بهائیان در افواه عمومی به عنوان افرادی بی آزار، مظلوم، راستگو، ایران دوست ،خوب و طرفدار صلح و دوستی معروف شدهاند. تشکیلات بهائی نیز سعی دارد با مظلومنمایی و اعمال سیاستهای مختلف، این باور عمومی را تقویت نماید. از جمله به بهائیان توصیه نموده است که در دعوی ها و اختلافات فیمابین خود، به محاکم قضائی و ارگانهای دولتی مراجعه ننمایند و مشکلات را از طریق محافل یا معتمدان بهائی در هر شهر و منطقه، حل و فصل نمایند تا شیوع اختلافات و خلافکاری برخی از بهائیان به جامعه مسلمان کشیده نشود و تصور مردم نسبت به آنها مثبت گردد. از طرف دیگر این يك اصل کلی است که اقلیتها در هر کشور، به دلیل کمی جمعیت و اختلاف عقیده ای که با جامعه بزرگتر دارند، اصلاً دنبال درگیری نبوده و سعی دارند تا به عنوان شهروندانی بی آزار، صلح دوست و آدمهای خوب در جامعه مشهور گردند. اما زمانی که همین اقلیت ها به قدرت سیاسی و حکومت میرسند، نوعاً چهره واقعی خود را آشکار کرده و به سختترین خشونتها دست خواهند زد. بررسی جنگ های صلیبی بین مسیحیان و مسلمانان، جنگهای سه گانه بابیان با حکومت و مردم ایران، درگیریهای ازلیان و بهائیان، خشونتهای زبانی شوقی افندی با مخالفان و امثال آن میتوانند شواهد مثال خوبی بر این نظریه باشند. آیین بهائی به دنبال کسب قدرت و گرفتن حکومت در دنیا است و این باتوجه به آثار و آموزههای بهائی در جای خود قابل اثبات است. بنابراین چگونگی عملکرد افراد و گروه ها زمانی قابل بررسی است که در موضع قدرت هستند و الا افراد ضعیف و ناشناخته نوعاً افراد بی آزاری خواهند بود.
دنیس مک اوئن در مقالات خود با استناد به کتب بابی و بهائی، به برخی از این خشونت ها اشاره نموده است. او در قسمت پایانی مقاله« بنیادگرایی بهائی و مطالعات آكادميك جنبش بابی» مینویسد:
«بابیها در مناطقی که جنگ و کارزار و شورش برپا میکردند، نه تنها در برابر سربازان و قوای مسلح کشوری، بلکه نسبت به مردم عادی و محلی و غیرنظامی نیز سبعیت و وحشیگری زیادی به کار میبردند. از جمله:
– در کتاب نقطة الكاف صریحاً بیان شده که بابیان، که در معیّت ملاحسین بشرویی، به سمت بارفروش (بابل) میرفتند، فرد درویشی را که به آنها آدرس اشتباه داده بود، به همراه فرزند کوچکش کشتند[۱].
– گروهی از بابیان درضمن یکی از حملات اولیه به ارتشی که شیخ طبرسی را به محاصره در آورده بود، حدود ۱۳۰ نفر از سربازان و روستائیان را کشتند و روستایی را که سربازان در کنار آن اردو زده بودند، ویران کردند و از منازل ساکنان روستا، به اندازه حدود دو سال آذوقه و اقلام مورد نیاز خود را مصادره کردند[۲].
– در حمله دیگر بابیان به اردوگاه ارتش در واسکاس، دو تن از شاهزادگان گریختند و در طبقه فوقانی خانهای پناه گرفتند. پس از آن، مهاجمان بابی خانه را به آتش کشیدند و همۀ اهل آن را در آتش سوزاندند. سپس گروهی از بابیان مازندرانی، روستا را غارت کردند[۳].
– در یک مورد دیگر، قدوس (محمد علی بارفروشی) به بابیان محافظ قلعه دستور داد تا سرهای دشمنان را از بدن آنها جدا کنند و آن سرها را بر بالای دیوارها برافرازند و صحنه های وحشتناکی ایجاد کنند[۴].
– لطف علی میرزا شیرازی، یکی از بابیان مدافع قلعه شیخ طبرسی، به هنگام شرح و توصیف حمله بابیان به روستای واسکاس، از شدت سنگدلی همکیشان خود میگوید، که با هرکس روبه رو میشدند او را به قتل میرساندند. از جمله یک مرد و زن، در روستایی قبل از واسکاس، که بابیان آنها را به اشتباه به قتل رساندند[۵].
نبیل زرندی هم از اشتباه مشابهی سخن گفته است[۶].
– در زمان شورش بابیان در زنجان، یکی از بابیان که از عقیده خود برگشته و مسلمان شده بود -به همراه ۲۲ زندانی دیگر، زنده زنده پوستشان کنده شد و در آتش سوزانده شدند[۷].
در مورد اختلاف صبح ازل با بهاءالله و درگیریهای آنها در بغداد و ناسزاها و نسبتهای زننده ای که این دو برادر برای کسب قدرت نثار هم کردند، سخنی به میان نمیآورم. اجمالاً بدانید کتابهای بهائی مستنداتی را در این مورد گزارش نموده اند[۸].
برخورد تند و زننده شوقی افندی رهبر سوم آیین بهائی در کتاب قرن بدیع در مورد ازل، میرزا محمد علی، روث وایت، احمد سهراب و سایر مخالفان بهائیت و حتی برخورد خشونت آمیز او با بهائیانی که تماس با مخالفان یا به اصطلاح ناقضین داشتند؛ محل تأمل و نشانگر روحیه پرخاشگر و خشن اوست.
مک اوئن درباره برخورد خشونت آمیز شوقی در مقاله «پاسخ مکاوئن به اتهامات موژان مومن در مقاله ارتداد و مرکزگریزی» چنین می نویسد:
«شوقی افندی ولی امر آیین بهائی، که آثار زیادی به انگلیسی دارد، مطالب زیادی را در مورد اشخاص و افراد نگاشته است. در اینجا فهرستی از عبارات و تعابیری را که او درباره ناقضین، منتقدین، مرتدین و مخالفین به کار برده است میآورم:
فریبکار، خودخواه و جاه طلب، مرتد، بی شرم، گستاخ، بدنام، دجال، فاسد، شر مجسم و متحرك، خائن و توطئه گر، فاسد و خناس، تنفرانگیز، خائن پیمان شکن، سرکش و طغیانگر، پست و زبون، بی شرمترین، پست حیوانصفت ، مرتد و بی رحم، تجسم شیطان، عصیانگر، شریر و نابکار، و….
شوقی همچنین از غیربهائیان، به عنوان «جنود شیطان»، یاد کرده و در نوشته های نخوتآمیز خود علیه مسیحیان و مسلمانان و دیدگاه نسبتاً نژادپرستانهاش علیه ایرانیان و دیگران، الفاظی چون منحطترین نژاد در دنیای متمدن، مطلقاً بی اطلاع، وحشی، ستمگر، غرق در تعصبات، پست و چاپلوس، و… به کار برده است.
همه این اوصاف و دشنام ها که در اواسط قرن بیستم بیان شده است، از زبان و قلم کسی است که تصور می رود مصون از خطا باشد!»
منبع:
فرتاق، حمید، بهائیت از دیدگاه منتقدان روشنفکران، نشر گوی، چاپ اول، ۱۳۹۹، صص ۱۶۰-۱۷۰
[۱] – (نقطه الكاف، ص۱۵۷).
[۲] – (همان، صص۱۶۱-۱۶۲).
[۳] – (همان، صص ۱۶۷-۱۶۸).
[۴] – (همان، صص ۱۶۸-۱۶۷).
[۵] – (لطف علی خان شیرازی، تاریخ بی نام و عنوان ، سند ۲۸ – FMS، بخش۳، و اسناد ادوارد براون کتابخانه دانشگاه کمبریج، ص ۹۲ پانوشت.).
[۶] – ( نبیل زرندی، Dawn Breakers ، ص۳۴۶-۳۴۷).
[۷] – (همدانی، تاریخ جدید، ص۱۵۵).
[۸] – برای مثال .ر.ک به کتاب حسینعلی نوری، بدیع