اخراج بهائیان از قطر بدان معنی است که تشکیلات بهائیت، بر خلاف تهمتهایی که به جمهوری اسلامی در برخورد عقیدتی با متخلفین بهائی میزند؛ کشوری مثل قطر هم با سیاست درهای باز، تحمل خیانت و جاسوسی آنان را ندارد.
چندی پیش موجی از اعتراضات تشکیلات بهائیت در پی اخراج بهائیان از کشور قطر رسانهای شد. اعتراضاتی که تشکیلات جهانی بهائی ضمن انتقاد به اقدام مقامهای دولت قطر، قراردادن نام اعضای این فرقه در فهرست سیاه و اخراج آنها را معادل «پاکسازی مذهبی» عنوان کرد. به همین مناسبت بانی دوگال، نماینده ارشد تشکیلات جهانی بهائی در سازمان ملل گفت: «این روند دیپورت به معنای پاکسازی مذهبی است، اگر ادامه پیدا کند تمام یک جامعه مذهبی میتواند در چند سال از بین برود».(۱)
بهائیان پس از قرار گرفتن در فهرست سیاه، از قطر اخراج میشوند و برای ورود مجدد به طور دائمی و حتی برای بازدید، درخواست آنها رد میشود. تشکیلات بهائیت همچنین مدعی شد: «در ماه مارس، عدم بهبود اوضاع موجب شد جامعه جهانی بهائی این موضوع را در شورای حقوق بشر سازمان ملل مطرح کند. در پی آن، از قطر خواسته شد تا به این الگوی تبعیض آشکار پایان دهد و به تعهدات خود در زمینه حقوق بشر پایبند باشد».(۲)
اما در بررسی این خبر نکاتی قابل تأمل است:
اول: سابقهی خیانت آلود بهائیت، حکایت از جاسوسی رهبران و پیروان فرقهی بهائی از ابتدای تشکیل تا کنون دارد. اعضای تشکیلات بهائی هرکجا که باشند، مأمور به جمع آوری اطلاعات و ارسال به بیت العدل در اسرائیل هستند تا اطلاعات در اختیار کشورهای حامی تشکیلات جاسوس پرور بهائیت قرار گیرد.(۳)
از این رو مقامهای کشور قطر هم به ساختار جاسوس پرور بهائیت پی برده و به گزارشگران ویژه و دیپلماتهای سازمان ملل متحد اعلام کردند که اخراج بهائیان از قطر به دلایل عقیدتی نبوده و دیپورتهای صورت گرفته مربوط به نگرانیهای «امنیت ملی» بوده است.(۴) همین نگرانیها موجب شده تا بهائیان هم که پیشتر، از جانب مقامات قطر مورد اقبال واقع شده بودند، به یک باره با موجی از برخوردهای قهری و قرار گرفتن در لیست سیاه این کشور، مواجه شوند.
دوم: کشور قطر پیرو سیاست «درهای باز» (Door Policy Open) بوده و همین سیاست نیز باعث قدرت و نفوذ این کشور شده است. سیاستی که به قطر امکان داده تا گروهها و کشورهایی با منافع متضاد را در یک جا گرد آورد.(۵) این بدان معنی است که تشکیلات بهائیت بر خلاف تهمتهایی که به جمهوری اسلامی در برخورد عقیدتی با متخلفین بهائی میزند، کشوری مثل قطر هم با سیاست درهای باز، تحمل خیانت و جاسوسی آنان را ندارد.
سوم: طبق نقشه ترسیمی پیشوایان بهائی، بهائیت در هر کشوری که باشد، به دنبال تصدی قدرت و تصاحب حکومت است. اساساً بر خلاف شعار منع از مداخله در سیاستی که توسط پیشوایان بهائی سر داده میشود، بهائیت یک تشکیلات سیاسی صِرف و تمایت خواه به شمار میآید. یعنی تشکیلاتی که در ظاهر مخالف حکومت دینی است، با برنامه ریزی بلندمدت، به دنبال تصاحب حکومتهای محلّی و تشکیل سلطنت جهانی برای خود است.(۶)
چهارم: اهمیت کشور قطر برای تشکیلات بهائیت را میتوان در وجود منابع بسیار نفتی و گازی دانست. کشوری در ساحل غربی خلیج فارس با موقعیت خاص جغرافیایی، بیش از ۹۵ درصد مسلمان و برخوردار از منابع عظیم گاز (بزرگ ترین منابع گازی جهان پس از روسیه و ایران) ارزیابی کرد.(۷)کشوری که از این حیث، طعمه خوبی برای تشکیلات سلطه طلب بهائیت به شمار میآید.
پینوشت:
۱- به نقل از سایتهای برانداز همسو با تشکیلات بهائیت، تاریخ انتشار: ۱۲ فروردین ۱۴۰۰٫
۲- همان.
۳- چنان که در گزارش ساواک آمده است: «حضیرة القدس (مرکز اداری بهائیان) تهران طی نامه محرمانه به کلیهی محفلهای سراسر ایران اعلام نموده کلیهی بهائیانی که در نیروهای مسلح شاهنشاهی خدمت مینمایند، زیر نظر داشته فوراً آمار کلیهی افراد نظامی از سرباز تا امراء طی یک یادداشت به حضیرة القدس تهران ارسال تا به بیت العدل و به مراجع لندن و براند اسکات در آمریکا ارسال گردد و آقای براند اسکات آمار مورد نظر را خواسته»: جواد منصوری، تاریخ قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۸، ج ۱، سند شماره ۲/۹۲٫
۴- به نقل از سایتهای برانداز همسو با تشکیلات بهائیت، تاریخ انتشار: ۱۲ فروردین ۱۴۰۰٫
۵- میثم بهروش، بحران قطر و اهمیت شأن و نزلت در روابط بین الملل، سایت بی بی سی فارسی، ۲ مرداد ۹۶٫
۶- چنان که شوقی افندی پس از برشمردن مراحل حضور بهائیان در یک کشور گفته است: «این رسمیت بمرور ایام مبدل و منجر به تأسیس سلطنت الهیه ما لا بتأسیس و استقرار سلطنت جهانی و سیطره محیطه ظاهری و روحانی مؤسس آیین بهائی و تشکیل محکمه کبری و… منتهی گردد»: شوقی افندی، توقیعات مبارکه خطاب به احبای شرق، لانگن هایم آلمان: لجنهی ملّی نشر آثار امری، ۱۹۹۲ م، ص ۵۰۲٫
۷- زینب متقی زاده، جغرافیای سیاسی شیعیان منطقه خلیج فارس، قم: مؤسسه شیعه شناسی، ۱۳۸۴، ص ۹۸٫