آنچه در ادامه می خوانید
راهبرد نرم تشکیلات بهائیت در ایران اسلامی از طریق:
۱-زوال فرهنگ؛ پروژه سازمانیافته بهائی
۲-پروژه نفوذ بهائیت در مهدکودکها
۳-پروژه سازمانیافته تغییر سبک زندگی
«نفوذ» از نظر لغوی به معنای «اثر کردن» است و از منظر سیاسی-حاکمیتی، میتوان آن را به معنای تأثیر و تغییر در تصمیمگیری و محاسبات کلان و اثرگذاری بر منافع ملی تعبیر کرد، به نحویکه در نهایت، عامل مورد هدف نفوذ، مطابق میل نفوذکننده و در راستای سیاستگذاریهای آن حرکت کند. نفوذ فرهنگی، یکی از جنبههای مهمی است که نفوذکنندگان ضمن آن، در مبانی ارزشی، اعتقادی و هویتی رخنه و اختلال ایجاد میکنند، تا جاییکه بتوانند مراکز تصمیمگیری و تصمیمسازی را با خود همراه سازند. درباره اهمیت این نوع نفوذ، مقام معظم رهبری چنین تصریح کردهاند: «پیچیدهترین نوع نفوذ را میتوان نفوذ فرهنگی دانست. نفوذ فرهنگی، مجموعه اقدامات برنامهریزیشده است که دشمنان انقلاب اسلامی با اهداف دگرگونی هویت فرهنگی، تغییر اراده و باورها و تبدیل ارزشها و الگوهای رفتاری به وجود میآورند.»(۱)
فرقهها، عاملان مؤثری برای نفوذ در زمینههای فرهنگی هستند که بعضاً دستمایه کشورهای استعمارگر نیز قرار میگیرند. یکی از این جریانها، بهائیت است که در راستای اهدافش، نقشهها و برنامههای چندین و چندساله زیادی تنظیم میکند. اگرچه بهائیان میکوشند خود را فرقهای مذهبی نشان داده و دلیل برخورد با عاملان بهائی را تفاوت در مذهب و اعتقادات جلوه دهند، لیکن مداقه در دستورالعملهای صادره از مرکز اصلی بهائیت و عملکرد بهائیان، بیانگر حقیقتی متفاوت است.
اسناد و مدارک متعددی از نصوص سردمداران بهائی، نشان میدهد که هدف نهایی بهائیت، «تشکیل جامعه ذهبی» و به دست گرفتن حکومت مادی و معنوی در دنیاست؛ هدفی که این تشکیلات برای رسیدن به آن، نقشهای بلندمدت چیدهاست. در واقع به اعتراف خود بهائیان و رهبرانشان، هدف از تشکیل نظام اداری، فعالیت مؤسسههای مختلف بهائی، جامعهسازی و…، زمینهسازی برای کسب مدیریت سیاسی-حاکمیتی جامعه و سلطنت بر همگان است. «شوقی افندی»، سومین سرکرده این تشکیلات مراحل نیل به این هدف را در هفت قدم چنین تبیین کردهاست:
«دوره مجهولیت که اولین مرحله در نشو و نمای جامعه اهل بهاست؛ و مرحله ثانیه، مظلومیت و مقهوریت هر دو منقضی گردد؛ دوره ثالث که مرحله انفصال شریعها… از ادیان عتیقه است چهره بگشاید و این انفصال بنفسه مقدمه ارتفاع علم استقلال دینالله و اقرار و اعتراف به حقوق مسلوبه اهل بهاء و مساوات پیروان جمال ابهی با تابعان ادیان معتبره در انظار رؤسای جهان و این استقلال، ممهد سبیل از برای رسمیت آیین الهی و ظهور نصرتی عظیم، شبیه و نظیر فتح و فیروزی که در قرن رابع از میلاد حضرت روح در عهد قسطنطین کبیر، نصیب امت مسیحیه گشت و این رسمیت به مرور ایام مبدل و منجر به تأسیس سلطنت الهیه و ظهور سلطه زمینه شارع این امر عظیم گردد. و این سلطنت الهیه، مآلاً به تأسیس و استقرار سلطنت جهانی و جلوه سیطره محیطه ظاهری و روحانی مؤسس آیین بهائی و تشکیل محکمه کبری و اعلان صلح عمومی که مرحله سابع و اخیر است، منتهی گردد.»(۲)
همانطور که از متن مشخص است، ترفند بهائیت برای خارج شدن از وضعیت مجهولیت، مظلومنمایی است. مظلومنمایی، طیف گستردهای از اقدامات را شامل میشود که ضمن آن بهائیان میکوشند نقش قربانی را بازی میکنند، البته این شیوه جدیدی نیست، چراکه تاریخ گویای آن است که برخی اقوام و دولتها برای رویارویی و مبارزه، از راههایی چون مظلومنمایی، استفاده کردهاند. این تاکتیک، ضمن کاستن هزینههای سنگین رویارویی، ضریب اطمینان و اثربخشی بیشتری نیز دارد.
بهائیت هم که به اعتراف سردمدارانش چون حلقههای زنجیر با صهیونیسم درآمیخته، این شیوه را به خوبی آموختهاست. بنابراین با وجود هدف مشخصی که در زمینه تسلط فرهنگی-سیاسی دارد، خود را باورمندی بیآزار معرفی میکند و دولتهایی که جلوی فعالیتهای تشکیلاتیاش را بگیرند، ظالم و ناقض حقوق بشرند.
به عنوان مثال، در ایران ادعا میکنند بعد از انقلاب، تشکیلات و فعالیتهای خود را تعطیل کردهاند، حال آنکه در یکی از جدیدترین پیامهایشان به نکتهای اشاره میکنند که سالهاست جمهوری اسلامی سعی دارد به مجامع بینالمللی -که کورکورانه یا با اهداف سیاسی خاصی از بهائیت حمایت میکنند- ثابت نماید؛ اینکه اگرچه بهائیت بنا به مصلحت و در ظاهر، جنبه اداری و آشکار تشکیلاتش را منحل کرده اما مهمترین بخش اقدامات خویش که همانا تبلیغ –آنهم تبلیغ تهاجمی- است، همچنان به قوت خود دنبال میشود:
«اصل اطاعت از دولت و قوانین مملکتی، از جمله مسائل پیچیدهای است که در عمل، جوانب مختلف آن را باید در نظر گرفت. یکی از این جوانب، تفاوت بنیادی و مهمی است که بهائیان باید بین مسائل روحانی و اداری قائل شوند. در ترجمه فارسی نامه مورخ ۱۱ فوریه ۱۹۳۴ از جانب حضرت ولیامرا… خطاب به یکی از احبا، تفاوت مزبور به این نحو تشریح شدهاست که وظایفی که جنبه روحانی دارد، مقدس و تخطیناپذیر است و بنابراین نمیتواند مورد مصالحه قرار بگیرد…
احبا نباید در تحت هیچ شرایطی اجازه دهند معتقدات عمیق دینی آنان توسط هیچ مرجع دولتی مورد تجاوز و تهاجم قرار گیرد .پس واضح است که مسئله اطاعت از حکومت، با وجود تأکیدات شدیده در آثار مبارکه، جنبه مطلق ندارد. در مسائل وجدانی، احبا هرگز از مسئولیتهای خود نمیگذرند… پیروان اسم اعظم در سرزمین ایران با درکی عمیق از تعالیم الهی و هدایات موجود… طبعاً سعی دارند که وظایف روحانی خویش را تحت شرایط کنونی در حد مقدور و به بهترین نحو ممکن مجرا دارند.»(۳)
منظور از «وظیفه روحانی» در درجه اول، همان تبلیغ است. این در حالی است که بهائیت، مطیعانه از تمام قوانین صهیونیسم پیروی کرده و در اسرائیل، با وجود بخش اصلی اداری-تشکیلاتی، هیچ فرد بهائی حق کوچکترین فعالیت تبلیغی ندارد و رژیم صهیونیستی، صرفاً اجازه ورود اطلاعات سایر کشورها و مدیریت فرقه را در قلمرو خود صادر کردهاست.
تبلیغ، اساس بهائیت و مهمترین وظیفه هر فرد بهائی است که شیوههای مختلفی برای انجام آن به بهائیان آموزش داده میشود. در سِری جدید نقشههای تشیکلات، بهائیت برای ایجاد تغییرات فرهنگی در راستای سیاستگذاریهای خود، به طور وسیعی بر حوزه آموزش متمرکز شدهاست. البته این تشکیلات از ابتدا برای تربیت نسلی مطیع، تلاش زیادی صرف طراحی و اجرای برنامههای دقیق و منظم آموزشی برای کودکان و نوجوانان کردهاست؛ برنامههایی با هدف آموزش و درونیسازی تفکرات بهائی در ضمیر ناخودآگاه کودکان، اما در برنامههای جدید، گسترش مشهودی در دامنه فعالیتهایشان به چشم میخورد.
هدف اولیه، سوق دادن کودکان و خانوادههایشان به سمت تفکر بهائی است. در پیامها طوری عنوان شدهاست که حتی اگر امکان مطالعه و معرفی مستقیم بهائیت ممکن نبود، مخاطبان را که همانا خردسالان و والدینشان هستند، به ادامه مطالعات بهائی علاقمند سازند.
«مؤسسه آموزشی، وسیلهای بینظیر برای آشنایی سیستماتیک نفوس بیشمار با چشمه حیاتبخش آثار این امر اعظم [بهائیت] و معانی بیکران کلمها… است… یکی از نشانههای قوی کارآیی یک مؤسسه آموزشی، ایجاد عطش در شرکتکنندگان برای ادامه مطالعه امر حضرت بهاءا… میباشد، چه به صورت انفرادی و چه جمعی، چه در فضاهای رسمی ایجاد شده توسط مؤسسات بهائی و چه به صورت غیررسمی.»(۴)
«مسئولیت شما شامل پیشبرد تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان، تعالی جوانان و تقویت الگوی حیات خانواده میباشد. الگویی که موجد ترقی نسلهای متوالی از نفوس فداکار و مؤمنین وفادار به حضرت بهاءا… خواهد شد.»(۵)
در ایران هم گرچه ظاهراً مؤسسات آموزشی بهائی، پایگاه مشخصی ندارند اما در مهدکودکهای خانگی و بدون مجوز، خانوادههایی را که از ماهیت اصلی این فرقه یا بهائی بودن کادر آموزشی بیخبرند، به دام انداخته و اهداف خود را پیش میبرند. بعضاً در کلاسهای هنری و موسیقی نیز شاهد فعالیت بسیار عناصر این تشکیلات هستیم.
در ظاهر، از صلح و برابری دم میزنند و با ایجاد فضای مفرح، کودکان را جذب برنامههایشان میکنند، حال آنکه تمام این کارها جزئی از نقشه اصلیشان برای تسلط بر کشور، حذف هر عقیدهای غیر از بهائیت و به زانو درآوردن دولتهاست. در مهدهایکودک بهائی یا کلاسهای مربیان این فرقه، طوری وانمود میشود که گویی نباید از عقاید دینی دم زد و هر سلیقهای جایگاه والایی دارد اما هیچوقت بیان نمیشود که سردمداران و بنیانگذاران بهائی دستور دادهاند هرگز نباید کودکان را به آموزشگاههای غیربهائی فرستاد. بنابراین این کرنش و صلحطلبی ظاهری، ربطی به منویات بهائیان ندارد و بیشتر از روی ضعف است.
«عباس افندی» (دومین سرکرده بهائیت) به بهائیان امر کرده که فرزندانشان را به مدارس غیربهائی نفرستند: «اطفال احباء ابداً جایز نیست که به مکتبهای دیگران بروند.»(۶) این در حالی است که در جای دیگر میگوید: «از الزم امور تا جمیع بشر، تربیت واحده گردند یعنی تعلیم و تربیت در جمیع مدارس عالم باید یکسان باشد.»(۷) شاید در ظاهر، این جملات متناقض به نظر برسند اما وقتی به هدف نهایی تشکیلات یعنی بهائی شدن همگان نظر داشته باشیم، متوجه نکته نهفته در سخنان این رهبر بهائی خواهیم شد.
حرکت به سمت این هدف، ذیل برنامههای «طرح روحی، گفتمانهای اجتماعی و توسعه اجتماعی-اقتصادی یا جامعهسازی» دنبال میشود. این سه، همانطور که در پیامهای مرکز فرقه ذکر میشود، باید به صورت موازی پیش گرفته شود ولی تمرکز اصلی هر سه خط بر آموزش پایهایترین عناصر جامعه یعنی کودکان قرار دارد.
«با دیدار از یکدیگر و ملاقات خانوادهها، دوستان و آشنایان درباره مسائل روحانی به بحثهای مفید و پرثمر میپردازند، بر اطلاعات امری خود میافزایند و با ابلاغ پیام حیاتبخش حضرت بهاءا…، جمع روزافزونی از مردم را به این مشروع عظیم روحانی پذیرا میشوند. با آگاهی از آرمانهای کودکان جهان و نیازشان به تعلیم و تربیت روحانی، مساعی خود را گسترش میدهند تا گروههای روزافزونی را به کلاسهایی دعوت نمایند که کانونهای جذب نونهالان شده و بنیان امر مبارک را در جامعه، مستحکم میسازد. …سرانجام با کثرت نیروی انسانی، تعداد فزایندهای از احبا قادرند ایمان خود را از طریق افزایش مجهوداتی که پاسخگوی نیازهای عالم انسانی در ابعاد مادی و روحانیاش میباشد، ابراز دارند… .»(۸)
در پیامی دیگر، مستقیماً به لزوم زایل کردن فرهنگ مملکت و جاگزین ساختن تفکر بهائی اشاره میکنند: «…عناصری که در هر یک از فرهنگها با تعالیم امر الهی [بهائیت] سازگاری ندارد، به تدریج زایل خواهد شد و عناصر دیگری قوت خواهدگرفت. به همین منوال، با بروز الگوهای فکر و عمل -بعضی از طریق هنر و ادب- از طرف مردمانی از هر گروه و ملت که ملهم از تعالیم حضرت بهاءا… هستند، عناصر فرهنگی جدیدی به مرور زمان تکامل خواهدیافت… با اشتیاق فراوان، امیدواریم به عنوان مثال، سرودها و ترانههایی جذاب به همه زبانها در اطراف و اکناف عالم تهیه و تنظیم شود، سرودهایی که بتواند مفاهیم عمیق مندرج در تعالیم بهائی را در آگاهی خردسالان و نوجوانان، تسری دهد.»(۹)
در سطور فوق، خلاصهای از رویکرد تشکیلات در برگزاری کلاسهای مختلف برای کودکان و حتی دیگر آموزشهای هنری مشخص شدهاست. این آموزشها، علاوه بر اینکه بنیانهای بهائیت را در خانوادهها میپروراند، با برقراری رابطه با آنها و طرح بحث و گفتگو، به نشر بهائیت میپردازند. سرانجام با گذر از انفصال و اعلام استقلال بهائیت، در ظاهرِ(شکل و شمایل) یک آیین، سعی در رسمیت یافتن آن داشته و به این وسیله، ریشههای خود را پس از جامعه و اعتقادات، در حکومتها نشر میدهند.
در همین راستا این تشکیلات در ایران، مأموریت تبلیغ گسترده آموزههای استعمارساخته خود را از طریق نفوذ در محیطهای آموزشی سطوح مختلف و به طور خاص، مهدکودکهای سراسر کشور بر عهده دارد: «علمداران جوان جامعه اسم اعظم در سراسر جهان به یاد آن دلاوران، با دل و جان به خدمت نوع انسان برخاستهاند و برای بهبود عالم و ترقی اجتماع فداکاری مینمایند، به کسب خصایل روحانی میپردازند و به تربیت و آموزش کودکان و نوجوانان مشغولند. در ایران نیز نور چشمان ما علیرغم تضییقات بیشمار با دلهای پاک و عاری از هر کینه و عناد، قهرمانانه، قائم به ادای وظایف روحانی و کسب معارف و علوم و فنون و امرار معاش و تأسیس خانوادهاند، شالوده جامعه آینده را بر پایههای استوار ایمان بنیان نهادهاند و خدمت به اهل ارض را محور اصلی زندگی خود قرار دادهاند.»(۱۰)
این پیام از اسرائیل، در حالی به فعالیت تشکیلات بهائیت در ایران اعتراف میکند که سالهاست اقدامات تشکیلاتی و بعضاً حزبی، مطابق قانون جمهوری اسلامی ایران، ممنوع اعلام شده و از طرفی مرکز رهبری این فرقه، ادعای اطاعت از دولتها را دارد. با این حال در این زمینه، رفتاری دوگانه داشته و در ایران مدام از قوانین سرپیچی میکنند؛ چراکه این امر برایشان از دو جهت سودمند است؛ اگر با مماشات از فعالیتهایشان چشمپوشی شود، تمام توان خود را در راستای تغییر سبک زندگی ایرانی-اسلامی و حمله به اعتقادات و فرهنگ مردم به کار میبندند تا شرایط را برای نفوذ بیشتر و پیشبرد اهداف خود و اربابان استعمارگرشان فراهم کنند.
از طرفی، اگر همچون نمونه اخیر (رسوایی نفوذ بهائیت در برخی محیطهای آموزشی، بهویژه مهدهای کودک) با برخی مدیران و سرشبکههای این خیانت به طور آشکار برخورد شود، به بهانهای برای مظلومنمایی بهائیان تبدیل میشود و با توجه به نفوذ بسیار بهائیان در سازمان ملل و کمیتههای –بهاصطلاح- حقوقبشری، مغرضانه و بدون بررسی دقیق و در نظر گرفتن شواهد و ادله، ایران را محکوم کرده و فشار و تحریمها را بر کشور مضاعف میسازند. به عنوان مثال، یکی از گزارشگران حوزه اعتقادی و آزادی مذهبی که علیه ایران و به نفع بهائیت گزارش داده، از جمله تئوریسینها و نویسندگان بهائی است که با مرکز اصلی تشکیلات بهائی، ارتباط مستقیم دارد.
تشکیلات بهائیت و کشورهایی که از تفکر بهائی به نفع اهداف استعمارگرانه خود بهرهمند میشوند، به خوبی میدانند که کودکان، ذهنی آماده دریافت آموزش داشته و هر چه در کودکی درون فرد نهادینه شود، در ادامه به تصمیمها و رویکرد کلی زندگیاش جهتدهی میکند. مخصوصاً که در روشهای جدید آموزشی تشکیلات، خانوادهها هم با کودک همراه میشوند و اینگونه ارتباط بهائیان با خانوادها گسترش پیدا میکند. در واقع در این پروژه سازمانیافته که با نام جامعهسازی، سعی در تغییر در سبک زندگی مردم دارد، تعالیم و سرگرمیهایی که در مهدکودکهای مخفی و دیگر کلاسها آموزش داده میشود، ستونپنجمی بهائیپسند میپرواند که قادر به شناخت و پذیرش آسیبهای حاصل از بهائیت نباشد. این امر، علاوه بر جاسوسی و مشکلاتی که به دلیل تضادهای ایجاد شده درون خانوادهها میآفریند، به تدریج سبب میشود در آینده، جامعه بدون تحلیلی درست، دچار خلأ فرهنگی شده و خوراکی که سرمایهداری قدرتطلب به آن تحمیل میکند، پذیرا شود. تشتت فرهنگی و اباحیگری نیز به مرور، اجتماعی بدون آزادگی و تفکر به بار میآورد که آماده پذیرش استعمار و عقبگرد به دوران بردگی است.
پینوشت:
۱-بیانات، ۴/۹/۱۳۹۴.
۲-افندی، شوقی، ظهور عدل الهى، ص ۳۲.
۳-پیام مرکز اصلی فرقه، ۲۴ ژوئیه ۲۰۲۲.
۴-پیام مرکز اصلی فرقه به کنفرانس هيئتهای مشاورین قارهای، ۳۰ دسامبر ۲۰۲۱.
۵-پیام مرکز اصلی فرقه خطاب به اعضای هیئت معاونت در سراسر جهان، ۳ ژانویه ۲۰۲۲.
۶-افندی، عباس، مکاتیب، ج ۵، ص ۱۷۰.
۷-افندی، عباس، خطابات، ج ۲، ص ۱۴۸.
۸-پیام مرکز اصلی فرقه، رضوان ۲۰۰۸.
۹-پیام مرکز اصلی فرقه خطاب به محافل ملی، ۱۲ دسامبر ۲۰۱۱.
۱۰-پیام مرکز اصلی فرقه، ۲ آبان ۱۳۹۸.