دایی میانی باب (ملقب به خال أعظم) به همراه شش بابی دیگر که در غائلهی بابیه نقش فعال داشتند، در سال ۱۲۶۶ ق در تهران اعدام شدند. اما بهائیانی که امروزه از اعدام این مفسدان و جانیان، به عنوان سند مظلومیت تاریخی خود یاد میکنند، گویا توطئهها، شورشها و برادرکشیهای خونینی که اسلاف خود رقم زدند را به دست فراموشی سپردهاند.
بر خلاف تصور رایج، علیمحمد باب به خاندانی ثروتمند تعلق داشت؛ چرا که دو خانوادهی مادر و همسر باب (فاطمه بیگم و خدیجه بیگم) از تجار بزرگ شیراز و بوشهر بودند. این خاندان در دورهی ناصرالدین شاه، به دلیل نقش مهمشان در تجارت تریاک با بمبئی و بنادر چین، به تجار تریاکی معروف بوده و به این نام شهرت داشتند. البته آنان بعدها از سوی پیامبرخوانده بهائی به «افنان» ملقب شدند.(۱)
در این میان، هر سه دایی علیمحمد باب (میرزاعلی، حسنعلی و محمد) در کار تجارت تریاک در بوشهر مشغول بودند. این سه برادر به عنوان یک واحد تجاری شناخته میشدند و بخشی از شبکهی منسجمی بودند که در دههی ۱۸۳۰ م در بوشهر به طور عمده به واردات کالا و قماش انگلیسی از بمبئی اشتغال داشتند و از زمان صدارت حسینخان سپهسالار و آغاز کشت تریاک در ایران (۱۲۸۸ ق-۱۸۷۱ م) به عنوان کارگزاران کمپانیهای ساسون و جیجیبهای به صادرکنندگان تریاک ایران بدل شدند.(۲)
یکی از این برادران با نام میرزاعلی تاجر شیرازی، دایی میانی باب (ملقب به خال أعظم) که سرپرستی علیمحمد باب را در دوران کودکی نیز بر عهده گرفت، در غائلهی بابیه نقشی فعال داشت. از اینرو به دستور صدرأعظم، میرزا تقیخان امیرکبیر، به همراه شش بابی دیگر در ربیع الثانی ۱۲۶۶ ق در سبزه میدان تهران اعدام شدند و لذا نزد بابیان و بهائیان، به شهدای سبعه تهران معروفند.(۳)
اما بهائیانی که امروزه اعدام چنین کسانی را به عنوان سند مظلومیت تاریخی خود مطرح میکنند و مدعیاند که بابیان، جز دگراندیشی گناه دیگری نداشتند، گویا توطئهها و شورشهای خونین آنها در دوران کوتاه صدرات امیرکبیر را به دست فراموشی سپردهاند.(۴) شورشها و برادرکشیهای خونینی که عبدالبهاء در وصف (مسلک خشن باب به عنوان عامل) آن آورده است: «و در یوم ظهور حضرت (باب) منطوق بیان (: متن کتاب بیان)، ضرب اَعناق (زدن گردنها) و حَرق کُتُب و اوراق (سوزاندن کتابها و نوشتهجات) و هدم بقاع (نابودی اماکن) و قتل عام، إلّا مَن آمن و صدق (مگر کسانی که به او ایمان بیاورند و تصدیقش کنند) بود».(۵)
پیشوایان بهائی نیز، ایرانیان را بخاطر نپذیرفتن ادعاهای دروغین مسلک خود و همچنین اعدام چنین مفسدان و جانیانی، با بدترین صفات ممکن یاد کردهاند. از اینرو پیامبرخواندهی بهائیت ایرانیان را «ناس نسناس»(۶)و تربیت شده در دبستان جهل و نادانی، و مغازهی دروغ و نفاق دانسته است.(۷) عبدالبهاء نیز با ابراز خوشحالی از بلاهایی که بر سر مردم ایران آمده، ایشان را شرور خطاب کرده (۸) و در جایی دیگر ایرانیان را غافل، بیخرد، کر و کُور و مُرده دانسته است.(۹)شوقی افندی نیز به عنوان اولین و آخرین ولیامر بهائیان، از ایرانیان با عنوان «ملّتی جاهل، متعصب و متوحش (وحشی)» یاد کرده و قساوت و شقاوت ایرانیان را به قدری متحیرالعقول توصیف نموده که مشابه آن، حتی از وحشیان آفریقا نیز دیده نشده است.(۱۰)
پینوشت:
۱- عبدالله شهبازی، مقاله خاندان باب و تجارت جهانی تریاک.
۲- همان.
۳- فیضی، خاندان افنان، ص ۱۳۳٫
۴- اعتضادالسلطنه، فتنه باب، تهران: انتشارات علمی، ۱۳۷۷، صص ۸۰-۷۷٫
۵- عباس افندی، مکاتیب، نسخهی الکترونیکی، ج ۲، ص ۲۶۶٫
۶- حسینعلی نوری، ایقان، بیجا: بینا، بیتا، ص ۱۹۶٫
۷- اشراق خاوری، مائده آسمانی، بیجا: مؤسسهی ملّی مطبوعات امری، ۱۲۹ بدیع، ج ۴، ص ۱۵۱٫
۸- مجلهی آهنگ بدیع، سال چهارم، ۱۳۲۸، شمارهی ۵، ص ۳٫
۹- عباس افندی، مکاتیب، بیجا: مؤسسهی ملّی مطبوعات امری، ۱۳۳ بدیع، ج ۶، ص ۸۷٫
۱۰- شوقی افندی، توقیعات مبارکه (لوح قرن احبّاء شرق)، بیجا: مؤسسهی ملّی مطبوعات امری، ۱۲۳ بدیع، ضص ۱۷ و ص ۱۸۰-۱۷۹٫