بهاییان یکی از دلایل حقانیت خود را ماندگاری آیین خویش در نزدیک دو قرن معرفی می کند و سال ۹۶ را به عنوان دویستمین سال تولد بنیانگذار خود به جشن نشستند. صرف نظر از اینکه عدد ۲۰۰ را به چه منظور و از چه زمان حساب کردند، می خواهیم بررسی کنیم آیا قدمت یک اندیشه دلیل حقانیت است؟
به تاریخ نیم نگاهی بیندازیم از ظهور سامری پیامبر گوساله پرستان بیش از ۳۳ قرن می گذارد، اما این فتنه ای که او بنا نهاده خاموش نگشته و هنوز گوساله پرستی منسوخ نشده و میلیون ها نفر هم اکنون در اوایل هزاره سوم به کیش گوساله پرستی دل داده اند؛ خوش گفته اند :
متاع کفر و دین بی مشتری نیست گروهی این، گروهی آن پسندند !
خدای بزرگ انسان را مختار و انتخابگر آفریده و انسان می تواند نبی خدا حضرت موسی را انتخاب کند یا سامری را. تنها چهل روز -موسی(ع) همان پیامبر خدا که بنی اسرائیل را از ظلم و فرعون رهانید و به قدرت الهی از نیل عبور داد و معجزات شگفت آشکار ساخت و به خدای واحد معتقد ساخت- از میان قوم غایب شد و در همین چهل روز سامری فتنه گوساله را سامان داد و قوم را گوساله پرست ساخت که تاکنون هم گوساله پرستی منسوخ نشده و میلیونها نفر در هند به همین کیش باقی هستند. سوال مهم این است که آیا قدمت ۳۳۰۰ ساله برای گوساله پرستی دلیل حقانیت گوساله پرستی است؟ آیا وجود پیشینه تاریخی دلیل اصالت و درستی یک اندیشه است؟ اگر اینگونه است که قدمت اسلام بیش از ۱۴۰۰ سال است پس چرا آن نفی می کنند؟ اگر چنین است که کفر و گمراهی پیشینه ای همسنگ خلقت انسان دارد و شیطان پیش از خلقت انسان وجود داشته است؛ آیا وجود قابیل ها درصد دوره تاریخی خلقت انسان دلیل حقانیت راه و روش آنان است؟ عقل شما چه قضاوتی دارد؟
موسی به درخواست قوم، برای دریافت کتاب و شریعت عازم طور می شود و برادرش هارون را به جانشینی خود میگمارد، زمان سی روزه به چهل روز افزون می شود، سامری با سوء استفاده از این غیبت موسی گوساله ای طلایی می سازد و مردم را جذب آن می نماید و از توحید منحرف می سازد و چون موسی با کتاب و شریعت بازمی گردد، مردم را فریب خورده و گمراه میبیند و سامری را به خاطر این گمراه سازی و ضلالت از شهر و دیار می راند تا آنکه در ذلت و در بدری و خواری و تبعید به هلاکت می رسد…..
راستی چه می شود گفت که فتنه گرانی در غیبت پیامبران و برگزیدگان، گوساله های پر زرق و برق و زرین را برپا می کنند و به گمراهی خلق مشغول می شوند …. ؟
چه می شود که گمراهانی چون سامری، در قرن بیستم هوس نبوت می کنند و مردم را از صراط خدا دور ساخته و به شرک و کفر می کشانند و خود را خدا می خوانند و قبر خود را قبله قرار می دهند؟
چه می شود که پیروانی گمراه، سالگرد دو قرنه تولد آنان را دلیل قدمت تاریخی خویش شمرده به جشن و پایکوبی می نشینند؟! کی انسان ها قرار است از فتنه سامری ها با قدمت ۳۳۰۰ ساله رهایی یابند و در پناه عقل و خرد، فتنه آنان را بی اثر سازند و در غیبت رهبران الهی خویش فریب پیامبر نمایان را نخورند و خردمندانه پیام توحید را حفظ کنند و اسیر زرق و برق و طمطراق کلمات فریبنده گوساله سازان نشوند…… غیبت رهبران الهی -و امروز غیبت حضرت بقیه الله اعظم صلوات الله علیه- تمام می شود و روسیاهی ها به زغال ها خواهد ماند!
در همین رابطه اشاره ای بکنیم به مواضع یکی از متبریان از این فرقه گمراه که خیلی درخور و مناسب وضعیت و دستاوردهای آن را مورد اشاره قرار داده است که معلوم می کند که این فرقه واقعا دچار بحران ماندگاری در اندیشه و فلسفه خود است و برهان های ماندگاری اش به شدت برای آینده زیر سوال است!!
دیل هازبند از پژوهشگران و نویسندگانی آمریکایی است که طی حدود ۹ سال عضویت در تشکیلات بهائی، با تعالیم و آموزههای بهائی آشنا شد و پس از مدتی به نقاط ضعف، اشتباهات، تعارضها، شکستها و نارساییهای بهائیت پی برد و در نامهای خطاب به محفل ملی بهائیان امریکا، اعلام نمود: «پس از سالها تحقیق و تحری حقیقت، سرانجام به این نتیجه و تصمیم غمانگیز رسیدم که دیگر نمیتوانم باور و اعتقادی به بهاءالله یا هریک از نهادها و موسسات تاسیسشده تحت نام او، همچون ولایت امرالله و بیتالعدل جهانی، داشته باشم. من کاملا متقاعد شدهام که بهائیت در تحقق اهداف و تعالیم خود، مبنی بر ایجاد صلح، وحدت و ایجاد عصر طلائی برای جامعه بشری، ناتوان و محکوم به شکست است». هازبند معتقد به عصمت و مصون از خطا بودن رهبران بهائی نیست و قبول چنین اعتقادی را حرکت بهسوی دیکتاتوری و استبداد درون جامعه بهائی میداند. او به مشروعیت رهبری بهائی، بعد از عبدالبهاء انتقاد شدید دارد و معتقد است پس از عبدالبهاء، رهبری بهائیت باید به برادرش محمدعلی افندی سپرده میشد. هازبند بیتالعدل (رهبری فعلی بهائیت در اسرائیل) را غیرمشروع میداند و معتقد است بهائیت با گذشت بیش از ۱۷۰ سال از عمرش، هیچ دستاورد ارزشمندی را به ارمغان نیاورده است.
این مواضع فردی است که حدود ۹ سال در این سازمان مخروبه عضو فعال بوده که به خاصر تعصب بالای تشکیلاتی و سطح سواد بالا همیشه جزء افراد مطرح برای تبلیغ بهاییت بوده و کتابهای زیادی نیز در این رابطه نوشته است و در نهایت به ابطال و پوچ بودن فلسفه بافی این فرقه ضاله و گمراه پی برده و در نهایت به صراحت اعلام می کند این فرقه هیچ دستاوردی برای بشر نداشته است، یعنی به نوعی برهان ماندگاری و بقاء این فرقه را زیر سوال بوده و پیش بینی بحران برای آینده این فرقه را نموده و آنرا محکوم به شکست دانسته است.