جنبش بابیت و بهائیت که در حدود صد و هشتاد سال پیش در ایران شکل گرفته است، بهرغم همه مخالفتهایی که با آنها صورت گرفته است، تا حدودی گسترش یافته است. سؤال اصلی که در این رابطه مطرح میشود این است که جنبشها و گروههای نوظهور زیادی در طول تاریخ در تشیع در ایران یا دیگر مناطق شیعهنشین شکل گرفتهاند، ولی چون با مخالفتهای گسترده مواجهه شدند، از بین رفتند و خبری از آنها جز در اسناد و کتابها نیست، ولی بهائیت به رغم مخالفتهای فراوانی که در جهان اسلام با آن شد، در ادامه گسترش پیدا کرد؟ عوامل این تثبیت چه میتواند باشد؟ آیا عوامل خارجی در این قضیه نقش داشتهاند؟ با توجه به وضعیت ایران در این دوره زمانی، تثبیت و گسترش این جنبش بدون دخالت عوامل خارجی و نقشآفرینی عدهای در داخل ممکن نبوده است. استعمار پیر انگلیس برای حفظ اهداف سیاسی و اقتصادی خود جهت ایجاد اخلال در اتحاد و هم بستگی ایرانیان، درصدد تثبیت و گسترش بهائیت در ایران با همراهی اقلیتی چون یهودیان برآمد.در غرب و ایران، درصد قابل توجهی از بهائیان، یهودیانی هستند که به این فرقه گرویده اند و به طور کلی، زرسالاران یهودی نقش مؤثری در ترویج بابيت و بهائیت داشته اند.
پديده «يهوديان مخفي» (انوسي ها) و نقش ايشان در پيدايش و گسترش بابي گري و بهايي گري عامل مهمي در تحولات معاصر ايران است و بايد به دور از هرگونه افراط و تفريط، مورد شناسايي مستند و علمي قرار گيرد. طبق بررسي نگارنده، گسترش سريع بابي گري و بهايي گري و به ويژه نفوذ منسجم و عميق ايشان در ساختار حكومتي قاجار، از دوران مظفرالدين شاه، بدون شناخت اين پيوند غيرقابل توضيح است. در بررسي تاريخ پيدايش و گسترش بابي گري در ايران، نمونههاي فراواني از گروش يهوديان جديدالاسلام به اين فرقه مشاهده ميشود كه به رواج دهندگان اولية بابي گري و عناصر مؤثر در رشد و گسترش آن بدل شدند. ميدانيم كه بابي گري را يك يهودي جديدالاسلام ساكن رشت، به نام «ميرزا ابراهيم جديد»، به سياهكل وارد كرد. [۱] و نيز ميدانيم اولين كساني كه در خراسان بابي شدند يهوديان جديدالاسلام مشهد بودند. [۲] معروف ترين ايشان ملا عبدالخالق يزدي است كه ابتدا در يزد اقامت داشت. او از علماي دين يهود بود و پس از مسلمان شدن در زمره اصحاب مقرب شيخ احمد احسايي جاي گرفت و احسايي هفت سال در خانه ي وي سكونت داشت. ملا عبدالخالق يزدي سپس به مشهد مهاجرت كرد، در صحن حضرت رضا (ع) نماز جماعت و بساط منبر و وعظ برقرار نمود و به نوشته مهدي بامداد به يكي از «علماي طراز اول مشهد» بدل شد. [۳] گوبينو مينويسد: «[ملا عبدالخالق يزدي] از شاگردان شيخ احمد احسايي بود… و از حيث مقام علمي و فضايل شهرت زيادي داشت و در انظار عامه احترام و اعتباري پيدا كرده بود». [۴]. يهوديان مشهدي كه تعداد ايشان در سال ۱۸۳۱ حدود دوهزار نفر گزارش شده، در سال ۱۸۳۹ م. اندكي پس از استقرار كمپاني ساسون در بوشهر و بمبئي، پنج سال پيش از آغاز دعوت علي محمد باب، به طور دسته جمعي مسلمان شدند بي آنكه هيچ فشاري بر ايشان باشد و كدخداي ايشان، به نام ملامشايخ، به ملامهدي و خاخام ايشان، به نام ملا بنيامين يزدي، به ملا امين تغيير نام داد. گروهي از جديد الاسلامهاي مشهد در سلك اهل تصوف بودند و به ترويج افكار ميرزا ابوالقاسم سكوت شيرازي به عنوان مرشد خود ميپرداختند. [۵] گروهي از آنان به بابي گري پيوستند و بعدها نقش فعالانه اي در گسترش بهايي گري بر عهده گرفتند. [۶]. گروش اين يهوديان به اسلام واقعي نبود و ايشان به طور پنهان يهودي بودند. «دايرةالمعارف يهود» پديده جديدالاسلامهاي مشهد را در ذيل مدخل «يهوديان مخفي» مطرح كرده نه در مدخل «مرتدين» [۷] و در جاي ديگر تصريح ميكند كه آنان به عنوان «يهودياني در لباس اسلام» به حيات خود ادامه دادند. [۸] والتر فيشل، محقق يهودي، مينويسد كه اين جديدالاسلامها همچنان مخفيانه به دين يهود پايبند بوده و هستند. [۹] فيشل اين مطلب را در سال ۱۳۲۸ عنوان ميكند. به عبارت ديگر، در طي دوران طولاني ۱۱۰ ساله اي (۱۸۳۹ ۱۹۴۹) كه از مسلمان شدن اين يهوديان ميگذشت، اينان همچنان در خفا يهودي بودند. از جمله اين يهوديان مشهدي فردي به نام ملا ابراهيم ناتان را ميشناسيم كه رهبري يك شبكه فعال اطلاعاتي انگليس را در منطقه بر عهده داشت و در سال ۱۸۴۴ (سال آغازين دعوي باب) به بمبئي مهاجرت كرد. توماس تيمبرگ مينويسد: ملا ابراهيم ناتان، به سان يهوديان بغدادي (ساسونها و بستگان و كارگزاران ايشان) «داراي پيوندهاي قوي» با جامعه يهودي خراسان بود و نيز داراي پيوندهاي قوي با حكومت بريتانيا. [۱۰] «دايرة المعارف يهود» تصريح ميكند كه ملا ابراهيم ناتان رهبري يهوديان بخارايي، افغاني و ايراني مقيم بمبئي را بر عهده داشت و «نقش مهمي در جنگ اول انگليس و افغان ايفا نمود». [۱۱] اين مأخذ، در جاي ديگر، از ملا ابراهيم ناتان به صراحت به عنوان «مأمور اطلاعاتي بريتانيا» ياد كرده است. [۱۲]. صرف نظر از انوسيها (يهوديان مخفي)، نقش يهوديان علني در ترويج و گسترش كمي و كيفي بابي گري و بهائي گري نيز چشم گير است. اسماعيل رائين در واپسين كتابش، كه در اوايل پيروزي انقلاب اسلامي ايران منتشر شد، مينويسد: «بيشتر بهائيان ايران يهوديان و زردشتيان [۱۳] هستند و مسلماناني كه به اين فرقه گرويده اند در اقليت ميباشند. اكنون سال هاست كه كمتر شده مسلماني به آنها پيوسته باشد… » [۱۴] سالها پيش از رائين، در اوايل حكومت رضا شاه، آيتي نظر مشابهي ابراز داشت و به سلطه يهوديان بر جامعه بهائي ايران اشاره كرد: «اين بشارتي است براي مسلمين كه بساط بهائيت به طوري خالي از اهل علم و قلم شده كه زمام خامه را به دست مثل حكيم رحيم و اسحاق يهودي و امثال او داده اند». [۱۵] رائين مينويسد:
بهائيان از بدو پيدايش تا به امروزه همواره از جهودان ممالك استفاده كرده آنها را بهائي كرده اند. ميدانيم كه ذات يهودي با پول و ازدياد سرمايه عجين شده است، يهوديان ممالك مسلمان، كه عده كثيري از آنها دشمن مسلمانان هستند و همه جا در پي آزار رسانيدن و دشمني با مسلمين ميباشند، خيلي زودتر از مسلمان به بهائيت گرويده اند و از امتيازهاي مالي بهره فراوان برده و ميبرند و مقداري نيز به مركز بهائيت (عكا) ميفرستند. [۱۶].
حسن نيكو، مبلغ پيشين بهائي، نظري مشابه دارد و مينويسد: طبقه ديگر [بهائيان] يهودي هستند كه با چه بغض عناد به اسلام معروف اند… در چنين صورتي اگر كسي علمي بلند كند كه با عث تفريق و تشتت جمعيت اسلام شود و سبب تفريق مسلمين گردد، البته دشمن… دلشاد گرديده وي را استقبال ميكند… [يهوديان] در دخول در مجامع و محافل بهائيان سه فايده مسلم براي خود تصور داشته:
- اول آنكه لااقل سياهي لشگر دشمني ميشود كه بر ضد اسلام قيام كرده و رايت تشتت و تفريق را بلند نموده است؛
- دوم آنكه از مسئله اجتناب و دوري كه در مسلمين شيعه نسبت به يهود بود مستخلص ميشوند و با آنها معاشرت ميكنند، بلكه وصلت مينمايند؛
- سوم آنكه اگر غلبه و قدرت با بهائيان گردد عجالتا خودي در حزب آنان وارد كرده باشند…. [۱۷].
فضل الله مهتدي معروف به صبحي، مبلغ پيشين بهائي، كه سالها منشي مخصوص عباس افندي بود، به بهائيت گرويده اند و از امتيازهاي مالي بهره فراوان برده و ميبرند و مقداري نيز به مركز بهائيت (عكا) ميفرستند. [۱۶]. وی مينويسد: «به نظر اين بنده بيشتر از آنان براي فرار از يهوديت بهائي شده اند تا گذشته از اينكه اسم جهود از روي آنها برداشته شود، در فسق و فجور نيز في الجمله آزادي داشته باشند. و من از اين قبيل يهوديان نه در همدان بلكه در طهران نيز سراغ دارم و بر اعمال آنان واقفم». [۱۸].
صبحي مهتدي اشاراتي به عملكرد يهوديان بهائي شده دارد. از جمله مينويسد: از چند سال پيش من آگهي پيدا كردم كه شوقي همه خويشاوندان و پدر و مادر و برادرها و خواهرها و دائي زادهها و فرزندانشان را رانده و ميان آنها تيرگي پديد شده و اكنون همه كارها در دست بيگانگان است و بزرگ و سر بهائيان آنجا هم يك بيگانه است و هيچ ايراني دست اندكار نيست، جز لطف الله حكيم كه از جهودان بهائي است و كارش آوردن و گرداندن بهائيان است بر سر گور سروان اين كشيش كه در ايران، به اين كار«زيارتنامه خواني» ميگويند:… خاندان حكيم از بيخ و بن يهودي هستند و آئين و روش اين كيش را نگه ميدارند؛ ولي هر دسته اي از آنها در كيشي فرورفته اند؛ دكتر ايوب مسلمان شد و در مسلماني استواري نشان داد. به مسجد ميرفت و فرزندانش را مسلمان نمود، چنان كه اكنون هم هستند. ميرزا شكرالله و يك دسته از بستگانش يهودي بود و هستند. ميرزا جالينوس و ميرزا يعقوب و فرزندان ميرزا نورالله مسيحي و پروتستانت شدند و ميرزا جالينوس پايگاه كشيشي گرفت و در كليسا روزهاي يكشنبه پند بده بود و از روي انجيل سخنراني ميكرد. دكتر ارسطو پدر دكتر منوچهر و غلامحسين و برادرش لطف الله، كه نامش را برديم، بهائي شدند. و همه اينها در هر كيشي كه خودنمايي ميكردند شور و جوش نشان ميدادند؛ ولي در خانه همه با هم همدست و يگانه بودند تا آنجا كه ارسطو دختر زيباي خود را به هيچ يك از خواستگاران بهائي نداد و به ميرزا جالينوس [مسيحي شده] داد. [۱۹]. خاندان حكيم از خاندانهاي متنفذ دوران قاجار و پهلوي و از نسل يك يهودي مهاجر به نام حكيم سليمان اند كه در زمان فتحعلي شاه قاجار به ايران كوچيده بود. اعقاب او به نام حكيم حق نظر و حكيم موشه (مشه) پزشك خصوصي ناصرالدين شاه قاجار شدند و شبكه گسترده خود را در ايران تنيدند. [۲۰]. نمونه ديگر، گروش يهوديان به بابي گري و بهائي گري در كاشان است. از جمله يهوديان سرشناس كاشان كه بهائي شدند و خاندانهاي ثروتمند و پرشماري بنياد نهادند، بايد به افراد زير اشاره كرد: آقا يهودا نياي خاندان ميثاقيه، ملاربيع كه نام خاندان وي ذكر نشده، حكيم يعقوب نياي خاندان برجيس، ميرزا عاشور (آشور) و برادران و خواهرش كه خانوادههاي پرجمعيت ساجد و ماهر و وحدت و غيره از نسل ايشان است. حكيم فرج الله نياي خاندان توفيق، ميرزا ريحان (روبين) نياي دو خاندان ريحاني (از نسل پسري) و روحاني (از نسل دختري) ملا سليمان و ميرزا موسي و ميرزا اسحاق خان نياكان خاندانهاي متحده و اخلاقي، ميرزا يوسف خان نياي خاندان يوسفيان [۲۱] (به سبب سكونت اعضاي اين خاندانها در همدان و كاشان، برخي از ايشان همداني نيز به شمار ميروند). در همدان نيز وضعي مشابه با كاشان ديده ميشود. حسن نيكو مينويسد: «در همدان، كه مركز مهم بهائيان است، به استثناي سه چهار نفر همگي يهودي بهائي شده هستند «و همان كليمي ها، كه بهائي شده اند، زمام امور را به دست گرفته هر اقدامي كه مخالف روح اسلاميت است ميكنند و هميشه به آن سه چهار نفري كه، به اصطلاح خودشان، بهائي فرقاني هستند طعن ميزنند و آنان را در هيچ محفل رسمي عضويت نمي دهند». [۲۲].
تعداد زيادي از خانوادههاي بهائي همدان از تبار حاجي لاله زار (العازار)، يهودي همداني، هستند. او نياي دو هزار نفر يهودي، مسيحي و بهائي است. يكي از پسران او مسيو حائيم است كه مسيحي شد. ديگري به نام دكتر موسي خان (حكيم موشه) نيز مسيحي شد. يكي از پسران دكتر موسي خان به نام حكيم هارون يهودي است. خانواده گوهري از نسل ابراهيم، يكي ديگر از پسران حاجي لاله زار است. خانواده ي گرانفر، از نسل موشه پسر ديگر حاجي لاله زار، بهائي است. حاجي ميرزا يوحنا پسر حافظ الصحه بهائي است. آقا يعقوب لاله زاري يهودي است. حاجي يهودا (حاجي شكرالله جاويد) بهائي است. حاجي ميرزا اسحاق يهودي است. دكتر يوسف سراج بهائي است. حاجي ميرزا طاهر، پدر دكتر نصرالله باهر، بهائي بود. حاجي سليمان، پسر حاجي لاله زار، مسيحي بود. عزرا، پسر ارشد حاجي لاله زار، يهودي بود. او نياي خانوادههاي رسمي و كيميابخش است. حكيم موشه پدر دكتر داوود يهودي بود. روبن پسر آقا عزرا نيز يهودي بود. او پدر نجات رابينسن است. حاجي العازار شوشتي يهودي بود. عطاءالله خان حافظي، پسر ميرزا يوحنا، يهودي بود. نورالله احتشامي، پسر دكتر داوود مسيحي بود. [۲۳]. وضعي مشابه با شيراز و مشهد و كاشان و همدان را در اراك [۲۴] و تربت [۲۵] و رشت [۲۶] و ساير نقاط ايران و حتي سياهكل [۲۷] ميتوان ديد. در تهران نيز جمع قابل توجهي از يهوديان بهائي شده وجود داشت. بعدها در دوره ي پهلوي، گروهي از ثروتمندان خاندانهاي يهودي بهائي سراسر ايران در تهران مجتمع شدند و شبكه اي متنفذ و مقتدر پديد آوردند كه در قلب آن خاندانهاي آزاده، اتحاديه، اخوان صفا، ارجمند، برجيس، برومند، جاويد، حافظي، حقيقي، حكيم، شايان، صميمي، عزيزي، عهديه، فيروز، لاله زار، لاله زاري، مؤيد، ماهر، مبين، متحده، متحدين، مجذوب، معنوي، ملكوتي، ميثاقيان، ميثاقيه، نصرت، وحدت، يوسف زاده برومند، يوسفيان و غيره جاي داشتند. در اواسط دوران سلطنت رضا شاه (۱۳۱۲) افرادي چون ميرزا اسحاق خان حقيقي، يوسف وحدت، عبدالله خان متحده، جلال ارجمند و اسحاق خان متحده (يهوديان بهائي شده) متنفذان سران جامعه بهائي تهران بودند. [۲۸]. گروش يهوديان به بهائيت و تلاش براي تبديل اين فرقه به يك دين متنفذ جهاني به ايران محدود نيست و در ساير كشورها، به ويژه در اروپا و ايالات متحده آمريكا، نيز يهوديان و يهوديان مخفي (به ظاهر مسيحي) به اين فرقه پيوستند. نامدار ترين ايشان هيپولت دريفوس است. دريفوس نقش مهمي در گسترش و تقويت بهائيت ايفا نمود. او در حوالي سال ۱۳۱۷ ه. ق. بهائي شد و در سال ۱۳۱۸ ه. ق. در ۷۰ سالگي در پاريس در گذشت. دريفوس در سال ۱۳۱۸ ه. ق. به عكا رفت و مدتي با عباس افندي بود. [۲۹] شناخت نامهاي به ظاهر مسيحي اروپاييان و آمريكاييان بهائي شده دشوار است ولي خانم پولاك را نيز ميشناسيم كه بهائي شد و آسيه نام گرفت. [۳۰] اين خانم نيز، چنان كه نام او نشان ميدهد، به يكي از خاندانهاي زرسالار يهودي (خاندان پولاك) تعلق داشت. [۳۱]. براساس چنين بستر و با اتكا بر چنين حمايتهايي است كه بهائي گري در طول بيش از يك قرن فعاليت خود در ايالات متحده آمريكا [۳۲] به سازماني بسيار متنفذ هم از نظر كمي و هم از نظر كيفي، در اين كشور بدل شد. مركز بهائيان جهان در آوريل ۱۹۸۵ تعداد اعضاي اين فرقه در كل قاره آمريكا را ۸۵۷ هزار نفر اعلام كرده است. [۳۳] بخش مهمي از اين گروه بهائيان ايراني مهاجر در سالهاي پس از انقلاب اسلامي هستند و بخشي بهائيان ايراني كه در طول يكصد سال اخير به تدريج به ايالات متحده و ساير كشورهاي قاره آمريكا مهاجرت كردند. صرف نظر از جمعيت كثير بهائيان آمريكا، به نفوذ اين فرقه در نهادهاي دانشگاهي و پژوهشي ايالات متحده آمريكا، كه به حاكميت ايشان بر حوزه مطالعات ايراني در ايالات متحده آمريكا انجاميده است، نيز بايد توجه كرد.
پاورقي
[۱] تاريخ ظهور الحق، ج ۸، ق ۲، ص ۸۹۴.
[۲] حبيب لوي، تاريخ يهود ايران، تهران، ج ۳، ص ۶۳۴.
[۳] ميرزا جاني كاشاني، صص ۱۰۱ و ۲۰۳، مهدي بامداد. شرح حال رجال ايران، ج ۱، ص ۳۸۲.
[۴] بنگريد به: تاريخ ظهور الحق، ج ۸، ق ۱، صص ۲۵۱ ۲۵۲.
[۵]. India in Jews , India , publishing Vikas House , ۱۹۸۶. pp. ۲۰۵. ۲۲۹.
[۶] بنگريد به: تاريخ ظهورالحق، ج۸، ق۱، صص ۲۵۱ – ۲۵۲.
[۷] از درون است. او براي انجام دادن اين مأموريت مانند يك جاسوس عمل ميكند كه به درون سپاه دشمن اعزام شده بنابراين، مسلمان شدن شابتاي به معني ارتداد نيست بلكه بغرنج ترين چهره مأموريت مسيحايي اوست. (بنگريد به: زرسالاران، ج ۲، صص ۳۴۴ ۳۴۵) در دايرة المعارف يهود يك مقاله مستقل به يهوديان مخفي اختصاص دارد و مقاله مستقل ديگر به مرتدان.
[۸] vol. ibid. ۲. p. ۲۱۱.
[۹] Fischel. j. Walter “of Jews Seeret Persia ”, Commentary , No. ۷,۱۹۴۹, pp. ۲۸-۳۳. [
[۱۰] Timberg , p. ibid. ۲۷۵.
[۱۱] Judaica , vol. ۸, p. ۱۳۵۷.
[۱۲] ibid , vol. ۱۲. pp. ۸۵۴-۸۵۵.
[۱۳] دربارة گروش گروهي از زرتشتيان ايران به بهائيت و علل آن در صفحات توضيح خواهم داد.
[۱۴] رائين. انشعاب در بهائيت، ص ۳۰۲.
[۱۵] آيتي، كشف الحيل، ج ۲، ص ۱۴۴.
[۱۶] انشعاب در بهائيت، ص ۱۷۱.
[۱۷] فلسفة نيكو، ج ۱، صص ۸۱ ۸۲.
[۱۸] خاطرات صبحي، ص ۱۲۸.
[۱۹] فضل الله صبحي مهتدي، پيام پدر، ص ۲۲۴.
[۲۰] بنگريد به: حبيب لوي، تاريخ يهود ايران، ج ۳، صص ۷۴۳ ۷۵۳.
[۲۱] تاريخ ظهور الحق، ج ۹، ق ۲، صص ۷۰۰ ۷۱۶.
[۲۲] فلسفة نيكو، ج ۱، ص ۱۹.
[۲۳]. Children Eathers : Pf Portrait A For Conter The CA. USA. Jews. Iranian History Oral Jewish Iranian , ۲۰۰۲. p. ۲۰۱.
[۲۴] همان، ج ۸، ق ۱، ص ۲۷۳.
[۲۶] همان، ج ۸، ق ۲، ص ۷۶۵.
[۲۷] ميرزا يحيي، ميرزا خليل و آقاخان اسرائيلي سياهكلي. (همان، ص ۷۷۵).
[۲۸] انشعاب در بهائيت، صص ۲۶۶ ۲۶۷.
[۲۹] تاريخ ظهور الحق، ج ۸، ق ۲، صص ۱۱۸۴ ۱۱۸۵.
[۳۰] همان، ص ۱۱۹۹.
[۳۱] براي آشنايي با خاندان پولاك بنگريد به: زرسالاران، ج ۲، صص ۱۳۳ ۱۳۵.
[۳۲] فعاليت بهائيان در ايالات متحده آمريكا از سال ۱۸۹۲ و با شركت در نمايشگاه جهاني كلمبيا (شيكاگو) آغاز شد. (گوهر يكتا، ص ۲۷۵).
[۳۳] Iranica , vol. ۳, p. ۴۵۰.