دنیس مکاوئن در ابتدای پذیرش آیین بهائی و در زمانی که هنوز از بهائیت اخراج نشده بود، سعی داشت به نوعی نسبت به اصلاح جامعه بهائی اقدام نماید. او با انتشار نامههای انتقادی خطاب به بهائیان انگلستان در تاریخ ۷ ژانویه ۱۹۷۹، به عملکرد جامعه و نحوه برخورد تشکیلات بهائی با مسائل اجتماعی روز دنیا، اعتراض نموده و نگرانی خود را از آینده بهائیت اعلام کرد و توصیه هایی را برای اصلاح کارها پیشنهاد نمود. به دلیل طولانی بودن نامه یاد شده از درج تمامی آن خودداری کرده و برخی از موارد مرتبط با موضوع سخن را می آوریم:
«احبای عزیز،
خبرنامه شما مورخ نوامبر ۱۹۷۸ را با علاقه و توجه زیاد مطالعه کردم و احساس میکنم بد نیست چند جمله ای در ادامه به آن اضافه کنم… مسئول روابط عمومی محفل ملی انگلستان اخیراً در يك برنامه درختکاری! (ظاهراً جدیترین کاری که ما میکنیم) به شهردار اظهار داشت: «بهائیان در سراسر جهان، در هزاران مرکز و شهر، در بهبود محیط زیست و ارتقای شرایط زیست تمامی ساکنان کره زمین مشارکت جدی دارند(!؟) آنها همچنین مجدّانه در برنامههای بیابان زدایی، که براثر تخریب وسیع جنگلها پدیدار میشود مشارکت دارند. بهائیان، در سطح جهانی به طور مستمر از طریق آژانسهای سازمان ملل، درجهت تحقق هدف بهبود محیط زیست تلاش میکنند(!)»
برای اطلاع همه بهائیان باید بگویم تمام این اظهارات، غیرصادقانه و غیراخلاقی است؛ ولی به نظر میرسد که اینگونه سخنان مبالغه آمیز و تحریف شده، همراه با مشارکت در فعالیتهایی که صرفاً با اهداف تبلیغاتی و رسانهای دنبال میشود به زودی صفت متمایز کننده ما بهائیان خواهد شد؛ البته اگر تا به حال چنین نشده باشد.
تا حد زیادی، این عدم توجّه به موضوعات اجتماعی معاصر، همچون بیکاری، زندانیان عقیدتی، اتحادیه ها و….. ظاهراً بیشتر از آن روست که این موضوعات تا حدی ماهیت سیاسی دارند. از آنجا که بهائیان در موضوع «عدم دخالت در امور سیاسی»، امور سیاسی را تعریف نکرده اند، امروز راحتترین معنا و برداشت را اتخاذ کرده و هر موضوع اجتماعی-انسانی را سیاسی تلقی میکنند. لذا با تمسک به امور «راحت و بی دردسر» همچون درختکاری و سیاستهای شترمرغی و تحت شعار «عدم مداخله در امور سیاسی» فقط به حفظ تشکیلات می اندیشند.
آیا ما درصدد جرح و تعدیل و مثله کردن مفاهیم و تعالیم بهائیت، صرفاً بدان جهت که با مواضع و دیدگاههای سیاسی این یا آن کشور خاص مغایرت دارد، هستیم؛ یا آنکه میپذیریم این تعالیم وجود دارد و قصد استقرار آنها و دفع و الغای سیستم ها و نظامات مغایر با آنها را داریم؟ همچنین به یاد داشته باشیم که فعالیت غیرسیاسی تعلیم دیانت بهائى يك اقدام بسیار سیاسی است. جدای از مشکلاتی چون تعلیم یکسانی نژاد مثلا در آفریقای جنوبی، واضح است که حداقل در ظاهر این گونه امور میتواند فشار بر کل جامعه ایجاد نماید. علیالخصوص در چارچوب دموکراسی برای هیچ کس قابل پذیرش نیست که بگوييم ما يك جامعه غیرسیاسی هستیم ولی برنامه ما این است که مجموعهای از دولتها و حکومتهای بهائی بر سر کار بیاوریم و درنهايت يك دنیای سراسر بهائی برپا سازیم؛ چیزی که اصلاً کمتر از ایده مارکسیست ها نیست؛ و همان طور که دولت ها و ملت ها از اینکه کشورشان به دامان مارکسیسم بغلتد، خوشحال و خندان نمی شوند، دیانت بهائی نیز برای نظامهای سیاسی مستقر در کشورها، يك تهديد محسوب خواهد شد.
ما ممکن است ادعا کنیم که جهان و نظم سیاسی کهن، از درون، خود را نابود میکند و آنگاه ما بر ویرانه های آن، نظام سیاسی خود را مستقر میکنیم و هیچ فعالیت و اقدامی در جهت تخریب نظام فعلی سیاسی حاکم بر جهان نخواهیم داشت، ولی نظر دیگری بر تئوری ديالكتيك تاريخي ماركس بيندازيد: «کاپیتالیسم خود را نابود میکند تا راه را برای کمونیسم باز کند». ما به جای «اقدام انقلابی خشونت آمیز برای تسریع در پروسه»، «به تعلیم دیانت بهائی» می پردازیم!؟
تراژدی اینجاست که ما برای وانمود کردن به اینکه اصلاً در مسائل سیاسی وارد نمی شویم، خط پررنگی بین خودمان و واقعیت جهان بیرون کشیدهایم. شرایط به گونهای شده که بهائیان حتی مجاز نیستند با سازمانهای غیروابسته و مستقلی همچون عفو بین الملل تماس بگیرند؛ چراکه ممکن است از این کار، تصوّر و برداشت غلطی بشود در نتیجه ما، هیچ دیدگاه و موضعگیری خاصی در قبال شرارتها و شیطنتهای این قرن – فشار و اختناق سیاسی و دینی، حبس و زندان افراد بیگناه، شکنجه و اعدام …. علیرغم عبارات و تصريحات متعدد در نصوص مبنی بر مخالفت با ظلم و بیعدالتی ـ نداریم.
رژیم پهلوی در طول چند دهه، عده زیادی از مردم آن کشور را قتل عام کرد. در طول برنامههای انقلاب هم هزاران نفر از مردم آن کشور کشته شدند؛ ولی آنچه که موجب اعتراض بهائیان گردید، صرفاً تهدید خشونت علیه خودشان بود(!) و هیچگونه اشاره ای به تهدیدها و حملات انجام شده علیه مسیحیان و یهودیان نگردیده است.
به نظر میرسد که تنها وسیله قضاوت دربارۀ عدالت يك حكومت و رژیم از سوی ما رفتار آنها نسبت به بهائیان است. يك حكومت ولو ظالم، اگر با بهائیان خوش رفتار باشد، مورد تأیید و تشویق ماست؛ ولى يك حكومت مردمی، که ما را در کنار بقیه گروه های مذهبی – از برخی آزادیها محروم کند، از نظر ما شرور و بدکار معرفی می شود.
برای مثال، تاکنون ما مشکلات و خواستههای تمام مردم ایران را بازگو نکردهایم؛ بلکه فقط به فکر تضمین امنیت بهائیان آنجا هستیم. لذا اگر هزاران نفر شیعه هم کشته شوند از نظر ما اهمیتی ندارد. حتی ممکن است بگوییم آنها حقشان است، زیرا چند تن از بهائیان را اعدام کرده اند!
همانگونه که در خبرنامه نیز اشاره کردید، تداوم حکومت شاه به ظاهر، تنها امید بهائیان برای عدم وقوع سرکوب سراسری بوده است. [البته] زمانی نیز بوده که چنین نیازی وجود نداشته است. ولی حقیقت این است که بهائیان ایران هیچ گاه اقدام مثبتی برای هم میهنان خود، در داخل یا خارج از کشور انجام نداده اند. آنها همواره مترصد کسب منافع اقتصادی و سایر منافع از ایران بوده اند و همواره به عنوان گروهی که کشور را مرجع منافع خاص خود کرده و برای منافع خود حاضر به قربانی کردن آن هستند شهره اند. در واقع بهائیان از مسلمانان متنفرند و دوست دارند ارتباطشان با آنها به حداقل ممکن برسد…
وقتی از ما برای شرکت در يك جمع و کنفرانس بین نمایندگان مذاهب در کاخ وست مینستر دعوت میشود، خوشحال میشویم و سعی میکنیم آن را، به هر نحو ممکن، به اطلاع همگان برسانیم؛ ولی فراموش میکنیم که این کشیشها و اسقفهای سازمان مذهبی موجود، همان کسانی هستند که ما در کتابها و تبلیغات خود، آنها را منحرف، فاسد و فاقد معنویت و روحانیت … دانسته ایم؛ ولی حالا از هرآنچه که لازم باشد تا با همین مؤسسات مذهبی «محترم» تعامل نماییم کوتاهی نمیکنیم! همچنین به نظر میرسد که ما به شدت طرفدار حفظ وضع موجود مذاهب و سیاستمداران دست راستی هستیم و اصولاً با گروههای طرفدار تغییرات اجتماعی، مثل عفو بینالملل، گروههای طرفدار برابری نژادی، گروههای مخالف تبعیض جنسیتی، جنبشهای ضد جنگ،… چندان کاری نداریم. بی جهت نیست که افرادی همچون پینوشه نسبت به بهائیان روی خوش نشان دهند – زیرا ما برای حکومتهای سرکوبگر، یک گروه مذهبی در حاشیه ایدهآل محسوب میشویم، (درحقیقت) پیشنهاد از سوی رادیکالیزم خارجی و پذیرش کامل وضعیت در مقابل تحمّل (شرایط از طرف مقابل).
شعارهای دهان پرکن برای تغییرات و تحولات عجیب و غریب؛ ولی در نهایت دلخوش داشتن به وضعیت موجود، حالت دیگری است که بهائیت گرفتار آن است. به تعبیر مارکوزه، ما جایگزین قابل قبولی برای رادیکالیسم اصیل – که تهدید جدی برای تغییرات اجتماعی محسوب میشوند – هستیم. ….. ، ما از نظر سیاسی خام و ساده هستیم.