عدم مداخله در امور سیاسی از ادعا تا واقعیت در بهائیت
فرح دوستدار: “هم دین، حق ورود به سیاست و حکومت را نداشته و نباید در کار حکومت دخالت کند و هم حکومت حق ورود به امور دینی و دخالت در مسائل دینی مردم را ندارد.”
وی افزود حکومت مسئول زمامداری و دین مسئول تعالی معنوی مردم است و باید اداره جامعه را به انسان ها بسپارد.
جناب دوستدار در یک سخن متناقض عنوان کرد دین یک موجود فاعل نیست بلکه تنها مجموعه ای از آموزه هاست و این انسانها هستند که با عمل به آموزه های دینی به آن موجودیت می دهند.
ظاهر خانم دوستدار سخن چند دقیقه قبل خودش را فراموش کرده آنگاه که سخن از آموزه های بهائی به میان آمد بیان میکند “دین چراغ هدایتی است که باید در همه امور حتی زمامداری و اقتصاد از آن بهره گرفت.”
دوستدار این تناقض در گفته خویش را بی پاسخ گذاشت که چگونه ممکن است دین موجود فاعل نباشد و آنگاه خود زمامداری کند؟
چگونه می شود انسانها به توصیه های سیاسی و اقتصادی دین عمل کنند و حکومتی غیر دینی و سکولار داشته باشند؟
نکته قابل تأمل دیگر در خصوص لزوم عدم مداخله دین در سیاست در حالی از سوی شبکه رسمی بهائیت (که خود را پیروان یک دین الهی! می دانند) مطرح می گردد که سردمداران و رهبران بهائی در موارد بسیاری در امور سیاسی حاکمان خود دخالت مستقیم و در پاره ای مواقع نقش تأثیر گذار داشته اند.
آیا طراحی نقشه ترور ناصرالدین شاه و تلاش برای حذف وی از قدرت در ایران توسط پیامبر ساختگی فرقه ضاله بهائیت یک نقشه سیاسی نیست؟
آیا پناهندگی حسینعلی نوری در سفارت روس در زرگنده تهران خود یک حرکت سیاسی قلمداد نمی شود؟
گروه ترور حسینعلی نوری این پیامبر کذاب در بغداد برای حذف رقبای خود در جانشینی علی محمد شیرازی که به تعبیر عزیه خانم، خواهر حسینعلی نوری به جلادان خونخوار نامیده شدند چه توجیهی دارد؟
و یا در همین چند سال گذشته در فتنه ۸۸ خانم دوستدار فراموش کردند که همین بهائیان بودند که برای اولین بار هتک حرمت ارزشهای ملتی بزرگ را به نمایش گذاشتند.
ممکن است خانم فرح دوستدار بفرمایند، دریافت لقب سر از سوی دولت استعماری بریتانیا به عبدالبهاء رهبر دوم بهائیت به خاطر خوش خدمتی های فراوانی که وی در جنگ بین قوای انگلیسی با اهالی فلسطین داشت غیر از یک تدبیر سیاسی به جهت حفظ و بقا، چه نامیده می شود؟
مناسبات شوقی افندی با آمریکا و سران رژیم غاصب إسرائیل، ماهیت و کارکرد کاملا جاسوسی بیت العدل در جهان، و حضور ضد انقلابی بهائیان در تحولات بعد از انقلاب اسلامی ایران خصوصا حضور فعال و تشکیلاتی بهائیت در اغتشاشات سال ۱۳۸۸ چگونه از سوی کارشناسان این شبکه ها نادیده گرفته می شود و چنین ادعاهای گزافی را مطرح می کنند؟ آیا خود را به خواب زده اند و یا مردم را در خواب غفلت انگاشته اند؟
مگر غیر از این است که بهائیت در تدوین مراحل هفتگانه خود تشکیل حکومت جهانی بهائی را در سر می پروراند؟ آیا تشکیل یک حکومت جهانی با عدم دخالت در حکومت یک تناقض آشکار در بهائیت به شمار نمی آید؟
در پایان لازم است کارشناسان شبکه های بهائی را دعوت نماییم به مطالعه تاریخ خود از منابع معتبر در بهائیت همچون تلخیص تاریخ نبیل زرندی ( مطالع الأنوار ) البته به دور از تعصب و بر پایه علم و عقل، چرا که کم نیست موارد بسیاری از حرکات سیاسی رهبران بهائی تا آنجا که بر هر صاحب عقل و خردی کاملا روشن گشته شعار عدم مداخله در امور سیاسی، خود یک تاکتیک سیاسی برای فرار رو به جلو در بهائیت می باشد که از سوی عبدالبهاء مطرح گردید.