کد خبر:11181
پ
Neda Babaee
وبسایت بهائیت در ایران، برداشت از سایت انجمن ضد فرقه

مصاحبه با خانم ندا بابایی، متبری از فرقه بهائیت

خانم ندا بابایی در خانواده ای بهائی متولد شد، به اجبار همیشگی تشکیلات در کلاس ها و جلسات بهائی حضور می یافت، اما تناقضات و جو تشکیلاتی آزاردهنده بهائیت، در نهایت او را به فکر جدایی از این فرقه انداخت . در ادامه، مصاحبه مختصری از خانم بابایی را مشاهده می فرمایید. ازچه سنی متوجه […]

خانم ندا بابایی در خانواده ای بهائی متولد شد، به اجبار همیشگی تشکیلات در کلاس ها و جلسات بهائی حضور می یافت، اما تناقضات و جو تشکیلاتی آزاردهنده بهائیت، در نهایت او را به فکر جدایی از این فرقه انداخت . در ادامه، مصاحبه مختصری از خانم بابایی را مشاهده می فرمایید.

ازچه سنی متوجه شدید که بهائی هستید؟

تقریباً از سن هفت سالگی یعنی وقتی که خانواده حضور در جلسات و به خصوص کلاس درس اخلاق را به من تحمیل کردند.

در مورد بهائیت چه تعریف و توضیحی ارائه می دادند؟

بیشترین چیزی که می شنیدم این بود که می گفتند: «بهائیت یعنی جامع و جمیع کمالات انسانی» ولی چیزی درباره مفهوم، ریشه و تاریخی کامل از آن به ما یاد نمی دادند. بیشتر این طور می گفتند که تاریخ مصرف ادیان حق مانند یهودیت، مسیحیت و اسلام، به پایان رسیده و دین جدیدی به نام بهائیت، جایگزین آنها شده است. هر جا به نفعشان بود هم از جانب اسلام و مسیحیت حرف می زدند و جملات مربوط به این ادیان را با مفهومی که مورد نظر خود، به ما ارائه می کردند، در غیر این صورت از منابع بهائی استفاده می کردند.

شما و کلاً بهائیانی که می شناختید، تا چه میزان به دستورهایی که بهائیت به عنوان احکام مطرح کرده، پایبند بودید؟

خود من با توجه به اجباری که وجود داشت، در جلساتی مانند «ائتفالhttps://bahaismiran.com/?p=4818» و درس اخلاق حضور می یافتم، اما احکامی مثل نماز و روزه را که در بهائیت مطرح می کنند، انجام نمی دادم. کلاً اکثر جامعه بهائی به آن احکام پایبند نیستند هرچند بعضی از متعصبانشان ممکن است به آن عمل کنند، اما چیزی که من دیدم این بود که تأکیدی بر این مسائل وجود نداشت.

بهائیان ادعا می کنند که در بهائیت هیچ تعصبی اعم از اعتقادی وجود ندارد، آیا این طور است؟

خیر. بسیار متعصب هستند و تأکید دارند که بچه ها حتی با تحمیل به جلسات گلشن بروند وگرنه تشکیلات، خانواده ها را طرد می کند. حتی اعضا را به نوعی شستشوی مغزی می دهند تا دقیقاً به نحوی فکر کنند که مسئولان بهائی می خواهند. کلاً بهائیان دو نوع برخورد دارند؛ در مقابل مسلمانان می گویند ما به اعتقادات شما احترام می گذاریم حتی زیارات اهل بیت (عهم) را داریم و قرآن می خوانیم، اما در بین خود، خواندن هر مطلب اسلامی مثل زیارت امام رضا (ع) یا مطالعه قرآن، ممنوعیت دارد.

بهائیت چه جذابیت هایی برای اعضا ایجاد می کرد؟

بیشترین جذابیتشان کنار هم قرار دادن پسر و دختر و برگزاری اردوهای مختلف است.

اگر برایتان سؤال و شبهه ای ایجاد می شد، امکان طرح آن وجود داشت؟

در حقیقت، فضا را به گونه ای ایجاد کرده بودند که امکان پرسیدن سؤال و شبهه وجود نداشت، مخصوصاً اینکه خانواده های بهائی از طرد شدن می ترسند، بنابراین جرئت و اجازه طرح چنین سؤالاتی نداشتیم.

در صورت امکان، از ضیافات و جلسات بهائیت، بیشتر توضیح بفرمایید؟

ضیافت، جلسه ای بهائی است که هر ۱۹ روز تشکیل می شود و در کنار اقدامات مختلفی که در طول ضیافت صورت می گیرد، برنامه های تشکیلاتی نیز ارائه می شد که اعضا موظف به خواندن آن ها بودند. پیامی هم از بیت العدل [مرکز بهائیت] ، واقع در حیفا به صورت بخشنامه خوانده می شد که دستورالعمل های بهائیان را مشخص می کرد. در آخر نیز مبالغی جهت کمک به امورات بهائیان جمع آوری می شد. در ائتفالات، جلسات شامل دو بخش ویژه نوجوانان و جوانان بوده و برنامه هایی مانند: ورزش، بازی های هوشی، خطاطی و… به اجرا درمی آمد که البته با ادبیات و سبک بهائی برگزار می شد.

امکان داشت از شما بخواهند به خاطر برنامه های تشکیلات به مدرسه نروید؟

بله پیش می آمد، در این صورت باید بهانه هایی مانند مریضی را عنوان می کردیم که دروغ بودند.

جایگاه شما در تشکیلات چگونه بود؟

من جایگاه خاصی نداشتم. طبق خواسته خانواده و تشکیلات (خادمین) در جلسات بهائی شامل حیات عالی، ضیافت، ائتفال و درس اخلاق شرکت می کردم. البته تشکیلات برای تمام اعضا وظایفی مشخص می کند و حداقل وظیفه هر بهائی در این تشکیلات، تبلیغ بهائیت است.

برای تبلیغ بهائیت از چه روشی استفاده می کردید؟

می گفتند با برقراری ارتباط و گفتار صمیمانه با افراد جامعه و رفتار خوب و جذاب، به صورت غیرمستقیم، بهائیت را تبلیغ کنیم؛ یعنی در ظاهر، شخصیتی خاص و خوب داشته باشیم، با این هدف که توجه دیگران به ما جلب شود تا در ادامه، افراد را با بهائیت آشنا کنیم.

چه افرادی را برای عضوگیری مد نظر قرار می دادند؟

فرقی نمی کند از چه قشری باشند، تا جایی که بشود باید تبلیغ کرد. بیشتر هم همسایه ها، دوستان و اقوام نزدیک که صمیمی و در دسترس تر هستند، هدف جذب قرار می گیرند.

وضعیت تشکیلات بهائیت در پیروی از قانون چگونه بود؟

در ظاهر می گفتند باید از قوانین کشور تبعیت کنیم، ولی نمونه آشکار سرپیچی از قانون، این بود که با اطلاع از ممنوعیت تبلیغ بهائیت در ایران، باز هم به تبلیغ آن می پرداختند و بر این کار اصرار داشتند.

زمانی که بهائی بودید، از سمت جمهوری اسلامی، دخالتی در امور زندگی بهائیان مشاهده می کردید؟

خیر، جمهوری اسلامی با ما و بهائیان دیگر، مانند همه شهروندان برخورد می کرد، اما بعضی از همسایه ها گاهی اذیت هایی داشتند.

شما از چه سالی مسلمان شدید؟

از سال ۱۳۷۹ یعنی از زمانی که ازدواج کردم، مسلمان شدم اما سال ۱۳۹۹ با رفتن نزد امام جمعه شهر، به صورت رسمی مسلمانی ام را اعلام کردم.

پیش از آن، شناختی از اسلام داشتید؟

خودم تقریباً از قبل، در مورد اسلام مطالعه داشتم و نسبت به ایمان به اسلام علاقمند بودم.

احساس شما برای جدایی از بهائیت و بعد از آن، مسلمان شدن، چگونه شکل گرفت؟

در درجه اول، رفتار ناشایست بهائیان و تعصبات آن ها، باعث شد از بهائیت زده شوم. مخصوصاً اینکه خیلی از بهائیانی که به ما درس اخلاق آموزش می دادند، خودشان به آن نکات و دستورها عمل نمی کردند. تا حد بسیاری هم در زندگی شخصی اعضا دخالت داشتند. مثلاً یک فرد بهائی به خواستگاری من آمده بود اما تشکیلات اجازه ازدواج با او را به من نداد زیرا آن ها از قشر سرمایه دار بودند و ما نسبت به آن ها ضعیف محسوب می شدیم. گروه «صیانتی» هم وجود داشت که در امور زندگی شخصی و به جا آوردن آداب بهائی، دخالت می کرد. بنابراین در حدود سن ۱۵ سالگی در هیچ مراسمی شرکت نمی کردم و کم کم به اسلام علاقمند شدم. با ازدواج با همسرم نیز دین حق اسلام را به طور کامل پذیرفتم.

وقتی تصمیم به جدا شدن از فرقه گرفتید، چه برخوردهایی با شما شد؟

جوسازی هایی برای ترساندنم انجام می دادند که البته من اهمیت نمی دادم. می گفتند :آهِ «بهاءا…» (سرکرده فرقه بهائیت) دامن شما را می گیرد، بی خانمان می شوی و…، یا مادرم می گفت: نفرینت می کنم. بعد از مسلمان شدن هم رابطه ما و خانواده با فامیل، به طور کامل قطع شد.

آیا هنوز هم با تشکیلات ارتباطی دارید؟

من نه، اما آن ها هنوز می خواهند مرا به سمت بهائیت بکشانند، حتی پس از به دنیا آمدن فرزندم، عده ای از بهائیان به خانه ما آمدند و اصرار داشتند تا فرزندم را به «گلشن» بفرستم تا به صورت بهائی، تربیت شود، اما من نه تنها اجازه ندادم بلکه پدر، مادر و خواهرم را هم به اسلام دعوت کردم.

به طور کلی، یک متبری از بهائیت، پس از جدایی از تشکیلات با چه مشکلاتی روبه رو ست؟

از یک طرف، از سمت خانواده و اقوام بهائی، طرد و ترک می شود و از طرف دیگر، بعضی مسلمانان که آگاهی کافی ندارند، ممکن است رفتار مناسبی نداشته باشند و این مسئله، فرد متبری را آزار می دهد.

اکنون ارتباط شما با مسلمانان چگونه است؟

ارتباط خوبی دارم، البته سعی می کنم از گذشته ام چیزی نگویم. هرچند آن هایی که فهمیدند من قبلاً بهائی بودم و بعد مسلمان شدم، با روی خوش از من استقبال کردند و حتی از آن ها هدیه گرفتم.

از نظر شما چطور می شود به بهائیانی که واقعاً به دنبال حقیقت هستند، کمک کرد؟

معمولاً افراد بهائی به دلیل نوع تشکیلات، کلاس ها، جلسات و… بسیار متعصب هستند اما بهترین راه، گفتگو کردن و آگاهی دادن به آنهاست.

 

بهائیت در ایران