کد خبر:11604
پ
dial-hazban
بهائیت در ایران

دیل هازبند – علت خروج وی از جامعه گمراه بهائی

مقدمه به طور اصولی میزان رویش ها و ریزشها را شاید بتوان به عنوان یکی از شاخص های اصلی میزان موفقیت یک آیین و مسلک درنظر گرفت، بویژه اگر این آیین و مسلک بتواند نخبگان و متفکران را به خود جذب یا دفع نماید. چراکه صرف جذب یا دفع  عامه مردم شاید شاخص اصولی نباشد […]

مقدمه

به طور اصولی میزان رویش ها و ریزشها را شاید بتوان به عنوان یکی از شاخص های اصلی میزان موفقیت یک آیین و مسلک درنظر گرفت، بویژه اگر این آیین و مسلک بتواند نخبگان و متفکران را به خود جذب یا دفع نماید. چراکه صرف جذب یا دفع  عامه مردم شاید شاخص اصولی نباشد ولی در هر صورت قابل توجه می باشد. با عنایت به اینکه در همه جوامع، سازمانها، ادیان، فرقه ها و …. این عناصر نخبه و کارآمد هستند که کاروان و کشتی آن جوامع را هدایت و رهبری می نمایند. پس هر چه قدر یک جامعه فرقه ای و یا دینی و یا … بتواند در جذب یا دفع نخبگان و متفکران موثر عمل نماید، در حقیقت آینده آن را سازمان را بیمه یا در خطر و آسیب قرار داده است. فرقه خود ساخته بهائیت نیز ازاین امر مستثنی نیست بلکه طبق همین قاعده می شود میزان عقلانیت و انسانی  بودن آن را ارزیابی کرد.

فرقه سارق مشرب حسین علی نوری در طی عمر تقریبا دویست ساله خود نتوانسته افراد نخبه ای را حذب نماید، و اگر هم افرادی نادری با لطایف الحیلی به این تشکیلات سیاسی استعماری جذب شده اند بعد از چندی که با باطن پر از تعارض و تضاد آن آشنا شده اند سعی کرده اند از این تشکیلات جدا شوند. یکی از این افراد آقای دیل هازبند اهل کشور آمریکاست، که در ادامه این مقاله در چند بخش، دلائل ایشان را در جدایی از این فرقه، ارائه خواهیم کرد.

علت خروج  از جامعه گمراه  بهائی

اصولاً افراد منتقد و معترض به تشکیلات، هیچ جایگاهی در بهائیت ندارند. این گونه افراد به سادگی از بهائیت اخراج می شوند یا تشکیلات، مقدمات کار را طوری برنامه ریزی می کند که فرد معترض مجبور به استعفاء شود.

دیل هاربند در اکتبر ۲۰۰۷ در مقاله «چرا بهائیت را ترک کردم به علت خروج خود از بهائیت اشاره نموده و  می نویسد:

«من در سنین نوجوانی و جوانی یک مسیحی بودم ولی در اوایل دهه ۲۰ . خود، با ملاحظه اشکالات، تعارضها و نارسایی های آن، مسیحیت را رها کردم. بهائیت توضیح می داد که جدا از آنکه عیسی مسیح پیامبر (یا مظهر) الهی بود، آیین او در طول قرون و اعصار دچار انحراف و فساد شده و به این ترتیب، اکثر مسیحیان دیگر پیرو او نیستند، بلکه از افکار و عقاید بشری پیروی می کنند! در ابتدای پیوستن به جامعه بهائیان با خود فکر کردم شاهد جامعه ای شبیه به جامعه مسیحیان اولیه در امپراتوری روم باستان خواهم بود؛ با این تفاوت که دیگر بهائیان به گروه ها و فرقه های رقیب تقسیم نخواهند شد و به نزاع و جنگ با یکدیگر نخواهند پرداخت با خود گفتم اگر همه مردم جهان بهائی شوند صلح و سعادت برای همیشه برقرار خواهد شد چه دورنمایی چه رؤیایی! ولی طبیعت انسان هرگز اجازه تحقق چنین چیزی را نخواهد داد!

پس از مدتی ملاحظه کردم بهائیت نیز دارای اشتباهات، تعارضها، شکست ها و نارسایی ها است؛ هرچند کمتر از ۲۰۰ سال عمر کرده باشد! شناخت و آگاهی از این موارد موجب شد تا با قلبی اندوهگین از جامعه بهائی خارج شوم. می توانم دورویی و ریاکاری نهفته در عقاید تعصب آلود بهائی را به ترتیب زیر بیان کنم:

۱- بهائیت ادعا دارد دین دیگر احتیاج به طبقه روحانی ندارد ولی عملاً خود طبقه ای از رهبران را پیش بینی کرده است که اقتدار و استبدادی بیش از کشیشان قرون وسطی برای خود قائل هستند.

۲- بهائیت ادعا دارد زن و مرد باید با یکدیگر مساوی باشند، ولی از سوی دیگر حق عضویت و حضور زنان را در شورای رهبری قدرتمند و صاحب نفوذ در جامعه بهائی (بیت العدل) انکار می کند.

۳- آیین بهائی و بهائیان ادعا می کنند با پیروان سایر ادیان دوست هستند. به آنها خوشامد می گویند، ولی هم زمان آن دسته از هم کیشان خود را که جرأت کنند و نسبت به ادعاهای رهبران دینی فعلی خود (بیت العدل) پرسش و تردید داشته باشند مورد سرزنش قرار داده و طرد و تکفیر می نمایند.

۴- تعالیم بهائی می گوید دین باید مطابق و هماهنگ با علم باشد، ولی در عین حال اصرار دارند هر آنچه را که رهبران دینی آنها می گویند، حقیقت محض است، هرچند آن مطالب مورد قبول مراجع علمی نباشد!

همچنین من در بهائیت با افتضاحات و رسوایی هایی مواجه شدم که واقعاً مرا آزار می دهد حتى الآن که دیگر عضو جامعه بهایی نیستم و آن را ترک کرده ام. به برخی از آنها به اختصار اشاره می کنم:

الف – نقض مفاد كتاب عهدى وصیت نامه حسین علی نوری (بهاء الله) توسط فرزندش عباس افندی(عبدالبهاء).

بهاء الله در کتاب عهدی که در حقیقت وصیت نامه اوست و به دستخط خود آن را نوشته است مقرر نمود که پس از عباس افندی (عبدالبهاء) برادر جوان تر او – میرزا محمد علی باید باید جانشین او شود، ولی عبدالبهاء با محروم کردن محمد علی از هرگونه مقام و موقعیتی این دستور و حکم حسین علی نوری را زیر پا گذاشت و در الواح وصایای خویش نوه اش شوقی افندی را به جای محمد علی جانشین خود نمود.

ب – جنون و حماقت شوقی افندی

عبدالبهاء در وصیت نامه اش شوقی افندی نوجوان را به عنوان جانشین خود و ولی امرالله منصوب کرد و مقرر داشت که شوقی افندی باید در زمان حیات خود فرزند ارشد ذکور خود یا در صورت عدم صلاحیت او یکی دیگر از پسران خود را و در صورت نداشتن پسر یکی دیگر از فرزندان ذکور از نسل بهاء الله را به عنوان جانشین خود تعیین نماید. شوقی افندی نه تنها خود فرزندی نداشت بلکه تک تک فرزندان و بازماندگان بهاء الله و عبدالبهاء را طرد و تکفیر کرد و از جامعه بهائی اخراج نمود به این ترتیب شرایطی را موجب گردید تا نتواند حکم و دستور پدربزرگش را اجرایی کندا او در سال ۱۹۵۷ درگذشت و برخلاف احکام و قوانین بهائی وصیت نامه ای از خود به جای نگذاشت و به این ترتیب، جامعه بهائی را در بحران نبود جانشین غرق کرد.

ج – پنهان سازی پیشگویی های غلط رهبران مصون از خطا!

هنگامی که هنوز بهائی بودم یک تابستان را در منزل یک زوج پیر بهائی گذراندم و نگاهی به کتابهای بهائی آنها انداختم. یکی از کتاب هایی که توجهم را جلب کرد کتاب تبلیغی بهاء الله و عصر جدید، تألیف دکتر جان اسلمنت بود در آن کتاب اشاره ای به سال ۱۹۵۷ سال مرگ شوقی – شده بود. البته آن کتاب قبل از سال ۱۹۵۷ توسط یک مؤسسه انتشاراتی بهائی، وابسته به محفل ملی بهائیان ،امریکا چاپ شده بود. نسخه دست نویس این کتاب به تأیید عبدالبهاء رسیده و شوقی افندی نیز آن را تأیید کرده است.

.

اسلمنت در آن کتاب می نویسد:

«در دو آیه آخر کتاب دانیال عبارت رمزگونه ای وجود دارد: «خوشا به حال کسی که صبر کند و به ۱۳۳۵ روز برسد ولی راه را ادامه دهد. زیرا در انتها به آسایش و راحتی خواهد رسید.»

بسیاری تلاش کرده بودند تا حقیقت این مطلب را درک کنند. دکتر اسلمنت می گوید:

من در یک مهمانی شام که به افتخار عبدالبهاء برپا شده بود، حضور داشتم. عبدالبهاء توضيح داد منظور از ۱۳۳۵ روز ۱۳۳۵ سال خورشیدی از تاریخ هجرت پیامبر اسلام است! از آنجا که هجرت ایشان در سال ۶۲۲ میلادی اتفاق افتاد، لذا سال مورد نظر می شود ۱۹۵۷ میلادی! یک نفر سؤال کرد، در پایان این ۱۳۳۵ روز شاهد چه رویدادی خواهیم بود؟ عبد البهاء پاسخ داد: صلح جهانی به طور قطع و یقین برپا خواهد شد، یک زبان جهانی واحد در سراسر جهان رواج خواهد یافت، سوء تفاهمها از بین می رود، امر بهائی در سراسر جهان گسترش و رسوخ خواهد یافت وحدت عالم انسانی محقق خواهد گشت و این همان عصر بسیار پرشکوه است!

کتاب بهاء الله و عصر جدید که این پیشگویی را ثبت کرده، اولین بار در سال ۱۹۲۳ منتشر شد. هازبند می نویسد:

«به جای صلح جهانی و آن رؤیاهای آرمان شهری عبدالبهاء، نمونه کوچکی از آنچه ما در طی سال های ۱۹۲۳ – ۱۹۵۷ مشاهده کردیم، فقر و رکود اقتصادی در آمریکا و اروپا، جنگ جهانی دوم با حدود ۱۰-۱۲ میلیون کشته و قربانی توسط نیروهای هیتلری و حدود ۲۰ میلیون قربانی توسط ارتش استالینی بود، خود شوقی افندی نوشت در سی و پنج سال گذشته، ما حدود ۴۵ میلیون انسان را کشته ایم. ضمن آنکه مرگ شوقی نیز در سال ۱۹۵۷ اتفاق افتاد. بنابراین هیچ تردیدی وجود ندارد که این پیشگویی نادرست و غلط است. جالب است بدانید در چاپهای بعدی ،کتاب مواردی از مندرجات کتاب بالا، از جمله این پیشگویی را حذف کردند».

در یکی دیگر از آثار بهائی چنین بیان شده است:

درباره پیشگویی مربوط به کتاب دانیال این متن از کتاب دکتر اسلمنت باید به این نحو اصلاح گردد که این پیشگویی در صدمین سالگرد اعلام امر بهاء الله صورت واقعیت به خود می گیرد!

شوقی افندی بعدها درباره ۱۳۳۵ روز توضیح داد که در مکتوبات بهائی مطلب دقیق و قطعی درباره استقرار صلح جهانی در سال ۱۹۵۷ و نه حتی در سال ۱۹۶۳ صدمین سال اظهار امر بهاء الله وجود ندارد!

جالب است بدانید که عبدالبهاء(عباس افندی) و شوقی افندی به عنوان مفسر و مبین معتبر بهائیت شناخته شده اند و بهائیان حیفایی آن دو را مصون از خطا می دانند! نکته مهم دیگر اینکه مسؤولان تشکیلات بهائی به خاطر اینکه محتوای این کتاب با واقعیات جامعه امروزین بهائیت اختلاف فاحشی پیدا کرده است امتیاز چاپ این کتاب را از مؤسسه جرج آلن و آلن وین با مسؤولیت محدود در لندن، انگلستان خریداری کردند و سپس در سالهای ۱۹۳۷ ۱۹۵۰،۱۹۷۰ ، ۱۹۷۶ و ۱۹۸۰ اصلاحات مهمی را از جمله حذف مبحث ولايت امر الله و لزوم حضور ولی امر در رأس بیت العدل و….) در آن انجام دادند و در سال ۱۹۹۰ آن را تجدید چاپ کردند.

د – حمله به مؤسسه انتشاراتی کلمات

در سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ میلادی محفل ملی بهائیان امریکا و محفل ملی بهائیان بریتانیا، با صدور دستورهایی از جوامع بهائی تحت فرمان خود، خواستند فروش کتابهای منتشره مؤسسه انتشاراتی کلمات[۱] (یک ناشر کوچک بهائی) را متوقف سازند، زیرا آن ناشر کتبی را منتشر کرده است که مورد تأیید تشکیلات یهانی نیست. در نتیجه مؤسسه انتشاراتی کلمات پِرس، بر اثر این تحریم ناچار به توقف و تعطیل فعالیت های خود شد.

ه- دکتر حسین دانش متجاوز جنسی !

دکتر حسین دانش، عضو پیشین محفل ملی بهائیان کانادا، پس از آنکه در دهه ۱۹۹۰ ،میلادی از سوی چند تن از بیماران خود به سوء استفاده جنسی متهم شد و تحت پیگرد قرار گرفت، پروانه کار روان پزشکی خود را از دست داد. تشکیلات بهائی به جای آنکه او را از جامعه بهائیان اخراج کند، به مأموریتی در دانشگاه بهائی لاندگ[۲]. در سوئیس فرستاد. فعالیت این مدرسه خصوصی در سال ۲۰۰۵ میلادی متوقف شد. دانش مجدداً به کانادا بازگشت و محفل ملی بهائیان آن کشور او را به عنوان روانکاو و مشاور امور ازدواج و خانواده بهائیان استخدام کرد!!

و- رسوایی مالی بهائیان ایتالیا

در سال ۲۰۰۷ میلادی کشف شد که فرانکو چشرینی[۳] که مدتی طولانی عضو محفل ملی بهائیان ایتالیا و خزانه دار محفل بوده طی مدت ۱۴ سال، مبلغ ۶۳۰۰۰۰(شصت و سی هزار) یورو از صندوق محفل سرقت کرده است. این موضوع هنگامی کشف شد که پلیس مالیاتی وزارت اقتصاد، ایتالیا اقدام به بازرسی و حسابرسی دفاتر مانی جامعه بهائی ایتالیا کرد و نهایتاً آنها را موظف به پرداخت ۲۷۵۰۰۰ یورو مالیات پرداخت نشده نمود. این امر موجب فلج شدن جامعه بهائی ایتالیا گردید.

ز- استفن بیرکنند[۴]، پلیس مخفی بهائی !

در دهه ۱۹۹۰ استفن بیرکلند عضو هیئت مشاورین قاره ای آمریکای شمالی اقدام به کار تجسسّی در یک گروه اینترنتی و شبکه اجتماعی به نام تالیسمان کرد که اعضای آن مجاز بودند آزادانه به بحث و گفت وگو درباره مباحث مختلف مدیریت جوامع بهائی بپردازند. شیوه ها و رفتارهای نامناسب و توهین آمیز بیرکلند موجب شد چند تن از بهائیان فعال در تالیسمان، همچون دیوید لنگ نس[۵]، آنتونی لی[۶]، دکتر خوان کول[۷]، دکتر جان والبريج[۸] و همسرش لیندا، استيو شول[۹] و دیگران قبل از آنکه به عنوان ناقضان عهد و میثاق از سوی تشکیلات بهائی معرفی و از جامعه بهائی طرد و اخراج شوند، خودشان درخواست استعفا و کناره گیری کنند.

بیرکلند شخصاً از دیوید لنگ نس، آنتونی لی، خوان كل و جان والبريج تحقیق و بازجوئی نمود. استیو شول اعلام کرد فقط در صورتی با بیرکلند جلسه و ملاقات می گذارد که حرفهای آنها برای دو طرف ضبط شود تا بعداً دخل

و تصرفی در آن نشود. شرطی که برای مقامات بهائی غیر قابل قبول بود! کول و البریج از شرکت در جلسه دوم تحقیق که خواسته بیرکلند بود، سر باز زدند. دیوید لنگ نس هم به خاطر مقاله ای که در تالیسمان[۱۰] نوشته بود از سوی محفل ملی بهائیان، امریکا به طرد اداری و لغو حق رأی و حضور در جلسات بهائی محکوم شد.

بیرکلند به خاطر تلاش و اقدام تعصب آمیز خود تشویق شد و در سال ۲۰۰۸ میلادی به عضویت در مرکز دار التبلیغ بین المللی بهائی در حیفا منصوب گردید و به فاصله کوتاهی در سال ۲۰۱۰ به عضویت بیت العدل جهانی در حیفا درآمد. من شخصاً بسیار خوشحال هستم که بیرکلند آن قدر قدرت و اختیارنداشت.

 

 

[۱] – KALIMAT PRESS, LOS ANGELES

 

[۲]  –  Landegg University

[۳] – Franco Ceccherini

 

[۴] -Stephen Birkland

 

[۵] –  David Langness

 

[۶] – Antoni Lee

 

[۷] – Juan R. I. Cole

 

[۸]  – John & Linda Walbridge

 

[۹] – Steve Scholl

 

[۱۰] – Talisman

 

منبع
منبع:
بهائیت در ایران