آنچه در ادامه می خوانید
آغاز روابط دیپلماتیک (روند خروج آل سعود از انزوای سیاسی)
در این هنگام و بهرغم برخوردهای وحشیانه وهابیان با شیعیان و خصوصأ حجاج ایرانی عناصر بهائی ـ ماسونی مسلّط بر دستگاه سیاسی ایران برای ایجاد روابط دیپلماتیک و نزدیک با حکومت وهابی حجاز بسیار تلاش کردند.
نقطهی عطف در روابط سیاسی ایران و عربستان امضای معاهده مودّت بین ایران و مملکت حجاز و نجد و ملحقات آن بود که در شهریور ۱۳۰۸ش / ۱۹۲۹م در تهران منعقد شد و در فروردین ۱۳۰۹ش حبیبالله هویدا بهعنوان نمایندهی ایران و با سمت کاردار، وارد جدّه شد و با استقبال مقامات کشوری و لشگری روبهرو شد. تأسیس سفارت و همچنین تعیین هویدا به عنوان کاردار، موجبات خشنودی ملک عبدالعزیز را فراهم کرد. روز بعد از تسلیم استوارنامه، کفیل وزارت خارجه به سفارت میآید و اظهار میدارد:
هیچوقت اعلی حضرت را تا این حد شاد و مسرور ندیده بودم که امروزه از ملاقات شما و وصول نامه همایون شاهنشاهی اظهار شادی و سرور علنی فرمودند و پس از رفتن شما اعلیحضرت ماها را جمیعاً احضار کردند و فرمودند که نماینده ایران عینالملک با ما بسیار محبت و دوستی دارد و در تأسیس روابط ودادیه بین ما و ایران و ازاله سوءتفاهم جدیّت و خدمت کرده است، لهذا میل دارم که همگی شماها جدّ و جهد نمائید همیشه او را راضی و خرسند نگاه دارید که اسباب تکدّر خاطر و دلتنگی از طرف شماها برای او حاصل نشود، تمام مطالب و تقاضاهای او را به فوریّت انجام دهید تا معلوم و ثابت شود که از خدمات و محبتهای او تقدیر میشود )همان، ص۸۴
توضیحات عکس: حبیبالله عینالملک هویدا، وزیر مختار ایران در عربستان (نفر وسط با لباس سفید) به همراه امیرعباس (ایستاده سمت چپ)، خانم عینالملک (مادر امیرعباس)، فریدون هویدا (نوجوان کلاه به سر) و جمع دیگری از مقامات سفارت ایران در عربستان، مهر ۱۳۱۰.
اینکه چه سوءتفاهمی بین حکومت جدیدالتأسیس آلسعود با ایران وجود داشته که هویدا در رفع آن جدیّت و خدمت کرده است، جای سؤال دارد و پاسخ آن یقیناً بازمیگردد به اعزام هویدا بهعنوان یکی از دو نماینده ایران برای بررسی وضعیت حجاز و خرابیهای حاصل از حمله وهابیها، از جمله تخریب اماکن متبرکه و مزار ائمّهی مظلوم بقیع (ع) و اینکه گزارشهای وی اساس تصمیمگیری ایران در قبال مسئله بوده است. حال چنانچه سوءتفاهم یادشده به مسئله تخریب اماکن مقدسه مسلمانان و اهانت به قبور متبرکه ائمه (ع) اشاره داشته باشد، نشاندهندهی نقش پنهانی و جدیّت هویدا برای نادیده گرفتن این مسئله و توجه نکردن جدّی به آن از سوی مقامات ایرانی میباشد. همچنین جالبتوجه و حائز اهمیت است که ملک عبدالعزیز نیز کاملاً در جریان این جدیّت و خدمت هویدا بوده و قصد آن داشته است که بهگونهای پاسخگوی محبّتهای وی باشد.
در جایی دیگر هویدا میگوید:
در وقت پذیرایی خیلی محبت و مهربانی اظهار داشتند و فرمودند مسافرت شما خیلی طول و اشتیاق ما زیاد شد، الحمدلله صحّت شما از سال قبل خیلی بهتر است، بلکه جوان شدهاید و چون قدری صحّتم منحرف شده و مشغول معالجه بودم نتوانستم زودتر تا جدّه بیایم، ما شما را از خودمان میدانیم شما نیز خود را مثل سایر نمایندگان اجانب ندانید؛ هیچوقت لزوم به تحیل اجازه نیست هر وقت که میل دارید بدون هیچ ملاحظه به دیدن ما بیائید، چه در مکه و چه در اینجا ما همیشه آماده ملاقات شما هستیم (همان، ص۸۸).
موضوع بهرسمیّت شناختن رژیم آلسعود و ایجاد روابط دیپلماتیک بین حکومتهای دولت ایران و آن رژیم، انعکاس وسیعی در سطح منطقه داشت. برای مثال، روزنامه الوطن چاپ بغداد، در تاریخ ۲۰ ربیعالاول ۱۳۴۸ق در زمینهی بهرسمیت شناختن دولت حجاز توسط ایران و همچنین نمایندهی ایران، حبیبالله خان عینالملک مینویسد:
دولت ایران حکومت جدیدی را که عبدالعزیز آلسعود در حجاز و نجد تأسیس نموده به رسمیّت شناخت و اعلیحضرت رضاشاه پهلوی در این باب تلگرافی به مکه مخابره فرموده است. در واقع، بعد از مقدماتی که فراهم شده و بعد از مسافرت میسیون حجاز به طهران که حامل نامه پادشاه جزیرةالعرب برای وارث تاج و تخت اکاسره بود و برای همین مقصود به طهران رفت، انتظار میرفت دولت ایران حکومت حجاز و نجد را بشناسد و اکنون که این مقصود به حصول پیوست انتظار میرود معاهده مودت بین مملکتین نیز منعقد گشته و تبادل نمایندگان سیاسی بین طرفین بر طبق قوانین جاریه بینالمللی بهعمل آید.
البته لازم نیست بگویم مکه مرکز این مذاکرات خواهد بود و نماینده ایران به آنجا خواهد رفت و احتمال قوی آقای حبیباللهخان عینالملک قونسول ایران در سوریه و فلسطین که در ماه ژوئن گذشته حامل نامه اعلیحضرت پادشاه ایران برای ملک عبدالعزیز بود، مقدمات این شناخت را فراهم کرد، برای این منظور تعیین خواهد شد، زیرا مشارالیه کاملاً به این قضایا آگاه است و علاوه بر اینکه زبان مملکت را بهخوبی میداند محل اعتماد ملک عبدالعزیز و رجال حکومت حجاز است و شخصاً نزد آنها محترم است و بدیهی است که تعیین او به این سمت مسئله را بهطور دلخواه حل و تسویه مینماید و در بعضی مقامات گفته میشود که پس از ایجاد روابط رسمی و حصول توافق نظر برای تبادل نمایندگی مشارالیه (عینالملک) تنها نماینده دولت ایران در حجاز خواهد بود (همان، ص ۷۵ـ۷۶).
حبیبالله هویدا در دوران خدمتش در حجاز نیز همچون شام و فلسطین با انگلیسیها سر و سرّ داشت و بهرغم اقامت در سرزمینی که قلب جهان اسلام شمرده میشد، طبق معمول و روال همیشگیاش به تبلیغات بهاییگری خود ادامه میداد. فعالیتهای بهاییگری قنسول ایران موجد بروز آثار سوئی شد و در نتیجه، وزارت امور خارجه ایران ناگزیر وی را به تهران احضار کرد.
هویدا تا سال ۱۳۵۳ق بهعنوان نمایندهی ایران در حجاز مشغول به کار بوده و ملک عبدالعزیز در پایان مأموریتش رسماً از او تشکر و قدردانی کرد.
میرزا حبیباللهخان عینالملک در طول دوران خدمتش در جدّه موفق شد که فشارهای وارده از سوی نیروهای مذهبی را برای بازسازی اماکن تخریبشده توسط وهابیان را خنثی کرده و ارتباطات دیپلماتیک و دوستانهای بین دربار پهلوی و ابنسعود بهوجود آورد، بهگونهای که کلیّهی تلاشها در جهت بازسازی و تعمیر قبور بقیع کاملاً بیاثر باقی ماند.
بدیهی است که اگر عملکرد جریان قوی و قدرتمند هوادار آلسعود در دستگاه اداری ـ سیاسی پهلوی نبود، مساعی علما، نمایندگان مجلس و نیروهای مذهبی که در آن مقطع زمانی عزمی راسخ برای برخورد با این جریان انحرافی داشتند به بار مینشست و با بهرهگیری از افکار عمومی مسلمانان جهان، این رژیم انحرافی را در همان ابتدای تشکیل وضعیت ضعف و ناتوانی با چالشی بزرگ روبهرو میکردند و آن مقطع مهم زمانی متأسفانه به بزرگتربن فرصتسوزی ممکن در برخورد با عناصر متحجر فرقه وهابیت تبدیل نمیشد.
نتیجهگیری
در این نوشتار، مشخص شد که چگونه جریان قوی بهایی ـ ماسونی حاکم بر دستگاه حکومت پهلوی موفق شد موج اعتراضات قوی و اثرگذار ایجادشده علیه آلسعود را کنترل کرده و با مدیریت زمان و اتلاف وقت که سرانجام بهپایان یافتن عمر مجلس [مستقل] پنجم و تشکیل مجلس [دستنشانده] ششم و در نتیجه خالی شدن مجلس از نیروهای مستقل و مذهبی ضد آلسعود منجر شد، شرایط را برای اجرای اهداف خود مهیا سازد و موفق شد که طی یک پروسه زمانبندیشدهی دقیق و حسابشده، در مرحله اول موضوع کمیسیون دفاع از حرمین شریفین که توسط آیتالله مدرس مطرح شده بود و این ظرفیت را داشت که نیروهای مذهبی داخلی و خارجی را علیه وهابیان متحد و متشکّل سازد، به فراموشی سپرده شود و در مرحله بعد، موضوع تحریم حج که در صورت ادامه یافتن علاوه بر ایجاد بحران مشروعیّت برای زمامداران حجاز از لحاظ اقتصادی نیز ضربه سنگینی برای حکومت تازهتأسیس آلسعود بود، از دستور کار خارج شود و پس از کسب این امتیازات در مرحله آخر موفق شود که برخلاف تمایل جامعه مذهبی ایران که شدیداً مخالف حکومت وهابی حاکم بر سرزمین حجاز بودند، دولت ایران رسماً دولت آلسعود را بهرسمیّت شناخته و روابط دیپلماتیک و مناسبات دوستانه با آن برقرار کند. بهعبارت دیگر، دولت آلسعود در خاتمهی این پروسه موفق شد با حمایتهای پنهان و آشکار جریان یادشده، بدون پرداخت هرگونه هزینهای در برابر جنایاتش به تمامی اهدافش نایل شود.
به هرحال، واقعهی هشتم شوال از جهات مختلفی حائز اهمیت و قابل بررسی است که یکی از محورهای مهم آن نقش مرموز و پنهان جریان بهائیت در آن است.
پایان
پینوشتها:
۱. ابن تیمیه (۶۶۱-۷۲۸ ه.ق) تقی الدین احمد بن عبدالحریم حرانی متکلم و فقیه مشهور حنبلی که در حران متولد شد و در دمشق فوت کرد یکی از سلفیه یا بنیادگرایان مشهور و شاید جنجالیترین چهره آن جماعت است.
۲. بر اساس گزارشات تاریخی وهابیون در سال ۱۲۱۶ ه.ق به رهبری امیر سعود با لشگری بسیار، متشکل از مردم نجد و عشایر جنوب و حجاز و تهامه و دیگر نقاط، به قصد عراق حرکت کرد. وی در ماه ذیقعده به شهر نزدیک شد و آنجا را محاصره کرد. سپاهش برج و باروی شهر را خراب کرده، به زور وارد آن شدند و بیشتر مردم را، که در کوچه و بازار و خانهها بودند، به قتل رساندند. (محمد صادق نجمی، تاریخ حرم ائمه بقیع (ع) و آثار دیگر در مدینه منوره، ص۳۹.). کربلا پس از این حادثه به وضعی در آمد که شعرا برای آن مرثیه میگفتند.
۳. از افراد سرشناس بهائی – ماسونی به صورت نمونه می توان به علیقلیخان نبیلالدوله، از سران بهائیت امریکا نام برد او در جوانی، منشی و مترجم عباس افندی در حیفا بود و سپس حسب الامر او به عنوان دستیار و مترجم میرزا ابوالفضل گلپایگانی (نویسنده و مبلغ طراز اول بهائی) به امریکا رفته همپای نفوذ در سفارتخانه ایران در واشنگتن موفق گردید در سازمان فراماسونی آمریکا مقام «ژنرال ماسونی» و درجه ۳۳ فراماسونی را کسب نماید که عالیترین نشان ماسونی میباشد، وی همچنین دارای جایگاه مهمی در تشکیلات فرقه بهائیت بود. همسر آمریکایی وی (فلورنس) نیز لیدر زنان بهائی آمریکا بود. (سیدرضا هاشمی، «نبیل الدوله»، فصلنامه تاریخ معاصر، شماره ۴۹، ص۱۱۵)
۴. البته بهائیت جهانی همواره این تصور را داشته است که ایران همان ارض موعودی است که باید نصیب بهائیان شود و لذا بهائیانی که تابعیت ایرانی داشتند برای تصاحب مشاغل سیاسی معمولاً منعی نداشتند. فردوست در خصوص افراد بهائی شاغل در حکومت پهلوی میگوید: «بهائیهایی که من دیدهام واقعاً احساس ایرانیّت نداشتند و این کاملاً محسوس بود و طبعاً این افراد جاسوسهای بالفطره بودند» (حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۱، ص۳۷۵).
۵. محمد رشید رضا (۱۲۸۲-۱۳۵۴ق) : محمد رشید بن علی رضا بن محمد قلمونی، اصالتی بغدادی و نسبی حسینی دارد، صاحب مجله المنار و یکی از رجال اصلاحطلب اسلامی، و از نویسندگان، عالمان به حدیث و ادب و تاریخ و تفسیر است. در واقع میتوان گفت که وی نامدارترین شخصیت نهضت موسوم به سلفیت یا اصلگرایی است. (علیاصغر حلبی، تاریخ نهضتهای دینی – سیاسی معاصر، ص۸۱) مرحوم مطهری او را بیش از آنکه تحت تأثیر افکار سیدجمال و عبده بداند، تحت تأثیر اندیشههای ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب دانسته و بیش از آنکه مبلغ اصلاح محسوب نماید، مبلغ وهابیگری قلمداد میکند. (مرتضی مطهری، بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد سال اخیر، ص۴۰).
۶. در ادامه رضاخان در طی برگزاری انتخابات مجلس هفتم، با مداخله آشکار در انتخابات و حذف آرای مرحوم مدرس به وی، اجازه راهیابی به مجلس را نداد و سپس در ۱۳۰۷ش به دستور وی مدرس دستگیر و تبعید و سرانجام در دهم آذر ماه سال یکهزار و سیصد و شانزده هجری شمسی به شهادت رسید [ روز شهادت وی روز مجلس نامیده میشود].
منابع
۱-ابراهامیان، یرواند (۱۳۸۹)، ایران بین دو انقلاب، ج هفدهم، تهران، نی.
۲- اعتمادالسلطنه، محمدحسن (۱۳۸۹)، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ج هفتم، تهران، امیرکبیر.
۳- افراسیابی، بهرام (۱۳۷۴)، تاریخ جامع بهائیت، ج پنجم، تهران، سخن.
۴- باقی، عبدالعلی (۱۳۷۰)، مدرّس مجاهدی شکستناپذیر، تهران، تفکر.
۵- حلبی، علیاصغر (۱۳۹۰)، تاریخ نهضتهای دینی _ سیاسی معاصر، ج چهارم، تهران، زوّار.
۶- خنجی، محمدعلی، بررسی انتقادی چند شعار بهائیت، تاریخ معاصر (بهار ۱۳۸۸)،، ش ۴۹.
۷- رضوانی، علیاصغر (۱۳۸۷)، شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، چ پنجم، تهران، مشعر.
۸- فردوست، حسین (۱۳۷۱)، ظهور وسقوط سلطنت پهلوی، چ پنجم، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
۹- فقیهی، علیاصغر، تاریخ و عقاید وهابیان، کتابفروشی سید عبدالحسین کتابچی، بی جا، بی نا.
۱۰- قاضی عسکر، سیدعلی (۱۳۷۸)، تخریب و بازسازی بقیع به روایت اسناد، چ چهارم، تهران، مشعر.
۱۱- کسروی، احمد (۱۳۹۰)، تاریخ مشروطه ایران، چاپ ۲۴، تهران، امیرکبیر.
۱۲- محقق، علی (۱۳۷۹)، اسناد روابط ایران و عربستان سعودی، تهران، وزارت امور خارجه.
۱۳- مطهری، مرتضی (۱۳۸۹)، بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد سال اخیر، چ چهلم، تهران، صدرا.
۱۴- مکی، حسین (۱۳۵۸)، مدرّس قهرمان آزادی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
۱۵- موجانی، سیدعلی، مدرّس و کمیسیون دفاع حرمین شریفین (۱۳۷۵)، تاریخ روابط خارجی، ش ۹، ص ۲۵-۳۵.
۱۶- نجمی، محمدصادق (۱۳۹۰)، تاریخ حرم ائمه بقیع (ع) و آثار دیگر در مدینه منوره، چ نهم، تهران،
مشعر.
۱۷- ولایتی، علیاکبر (۱۳۷۶)، ایران و مسئله فلسطین – بر اساس اسناد وزارت امور خارجه، تهران، دفتر نشرفرهنگ اسلامی.
۱۸- هاشمی، سیدرضا، نبیلالدوله، تاریخ معاصر (۱۳۸۸)، ش ۴۹، ص ۱۱۵-۱۶۱.