وقایع اخیر در سرزمینهای اشغالی طبیعتاً بهطور واضحی، پایان اسرائیل را آشکارسازی میکند. همین که حضرت آقا فرمودند اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید. با این اقداماتی که دولت اشغالگر انجام داد، شاید این ۲۵ سال زمانش هم تا حد قابل اعتنایی کاهش پیدا کند. شما نگاه کنید، در کشورهای مختلف در شرق دور، حتی ژاپن، فریاد مرگ بر اسرائیل شنیده میشود. پس این شوخی و ادعایی بیربط نیست. آن را در تمام دنیا میبینیم. این حرکت یعنی اسرائیل به پایان سلام کن!
اما بهائیت در سرزمین مقدس فلسطین حضور دارد. قبل از تشکیل دولت اشغالگر قدس در آنجا حضور داشته و امید دارد که بعد از پایان دولت اشغالگر هم احتمالاً حضور داشته باشد؛ قطعاً در تحلیلهای درون محفلی خود به این امر اذعان کردهاند و اگر نکرده باشند، باید بگوییم خیلی کودن هستند.آنها قطعاً این کار را کردهاند و قطعاً به آینده پسااسرائیل هم اندیشیدهاند. پس شاید امید داشته باشند، در دوران بعد از اسرائیل هم در آنجا حضور داشته باشند.
بهائیت یک زائده استعماری است، کما اینکه اسرائیل هم یک زائده استعماری است. بهائیت در نقاط مختلف دنیا حضور پیدا کرده، طبیعتاً بعد از نابودی اسرائیل اینگونه نیست که با مشکل مکان روبهرو شوند، بالاخره در اسرائیل نشد، در آمریکا در آمریکا نشد، فرانسه، فرانسه نشد، انگلستان، طبیعتاً جایی برای ادامه حرکتشان خواهند داشت. مشکل جغرافیایی حضور ندارند، این یک واقعیت است که نمیتوانیم انکار کنیم.
اما چیزی که وجود دارد، منافع مشترک با اسرائیل است. کما اینکه خانم «روحیه مکسول» (همسر شوقی) وقتی در سال ۱۹۵۷ مقارن با همان سالهایی که شوهرش از دنیا رفته، ادعا میکند که اگر بنا باشد، این کار به اختیار ما باشد، من ترجیح میدهم جوانترین ادیان یعنی بهائیت در تازهترین کشورهای دنیا رشد کند.
در حقیقت باید گفت، سرنوشت بهائیت و اسرائیل همچون حلقههای زنجیر به هم پیوسته است. چرا سرنوشت اسرائیل و بهائیت بههمپیوسته است؟ آیا این صرفاً یک حرف تبلیغاتی است یا واقعیتی راحکایت میکند؟ به نظر من، این حرف خانم مکسول یک حقیقت را آشکارسازی میکند.
خانم مکسول میگوید: آینده ما بهائیها با اسرائیل بههم پیوسته است و سرنوشت مشترکی داریم. این سرنوشت مشترک خود را در رفتارهای آنها طی سالهای گذشته نشان میدهد. از سال ۱۹۴۸ که اسرائیل در سازمان ملل به رسمیت شناخته شد تا به امروز حتی یک بار هم تشکیلات بهائیت عملکرد اسرائیل و آمریکا را زیر سوال نبرده است.
حتی یک سند به صورت نیمبند و ناقص که فعالیتهای اسرائیل یا آمریکا را زیر سؤال برده باشد، وجود ندارد. بهائیتی که میگوید، من آیین جهانی هستم، آرمانشهر من صلح است، من برای وحدت عالم انسانی آمدهام، برخورد جمهوری اسلامی ایران با چند مبلغ بهائی را جنایت علیه بشریت نام مینهد، ولی در مورد کشته شدن هزاران کودک و زن و مرد، مُهر سکوتی شرمآور بر لب زده است.
این سکوت در تناقض آشکار با تمام شعارهای بهائیان قرار دارد. آنها میگویند ما جهان شمول هستیم و تمام دنیا را میبینیم، اما چرا در مقابل فجایع اسرائیل سکوت میکنند؟
البته این رویه بهائیان مسبوق به سابقه است. من مدام ارجاع تاریخی میدهم. بهائیت امروز این طور نشده است؛ شما نگاه کنید، وقتی عباس افندی میخواهد یک کشور را بهعنوان سرچشمه خوبیها و یک سمبل معرفی کند، از آمریکا نام میبرد.
آیا عباس افندی از کشته شدن میلیونها سرخپوست به دست همین آمریکایی ها خبر ندارد؟ و اینکه اساساً کشور آمریکا روی خون چه کسانی ایجاد شده است؟ این همه سرخپوست بومی یا سیاهپوست که از آفریقا به آمریکا بردند و با بدترین حالت ممکن به بردگی و استضعاف کشیدند، آیا یکبار اینها به گوش عبدالبهاء نرسیده بود که بخواهد بابت این جنایتها از دولت و مردم آمریکا شکایت کند؟
برعکس وقتی میخواهد، در مورد سیاهپوستان آفریقا صحبت کند، آنها را گاوهایی به شکل انسان میداند و سیاهپوستان آمریکا را متمدن و باهوش معرفی میکند. اساساً بهائیان، آمریکا را معجزهگر میدانند و کوشیدهاند نظام استکباری آمریکا را منجی جهان معرفی کنند و در این جهت حرکت کردهاند.
به هر روی، اسرائیل یک زائده است، بهائیت هم یک زائده است. هر اتفاقی که برای اسرائیل بیفتد برای بهائیت هم ممکن است، بیفتد اما ممکن است، دولت و کشور اسرائیل از بین برود و این غده سرطانی کنده شود، اما صهیونیسم پابرجاست و بهائیت هم مثل صهیونیسم یک اندیشه باطل و غلط است که به شکل دیگری سعی میکند تا ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به آزارگریهای خود ادامه دهد. انشاءالله حضرت خودش میآید و ریشه این فساد را در هم خواهد شکست.
اما در مورد اینکه پس از سقوط اسرائیل چه بر سر مقر بهائیت میآید، باید گفت که سقوط اسرائيل الزاماً به این معنا نیست که بهائیت هم سقوط خواهد کرد، اما نمیتوان انتظار داشت، مردم فلسطین و کسانی که آنجا ۸۰ سال شاهد بیدادگری و ظلم صهیونیستها بودند از کسانی که دستشان با صهیونیستها در یک کاسه بوده و به قول خانم مکسول سرنوشت بههم پیوسته دارند، چشم پوشی کنند.
طبیعتاً اینها هم مشمول مجازاتهای مردم نسبت به خود خواهند شد، اماکن و چیزهایی که در اختیار دارند و حضور آنها مورد بازبینی قرار خواهد گرفت. شاید بهائیت بتواند حکومتهای بعدی مستقر در فلسطین را قانع کند که اماکن آنها از دسترس مردم دور یا در امان باشند، اما طبیعتاً دیگر آن سیطره و جایگاه قبلی را نخواهند داشت. دست کم مجبورند بیتالعدل را از آنجا دور کنند.
شاید اماکن مذهبی آنها بهخاطر سعه صدر مسلمین و مردم فلسطین حفظ شود. من نمیخواهم بگویم، قطعاً و یقیناً. هر چند این انتظار را هم دارم؛ یعنی حتی اگر خراب هم شود، فکر میکنم به علت خشمی است که مردم نسبت به آنها دارند.
چیزی که مسلم است، لانه جاسوسی آنها از آنجا برچیده خواهد شد و آینده قابل قبولی در فلسطین نخواهند داشت. مگر اینکه به دامن ارباب اصلیشان، آمریکا متوسل شوند. کما اینکه بسیاری از ستمگران و طاغوتیان و… هم همین کار را میکنند و وقتی در کشور خودشان با انقلابی مواجه میشوند به کشوران حامی خود فرار میکنند.
شاید برای بهائیت هم این اتفاق بیفتد، اما طبیعتاً همانطور که از انقلاب اسلامی ایران سیلی محکمی خوردند، از این مسئله هم سیلی محکمی خواهند خورد و نابودی اسرائیل قطعاً و یقیناً اگر منجر به نابودی بهائیت نشود، منجر به عقبنشینی بسیار بسیار جدی آنها خواهد شد و بهائیان را در حد یک گروهک مذهبی تقلیل خواهد داد.
آقای «اسحاق بنزوی»، اولین رئیسجمهور اسرائیل، در اولین سفرش به فلسطین، به حیفا میرود و با شوقی افندی دیدار میکند. درختی را از دور نشان میدهد و میگوید «گمان نکن که ارتباط ما با شما از امروز شروع شده، ۴۰ سال پیش کنار آن درخت با پدربزرگ تو عباس افندی در رابطه با آینده این سرزمین صحبت میکردیم.»
یعنی ۴۰ سال قبل از تشکیل دولت خبیث اسرائیل، عباس افندی با صهیونیستها برای غصب فلسطین نقشه میکشیدند. زمانی که زوال اسرائیل اتفاق بیفتد، نشانههای متعدد آن هم آشکار میشود و ان شاء الله این اتفاق به زودی خواهد افتاد.
ارتباط با ما: bahaismiran85@gmail.com





