست باشد، ولی کاری که انجام می‌دهند، صحیح و حرفه ای نیست. مسئله دیگر اینکه هلاکویی همیشه به صورت کلی صحبت می‌کند، در حالی که در روان‌درمانی کلی گویی نداریم؛ یعنی فرد دیگری که این برنامه را گوش می‌دهد چون شخصیت متفاوتی دارد، نباید برای مشکل مشابهش از همان راه حل استفاده کند.

به نظر من فعالیت این شخص کاملاً جنبه مادی و منفعت‌طلبانه دارد. در واقع این برنامه یک تبلیغات تجاری است. او مدام سیمنارهایش را با تورهای مختلف و در کشورهای گوناگون تبلیغ می‌کند؛ تورهایی با کشتیهای تفریحی و حضور خواننده‌های گوناگون. چنین فضای درمانی به هیچ وجه حرفه‌ای نیست. این‌ها عده‌ای پولدارند که در محیطی جمع می‌شوند و معلوم نیست برنامه‌هایشان شامل چیست. افراد برای روان‌درمانی باید به صورت فردی نزد مشاور بروند. از نظر من فعالیت‌های این شخص خطرناک است و تبعات اجتماعی منفی دارد.

 

ارتباط با ما:  bahaismiran85@gmail.com

بهائیت در ایران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید