حسينعلي بهاء انبوه پر شمار مردم را كه به ادعاي خدايي او وقعي نمي گذاشتند در شمار غافلين مي خواند و در جواب كساني كه از او مي پرسيدند: تو كه خود را خدا مي داني، چرا بعضي از مواقع مي گويي اي خدا، و در بعضي از نوشته هايت از او استمداد مي طلبي؟ مي گويد:
«يدعو ظاهري باطني و باطني ظاهري ليست في الملك سواي ولكن الناس في غفله مبين». (۱) باطن من ظاهر من را مي خواند و ظاهرم باطنم را، در جهان معبودي غير از من نيست، ليكن مردم در غفلت آشكارند.
و در كتاب بديع نيز آمده است:
«انه يقول (خود بهأ) حينئذ انني انا الله لا اله الا انا كما قال النقطه (سيدباب) من قبل و بعينه يقول من يأتيني من بعد» . (۲)
كتاب «بيان» كتاب آسماني! باب
سيدعلي محمد باب پس از ادعاي نبوّت، مطالب بي سر و ته خود را در قالب كتاب به پيروان خود عرضه كرد. اعتضادالسلطنه كه خود معاصر باب بوده در اين باره مي نويسد:
«و از مزخرفات خود بعضي را قرآن و برخي را مناجات نام نهاد و به آنها داد كه به جاي قرآن مجيد و صحيفه سجاديه آن كلمات را قرائت كنند. . . »(۳)
باب در كتاب تفسير سوره يوسف، خود را العياذ باللّه از خاتم النبيين بالاتر دانسته، به اين دليل كه مقام محمد «صلوات الله عليه و آله» مقام الف بود و مقام من نقطه!!.(۴)
باب كتاب اساسي تعليماتي خود را بيان ناميده و طبق معمول خود، اساس تقسيمات آن را بر ۱۹ گذاشته و كتاب را به ۱۹ واحد و هر واحد را به ۱۹ باب تقسيم كرده است ولي خود او يا علمش كفايت نكرده كه اين كتاب اساسي خود را تمام كند!! زيرا فقط ۱۱ واحد را نوشته و كتاب را ناتمام گذارده و اتمام آن را به «من يظهره الله» حوالت كرده است. . . خود باب بيان عربي را تا واحد يازدهم بيشتر نتوانست بنويسد خليفه او (صبح ازل) نيز فقط بيان فارسي را تا واحد يازدهم تكميل كرده است. (۵)
معمولاً نامه ها و كتب باب با خطبه و مناجات و حمد خدا شروع مي شود و در اين قسمت درست تقليدي ناقص از قرآن كريم است و حتي اغلب عبارات قرآن مجيد را بعينه يا با تفاوت جزئي به نام خود آورده است و از اين حد كه مي گذرد و به مطلب مي پردازد، سنگيني و اغلاط و اشكال آن شروع مي شود و اغلب اوقات كلمات مخالف قواعد صرف و جملات ناسازگار با اصول نحو در آن پيدا مي آيد. صاحب كتاب «باب و بها را بشناسيد» براي نمونه قسمتي از نوشته هاي او را نقل كرده و نموداري از اسلوب ثقيل و متصنع و مغلوط او به دست داده است و ما نيز قسمت هايي كوچك از كتب مختلف او نقل مي كنيم تا نمونه اي به دست داده باشيم و بر داوري ما در اسلوب نگارش غلط و عاميانه وي شاهدي عادل باشد. اينك قسمتي از لوحي كه پيروانش سخت بدان مي نازند:
«آثارالنقطه جل و عز البيان في شؤن الخمسه من كتاب الله عز و جل كتاب الفأ بسم الله الأبهي بالله الله البهي البهي، الله لا اله هو الابهي الابهي الله لا اله الا هو البهي البهي، الله لا اله الا هو المبتهي المبتهي، الله لا اله الا هو المبهي المبهي، الله لا اله الا هو الواحد البهيان. ولله بهي بهيان بهأالسموات و الارض و ما بينهما و الله بهأباهي بهي و لله بهي بهيان بهيه السموات و الارض و ما بينهما و الله بهيان مبتهي مبتهأ ولله بهي بهيان ابتهأ السموات و الارض و ما بينهما ولله بهيان مبتهي مبتها». (۶)
اين بود مقدمه لوحي كه بهائيان خيلي به آن اهميت مي دهند و خواننده خود درك مي كند كه سراسر اين جملات از لحاظ معني نارسا و از لحاظ لفظ خلاف اصول علم صرف و تصريف لغات در عربي است. تازه اينكه مقصود نويسنده چيست؟! معلوم نيست. به همين جهت باز قسمت هاي ديگري از اين لوح مهم!! را مي آوريم تا خواننده را اطلاع بيشتري بر سبك و اسلوب مدعي و بدعت گذار بي مايه حاصل آيد:
«هذا كتاب من عندالله المهيمن القيوم الي من يظهره الله انه لا اله الا انا العزيز المحبوب ان اشهد انه لا اله الا هو و كل له عابدون. انا قد جعلناك جلالا جليلا للجاللين و انا قد جعلناك جمالا جميلا للجاملين و انا قد جعلناك عظيمانا عظيماً للعاظمين و انا قد جعلناك نوراً نوراناً نويراً للناورين و انا قد جعلناك رحماناً رحيما للراحمين قل انا قد جعلناك عزاناً عزيزاً للعاززين قل انا قد جعلناك حباناً حبيباً للحاببين. . . ». (۷)
باز از همين لوح معروف كه بهائي ها آن را در حق ميرزا حسينعلي مي دانند:
«تبارك الله من رب ممتنع منيع و تبارك الله من ملك مقتدر قدير و تبارك الله من سلط مستلط رفيع و تبارك الله من عظم معتظم عظيم و تبارك الله من شمخ مشتمخ شميخ و تبارك الله من بذخ مبتذخ بذيخ و تبارك الله من فخر مفتخر فخير و تبارك الله من ظهر مظتهر طهير و تبارك الله من قهر مقتهر و قهير و تبارك الله من غلب مغتلب غليب. . . الخ».(۸)
اين است آنچه به اسم «كتاب» براي معتقدين به خود آورده و لطف كلام در اين است كه اين نوشته ها را «معجزه»ي خود مي داند. معجزه اي كه نه سر دارد نه ته! نه از لحاظ ادبي اهميتي را حائز است نه از لحاظ ديني يا فلسفي يا علمي. براي نشان دادن اسلوب مكرر و دراز نويسي لاطائل وي من عقيده دارم همين مقدار كافي است. ولي براي اين كه توهمي نشود كه ما يك قسمت را فقط ذكر كرده ايم، اينك نمونه هاي ديگر:
«يا خليل بسم الله الا قدم الا قدم بسم الله الواحد القدام بسم الله المقدم المقدم بسم الله القادم القدام بسم الله القادم القدام بسم الله القادم القدوم بسم الله القادم القدمان (بعد از ۲۵ بار تكرار ديگر) بالله الله الواحد القدام بالله الله المقدم المقدم بالله الله القادم القدام، بالله الله القادم القدوم بالله الله القادم القدوم (بعد از ده سطر ديگر به همين نحو تكرار) الله لا اله هو الاقدم الاقدم، الله لا اله الا هو الواحد القدام. الله لا اله الا هو المقدم المقدم. الله لا اله الا هو المقدم المقدم. الله لا اله اله هو القادم القدام. الله لا اله الا هو القادم القدوم. الله لا اله اله هو القادم القدمان. الله لا اله الا هو القادم المتقدم (بعد از ده سطر ديگر به همين نحو) انني انا الله لا اله الا انا الاقدم، انني انا الله لا اله انا الاقدم انني انا الله لا اله الا انا الواحد القدام (به همين نحو ۱۸ سطر ديگر تكرار مي شود». (۹)
باز از يك لوح ديگر:
«بقوله ان هذا آثار نقطه عزوجل في شئون الخمسه ، بسم الله البهي الابهي. الحمدالله الذي قد اظهر ذاتيات الحمديات باطراز طرزاً طرزانيه و اشرق الكونيات الذاتيات باشراق شوارق شراق شرقانيه و الاح الذاتيات البازخيات بطوالع بدايع رقايع منايع مجد قدس متناعيه، استحمد حمداً ماحمده احد من قبل و لا يستحمده احد من بعد. حمداً طلع و اضأ و اشرق فانار و برق فأباد و اشرق فاضأ و تشعشع فارتفع و تسطع فامتنع حمداً شراقاً ذوالاشتراق و براقاً ذوالابتراق و شقاقاً ذوالاشتقاق، رقاقاً ذوالارتقاق. حقاقاً ذوالاحتقاق. كناز ذوالاكتناز، ذخار ذوالاذتخار، فخار ذوالافتخار و ظهار ذوالاظتهار»۰ (۱۰)
پی نوشتها :
۱-ميرزا حسينعلي نوري (بهأالله)، كتاب مبين، ص .۴۰۵
۲-كتاب «بديع»، چاپ ۱۲۸۶ هص ق، ص .۱۵۴
۳-عبدالحسين نوايي، فتنه باب، انتشارات بابك، چاپ سوم، بهار ۱۳۶۲، ص .۱۴
۴-عبدالحسين نوايي، فتنه باب، ص .۱۶۰
۵-عبدالحسين نوايي، فتنه باب، صص ۱۶۴-.۱۶۳
۶-عبدالحسين نوايي، فتنه باب.
۷-عبدالحسين نوايي، فتنه باب.
۸-عبدالحسين نوایی، فتنه باب.
۹-عبدالحسين نوايي، فتنه باب.
۱۰-عبدالحسين نوايي، فتنه باب.