گرچه پیامبر خوانده بهائیت خطاب قرار دادن مخاطبین را با نگاه توهین آمیز مورد توجه قرار داده لکن باید یاد آور شد این حیوان چهار پا خدمات غیر قابل انکاری را به انسانها داشته ودارد لذا از این نظر هم باید به فردی که خود را پیامبر میداند خرده گرفت . اما بر خلاف شعار نوع دوستانهای که به پیامبرخواندهی بهائی نسبت میدهند، او تُهی از این صفت بوده است. از اینرو حسینعلی نوری، علاقهی وافری به “خر” خطاب کردن مخاطبین خود داشته است. اما به راستی چگونه عبدالبهاء، حتی نسبت نادانی دادن به افراد را باطل دانسته؛ در حالی که پیامبرخواندهی بهائی اینگونه مخاطبین خود را خطاب قرار داده است!
از اینرو حسینعلی نوری، علاقهی وافری به “خر” خطاب کردن مخالفین و مخاطبین خود داشته است.
همچنان که گفته است: «یا أیُّها الحَمیر (: ای خرها) حق آنچه بفرمایید حق است و به کلمات مشرکین باطل نشود».(۱) او همچنین علمای اسلام را خرهایی با عمامههای بزرگ دانسته است: «إحفظ نفسکَ بأن لایُقلِّبکَ کبر العمائم مِن کلِّ مُبغضٍ حمیر (۲)؛ خودت را حفظ کن از اینکه از میان دشمنان خر، افراد عمامه بزرگ (: بخوانید علمای اسلام) تو را (: از بهائیت) برنگردانند». و یا آنجا که به یکی از مخاطبین خود گفته است: «قُل انَّک أنتَ یا حَمیر ما اطَّلعتَ بِأصلِ الأمر (۳) بگو ای خر، از اصل ماجرا مطلع نشدهای».
جالب آنکه پیامبرخواندهی بهائی، خود را دارای روحی میدانسته که در هرکس میدمید، تبدیل به خر میشد؛ همچنان که میخوانیم: «قُل یا أیُّها الحَمیر انَّا حَفظناهُ و رَبَّیناهُ و وَصَفناهُ و اذکرناه… (۴)؛ بگو ای خر، ما او را حفظ کردیم و پروراندیم و توصیف کردیم و یاد کردیم… ما میدانیم پدرت در شب و روز به تو چه آموخت و تو را فریب داد و در تو دمید از روح ما که هر انسانی توسط آن دگرگون شده و تبدیل به خر میشود».
اما ممکن است بهائیان در توجیه گویند که حسینعلی نوری مخالفین خود را بخاطر نادانی به خر تشبیه کرده؛ حال آنکه بنا به گفتهی پیشوایان بهائی، نسبت نادانی به افراد امری غیرقابل قول است؛ همچنان که عبدالبهاء گفته است: «تعالیم الهیه در این دور نورانی (: بخوانید بهائیت) چنین است که نباید نفوس را توهین نمود و به جهالت نسبت داد که تو ندانی و من دانم، بلکه باید جمیع نفوس به نظر احترام نظر کرد».(۵)
پینوشت:
۱-حسینعلی نوری، بدیع (در جواب اسئله قاضی)، مسخهی خطی، ص ۱۷۴٫
۲-حسینعلی نوری، آثار قلم أعلی، کاناد: مؤسسهی معارف بهائی، چاپ سوم، ۲۰۰۲ م، ج ۲، لوح: ۸۳، ص ۵۰۴٫
۳-همان، ج ۲، لوح: ۸۶، ص ۵۴۴٫
۴- همان، ج ۲، لوح: ۸۶، ص ۵۴۳-۵۴۲٫
۵- عباس افندی، مکاتیب، مصر: کردستان العلمیة، ۱۹۱۰ م، ج ۱، ص ۳۵۵٫