کد خبر:11614
پ
dial-hazban
بهائیت در ایران

هشدار دیل هازبند درباره آینده خطرناک بهائیت

مقدمه به طور اصولی میزان رویش ها و ریزشها را شاید بتوان به عنوان یکی از شاخص های اصلی میزان موفقیت یک آیین و مسلک درنظر گرفت، بویژه اگر این آیین و مسلک بتواند نخبگان و متفکران را به خود جذب یا دفع نماید. چراکه صرف جذب یا دفع  عامه مردم شاید شاخص اصولی نباشد […]

مقدمه

به طور اصولی میزان رویش ها و ریزشها را شاید بتوان به عنوان یکی از شاخص های اصلی میزان موفقیت یک آیین و مسلک درنظر گرفت، بویژه اگر این آیین و مسلک بتواند نخبگان و متفکران را به خود جذب یا دفع نماید. چراکه صرف جذب یا دفع  عامه مردم شاید شاخص اصولی نباشد ولی در هر صورت قابل توجه می باشد. با عنایت به اینکه در همه جوامع، سازمانها، ادیان، فرقه ها و …. این عناصر نخبه و کارآمد هستند که کاروان و کشتی آن جوامع را هدایت و رهبری می نمایند. پس هر چه قدر یک جامعه فرقه ای و یا دینی و یا … بتواند در جذب یا دفع نخبگان و متفکران موثر عمل نماید، در حقیقت آینده آن را سازمان را بیمه یا در خطر و آسیب قرار داده است. فرقه خود ساخته بهائیت نیز ازاین امر مستثنی نیست بلکه طبق همین قاعده می شود میزان عقلانیت و انسانی  بودن آن را ارزیابی کرد.

فرقه سارق مشرب حسین علی نوری در طی عمر تقریبا دویست ساله خود نتوانسته افراد نخبه ای را حذب نماید، و اگر هم افرادی نادری با لطایف الحیلی به این تشکیلات سیاسی استعماری جذب شده اند بعد از چندی که با باطن پر از تعارض و تضاد آن آشنا شده اند سعی کرده اند از این تشکیلات جدا شوند. یکی از این افراد آقای دیل هازبند اهل کشور آمریکاست، که در ادامه این مقاله در چند بخش، دلائل ایشان را در جدایی از این فرقه، ارائه خواهیم کرد.

 

هشدار درباره بهائیت

«من دلایل متعددی دارم که اگر سیاستهای بهائیت، متخذه توسط بیت العدل جهانی، تغییر نکند جامعه بین المللی بهائی به گروه و فرقه دینی خطرناکی تبدیل خواهد شد. بهائیت در حال حاضر خطرناک نیست، زیرا اعضای آن ناچیز و بسیار اندکند. بهائیت که در قرن ۱۹ میلادی تاسیس شد کاملاً شبیه معجونی است که در آن پوسته ظاهری و بیرونی اندیشه ها و تعالیم لیبرال غربی در حوزه های سیاسی و اجتماعی را، با تعالیم و اندیشه های تروریستی بابی قرن نوزدهمی خاورمیانه ای پیوند زده و مخلوط کرده اند.» دیل هازبند همچنین انتقادهای زیادی به نظامات، آموزه ها و تشکیلات بهائی دارد که ذکر همه آنها از حوصله این مقاله خارج است. فقط به مرور و بررسی برخی از این دیدگاه ها می پردازیم.

۱- اعتراض به دیدگاه مصون از خطا بودن و عصمت رهبران بهائی

اکثر بهائیان رهبران خود را مصون از خطا و اشتباه می دانند و اطاعت بی چون و چرا از آنها را بر خود واجب می شمرند. از دید این دسته از بهائیان بيت العدل (رهبری بهائیت در حیفا) و تشکیلات بهائی مصون از خطا هستند و هیچ بهائی اجازه ندارد کوچکترین مخالفتی با رهبران بهائی از خود نشان دهد. البته برخی از روشنفکران بهائی این دیدگاه را قبول نداشته و به اعتراض در مقابل آن برخاسته اند. برای آگاهی از دلائل مخالفت این دسته از بهائیان، رجوع فرمایید به مقالات درج شده تحت عنوان بهائیت از دیدگاه منتقدان و روشنفکران بهائی در شماره های ۵ و ۶ نشریه بهائی ،شناسی به ترتیب، صفحات ۱۱۶ و ۱۲۴). دیل ها زبند در مقاله «بنیادگرایی دینی (بهائی) نوعی انحراف عقیدتی است[۱]» ایده مصون از خطا بودن رهبران بهائی را ایده ای نادرست و خطرناک توصیف نموده، می نویسد:

«رهبری بهائیت از ابتدا تاکنون ادعا دارند که مصون از خطا هستند، زیرا از هدایت الهی برخوردارند. در حالی که ما می دانیم بهاءالله، پسرش عبدالبهاء، نوة عبدالبهاء شوقی افندی و تمامی اعضای بیت العدل همگی افراد عادی و بشر معمولی هستند چه دلیلی بر مصونیت آنان از خطا داریم؟ هیچ! اگر شما نتوانی درباره قصد و غرض و تصمیمات یک رهبر پرسشی مطرح کنی دیگر چه چیزی برای شما می ماند؟ ظلم و ستم و استبداد. آنگاه نتیجه این ظلم و استبداد چیست؟ تاریخ گواهی می دهد که نتیجه ظلم و استبداد، فساد و بی عدالتی است. ظلم وستم و استبداد نیز به نوبۀ خود در طول زمان منجر به فروپاشی سیستم خواهد شد. در واقع این ایده که هر انسان، هر مؤسسه ای که توسط انسان اداره می شود یا هر محصول ،انسانی مصون از خطاست، نادرست و بی معنی است. این خطرناکترین ایده در جهان است».

در این باره به موضوع مهم دیگری نیز باید اشاره کرد و آن اینکه اگر قرار است بهائیان دستورهای رهبران خود را بی چون و چرا اجرا کنند، چرا عبدالبهاء از دستور پدر خود مبنی بر جانشینی محمد علی افندی (بعد از عبدالبهاء) که در لوح عهدی آمده است، اطاعت نکرد؟! یا چرا شوقی افندی، رهبر سوم بهائیت از دستور بهاء الله در کتاب اقدس مبنی بر نوشتن وصیت نامه اطاعت نکرد و به همین علت جامعه بهائی را با مشکل جانشینی بعد از خود مواجه ساخت؟ یا چرا بیت العدل بعد از استقرار به دستور شوقی افندی مبنی بر ادامه کار مؤسسه ولایت امر الله، اعتنایی نکرد؟

دیل هاربند در مقاله « نقیصه مرگبار و جبران ناپذیر در تشکیلات بهائی[۲]» به این نکته اشاره کرده و می نویسد:

«… اگر قرار است بهائیان شوقی افندی را به عنوان نماینده اراده خداوند، مورد اطاعت کامل قراردهند در آن صورت خود شوقی هم باید از احکام و مقررات بهائی که پیش از او عرضه شده است اطاعت نماید. اگر او نسبت به قوانین بھائی نافرمانی و معصیت کند دیگر هیچ فرد بهائی نباید از او اطاعت نماید».

بهاءالله(حسین علی نوری)، مؤسس و پایه گذار بهائیت در بند ۱۰۹ کتاب اقدس (کتاب آسمانی بهائیان) می گوید:« بر هر شخص بهائی واجب است وصیت نامه ای برای خود بنویسد». به همین ترتیب عبدالبهاء پسر بهاءالله نیز در وصیت نامه ای که طی آن شوقی افندی را به جانشینی خود منصوب نمود چنین دستور داد:« ولی امرالله شوقی افندی در زمان حیات خویش باید «من هو بعده» یعنی جانشین خود را تعیین نماید تا پس از صعودش اختلاف حاصل نگردد…..» شوقی افندی هیچ یک از این کارها را انجام نداد او فرزندی نداشت و عملاً تمام فرزندان و اخلاف بهاءالله و عبدالبهاء را با اتهام ناقض عهد و میثاق از جامعه بهائی طرد و تکفیر و اخراج نمود و به این ترتیب به آیین بهائی خیانت کرد. هنگامی که در سال ۱۹۵۷ شوقی افندی درگذشت هیچ وصیت نامه ای از خود به جای نگذاشت و جانشینی هم برای خود تعیین نکرد. لذا همان عهد و میثاقی را که از دیگران انتظار اطاعت آن را داشت مورد بی توجهی و نقض قرارداد…»

۲- تحری حقیقت در بهائیت، یک دروغ و فریب بزرگ

یکی از علل اصلی تعارضها و درگیری های دنیای امروز آن است که بسیاری از مردم کورکورانه و بدون نقد و بررسی، از آراء و عقاید گروه ها پیروی می کنند. خداوند به هر انسان عقل و قدرت تمیز و تشخیص حق از باطل را داده است. حال اگر انسانها از ظرفیت عقلانی خود استفاده نکنند و بدون تحقیق و  صرفاً براساس ترس از کسی یا علاقه و محبت به کسی، عقیده ای را برای خود برگزیند، این به منزله آن است که آنها مسؤولیت اخلاقی بنیادین خود را به عنوان یک انسان مسؤول نادیده گرفته اند. معمولاً وقتی انسان ها این گونه عمل می کنند به گونه ای به عقیده و باور خود وابسته می شوند که دیگر تحمل مدارا با آراء و عقاید دیگر را ندارند، این نوع وابستگی تعصب آمیز می تواند منجر به درگیری و مناقشه شود. تاریخ همواره شاهد درگیری ها و حتی خونریزی ها، بر سر تفاوت های جزئی در آداب و نحله های دینی یا تفسیر و برداشت های اندکی متفاوت از یک عقیده و مرام واحد است. تحقیق و بررسی شخصی برای یافتن حقیقت فرد را قادر می سازد تا بداند که چرا او از ایدئولوژی و عقیده خاصی طرفداری می کنند.

یکی از تعالیم بهائیت «تحری حقیقت» است. بهائیان ادعا دارند که برخلاف اسلام، بهائیان عقاید و آموزه های خود را کاملاً مطالعه کرده و با بررسی و تحقیق آن را انتخاب نموده اند. لذا آنها خود را حق و دیگران را باطل می انگارند و یا حداقل آیین خود را بالاتر از سایر ادیان الهی و غیرالهی جلوه می دهند. در حالی که اگر شخصی بخواهد تحری حقیقت نماید باید در وهله اول به عقاید دینی خود تعصب نورزیده و این احتمال را بدهد که دیگران نیز ممکن است بهره ای از حقیقت داشته باشند.

دیل هازبند در مقاله مفصل خود با عنوان «تحری حقیقت مستقل – یک روش نفاق و فریب بهائی» به موشکافی این موضوع پرداخته و ضمن ارائه روش صحیح تحری حقیقت بهائیت را مورد انتقاد قرار داده و می نویسد:

«اگر پنج نفر دور هم بنشینند و قصد تحری حقیقت داشته باشند، آنها باید ابتدا افکار و ویژگیهای خاص دینی خود را به کناری بگذارند. برای دیدن حقیقت سایر مکاتب باید تعصبات و جهت گیریهای خود را رها کنند. داشتن ذهنی باز و مستعد، شرط اصلی است. اگر جام فکر و اندیشه ما پر از باده خودخواهی باشد، دیگر جایی برای دریافت آب حیات در آن نخواهد بود. این واقعیت که ما انسانها و گروه ها خود را حقیقت مطلق و دیگران را خطاکار و باطل بینداریم، بزرگ ترین مانع کشف حقیقت و ایجاد وحدت است. از آنجا که حقیقت یکی است، اگر تحری حقیقت واقعاً صورت گیرد، باید وحدت بین گروه ها و آحاد بشری به وجود آید. عباراتی شبیه مطلب فوق را می توان در وب سایت های متعدد تبلیغی بهائی مشاهده کرد، تا حدی که ممکن است شما تصور کنید «تحری حقیقت» نه تنها یک تعلیم بهائی است، بلکه بهائیان تنها افرادی هستند که بر این ایده تأکید می کنند. چنین مطلبی بی معنا و ناصحیح است. نه بهائیان آن را جدی می گیرند و نه این مطلب منحصر به بهائیت است. ضمن آنکه هر تحری حقیقت واقعی هم لزوماً منجر به بهائی شدن نمی گردد.»[۳]

دیل هازبند ادامه می دهد:

«من عقیده دارم بسیاری از بهائیان درباره مسیحیت و ادعاهای آن تحقیق و بررسی مناسب و کافی نداشته اند. زیرا آنها بدون هرگونه مطالعه و نقد و بررسی هر آنچه را که شخصیتهای مرکزی بهائیت و شوقی افندی درباره مسیحیت گفته اند، میپذیرند… بهائیان از ما می خواهند به جای اطاعت کورکورانه از آنچه «نهادها و مؤسسات دینی »به ما می گویند خودمان تحری حقیقت مستقل انجام دهیم. این حرف بهائیان شبیه ضرب المثل قدیمی است که میگوید دیگ به دیگ میگه رویت سیاه است!» شما از کجا می دانید که فلان کتاب تاریخ بهائی درست و معتبر است؟

پاسخ بهائیان: به آن دلیل که توسط یک مؤسسه انتشاراتی بهائی منتشر شده است! پاسخ ما: این تحری حقیقت مستقل نیست! هنگامی که یک نویسنده بهائی ادعا می کند که بهاء الله وعده و پیشگویی خاصی از یک دین را تحقق بخشیده است شما از کجا می دانید که اساساً چنین وعده و پیشگویی مطرح بوده؟ و از کجا می دانید که بهاءالله آن را در دورۀ عمر خود به درستی اجرا کرده است؟ صرفاً به این دلیل که نویسنده بهائی محترمی است؟ این تحری حقیقت مستقل نیست. یک خانواده بهائی را می شناختم که دختر جوان آنها هیچ گاه وارد فعالیتهای بهائی نشد. من از این رفتار او که عقیده والدینش را رها کرده بود، بدون اینکه علاقه و محبتش به آنها از بین برود، تحت تأثیر قرار گرفتم. در عین حال متعجب بودم که چرا او مایل نیست عقیده و آیین پدر و مادرش را دنبال کند؟ پس از آنکه خودم از جامعه بهائی کناره گیری کردم، سرانجام دریافتم که آن دختر باید تحری حقیقت مستقلی انجام داده باشد که نهایتاً او را به خروج از بهائیت، هدایت کرده بود این موضوع خود دلیل و شاهدی بر نقص و تعارض در تعالیم بهائی است. جای تأسف است که کودکان و نوجوانان بهائی که بهائیت را می پذیرند عملاً قبل از پذیرش خود، تحقیق و بررسی و تحری حقیقتی انجام نمی دهند. در سالهایی که من بهائی بودم، هیچ موردی را مشاهده نکردم که کودکان بهائی به دیدار از اماکن دینی و معابد سایر ادیان تشویق شوند؛ اگرچه در این مورد به طور رسمی منعی وجود ندارد.

البته اوضاع از این خراب تر است، زیرا مصرانه از بهائیان معتقد خواسته شده است تا ناقضان را «طرد روحانی» کنند. ناقضان کسانی هستند که خود را بهائی می دانند گرچه رهبری فعلی بهائی را قبول ندارند. هر فرد بهائی که با این افراد – که گفته میشود بیماری روحی کشنده دارند! – تماس و رفت وآمد داشته باشد در معرض اتهام سنگین ناقض عهد و میثاق بودن است. در این شرایط چگونه می توان اصل تحری حقیقت مستقل را اجرا کرد؟ برای بچه هایی که در خانواده بھائی متولد می شوند و رشد می کنند عملاً تحری حقیقت کاربردی ندارد، زیرا فرض بر این است که از قبل به حقیقت رسیده اند! اصل تحری حقیقت در بهائیت، بیشتر برای تبلیغات است و حربه ای است در دست بهائیان که به وسیله آن افراد را به دام خود بکشانند. این تزویر و ریاکاری باید برملا و رسوا شود. این قصد و نیت من از نوشتن این مقاله است.»

۳- نظر دیل هازبند درباره جانشینی عبدالبهاء با توجه به کتاب تاریخ پنهان

آقای اریک استتسون روشنفکر و منتقد بهائی، در کتاب تاریخ پنهان بهائیان به اسناد و مدارک مهمی اشاره می کند که نشان میدهد رهبران و نویسندگان بھائی قسمتهای مهمی از تاریخ خود را از دید بهائیان عادی پنهان نموده و حقایقی از تاریخ را که به مسئله جانشینی بعد از عبدالبهاء مربوط می شود به گوش آنان نرسانده اند[۴].

دیل هازبند در جواب بهائیان اکثریت و یکی از بهائیان بیت العدلی به نام راب جنکینز در این باره می نویسد:

«شما میتوانید یک کتاب پر از شعار و ادعای بدون مبنا بنویسی و از عقاید و آیین فاسد خود دفاع کنی و به دیگران تهمت بزنی، ولی بدون دلیل و شاهد و اینها هیچ ارزشی ندارد و فقط موجب خنده و مضحکه خواهید بود. آیا هنگامی که اختلاف و جنگ بین این دو برادر درگرفت، تو آنجا بودی؟ تصور کن بهاء الله در اواخر عمرش در عمارت ویلای بزرگی زندگی می کرد به نام قصر بهجی که پس از مرگش به عنوان ارث به محمد علی می رسید نه عبدالبهاء. به یاد بیاور که میرزا آقاجان کاشی کاتب و منشی مخصوص و مخزن اسرار بهاء الله برای بیش از چهار دهه صلاحیت و ریاست عبدالبهاء را قبول نکرد. چرا این اتفاقات افتاد؟ اگر می گویی میرزا محمد علی باید تابع احکام بهاءالله باشد، من می گویم چرا عبدالبهاء نباید تابع حکم بهاءالله باشد؟

شما میرزا محمد علی را به خاطر تکذیب رهبری عبدالبهاء سرزنش و نکوهش می کنی؛ در حالی که اولاد و خانواده بهاءالله این مطلب را تأیید نمی کنند، بلکه معتقدند اختلاف و دعوای واقعی بر سر ادعا و زیاده خواهی عبدالبهاء بوده است. مطالب و ادعاهای شما علیه میرزا محمد علی کاملاً بی اساس و ناوارد است، مگر اینکه بخواهی ادعا کنی عبدالبهاء مجاز بوده است مطالب پدرش را نقض کند و جایگاه پدرش را نیز تنزل دهد. آنچه شما میگویی محصول ده ها سال سانسور و کنترل افکار بهائیان توسط رهبران بهائی است و هرگز در هیچ تاریخ مستقل و راستینی پیدا نمی شود. من حق دارم بگویم آنچه که قبلاً به عنوان یک بهائی می اندیشیدم، مجموعه ای از مطالب نادرست و دروغ بود. گفتن مطالبی غیر از این ،مثل این است که به فردی که چند روزی است از خوردن غذا منع شده است بگویند تو حق نداری بگویی گرسنه هستم!.»

 

[۱] – .https://dalehusband.wordpress.com/2007/07/23/religious-fundamentalism-• is-blasphemy

[۲]https://dalehusband.com/2008/09/07/the-fatal-flaw-in-bahai-authority

[۳]برای مطالعه بیشتر و اطلاع از نگاه انتقادی به تحری حقیقت به نشانی زیر که یک سایت منتقد بهائیت است و موارد بسیاری از عدم رعایت تحری حقیقت در بهائیت در آن ذکر مسیحی شده است مراجعه نمایید.

http://bahaicatholic,wordpress.com/2008/08/27/independent-investigation-of-truth/..

[۴] – برای آشنایی بیشتر با استتسون و دیدگاههای او ر.ک: حمید فرناق بهائیت از دیدگاه منتقدان و روشنفکران ،بهانی بخش ششم اریک استتسون، فصلنامه بهائی شناسی شماره ۹ سال چهارم بهار ۹۸، صص۹۸-۱۱۷.

منبع
فرناق، حمید، بهاییت از دیدگاه منتقدان و روشنفکران بهانی، انتشارات گوی، 1399، صص 39-41
بهائیت در ایران