کد خبر:12712
پ
Mac-Oen
بهائیت در ایران

برخورد دوگانه بهائیت با تعلیم «عدم مداخله در امور سیاسی»

  دنیس مک­اوئن در ابتدای پذیرش آیین بهائی و در زمانی که هنوز از بهائیت اخراج نشده بود، سعی داشت به نوعی نسبت به اصلاح جامعه بهائی اقدام نماید. او با انتشار نامه­های انتقادی خطاب به بهائیان انگلستان در تاریخ ۷ ژانویه ۱۹۷۹، به عملکرد جامعه و نحوه برخورد تشکیلات بهائی با مسائل اجتماعی روز […]

 

دنیس مک­اوئن در ابتدای پذیرش آیین بهائی و در زمانی که هنوز از بهائیت اخراج نشده بود، سعی داشت به نوعی نسبت به اصلاح جامعه بهائی اقدام نماید. او با انتشار نامه­های انتقادی خطاب به بهائیان انگلستان در تاریخ ۷ ژانویه ۱۹۷۹، به عملکرد جامعه و نحوه برخورد تشکیلات بهائی با مسائل اجتماعی روز دنیا، اعتراض نموده و نگرانی خود را از آینده بهائیت اعلام کرد و توصیه هایی را برای اصلاح کارها پیشنهاد نمود. به دلیل طولانی بودن نامه یاد شده از درج تمامی آن خودداری کرده و برخی از موارد مرتبط با موضوع سخن را می آوریم:

«احبای عزیز،

خبرنامه شما مورخ نوامبر ۱۹۷۸ را با علاقه و توجه زیاد مطالعه کردم و احساس می­کنم بد نیست چند جمله ای در ادامه به آن اضافه کنم… مسئول روابط عمومی محفل ملی انگلستان اخیراً در يك برنامه درختکاری! (ظاهراً جدی­ترین کاری که ما می­کنیم) به شهردار اظهار داشت: «بهائیان در سراسر جهان، در هزاران مرکز و شهر، در بهبود محیط زیست و ارتقای شرایط زیست تمامی ساکنان کره زمین مشارکت جدی دارند(!؟) آنها همچنین مجدّانه در برنامه­های بیابان زدایی، که براثر تخریب وسیع جنگل­ها پدیدار می­شود مشارکت دارند. بهائیان، در سطح جهانی به طور مستمر از طریق آژانس­های سازمان ملل، درجهت تحقق هدف بهبود محیط زیست تلاش می­کنند(!)»

برای اطلاع همه بهائیان باید بگویم تمام این اظهارات، غیرصادقانه و غیراخلاقی است؛ ولی به نظر می­رسد که این­گونه سخنان مبالغه آمیز و تحریف شده، همراه با مشارکت در فعالیت­هایی که صرفاً با اهداف تبلیغاتی و رسانه­ای دنبال می­شود به زودی صفت متمایز کننده ما بهائیان خواهد شد؛ البته اگر تا به حال چنین نشده باشد.

تا حد زیادی، این عدم توجّه به موضوعات اجتماعی معاصر، همچون بی­کاری، زندانیان عقیدتی، اتحادیه ها و….. ظاهراً بیشتر از آن روست که این موضوعات تا حدی ماهیت سیاسی دارند. از آنجا که بهائیان در موضوع «عدم دخالت در امور سیاسی»، امور سیاسی را تعریف نکرده اند، امروز راحت­ترین معنا و برداشت را اتخاذ کرده و هر موضوع اجتماعی-انسانی را سیاسی تلقی می­کنند. لذا با تمسک به امور «راحت و بی دردسر»  همچون درخت­کاری و سیاست­های شترمرغی و تحت شعار «عدم مداخله در امور سیاسی» فقط به حفظ تشکیلات می اندیشند.

آیا ما درصدد جرح و تعدیل و مثله کردن مفاهیم و تعالیم بهائیت، صرفاً بدان جهت که با مواضع و دیدگاه­های سیاسی این یا آن کشور خاص مغایرت دارد، هستیم؛ یا آنکه می­پذیریم این تعالیم وجود دارد و قصد استقرار آنها و دفع و الغای سیستم ها و نظامات مغایر با آنها را داریم؟ همچنین به یاد داشته باشیم که فعالیت غیرسیاسی تعلیم دیانت بهائى يك اقدام بسیار سیاسی است. جدای از مشکلاتی چون تعلیم یکسانی نژاد مثلا در آفریقای جنوبی، واضح است که حداقل در ظاهر این گونه امور می­تواند فشار بر کل جامعه ایجاد نماید. علی­الخصوص در چارچوب دموکراسی برای هیچ کس قابل پذیرش نیست که بگوييم ما يك جامعه غیرسیاسی هستیم ولی برنامه ما این است که مجموعه­ای از دولت­ها و حکومت­های بهائی بر سر کار بیاوریم و درنهايت يك دنیای سراسر بهائی برپا سازیم؛ چیزی که اصلاً کمتر از ایده مارکسیست ها نیست؛ و همان طور که دولت ها و ملت ها از اینکه کشورشان به دامان مارکسیسم بغلتد، خوش­حال و خندان نمی شوند، دیانت بهائی نیز برای نظام­های سیاسی مستقر در کشورها، يك تهديد محسوب خواهد شد.

ما ممکن است ادعا کنیم که جهان و نظم سیاسی کهن، از درون، خود را نابود می­کند و آنگاه ما بر ویرانه های آن، نظام سیاسی خود را مستقر می­کنیم و هیچ فعالیت و اقدامی در جهت تخریب نظام فعلی سیاسی حاکم بر جهان نخواهیم داشت، ولی نظر دیگری بر تئوری ديالكتيك تاريخي ماركس بيندازيد: «کاپیتالیسم خود را نابود می­کند تا راه را برای کمونیسم باز کند». ما به جای «اقدام انقلابی خشونت آمیز برای تسریع در پروسه»، «به تعلیم دیانت بهائی» می پردازیم!؟

تراژدی اینجاست که ما برای وانمود کردن به اینکه اصلاً در مسائل سیاسی وارد نمی شویم، خط پررنگی بین خودمان و واقعیت جهان بیرون کشیده­ایم. شرایط به گونه­ای شده که بهائیان حتی مجاز نیستند با سازمان­های غیروابسته و مستقلی همچون عفو بین الملل تماس بگیرند؛ چراکه ممکن است از این کار، تصوّر و برداشت غلطی بشود در نتیجه ما، هیچ دیدگاه و موضع­گیری خاصی در قبال شرارت­ها و شیطنت­های این قرن – فشار و اختناق سیاسی و دینی، حبس و زندان افراد بی­گناه، شکنجه و اعدام …. علی­رغم عبارات و تصريحات متعدد در نصوص مبنی بر مخالفت با ظلم و بی­عدالتی ـ نداریم.

رژیم پهلوی در طول چند دهه، عده زیادی از مردم آن کشور را قتل عام کرد. در طول برنامه­های انقلاب هم هزاران نفر از مردم آن کشور کشته شدند؛ ولی آنچه که موجب اعتراض بهائیان گردید، صرفاً تهدید خشونت علیه خودشان بود(!) و هیچ­گونه اشاره ای به تهدیدها و حملات انجام شده علیه مسیحیان و یهودیان نگردیده است.

به نظر می­رسد که تنها وسیله قضاوت دربارۀ عدالت يك حكومت و رژیم از سوی ما رفتار آنها نسبت به بهائیان است. يك حكومت ولو ظالم، اگر با بهائیان خوش رفتار باشد، مورد تأیید و تشویق ماست؛ ولى يك حكومت مردمی، که ما را در کنار بقیه گروه های مذهبی – از برخی آزادی­ها محروم کند، از نظر ما شرور و بدکار معرفی می شود.

برای مثال، تاکنون ما مشکلات و خواسته­های تمام مردم ایران را بازگو نکرده­ایم؛ بلکه فقط به فکر تضمین امنیت بهائیان آنجا هستیم. لذا اگر هزاران نفر شیعه هم کشته شوند از نظر ما اهمیتی ندارد. حتی ممکن است بگوییم آنها حقشان است، زیرا چند تن از بهائیان را اعدام کرده اند!

همان­گونه که در خبرنامه نیز اشاره کردید، تداوم حکومت شاه به ظاهر، تنها امید بهائیان برای عدم وقوع سرکوب سراسری بوده است. [البته] زمانی نیز بوده که چنین نیازی وجود نداشته است. ولی حقیقت این است که بهائیان ایران هیچ گاه اقدام مثبتی برای هم میهنان خود، در داخل یا خارج از کشور انجام نداده اند. آنها همواره مترصد کسب منافع اقتصادی و سایر منافع از ایران بوده اند و همواره به عنوان گروهی که کشور را مرجع منافع خاص خود کرده و برای منافع خود حاضر به قربانی کردن آن هستند شهره اند. در واقع بهائیان از مسلمانان متنفرند و دوست دارند ارتباطشان با آنها به حداقل ممکن برسد…

وقتی از ما برای شرکت در يك جمع و کنفرانس بین نمایندگان مذاهب در کاخ وست مینستر دعوت می­شود، خوش­حال می­شویم و سعی می­کنیم آن را، به هر نحو ممکن، به اطلاع همگان برسانیم؛ ولی فراموش می­کنیم که این کشیش­ها و اسقف­های سازمان مذهبی موجود، همان کسانی هستند که ما در کتاب­ها و تبلیغات خود، آنها را منحرف، فاسد و فاقد معنویت و روحانیت … دانسته ایم؛ ولی حالا از هرآنچه که لازم باشد تا با همین مؤسسات مذهبی «محترم» تعامل نماییم کوتاهی نمی­کنیم! همچنین به نظر می­رسد که ما به شدت طرفدار حفظ وضع موجود مذاهب و سیاست­مداران دست راستی هستیم و اصولاً با گروه­های طرف­دار تغییرات اجتماعی، مثل عفو بین­الملل، گروه­های طرف­دار برابری نژادی، گروه­های مخالف تبعیض جنسیتی، جنبش­های ضد جنگ،… چندان کاری نداریم. بی جهت نیست که افرادی همچون پینوشه نسبت به بهائیان روی خوش نشان دهند – زیرا ما برای حکومت­های سرکوبگر، یک گروه مذهبی در حاشیه ایده­آل محسوب می­شویم، (درحقیقت) پیشنهاد از سوی رادیکالیزم خارجی و پذیرش کامل وضعیت در مقابل تحمّل (شرایط از طرف مقابل).

شعارهای دهان پرکن برای تغییرات و تحولات عجیب و غریب؛ ولی در نهایت دل­خوش داشتن به وضعیت موجود، حالت دیگری است که بهائیت گرفتار آن است. به تعبیر مارکوزه، ما جایگزین قابل قبولی برای رادیکالیسم اصیل – که تهدید جدی برای تغییرات اجتماعی محسوب می­شوند – هستیم. ….. ، ما از نظر سیاسی خام و ساده هستیم.

 

 

بهائیت در ایران
ارسال دیدگاهYour Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید Active This Button Please