«واقعه جانگداز “ابرکو” بارزترین نمونه سبعیت تشکیلات بهائیت است که در تاریخ ماندگار شده است»
روی آوردن به خشونت برای ادامه بقا، یکی از شیوه های بارز فرقه ها و مشخصاً مسلک های سیاسی است. رشدیابی این پدیده به قرن ها پیش باز می گردد. به طوری که خشونت گرایی به منزله یک ابزار مهم و و به عنوان عامل فشار، برای سرکردگان این مسلک جنبه استراتژیک دارد.
طبق نظر بسیاری از اندیشمندان علوم انسانی و جامعه شناسی، همچون استیون حسن، مارگارت سینگر، آنتونی استور، لری نیکلاس و… مسلک یا cultاساساً دارای پتانسیل اعمال خشونت برای از بین بردن مخالفان و یا ایجاد فضای وحشت و ارعاب است. در تاریخ معاصر مسلک هایی چون بابیت، بهائیت، طالبان، القاعده، منافقین (سازمان مجاهدین خلق) و… طبق صلاحدید سرکردگان خود از این شیوه استفاده کردند. البته برخی از این مسلک ها از این شیوه به طور متناوب بهره گرفته و برخی آن را به عنوان یک روش تشکیلاتی به کار بسته اند.
یکی از مصادیق بهره گیری از خشونت را می توان در بهائیت جستجو کرد. زیرا این مسلک مخرب از همان ابتدای شکل گیری، طبق دستور سرکرده خود، میرزا حسینعلی نوری (بهاء) از ابزار ترور، برای تثبیت جایگاه خود بهره گرفت. وی از ترور برای حذف فیزیکی افراد نسبی و سببی حتی برادر خویش (میرزا یحیی صبح ازل) استفاده کرد تا جایی که فریدون آدمیت، تشکیلاتی را که میرزا حسینعلی(بهاء) بر روی بستر بابیگری برپا کرد، دستگاه “میرغضبی و آدمکشی” نامید.
اقدام به قتل خانمی ۵۰ ساله و ۵ فرزند کوچکش در ابرکوی یزد توسط عوامل سفاک و جانی بهائیت را شاید بتوان یکی از کثیف ترین اقدامات این فرقه در طول تاریخ حیاتش دانست. در این جنایت، خانواده شش نفره صغری به دستور محفل بهائی یزد، به جرم “نه” گفتن به تبلیغات شیطان صفتانه تشکیلات بهائیت توسط علی محمد شیروانی بهائی به همراه همدستانش که همگی مطیع بی چون و چرای بهائیت بودند، با فجیع ترین وضع به خاک و خون کشیده شدند.
اولین سوالی که در ذهن هر خواننده ایجاد میگردد علت هدف قرار گرفتن یک زن ۵۰ ساله چه بوده و اینکه این زن تا چه میزان برای بهائیت خطرناک بوده است؟
آیا تنها به خاطر هشداری که این زن در جلسات مذهبی به متولیان دین و مردم مسلمان داده تا از تبلیغ بهائیان در روستا جلوگیری نمایند سزاوار آن بوده که او را از میان بردارند و کودکانش را با بیل و تیشه و تبر مثله کنند و به قتل رسانند؟
نیمه شب ۱۳ دی ماه ۱۳۲۸(ه-ش) چند نفر بهایی به تحریک محفل بهائیان یزد و حومه در روستای رباط از توابع ابرقوی یزد به خانه زنی فقیر به اسم صغری حسینیان حمله بردند و با سنگدلی تمام، او و تمامی ۵ فرزندش معصومه ۱۵ ساله، خدیجه ۱۱ ساله ، بی بی ۸ ساله و علی اکبر ۶ ساله را در بستر خواب با ضربات بیل و کلنگ به قتل رساندند.
محمد علی شیروانی (در وصف این بهائی جانی همین بس که از روی خشونت پسرش را با یک لگد کشته بود) و همدستانش بعد از ورود به منزل صغری ابتدا سه دختر خانواده را با بیل و تبر هیزم شکنی مثله می کنند. در این هنگام که مادر از خواب می پرد و متوجه قضایا می شود و چون به همراه دو پسر خردسال در اتاق دیگری خوابیده بودند به پشت در رفته و با تمام توان سعی می کنند جلوی ورود این اوباش و جلادان خونخوار را به اتاق بگیرند اما سرانجام آن جنایتکاران به اتاق وارد شده و مادر را به همراه دو فرزند خردسالش به طرز فجیعی با همان بیل و تبر هیزم شکنی به شهادت می رسانند.
بعد از چند ماه متواری شدن عاملان این جرم و جنایت وحشیانه بابوجودآمدن حساسیت در مردم و علما، دستگاه قضاءِ رژیم پهلوی مجبور به دستگیری عاملان شد و با توجه به اعترافات واضح و آشکار شیروانی و با وجود تلاشهای همه جانبه تشکیلات این فرقه ضاله برای ایجاد انحراف در روند دادرسی و کار پرونده ، سرانجام شیروانی اعدام شد و دستیاران وی در این جنایت زندانی شدند.
اما با فشارها و هماهنگیهای لازم تشکیلات محفل بهائیان آمریکا در شهریور ۱۳۳۱ آنها موفق به گرفتن حکم آزادی شدند.
رژیم پهلوی تمام سعی و تلاش خود را به کار بست تا جنایت این فرقه ضاله را از اذهان جامعه پاک سازد تا برای اربابان غربی و اسرائیلی خود و این مسلک انحرافی خوش خدمتی انجام داده باشد.
لذا این قضیه از آن زمان مسکوت ماند تا اینکه در سال ۱۳۸۴ برای اولین بار متن کیفرخواست دادستان وقت یزد علیه متهمان توسط روزنامه کیهان منتشر شد و خواب آشفته تشکیلات بیت العدل را آشفته تر ساخت.
تشکیلات بهائیت برای سرپوش نهادن بر این قضیه شروع به تخریب این نشریه وزین و حاشا کردن نقش آمریت خود کرد و سعی داشت با غوغاسالاری اذهان جامعه به ویژه جامعه جوان بهایی را مشوش ساخته و چهره پلید و خونخوار تشکیلات را مخفی سازد.
لذا اکنون که با همت بلند مردم مسلمان ایران و به رهبری رهبرکبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) چند دهه از سقوط رژیم منحوس پهلوی می گذرد، جا دارد تا این جنایت بازگو شود و آن روی سکه ی به ظاهر انسانی این فرقه گمراه به جامعه انسانی و مدعیان حقوق بشر نشان داده شود.
فرقه ای که با شعارهای فریبنده ی خود دم از انسان دوستی و صلح می زنند، اما در عمل جنایتی به این هولناکی را مرتکب می شود و چند انسان بی گناه و بی دفاع را به آن طرز وحشتناک به قتل می رساند.
واین البته یکی از جنایاتی است که توسط بهائیان صورت گرفته است و درتاریخ بهائیت موارد متعددی از این گونه موارد جنایت و آدم کشی و نقض صلح و انسان دوستی را می توان مشاهده نمود.
رقیه حسینیان تنها بازمانده خانواده ای که توسط بهائیان به قتل رسیدند برای مردم روایت میکند که شب آنجا بودم ۴۰ شب از عروسیام میگذشت خانواده اصرار کردند که بمانم، اما چون شوهرم قصد مسافرت داشت آنجا نماندم.
او درمراسم افتتاحیه موزه عبرت ابرکوه از صبح آن روز روایتی خونین دارد:
از دستگیره و قفل در خون میچکید. داخل خانه بوی خون میآمد. یکی در کارگاه پارچه بافی، دیگری در خمره و چند جنازه در ایوان افتاده بودند.هر کس را به گونهای کشته بودند.
این مادر ابرکوهی، با زمزمه کردن این جمله؛ که خدا برای هیچ کس چنین روزی پیش نیاورد، ادامه داد : حتی گفتنش هم آسان نیست ولی قاتلان، تک تک اعضای خانواده را به نحوی وحشتناک و به طرز بی رحمانه ای به شهادت رسانده بودند.
وی، با صدای گریه ای که هفتاد سال غم و رنج را فریاد می زد، بیان کرد : با پیگیری هایی که توسط مسئولین حکومتی و بررسی مستندات مردمی و شواهد حاضر صورت گرفت، معلوم شد مادر، سه خواهر و ۲ برادرم به دست بهاییان کشته شدند.
حسینیان تنها بازمانده خانواده ابرکوهی که بیشترین شهدا را همزمان در یکشب تقدیم اسلام کرد، گفت : با اصرار برخی علما و پیغام های آیت الله بروجردی توسط مرحوم فلسفی، پرونده به دادگستری رژیم وقت، ارجاع داده شد و حکم حبس برای عاملان جنایت و قصاص برای یکی از آنها صادر شد.
وی در پایان خاطر نشان کرد : در حال حاضر این خانه تاریخی که دیوارهایش شاهد جنایات بهاییان بوده و حوادث آن شب دردناک در اتاق هایش برای عبرت دشمنان بازسازی شده است، با عنوان «موزه و کتابخانه عبرت» در محله در بقلعه ابرکوه برای بازدید عموم دایر است.
موزه عبرت ابرکوه بغض فروخفته مردم مسلمان ایران در اعتراض به فرقه ضاله بهائیت است و مردم ابرکو امروز بغض خفته خود را از جنایت بهائیان فریاد میزنند و مردم ایران هرگز جنایت بوجود آمده توسط این فرقه استعماری را فراموش نخواهد کرد.
با تشکر از حجه الاسلام سجادجمشیدی