کد خبر:17088
پ
سخنی با بهائیان درباره تحری حقیقت
بهائیت در ایران:

سخنی با بهائیان درباره تحری حقیقت

عطاءالله قادری| از میان اصول دوازده‌گانه بهائیت که همواره آن را نشانه مدنیت اعضای جامعه بهائی می‌دانند، به اصل تحری حقیقت اشاره و آن را تجزیه و تحلیل می‌کنم. بهائیان عزیز اگر در نوشته‌ام خلاف واقع يافتيد، لطفاً آن را گوشزد فرمایید که مزید امتنان خواهد شد. در پایان پانزده سالگی ورقه چاپ شده‌ای را […]

عطاءالله قادری| از میان اصول دوازده‌گانه بهائیت که همواره آن را نشانه مدنیت اعضای جامعه بهائی می‌دانند، به اصل تحری حقیقت اشاره و آن را تجزیه و تحلیل می‌کنم. بهائیان عزیز اگر در نوشته‌ام خلاف واقع يافتيد، لطفاً آن را گوشزد فرمایید که مزید امتنان خواهد شد.

در پایان پانزده سالگی ورقه چاپ شده‌ای را در اختیار جوانان دختر و پسر قرار می‌دهند تا آن را رونویسی و امضا کرده به نماینده تشکیلات برگردانند. در سراسر ایران و حتی دنیا این متن یکسان است. یعنی فرد مجبور است، از روی متن واحدی رونویسی کرده و آن را امضا کند. او در آن نوشته اقرار می‌کند که من با تحری حقیقت و مطالعه و کسب آگاهی به حقانیت بهائیت پی‌برده و در کمال اختیار از تشکیلات درخواست ثبت‌نام اینجانب در دفاتر سجلی بهائیت را دارم.

لطفاً در مفهوم تحری حقیقت دقت فرمایید. در پایان بیست و یک سالگی عین همین کار تکرار می‌شود و فرد رسماً و به درخواست خود و مثلاً با تحری حقیقت به حقانیت بهائیت پی‌می‌برد و عضو رسمی جامعه بهائی می‌شود.

این مفهوم تحری حقیقت در بهائیت است، اما اگر کسی مانند بنده و سایر افراد تحری حقیقت کرده و به نتیجه‌ای غیر از قبول بهائیت رسیده باشد، طبق دستور بهاءالله باید از مادر خود درباره اصالت نسبش پرس‌وجو نماید که آیا نطفه‌اش از پشت و صلب پدرش بسته شده یا شیطان با او آمیزش کرده است؟!

وقتی همه مجبورند بهائیت را به‌عنوان تنها نتیجه تحری حقیقت پیدا کنند، انصاف دهید آیا واقعاً تحری حقیقت معنی و مفهوم خود را از دست نمی‌دهد؟

بهائيان عزيزا لطفاً متن امضا شده در دوران جوانی خود را به یاد آورید و آنگاه درباره عرایض حقیر قضاوت کنید. بنده و خانواده‌ام بعد از تحری حقیقت به بطلان بهائیت پی‌بردیم. تشکیلات از ما سلب نسبت کردند؛ یعنی خانواده بهائی من و همسرم را از معاشرت و کلام و سلام با ما منع کردند.

شما که ادعای دوست داشتن اهل عالم را دارید، شمایی که ادعای معاشرت با اعضای همه ادیان با مهر و محبت را دارید؛ چرا من و خانواده‌ام را از شرکت در کفن و دفن پدر و مادر خودم و همسرم منع کردید؟ کاری که در مورد سایر افراد جداشده از بهائیت هم انجام می‌دهید؟ آیا این روش‌ها در ذهن مردم این موضوع را تداعی نمی‌کند که سیاست‌های اعمالی و روش‌های اعلامی از زمین تا آسمان تفاوت دارد؟

این گفته جناب بهاءالله که هرکس این امر را واگذاشته و به ادیان دیگری رجوع کند، باید احوال خود را از مادرش بپرسد، چگونه با شعار دهن پرکن تحری حقیقت و سایر شعارهای ادعایی بهائیت در یک مقوله می‌گنجد؟

اینجانب طی سال‌ها سکونت در تهران و شهرهای استان مرکزی، بهائیت را به‌عنوان دین برتر و سازگار با مقتضیات زمان تبلیغ می‌کردم. در حسینیه ارشاد یکی از مستمعین این تناقض آشکار را بیان کرد و من در جواب درماندم. ایشان بسیاری از کتب بهائیت را خوانده و به امور رایج در بهائیت واقف بود. البته ناگفته نماند که بنده خودم را بهائی معرفی نمی‌کردم و می‌گفتم یکی از دوستانم که بهائی است. بهائیت را این گونه تبلیغ می‌کند.

بنده همواره خودم را مانند جناب عبدالبهاء که در عکا و حیفا تا آخر عمر خود را مسلمان جا می‌زد، رفتار می‌کردم و این البته از شگردهای خاص مبلغان بهائی است که در مرحله اول خود را معرفی نمی‌کنند و با ایجاد شبهه و تشکیک در اعتقادات اسلامی مسلمانان آن‌ها را وادار می‌کنند تا خود صید، دنبال صیاد برود.

در کتاب خاطراتم به این موضوع اشاره کرده‌ام که پدر بزرگ همسر بنده که سال‌ها تعزیه‌گردان روستا بود، براثر اعمال این روش توسط یک بقال بهائی، جذب بهائیت شد.

سال‌ها پیش متنی به دستم رسید که یک مسلمان در اثر تبلیغات مبلغان بھائی گرایشی ابتدایی به بهائیت پیدا می‌کند اما بعدها آتشش تندتر شده و به منزل یکی از بهائیان می‌رود و پای یک بچه بهائی را می‌بوسد. او در بیرون آن جمع این موضوع را در میان جامعه اسلامی مطرح کرده و ادعا کرده که من به این بوسه افتخار می‌کنم و می‌گوید در حضور خانواده آن کودک بهائی روزه خود را هم شکستم. وقتی بعضی از افراد به خاطر یک لبخند رضایت و آفرین و احسنت با پا روی اعتقاد خود می‌روند، باید به ساحت مقدس ولی‌الله الاعظم روحی فداه پناه برد ولا غير.

کدام دين الهى و حتى حزب سیاسی غیر حاکم بر یک کشور دارای هیئت صیانت است که رفتار و کردار اعضای خود را کتباً گزارش نماید؟ وظیفه هیئت صیانت بهائیت مانند متولیان امور امنیتی کشور است. اینان همواره معاشرت بهائیان را رصد می‌کنند و هیچ‌گونه دگراندیشی حتی درباره یک موضوع ساده را بر نمی‌تابند. این کدام آزادی است؟!

برادران من، تشکیلات کاری کرده است که بهائیان از یکدیگر در هراس‌اند و در جلسات همواره به‌خاطر این ترس خود را عامل‌تر و دوآتشه‌تر نشان می‌دهند.

بد نیست این حکایت را نقل کنم که در زمان حاکمیت شوروی سابق در چک‌اسلواکی دو نفر در خیابان پراگ قدم می‌زدند. در این موقع یک ماشین شیک و قشنگ آمریکایی از کنار آنها عبور می‌کند. اولی می‌گوید: عجب ماشین قشنگی ساخت روسیه است. دومی می‌گوید: مگر تو ماشین‌ها را نمی‌شناسی؟ او می‌گوید: می‌شناسم ولی تو را نمی‌شناسم. کنایه از اینکه من باید از روسیه در هر حالی تعریف کنم تا برایم مشکلی پیش نیاید، شاید تو جاسوس باشی و این وضعیت جلسات بهائی است.

بهائیان عزیز لطفاً کمی به عرايض حقیر درباره جلسات توجه و فکر کنید و بعد قضاوت کنید. آیا با حضور در جلسات و شنیدن ادعیه و اذکار مخصوص و انتخاب شده توسط تشكيلات، واقعاً احساسات روحانی به شما دست می‌دهد یا با عرض معذرت از محضرتان تظاهر به درک مفاهیم نوشته ها می‌کنید؟ اصولاً چند درصد حاضران در جلسه مفاهیم و مضامین نیمه‌فارسی و نیمه‌عربی و معمولاً بدون فعل را متوجه می‌شوند؟ آیا این نوشته‌ها تبشیر روح و انبساط خاطر ایجاد می‌کند؟ با مراجعه به وجدان خود قضاوت کنید.

 

ارتباط با ما:  bahaismiran85@gmail.com

بهائیت در ایران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید