آنچه در ادامه می خوانید
آغاز توطئه
در پی انتشار اخبار تخریب اماکن مقدس در دو شهر مکه مکرمه و مدینه منوره که موجب نگرانیهای شدید مسلمانان، خصوصاً شیعیان در کشورهای اسلامی، از جمله ایران شده بود، حاکم جدید حجاز عبدالعزیز بن عبدالرحمن آلسعود ضمن تکذیب اخبار فوق از دولتهای اسلامی درخواست کرد تا سریعاً نمایندگانی را برای پیگیری موضوع به حجاز اعزام کنند. ایران از جمله اولین کشورهایی بود که هیئتی را به حجاز اعزام کرد. اعضای ایرانی عبارت بودند از: غفارخان جلالالسلطنه وزیر مختار ایران در مصر و حبیباللهخان عینالملک (هویدا).
قبل از پرداختن به شرح مأموریت هیئت ایرانی و نتایج آن، لازم است نگاهی به پیشینه و سوابق چهرهی شاخص و اصلی این هیئت، یعنی میرزا حبیباللهخان عینالملک معروف به آلرضا که بعدها نام خانوادگی هویدا را برای خود برگزید، داشته باشیم.
میرزا حبیبالله خان عینالملک (هویدا)
پدر میرزا حبیبالله عینالملک، میرزا رضا قنّاد، از بهائیان متعصب و از فدائیان عباس افندی شمرده میشد. علاقهی او به رهبر بهائیان بهحدی بود که هنگام سفر او به فلسطین، همراهش به عکا رفت و مستخدم و خادم مخصوص عباس افندی شد.
ادوارد براون، در مورد میرزا رضای قنّاد پدر عینالملک (هویدا) که قبلاً به محمدرضا شیرازی معروف بوده، مینویسد:
«… محمدرضا شیرازی یکی از چندتن رازدار بهاء الله است که پس از وی عهدهدار حفاظت رسالت اسرار بهائیت میشود» (افراسیابی، ۱۳۷۴، ص۷۲۳).
عباس افندی به واسطهی خدمات میرزا رضا، مخارج تحصیل فرزند او را تقبل کرد و حبیبالله را برای تحصیل با هزینهی خود به اروپا فرستاد. حبیبالله در اروپا به زبانهای انگلیسی و فرانسه مسلّط شد و چون عربی را هم روان صحبت میکرد، پس از بازگشت به ایران، در دستگاه سردار اسعد بختیاری نفوذ کرد و بهعنوان مترجم استخدام شد و به نام سردار اسعد چند کتاب ترجمه کرد. همچنین همزمان کار ترجمه متون خارجی را برای روزنامه«رعد» به عهده گرفت. در همین هنگام لقب عینالملک به او داده شد و به کمک بختیاریها به وزارت خارجه رفت (فردوست، ۱۳۷۱، ج۱، ص۳۷۵).
کاتب آثار و مباشر عبدالبهاء فاضل مازندرانی در کتاب ظهور الحق که یکی از کتابهای معتبر بهائیان است، در مورد عینالملک چنین آورده است:
… دیگر آقا محمدرضا قنّاد سابقالوصف، از مخلصین مستقیمین اصحاب آنحضرت شد تا وفات نمود و مدفن او در قبرستان عکا است و از پسرانش میرزا حبیبالله عینالملک که به پرتو تأیید و تربیت آن حضرت، صاحب حسن خط و کمال شد و همی سعی کرد و کوشید که شبیه به رسمالخط مبارک نوشت و در سنین اولیه نزد آنحضرت، کاتب آثار و مباشر خدمات گردید. بعداً مشاغل دولتی و مأموریت در وزارت خارجه ایران یافت و پسر دیگرش میرزا جلیل خیاط در عکا و هم از دخترش که در شام شوهر نمود، مآل با سعادت و رضایتی بروز نکرد…..(افراسیابی، ۱۳۷۴، ص۷۲۳).
حبیبالله با دختری به نام افسرالملوک ازدواج کرد. افسرالملوک دختر محمدحسینخان سردار از تروریستهای معروف بهایی بود که در دوران قاجاریه در آشوب و بلوایی که بهائیان در چند شهر ایران بهراه انداختند، نقش داشت (همان).
در سال (۱۲۹۹ق/۱۹۲۰م) صاحب فرزندی پسر شد. وی از عباس افندی (عبدالبهاء) خواهش کرد که اجازه دهد نامش را روی این پسر نهند که بعداً امیر پیشوند آن شد (همان).
میرزا حبیبالله در ادامهی حضور در وزارت امورخارجه، مأمور خدمت در سوریه و لبنان شد. در این سمت بهصورت پنهانی برای بهاییها تبلیغ میکرد و با انگلیس هم رابطه و سر و سّری داشت و از خدمتگذاران واقعی آنان بود (همان، ص۳۷۵).
در پی اصرار و پیگیریهای فراوان برای گرفتن مأموریت قونسولگری ایران در فلسطین، موفق به گرفتن این مسئولیت نیز شد. البته بعید است که انگیزهی وی از این تلاشها و پیگیریهای مستمر چیزی جز رسیدگی به امور بهائیان در فلسطین بوده باشد.
عدم مداخله در امور سیاسی و نپذیرفتن اینگونه مشاغل یکی از اصول اساسی آیین بهایی است و طبق آن، یک نفر بهایی اجازه ندارد در امور سیاسی شرکت کند. شخص عبدالبهاء (عباس افندی) در اینباره چنین مینویسد:
اهل بهاء در هر کشور مقیمند، به امانت و صدق و صفا با حکومت رفتار نمایند و در امور سیاسیه… و نیز در احزاب و فِرَق سیاسی به هیچ وجه ادنی مداخلهای ننمایند و… مداخله در امور جزئی و مناقشات سیاسی و منازعات حزبی بهکلی خلاف مبادی و تعالیم الهیه در این ظهور اعظم است (خنجی، ۱۳۸۸).
البته این، ظاهر قضیه است و در واقع، پیشوایان این فرقه از جمله شخص عبدالبهاء (عباس افندی) همواره دستی بر آتش سیاست داشتهاند. برای مثال، میرزا محمدحسنخان اعتمادالسلطنه در روزنامهی خاطراتش به موضوع وارد کردن نارنجکهای روسی به داخل کشور توسط عبدالبهاء و عواملش اشاره کرده است (اعتمادالسلطنه، ۱۳۸۹، ص۸۳۶). همچنین شواهد فراوانی مبنی بر حضور وی و پیروانش در جریانهای مشروطه وجود دارد (کسروی، ۱۳۹۰، ص۲۹۱).
ارتباط تنگاتنگ بهائیان با تشکیلات [کاملاً سیاسی] ماسونی نیز از دیگر مصادیق علایق سیاسی بزرگان و پیروان این فرقه است(۳).
به هرحال، با توجه به فضای حاکم بر تشکیلات منسجم این فرقه، بعید بهنظر میرسد که اشتغال عینالملک در وزارت امورخارجه و در ادامه، بر عهده گرفتن مسئولیتهای مختلف و مهم سیاسی توسط وی بدون اطلاع و نظر مستقیم تشکیلات بهائیت بوده باشد (۴).
فردوست در خاطراتش به این موضوع که بهائیان بدون اجازهی عکا حق ندارند مشاغل سیاسی را بپذیرند و تنها باید تلاش کنند که در فعالیتهای تجاری و کشاورزی پیشرفت کنند، اشاره داشته و در همین خصوص مینویسد:
روزی از سپهبد صنیعی[۱] پرسیدم شما (با توجه به ممنوعیتهای فرقهای) چگونه مشاغل سیاسی را پذیرفتهاید؟ پاسخ داد: از عکا سؤال شده و اجازه دادهاند که در موارد استثنائی و مهم این مشاغل پذیرفته شود (فردوست، ۱۳۷۱، ج۱، ص۳۷۴).
بیروت؛ حبیبالله عینالملک و همسرش، افسر الملوک. ایستاده: امیرعباس هویدا.
یکی از پیامدهای ناگوار حضور حبیباللهخان عینالملک در فلسطین، بیتوجهی کنسول ایران به امور سیاسی و مسائل درونی جامعه فلسطین بوده است. تقریباً در تمام مدت مأموریت او هیچگونه گزارش مفید و حائز اهمیتی که مبین ویژگیهای بحران فلسطین و تبعات آن باشد، به تهران ارسال نشده بود. این بیتوجهی معنادار یک مقام سیاسی به تحولات محیطی که در آن زندگی میکند، اندک اندک توجه دولتمردان ایرانی را از پیگیری مسائل فلسطین بازداشت و مجالی را فراهم کرد تا در صف کشورهای اسلامی خلل وارد شود.
وزارت امور خارجه ایران که تا پیش از عزیمت هویدا دستکم در سه شهر مهم فلسطین نمایندگی سیاسی رسمی داشت، در سالهای پایانی مأموریت هویدا و بر اثر اقدامات او، نهتنها نمایندگیهای خود را در یافا، حکا و حیفا تعطیل کرد، بلکه امور فلسطین را نیز ضمیمهی شام ساخت. در یک کلام باید گفت که هویدا توانست از تقدم مسئلهی فلسطین در سیاست خارجی منطقهای ایران بهگونهی چشمگیری بکاهد (ولایتی، ۱۳۷۶، ص۱۰۵).
در فلسطین نیز شاهد روابط خوب او با انگلیسیها هستیم:
«اطلاع میدهند که آقای حبیباللهخان هویدا از طرف دولت انگلستان به سِمَت ژنرال قونسولی دولت عِلیّه در فلسطین شناخته شدهاند»(همان).
بر اساس گزارشهای تاریخی وی با اتباع ایرانی، خصوصاً شیعیان، رفتار مناسبی نداشته است و شاید بتوان گفت که در بین اعضای وزارت خارجه ایران طی دوران قاجار کمتر فردی چون حبیباللهخان عینالملک یافت میشود که بدین اندازه به اخّاذی و سوءاستفاده از اتباع ایرانی محل مأموریّتش متهم شده باشد. شاهد این سخن، عریضهای است که از طرف زائران خانه خدا که قصد تشرّف از راه شام را داشتهاند، به وزارت امورخارجه ایران رسیده است. آنان از رفتارهای غیرانسانی قونسول وقت ایران، حبیبالله عینالملک بدین شرح شکایت کردهاند:
اعلیحضرت قوی شوکت شاهنشاه دولت عِلّیه ایران ـ خَلّد الله ملکه ـ بعد از مراسم عبودیت بندگان همایونی… بعضی از گرگهای درنده هنوز از استبداد خود دست برنداشتند، یکی از این گرگهای بیرحم، عینالملک حبیبالله هویدا،… ما امضاءکنندگان ذیل که این سال به طرف راه بیت الله الحرام مشرف شده بودیم از بس ظلمهای قونسول مشارالیه به درجه رسیده که مجبور شدیم شکایت این بیچاره حجاج را به سمع مبارک برسانیم… قونسول مذکور، حجاج ایران را مثل گوسفند به اتومبیلها و کشتیها فروخت (همان، ص۱۰۱).
اعزام هیئت
هیئت ایرانی متشکل از: غفارخان جلالالسلطنه وزیرمختار ایران در مصر و حبیبالله خان هویدا در تاریخ ۲۴/۶/۱۳۰۴ق وارد جدّه شدند (محقق، ۱۳۷۹، ص ۲۶). عبدالعزیز به گرمی از این هیئت پذیرایی کرد و بر اساس گزارش هویدا، پادشاه سعودی اظهار تمایل زیادی به نزدیکی با ایران از خود نشان داد. هویدا در این زمینه چنین مینویسد:
یک شبانهروز در بحره متوقف و دو دفعه با ابنسعود ملاقات شد. فوقالعاده احترام و محبت نمود و هر دفعه خیلی اظهار میل به تقرب به دولت علیّه میکرد و میگفت: «ما با دولت ایران همجواریم و به قدر سیهزار شیعه در نجد و احساء نزد من هستند، میتوانید از آنها تحقیق نمایید، آنچه در حق ما شهرت میدهند، اکثر تهمت و افتراست. انشاءالله شما به مدینه رفته، خواهید دید که آنچه گفتهاند دروغ است! من صریحاً به شما میگویم و شما هم به دولت علیّه بنویسید که من حرمین شریفین را به جان و مال و اولاد خود حافظ و حارسام. مهدومات مکه نیز قبل از ورود من بوده است.
ادامه دارد
[۱] – بهائی معروف و وزیر جنگ کابینههای علم، حسنعلی منصور و هویدا