مطلب پیش رو گزیده ای از گفتگوی محقق گرامی حیدر رحیم پور با رسانه عصر اسلام میباشد که روایتی تاریخی از نوع نگاه شیخ محمود تولائی ( حلبی ) را بازگومیکند .
عصراسلام: مفاز: پس از کودتا مرحوم شیخ چه کرد؟
استاد حیدر رحیم پور: حاج شیخ بعد از کودتای مصدق، وقتی که آن دو نفر را گرفتند، خیلی زیرک بود، دید اگر مشهد باشد که بدون شک او را می گیرند، رفت تهران.
فلسفی رحمت الله علیه زمان مصدق از شاه حمایت می کرد، نظرش این بود که اگر شاه برود، کمونیست ها پیروز می شوند، ما شاه را نمی خواهیم ولی، سیاست های شاه را تقویت می کرد، آیت الله خوانساری نیز همین سیاست را داشت، لذا حاج شیخ رفت پیش این دو نفر، گفت نگاه کنید شما با شاه نزدیک هستید، بروید به شاه بگویید اول بهائی ها مردم را بی دین می کنند، بعد روسیه بی دین ها را کمونیسم می کند.
اجازه بدهید من در مقابل بهائیت بایستم، بهائیت برای شما از همه بیشتر خطرناک است. اینها رفتند و بین شاه و شیخ محمود واسطه شدند، که حاج شیخ محمود در سیاست صحبت نکند ولی با بهائیت مبارزه کند. و بسیار عالی مبارزه می کرد و شاگردان درجه یکی هم درست کرد در مبارزه، که اینها هر کدامشان در مجالس بهائی می رفتند، پدرشان را در می آوردند.
مفاز: شما درخاطرات خود به علاقه خاص به مرحوم عابدزاده اشاره نموده اید اما پس از دستگیری ایشان و ماجراهایی که اتفاق افتاد و ایشان سیاست را به کنار نهادند با تمام علاقه ای که به ایشان داشتید از مرحوم عابدزاده جدا شدید، اما چنین نگاهی به مرحوم حلبی ندارید و علی رغم اعلام مرحوم حلبی نسبت به جدایی دین از سیاست، همچنان ارادت خود را به ایشان ثابت می دانید.
استاد حیدر رحیم پور: حلبی از سیاست فاصله گرفت اما مبارزه می کرد اما عابدزاده فاصله گرفت همه چیز را کنار گذاشت به علاوه اینکه با شاه همکاری می کرد، آمد مهدیه لوستر ها رو روشن کرد، بچه های اصلی را به خاطر خودشان می رنجاند. به من گفت که فلانی روز ۲۸ مرداد، یک قالیچه دم پاساژتان بزنید. بعد من گفتم به همان ختم نمی شود، بعد از قالیچه چیز دیگری است، بعد چیز دیگر، بعد چیز دیگر. دیگر من آمدم، مهدیه را منشعب کردم.
اما شیخ محمود دید که در مشهد که نمی تواند کار کند، و حتمی یا باید برود زندان یا هرچه آنها می گویند به حرف کند، لذا چکار کرد؟ رفت تهران، پیش خوانساری و فلسفی و این حرف هایی که گفتم، گفت به شاه بگویید اینطوری، و شروع کرد به تبلیغات خوب بر علیه بهائیت.
از حالا انحرافات را ببینید. دستگاه وقتی که دید این انجمن خیلی دارد رشد می کند، شروع کرد به نفوذ دادن افراد در انجمن. یک عده میلیاردها آمدند و پول های سنگین می دادند که چکار بکنید و چکار نکنید، این عده آمدند نفوذ کردند بین بچه ها. شیخ محمود هم دیگر رو به پیری بود، حالا این انجمن، مجالس بزرگ می گرفتند و آشخورها پای سفره معاویه می نشستند از اینجا دیگر بچه های خوب در انجمن نبودند و این انجمن دیگر مال شیخ نیست، بعد از شیخ، یک استاد فلسفه که زمان فرح استاد فلسفه بوده، این را میگذارند جانشین حاج شیخ محمود ضد فلسفه. اصلاً دیگر این انجمن دوم، کوچک ترین ربطی به انجمن اول که حاج شیخ محمود باز کرد بود، نداشت و ضد آن بود.
مفاز: خط دوم انجمن نسبت به وحدت میان مذاهب اسلامی اهتمامی نداشته و بسیار در مسیر وحدت شکنی قدم بر می دارند. آیا مرحوم شیخ محمود حلبی نیز اینگونه بود؟
استاد حیدر رحیم پور: ایشان اصلاً رفیق سنّی داشت و مخصوصاً پشت سرشان می گفت اینها خیلیهایشان از ما مؤمن ترند ولی فریب خورده اند، جاهل اند، باید با آنها مدارا کنیم، تا کم کم وارد راه بشوند. همین کاری که الآن الحمد لله حوزه دارد می کند. اصلاً اینطور مقابله ها نبود. حاج شیخ می گفت هرکس عالم به قرآن است، همان به اسلام نزدیک تر است. هرکس عالم به سنت است، همان نزدیک تر است.
مفاز: بزرگترین تفاوت خط اول و دوم انجمن را در چه میبینید؟
استاد حیدر رحیم پور: خط اول انجمن، بسیار سیاسی و برای امام زمان بود. اما اینها سه جورند، سه قسمت اند، یک قسمتشان آش خورند، یک قسمتشان سرویس اند، یک قسمتشان هنوز نمی فهمند این انجمن،آن انجمن نیست. دقت می کنید؟ نمی فهمند. اصلاً تمام انجمنی هایی که الآن در انجمن هستند مستضعفند، یا ریالی اند یا فکری و یا آشی .