کد خبر:6394
پ
Ismaeeli
بهائیت در ایران

انگلستان و گسترش فرقه بهائیت در ایران (با تأکید بر عصر پهلوى) بخش نخست

نویسنده : محبوبه اسماعیلى . عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی   چکیده : یکى از مباحث مطرح و مهم در دوران معاصر، پدیده استعمار و استعمار ستیزى است. اندیشمندان اروپایى، از جمله ژرژ بالاندیه در بیان وضعیت استعمارى یک کشور به مؤلفه ‏هایى چون سلطه تحمیلى، ارتباط تمدن‏هاى ناهمگون، وابستگى سیاسى و استعمار اقتصادى اشاره […]

نویسنده : محبوبه اسماعیلى . عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی

 

چکیده :

یکى از مباحث مطرح و مهم در دوران معاصر، پدیده استعمار و استعمار ستیزى است. اندیشمندان اروپایى، از جمله ژرژ بالاندیه در بیان وضعیت استعمارى یک کشور به مؤلفه ‏هایى چون سلطه تحمیلى، ارتباط تمدن‏هاى ناهمگون، وابستگى سیاسى و استعمار اقتصادى اشاره کرده ‏اند. مصداق چنین وضعیتى در روابط ایران و انگلستان در قرن نوزدهم و بیستم کاملاً مشهود است. در عصر قاجار به دلیل ویژگى‏ هاى ساختارى قدرت، شرایط مناسب براى گذار از جامعه سنتى به جامعه توسعه یافته فراهم نبود، از این رو نارضایتى طبقات اجتماعى در ایران افزایش یافت. بهائیان به عنوان فعال ‏ترین ناراضیان سیاسى، نقش اساسى در دامن زدن به بحران‏ها ایفا کرده و انگلیسى ‏ها نیز از این بحران‏ها غافل نبودند. در راستاى شناسایى فرقه بهائیت، بسیارى از محققان و پژوهش‏گران معاصر به پیوند مستحکم بهائیان با دولت استعمارى انگلستان پرداخته و دست پنهان این کشور را در گسترش و تداوم این فرقه در عصر قاجار و پهلوى مؤثر دانسته‏ اند. در این مقاله ـ فارغ از هر گونه غرض ورزى ـ با تکیه بر اسناد و مدارک موجود به علل توجه انگلیسى‏ ها به بهائیان، ارتباط متقابل آن‏ها در دوران یاد شده و پیامدهاى حاصل از این ارتباط پرداخته شده است.

مقدمه

عصر قاجار مقارن است با قرن نوزدهم؛ قرنى که مردم اروپا تحت تأثیر تحولات و تغییرات نوین، در آستانه توسعه و پیشرفت قرار گرفتند و انقلاب صنعتى را خلق کردند. در همین زمان، قاجارها در ایران به دلیل نظام بسته حکومتى خویش این شرایط را خوب درک نکرده، راه را براى ورود کشورهایى چون انگلستان که براى توسعه منافع خویش در پى نفوذ در خاورمیانه بودند، هموار نمودند. انگلیسى‏ها اولین کشورى را که در راستاى رسیدن به اهداف خویش مورد توجه قرار دادند ایران بود، زیرا شرایط جغرافیاى سیاسى ایران شرایط مناسبى را براى انگلیسى‏ها فراهم مى‏کرد. آن‏ها در ایران با یک مانع جدى، یعنى علماى شیعه که استعمار ستیزى را در رأس سیاست‏ هاى خویش قرار داده بودند، روبه‏رو شدند. انگلیسى‏ها ترجیح مى‏دادند بیشتر از سیاست‏هاى پنهان استفاده کنند تا سیاست‏هاى آشکار. این شرایط مناسب را کشمکش‏ هاى مذهبى علماى اخبارى و اصولى شیعه براى آن‏ها فراهم کرد. انگلیسى‏ ها سیاست فرقه‏ سازى را از طریق همین تنش‏ها ایجاد کردند.

فرقه بابیه که دیدگاه ‏هاى اخبارى داشتند براى مقابله با علماى اصولى شیعه ابتدا از روس‏ها و سپس انگلیسى‏ ها استفاده کردند. هر چند در عصر ناصرالدین شاه سرسختانه با آن‏ها مقابله شد و رهبر آن‏ها سیدعلى باب به دستور امیرکبیر اعدام شد، اما تداوم حرکت آن‏ها از سوى بهائیت با چهره کاملاً متفاوت، خود را نشان داد. سیاست‏هاى پنهان آن‏ها در ایران و خارج از ایران که از سوى انگلیسى‏ ها حمایت مى‏شد، نهایتا در عصر پهلوى به نتیجه رسید، اما چون آن‏ها برخلاف بابیه با چهره کاملاً ضد دینى وارد عرصه سیاست شده و آشکارا از سیاست‏هاى رژیم پهلوى، سیاست‏هاى انگلیس، امریکا و اسرائیل حمایت کردند، در این دوره به عنوان عاملان استعمار از سوى علما و مردم شناسایى شدند.

مناسبات ایران و انگلیس در قرن نوزدهم

در قرن نوزدهم میلادى، هم‏زمان با حکومت قاجار، انگلیسى‏ها با تکیه بر انقلاب صنعتى توانستند در آستانه توسعه و پیشرفت قرار گیرند. توسعه تجارت، پیدایش طبقه نیرومند تجار و سرمایه‏دار، دست‏یابى به مواد خام و اولیه مورد نیاز صنایع به مقدار فراوان و ارزان، استفاده از نیروى کارِ بردگان، تکیه بر نیروى دریایى مجهز و پیشرفته و کارآمد، توسعه روزافزون اطلاعات علمى و فنى، پیشرفت و تحول در شیوه‏ هاى کشاورزى و دامدارى و برقرارى آزادى‏هاى سیاسى و(۱)… این کشور را در ردیف کشورهاى مقتدرى قرار داد که مى‏توانست راه نفوذ به کشورهاى ضعیف و توسعه نیافته را براى خویش هموار سازد.

هم زمان با این تحولات عظیم در کشور انگلستان، ایران سیر قهقرایى را مى‏پیمود. تداوم حکومت استبدادى و قاجارى نمودن ایران، از عوامل مؤثرى بود که راه را براى استعمار ایران هموار کرد. از بررسى جایگاه و نقش فرمانروا در ایران بر مى‏آید که تمام تصمیم ‏گیرى‏ ها، به ‏ویژه در مورد امور خارجى کشور و عقد قراردادهاى سیاسى و اقتصادى، ارتباط مستقیمى با طرز تفکر، جهان‏بینى و آگاهى پادشاه از مسائل سیاسى و تحولات جهانى داشت. هم‏چنین از متون تاریخى و اسناد و مدارک مربوط به دوره قاجاریه(۲) مشخص مى‏شود که پادشاهان عصر قاجار، به‏ ویژه فتحعلى شاه، محمد شاه و ناصرالدین شاه در حصارهاى تنگ بینش استبدادى که شباهت زیادى به بینش رهبران ایلات و قبایل داشت، محصور بودند و از تحولات بین‏المللى نیز آگاهى بسیار ناچیزى داشتند.(۳) شکست متعدد ایرانى‏ها از روس‏ها و تحمیل دو عهدنامه گلستان و ترکمانچاى که به از دست رفتن بخش‏هاى وسیعى از سرزمین ایران منجر شد،(۴) نتیجه همین تنگ نظرى‏ ها که ویژگى حکومت استبدادى است، بود.

استبدادى بودن حکومت قاجارها، ساختار اقتصادى ایران را نیز در آستانه بحران قرار داد، زیرا در این دوره، ایران بیرون از مدار اقتصاد جهانى قرار داشت و به قبول نقش حاشیه‏اى در معاملات اقتصادى تن داده بود. جان فوران، از جمله اندیشمندانى است که به مقاومت شکننده ایران در عرصه اقتصاد جهانى اشاره مى‏کند و از شیوه تولید سرمایه ‏دارى جدیدى سخن مى‏گوید که پا به عرصه وجود نهاده(۵) و ابتکار عمل را از قاجارها گرفته بود. از این رو، شیوه حکومت قاجارها، ایران را در آستانه وابستگى کامل قرار داد. از دیدگاه جان فوران وابستگى، جنبه ‏هاى سیاسى، اقتصادى و ایدئولوژیکى دارد. این وابستگى را قدرت نظامى به ایران تحمیل کرد و سلطه اقتصادى در پى سلطه نظامى آمد(۶) و سرانجام انگلستان به‏راحتى توانست ایران را در موضع انفعال قرار دهد.

ورود انگلستان به ایران در واقع، برخورد دو تفکر سنت و مدرنیته بود که به دلیل ضعف قاجارها تفکر دوم، سلطه و استعمار را در ایران تسریع بخشید. از سوى دیگر، ایران به دلیل شرایط ژئوپولیتیکى و استراتژیکى و دارا بودن مرز مشترک با هند مى‏ توانست دروازه ورود رقباى انگلیس، از جمله روسیه و فرانسه باشد، از این رو انگلیسى‏ها ایران را به عنوان پایگاهى نظامى در نظر گرفتند و با تحمیل قراردادهاى مجمل در سال ۱۲۲۴ق/۱۸۰۹م و مفصّل در سال ۱۲۲۷ق/۱۸۱۲م(۷) نه تنها حضور خود را در ایران مستحکم کردند، بلکه موفق شدند با سلطه اقتصادى، امتیازهاى قابل توجهى را از ایرانیان اخذ کنند. امتیاز رویتر از جمله آن‏هاست که بر اساس آن، کلیه منابع طبیعى ایران به یک سرمایه ‏دار یهودى واگذار شد.(۸) حضور انگلیسى‏ها در ایران با ایجاد مؤسسات و انجمن ‏هاى فراماسونرى تا اواخر دوره قاجار ادامه یافت و در دوران حکومت پهلوى نیز ایرانیان هم‏چنان از سلطه استعمار رنج مى‏کشیدند.

واکنش انگلیسى‏ها در مقابل سیاست ضد استعمارى روحانیون

ناکارآمدى نظام سیاسى حکومت قاجار که به ورود استعمار انگلیس در ایران منجر شد، علماى شیعه را به عنوان کارآمدترین عنصر سیاسى ـ دینى، در مقابل انگلیسى‏ها قرار داد. با رسمى شدن مذهب تشیع در عصر صفویه و حمایت گسترده آن‏ها از علماى شیعه و دخالت دادن آن‏ها در امر حکومت،(۹) بسترهاى مناسب براى فعالیت علما در عصر قاجار فراهم شد. آن‏ها رادیکال‏ترین اندیشه‏ هاى سیاسى خود را نه تنها براى مقابله با حکومت استبدادى قاجارها مطرح کردند، بلکه با تکیه بر دین برهانى و با ابزارى به نام اجتهاد، با هرگونه سلطه‏ گرى و سلطه‏ پذیرى به ستیز برخاسته و در جهان اسلام، از جمله ایران، هدایت‏گر جنبش ‏هاى ضد استعمارى شدند. تحریم تنباکو که با فتواى مرجع عالیقدر شیعه میرزا رضا شیرازى صورت گرفت(۱۰) و استبداد قاجار و استعمار انگلیس را کاملاً مستأصل کرد، بیان‏گر نقش برجسته علما در این دوره بوده است.

از سوى دیگر، در همین زمان با تحولى که در فقه شیعه صورت گرفت و موجب هماهنگى و دقت بیشتر در استنباط ‏هاى فقهاى اصولى شد، این امر از اعتبار عمومى فقهاى اخبارى که در رقابت علمى با اصولیان بودند، کاست. به نظر فقهاى اصولى با استفاده از علم اصول که اصول لفظیه (یعنى دقت در الفاظ) و اصول عملیه (یعنى مراجعه به عقل در شرایط خاص در تبیین وحى) را شامل مى‏شود، مى‏توان با دقت به وحى الهى دست یافت، اما از نظر اخبارى‏ ها به کارگیرى عقل به علت خطاپذیر بودن آن در تفسیر و تبیین وحى، مجاز نیست.(۱۱) در نتیجه همین اختلافات بود که مکتب شیخیه با ادعاى داشتن ارتباط با امام معصوم، راه را براى ظهور مکتب بابیه هموار نمود تا آن‏ها نیز پا را فراتر نهاده، با جایگزین کردن شخصیت ‏گرایى به جاى شریعت گرایى، زمینه ایجاد فرقه‏ هاى شبه دینى و الحادى و در نتیجه، سوء استفاده ‏هاى استعمار انگلیس و حمایت از آن‏ها را براى ضربه زدن به مذهب تشیع و علماى شیعه فراهم سازند.

بابیه و سپس میراث‏ خواران تفکر آن‏ها، یعنى بهائیان که در تاریخ به پیروان مسلک‏هاى استعمارى شهرت دارند، در تهاجم به دین و هویت ملى، در پى سه هدف بودند: ۱ـ خارج کردن دین از حوضه اجتماعى و در رأس آن، سیاست و حکومت، ۲ـ توجیه استعمار در کشور به عنوان یگانه عامل تجدد و ترقى، ۳ـ تثبیت نیروهاى غرب‏گرا در ارکان سیاست‏گذارى و تصمیم‏گیرى کشور.(۱۲)

سید محمدعلى شیرازى از شاگردان سید کاظم رشتى، در رأس این فرقه بود که با تکیه بر فلسفه مهدویت تشیع و استفاده از مقام بابیت، ابتدا خود را به عنوان نماینده امام زمان و سپس با ادعاى مهدویت و حتى ادعاى نبوت و نسخ دین اسلام،(۱۳) شورش‏هاى دامنه‏دارى را در برخى از شهرهاى ایران، از جمله شیراز، اصفهان، زنجان، شاهرود و مازندران ایجاد کرد.(۱۴) اندیشه‏هاى او برگرفته از اندیشه احمد احسایى، رهبر فرقه شیخیه بود. این مذهب یک نوع تشیع جدیدى است که در قرن دوازدهم هجرى از مذهب شیعه اثناعشرى منشعب شده است. شیخیه با این توجیه که امام غایب هم داراى دو جنبه، یعنى حقیقت، و صورت و حجاب است ـ جنبه حقیقت او روح است که همیشه ثابت است، ولى صورت و حجاب او که همان جسم عنصرى باشد، پیوسته در تغییر و دگرگونى است و از این رو، هر کسى که به مقام شیعى کامل رسد، مى‏تواند محل حلول حقیقت و روح امام غایب باشد؛ یعنى مى‏تواند جنبه حجاب و صورت او باشد ـ(۱۵) زمینه را براى فعالیت بابیان فراهم کردند. سید محمدعلى شیرازى با تکیه بر مکتب شیخیه، تعالیم صوفیان، باطنیان و غالیان شیعه و با تأویل نادرست از آیات و احکام قرآن و تغییر و تبدیل قوانین و سنن اسلام،(۱۶) عملاً در مقابل علماى شیعه قرار گرفت.

ناصرالدین شاه در آغاز تلاش کرد براى مقابله با علما از بابى ‏ها به عنوان سپر بلا بهره ‏بردارى کند(۱۷) که خواست کشورهایى چون روسیه و انگلستان بود. آن‏ها نیز براى مقابله با سیاست‏هاى ضد استعمارى علما بهره ‏بردارى ‏هاى لازم را از بابى‏ها کردند و با دامن زدن به کشمکش‏ هاى دینى، راه را براى نفوذ هر چه بیشتر آن‏ها در ایران فراهم نمودند.

در میان این توطئه‏ ها نهایتا دوراندیشى‏ ها، تلاش‏ها و نهایتا فتواى علما بود که به ثمر نشست و با قتل محمدعلى باب (۱۲۶۷ق/۱۸۵۰م) توسط امیرکبیر، اوضاع آرام‏تر شد. هر چند محمدعلى باب بارها در مقابل علما توبه کرده بود،(۱۸) اما همواره مترصد فرصت بود تا قدرت را به چنگ آورد. از این رو بعد از مرگ او نیز که بابیان گمان مى‏کردند به دستور ناصرالدین شاه بوده است، آرام ننشستند و نقشه قتل ناصرالدین شاه را برنامه ‏ریزى کردند،(۱۹) اما به‏ جایى نرسیدند و از این زمان به بعد ناصرالدین شاه نیز شخصا در قتل و سرکوب بابیان شرکت کرد، به‏طورى که بسیارى از آن‏ها از جمله حسینعلى نورى (بهاءاللّه‏) و برادرش یحیى (صبح ازل) از ایران تبعید شدند. در واقع، شکل‏ گیرى فرقه بهائیت از همین زمان بود.

رهبران بهائى به عنوان سر سپردگان انگلیس در خارج از ایران، تلاش‏هاى خود را معطوف به تبلیغ و ترویج این فرقه کردند و در مقابله با علماى شیعه باز هم آرام ننشستند. سال‏ها بعد از مرگ ناصرالدین شاه عبدالبهاء، رهبر بهائیان براى ستیز با برخى از احکام حماسى و تحرک بخش اسلام، مثل احکام جهاد، در الواح خود و مکررا به انکار مسئله جهاد پرداخته و مردم را تشویق مى‏کرد تا از پیرامون علما دور شوند.(۲۰)

ارتباط انگلیسى‏ها با انجمن‏هاى فراماسونرى و بهائیان در ایران

در راستاى سیاست‏هاى انگلیس در ایران فردى به نام مانکجى لیمجى هوشنگ هاتریا که از زردشتیان ایرانى تبعه هند بود و از زمان محمد شاه خدمات قابل توجهى به انگلیسى‏ها نموده بود، مجددا در زمان ناصرالدین شاه به ایران آمد. او براى حمایت از بهائیان ایران با مستمسک قراردادن نظام باستان‏گرایى، تلاش کرد با ایجاد تغییراتى در بین زردشتیان، آن‏ها را از تأثیرات بومى‏ـ ایرانى اسلامى دور سازد و آن‏ها را به بهائیت متمایل کند.(۲۱) از سوى دیگر به دلیل شرایط نامناسبى که درپى اعدام محمدعلى باب و تبعید بسیارى از رهبران بهائى ایجاد شده بود، بهائیان ترجیح دادند از براندازى نرم که از طریق حضور در محافل مخفى صورت مى‏گرفت، استفاده کنند. مانکجى که خود از بانیان این گونه محافل در ایران بود، بى‏ تردید از این‏گونه ناراضیان بهره ممکن را مى‏برد، و بهائیان نیز در مقابلِ حکومت به حمایت چنین فردى نیاز داشتند. به ‏دلیل حمایت‏هاى مانکجى از بهائیان بود که امروز آن‏ها از این شخص به نیکى یاد کرده و در کتاب‏هاى خویش از او تمجید مى‏کنند. تورج امین، تاریخ نویس بهائى معاصر، که مجموعه اسناد زرتشیان موجود در سازمان اسناد را جمع ‏آورى کرده و در قالب کتابى تحت عنوان اسناد زرتشتیان ایران تألیف نموده است، با تمجید فراوان از مانکجى یاد کرده تا به گونه‏اى نسبت به ایشان اداى دین کند.(۲۲)

مانکجى علاوه بر ترویج باستان‏ گرایى و بهائى‏ گرى، در ایجاد محافل فراماسونرى که نقش تعیین کننده‏اى در انحراف نهضت مشروطیت داشت، شرکت کرد و با حمایت او بهائیان نیز وارد این انجمن شدند. هر چند منابع عصر قاجار به دلیل کوتاه بودن زمان فعالیت این انجمن که به دستور ناصرالدین شاه برچیده شد(۲۳) و نیز سرّى بودن فعالیت اعضاى آن، در مورد بهائیان و حضور آنان در این انجمن سکوت کرده‏اند، اما ـ هم چنان که عنوان خواهد شد ـ به دلیل وجود اشتراکات فکرى بین فراماسونرها و بهائیان، حضور آن‏ها در این محافل، بعید به نظر نمى‏رسد.

فراماسونرى یا انجمن‏هاى مخفى که از سوى ایرانیان به عنوان «سلاح سرّى انگلیسى‏ ها شهرت دارد» فعالیت خود را در دوره ناصرالدین شاه آغاز کرد و کسانى چون، مانکجى و ملکم‏خان، این انجمن را محافظه‏ کارانه به سوى اهداف انگلیسى‏ ها سوق دادند. محققان و اندیشمندان انگلیسى، از جمله دنیس رایت که از دیپلمات ‏هاى انگلیسى در ایران بوده‏اند، از چهره‏ هایى چون ملکم‏خان به نیکى یاد کرده(۲۴) و با معرفى چنین اشخاصى، به ذهن مخاطب خویش القا مى‏کنند که ایرانیان خود مروج فراماسونرى در ایران بوده‏ اند و از این‏که ایرانیان این انجمن را سلاح سرّى انگلیسى‏ها مى‏دانند به عنوان یک افسانه یاد مى‏ کند(۲۵) و نتیجه مى‏گیرد که هیچ مدرک قانع کننده‏اى نیافته‏ ایم که اعتقاد ایرانى‏ها را نسبت به استفاده شیطانى انگلیسى‏ها از فراماسونرى تأیید کند. او معتقد است که انگلیسى‏ها هیچ کوششى یا تلاش قابل توجهى براى جلب افراد به مجامع فراماسونرى و وابسته ساختن لژهاى ایرانى با مجامع فراماسونرى خودشان به عمل نیاوردند و ابتکار عمل در این زمینه در دست ایرانیان بوده است.(۲۶) این در حالى است که بسیارى از نویسندگان معاصر، از جمله اسماعیل رائین از رابطه‏اى که در سال‏هاى بعد (در دوره پهلوى) بین لژ بزرگ اسکاتلند و محافل فراماسونرى ایران برقرار شد و دست‏کم ده لژ ایرانى در کنترل استادان اعظم اسکاتلند قرار داشتند و این رابطه به اوج خود رسید، پرده برمى‏دارد. هم‏چنین اسناد فراماسونرى که از سوى مؤسسه مطالعات و پژوهش‏هاى سیاسى انتشار یافته است، از هماهنگى آشکار و پنهان بعضى از اعضاى فراماسونرى با سیاست‏هاى انگلیس در ایران سخن به میان رفته است.(۲۷)

اسناد انتشار یافته، ثابت مى‏کند که تشکیل یک محفل ماسونى، تمهید مناسبى براى سازمان‏دهى اجتماعى نیروهایى در چارچوب تشکیلاتى غیرنظامى بود که مى‏ توانست فرصت مناسبى براى تحکیم مناسبات استعمارى در ایران ایجاد کند؛ مناسباتى که در مقاطع حساس تاریخى، ضامن منافع استعمارى در ایران بود.(۲۸) بهائیان نیز به دلیل وجود اشتراکات فکرى بین بهائیت و لژهاى فراماسونرى، از سیاست‏هاى آن‏ها بیشتر استقبال کردند. داشتن خداى ناسوتى و ترکیبى (انسان + خدا) آزادى رعیت از قید احکام و اخلاق، داعیه حکومت جهانى و تفکرات جهان وطنى، ضدیت با اسلام و مسیحیت، از جمله تفکرات مشترک آنان بود.(۲۹) این گونه سیاست‏ها بود که علمایى چون شیخ فضل ‏اللّه‏ را در مقابل بهائیان به عنوان کارگزاران استعمار قرار داد. اصولاً یکى از دلایل مخالفت او با انقلاب مشروطه به دلیل حضور فعال بهائیان در عرصه سیاست و به چالش کشاندن دین اسلام و توهین علیه مقدسات دینى در مطبوعات بود.(۳۰) از این رو شیخ فضل ‏اللّه‏ نورى در لوایحى که منتشر کرد به حذف آن‏ها براى حفظ اسلام اشاره نمود و تأکید کرد که بهائیان مثل شیطان مشغول وسوسه و ره‏زنى و فریبندگى «عوام اضل کالانعام» هستند.(۳۱) به این دلیل یکى از شروط پذیرش مجلس از سوى ایشان اجراى احکام شرع در باره بابى‏ ها و بهائیت بود.(۳۲)

ادامه دارد

۰۰۰۰۰۰

پی نوشتها :

۱-سجاد راعى گلوجه، قاجاریه افغانستان و قراردادهاى استعمارى ، ص ۱۸ .

۲- جرج. ن. کرزن، ایران و قضیه ایران، ج ۲، ص ۳۲۶-۳۲۷؛ ویلز، سفرنامه، ص ۱۵۳، ۲۹۱ و ۳۵۵؛ ناظم الاسلام کرمانى، تاریخ بیدارى ایرانیان، ص ۹۹-۱۰۵ و محمد على کاتوزیان، تضاد دولت و ملت، ص ۷۳-۱۰۴ .

۳-سجاد راعى گلوجه، همان، ص ۲۸ .

۴-براى اطلاع بیشتر، ر.ک: عبدالرضا هوشنگ مهدوى، تاریخ روابط خارجى ایران، ص ۲۳۲-۲۳۶ .

۵-جان فوران، مقاومت شکننده، تاریخ تحولات اجتماعى ایران، ص ۲۲ .

۶- همان، ص ۲۲۳ .

۷-هوشنگ مهدوى، همان، ص ۲۱۸-۲۲۳ .

۸- همان، ص ۲۸۹ .

۹-آن. ک. اس. لمبتون، دولت و حکومت در اسلام، ص ۴۲۷-۴۳۶٫ هم‏چنین ر.ک: رسول جعفریان، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج ۱، ص ۱۹۱-۲۴۹ .

۱۰-ناظم الاسلام کرمانى، همان، ص ۱۱-۴۵ .

۱۱- سیدسعید زاهدانى، بهائیت در ایران، ص ۲۸۷ .

۱۲-مظفر نامدار، «استعمار و مسلکهاى شبه دینى»، مجله ایام، ش ۲۹، ص ۱۳۸۲، ص ۴۸ .

۱۳-یوسف فضایى، تحقیق در تاریخ و عقاید شیخى‏گرى، بهائى‏گرى و کسروى‏گرایى، ص ۸۶-۹۵ .

۱۴-براى بررسى این شورش‏ها، ر.ک: محمد جعفر خورموجى، حقایق الاخبار ناصرى، ص ۵۸-۵۹ .

۱۵- یوسف فضایى، همان، ص ۵۷ .

۱۶- مشایخ فریدنى و عبدالحسین شهیدى، مدخل «باب»، دایرة المعارف تشیع، ج ۳، ص ۴ .

۱۷-یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص ۲۳ .

۱۸-اعتضاد السلطنه، فتنه باب، ص ۱۶ .

۱۹-بهرام افراسیابى، تاریخ جامع بهائیت، ص ۲۷۱ .

۲۰- مظفرنامدار، همان، ص ۴۹ ، به نقل از: اخبار امرى، سال ۱۳۵۱، ص ۱۸ .

۲۱-موسى فقیه حقانى، «بهائیت و سرویس اطلاعاتى انگلستان»، مجله ایام، ش ۲۹، س ۱۳۸۲، ص ۱۸٫ هم‏چنین براى آگاهى از حمایت انگلیسى‏ها از بهائیان، ر.ک: سفرنامه ویلز، ص ۱۹۸، ۲۰۳ و ۲۰۵ .

۲۲- موسى فقیه حقانى، همان، ص ۱۹ .

۲۳-صادق زیبا کلام، سنت و مدرنیته، ص ۲۷۱ .

۲۴-دنیس رایت، ایرانیان در میان انگلیسى‏ها، ص ۳۰۰ .

۲۵-همان، ص ۳۰۱ .

۲۶- همان، ص ۳۰۸ .

۲۷-مؤسسه مطالعات و پژوهش‏هاى سیاسى، اسناد فراماسونرى در ایران، ج ۱، ص ۳۴٫ هم‏چنین ر.ک: مرکز اسناد انقلاب اسلامى، فراماسونرها، روتارین‏ها و لاینزهاى ایران .

۲۸-همان، ص ۳۵ .

۲۹- حسین میر، تشکیلات فراماسونرى در ایران، ص ۲۰۷ .

۳۰-عبدالرحیم ذاکر حسین، مطبوعات سیاسى ایران در عصر مشروطیت، ص ۶۵ .

۳۱-احمد کسروى، تاریخ مشروطه، ص ۴۲۰ .

۳۲- على دوانى، نهضت روحانیون ایران، ص ۱۲۱ .

بهائیت در ایران
ارسال دیدگاهYour Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید Active This Button Please